نقد مراجعات (نقدی بر کتاب المراجعات سید عبدالحسین موسوی)

فهرست کتاب

[مذهب حق اهل بیت]

[مذهب حق اهل بیت]

امام علی و سایر افراد عترت، مذهـب اختـراع نکرده و ادعـا ننمودند کـه مذهبشان امامی یا اسماعیلی یا جعفری یا زیدی یا شیخی یا صوفی و یا مذهب دیگری از مذاهب شیعه است! همچنین فرزندان صالح ایشان، خود را به مذهب خاصی نسبت ندادند، بلکه همگی آنان پیرو کتاب و سنت بوده و ادعای سنتی به جز سنت جدشان ننمودند. لیکن شیعه‌ی امامیه به دوازده سنت قائل است، یعنی برای هر یک از ائمه، سنتی غیر از سنت امام دیگر. بنابراین، باید از صاحب کتاب (المراجعات) پرسید که اگر در گفتار خود در (صفحه‌ی ۵) صادق است که: «برخودمان واجب کردیم که با دقت نظر در دلایل دو گروه (شیعه و سنی) این مشکل را حل کنیم»، پس چرا به کتاب‌های مذهب خویش نگاهی دقیق نینداخته و به ویژه چرا مهم‌ترین و محکم‌ترین آن‌ها یعنی کتاب اصول کافی کلینی([۱۸]) را نخـوانده است تا آنکـه مذهب خویش، یعنی مذهب امامیـه را بشناسد؟! یا شاید خوانده و خود را به نادانی زده است! این کتاب پُر است از طعن و لعن و تحقیر مهاجرین و انصار! و در هر باب آن، روایات مخالف با عقل و قرآن به چشم می‌خورد. افزون بر این‌ها، سخن از تحریف قرآن به میان آمده و مؤلف، آیات تحریف شده‌ی بسیاری را گردآوری کرده و عقاید فاسد و افکار باطلی را ارائه نموده که گویی وی اصلاً دشمن اسلام است!!

[۱۸]- جايگاه اين کتاب نزد شيعۀ اماميه اثني‌عشري، جايگاه بلند و بزرگی است، ولذا میرزای نوری طبرسی در مستدرک الوسائل(۳/۴۶۳) می‌گويد: «کتاب کافی يکی از کتب اربعه است که سنگ آسياب مذهب فرقۀ ناجيۀ اماميه حول محور آن می‌گردد... و در میان کتب اربعه مانند خورشيد در میان ستارگان است! و هرگاه شخص منصف در آن تأمل کند، از ملاحظۀ حال تک تکِ رجال سند مطرح شده درآن بی‌نياز می‌شود و از صدور و ثبوت و صحت آن روايات اطمينان حاصل می‌نمايد». شيخ حرّ عاملی هم در وسائل الشيعه (۳۰/۲۶۴-۲۶۵) می‌گويد: «صاحبان کتب اربعه و امثال ايشان به صحت و ثبوت و نقل احاديث کتاب‌هايشان از اصول اربعمائه گواهی داده‌اند. پس اگر آنان افرادی مورد اعتماد بوده‌اند، قبول گفتار و روايت و نقل ايشان حتمی است، زيرا گواهی آنان، گواهی به امر محسوس است». علی اکبر غفاري، محقق کتاب کافي، در مقدمۀ کتاب (۱/۲۶) می‌گويد: «اهل امامت يا جمهور شيعه بر برتری اين کتاب و پذيرش آن و اطمينان به خبر و اکتفا به احکام آن، اتفاق نظر و همگی بر بلندی مرتبه و شأن والای آن اقرار دارند. چرا که اين کتاب مرکزيتی دارد که مدار روايات معتبر معروف به صحت و استحکام، تا امروز حول محور آن می‌گردد. به عبارتي، اين کتاب در نزد ايشان، جذاب‌تر و برتر از ساير اصول حديث است». عبدالحسين شرف الدين در تعريف و تمجيد از کتاب کافی چنين می‌گويد: (کتاب‌های أصول کافي، الاستبصار، التهذيب، و من لا يحضره الفقيه - يعنی کتابهای چهارگانه مورد اعتماد شيعه- به صورت متواتر نقل شده و در صحت مطالب و موضوعات آن جای هيچ شک و شبهه‌ای نيست. از میان آنها، قديمی‌ترين و بزرگترين و نيکوترين و مورد اعتمادترين کتاب، اصول کافی می‌باشد». [المراجعات /مراجعۀ /۱۱۰]. اين تنها گوشه‌ی ناچيزی از سخنان علمای شيعه در مورد جايگاه کتاب کافی می‌باشد، اما فاجعه‌ی بزرگ آنچيزی است که اين کتاب و مطالب آن، آن را در بر گرفته است، آيا آقای عبدالحسين از آن غافل گشته است؟ آيا در مطالب آن نظری افکنده و تأمل کرده است؟! مولف اين کتاب، برقعي/قسمت کوچکی از آن را نقل و نقد کرده است. تأمل نماييد.