غفلت علمای شیعه و سنی مایهی بسی تأسف است
سید شرف الدین کتاب (المراجعات) را از روی تعصب مذهبی نوشته است، با آنکه دینِ اسلام یک دین است و مذهب درآن وجود ندارد. آیا ائمهی اهل بیت که مذهب یا مذاهبی نداشتند، مسلمان بودند یا خیر؟ آیا مذهبشان جعفری بود یا امامی یا صوفی یا باطنی یا فطحی یا ناووسی یا نُصَیری یا...؟ زیرا پیروان همهی این مذاهب، خود را به ائمهی اهل بیت نسبت میدهند، به قول شاعر:
وکلٌّ یَدَّعي وَصْلاً بِلیلی
ولیلی لا تُقرُّ لهم بذاك
هرکسی مدعیِ وصل به لیلی شده است
لیک لیلی ندهد وعده به جز انکارش
شگفت اینکه شیعهی امامیه به سلطنت مغول و حکومت هلاکو راضی بودند و آنان را یاری کردند، اما به خلافت خلفای راشدین رضایت نمیدهند! مثلاً خواجه نصیرالدین طوسی، یکی از عالمترین و برجستهترین علمای امامیه، و شاگردش علامهی حلّی و پیروانشان از همکاران و خدمتگزاران سلاطین مغول بودند([۲۲])، و در عین حال، جانشینان پیامبرصرا ناسزا میگفتند و به ارتداد مهاجر و انصار معتقد بوده و از امامانشان چنین گزارش میکردند که: مردم بعد از رسول خدا همگی مرتد شدند به جز سه نفر!([۲۳]) با وجود آنکه در حدود صد آیهی قرآن، خداوند متعال اصحاب پیامبر را مدح کرده و فرموده است: ﴿...أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوح مِّنۡهُ﴾[المجادلة: ۲۲]. «آنها کسانی هستند که الله ایمان را در (صفحهي) دلهایشان نوشته است، و به روحی از جانب خود آنها را تقویت (و تأیید) نموده است». آیا عترت از آیاتی که در مدح اصحاب نازل شده بیخبر بودنـد؟ آیا ائمهی اهل بیت، مهاجر و انصارِ ممدوحِ آیات قرآن را تکفیر کردند؟
آری، علمای شیعهی امامیه بر این باورند که پادشاهان صفوی- که از یاران و دوستان مسیحیان استعمارگر بودند- از خلفای راشدین بهترند! بر اساس گزارشهای تاریخی، دربار شاه طهماسب و شاه عباس صفوی، در کنـار حضور بیگانگانی چـون برادران شرلی، که از جمله ندیمان و همراهان ایشان بودند، پُر بود از علمای امامیه [ایرانی و لبنانی!]([۲۴]). پادشاهان صفوی، همکار و کمک نصارا بودند و از این دشمنان اسلحه میخریدند([۲۵]) و آتش جنگ میان مسلمانان را بر میافروختند؛ در حالی که علمای شیعه، نه تنها بر این جنگ و کشتار ناظر بودند، بلکه اهل سنت را تکفیر و صفویه را تمجید میکردند!
مجلسی شیخ الاسلام زمان صفویه- که کتاب بحارالانوار را تألیف و روایات خرافی بسیاری در آن گردآوری نموده است- در مجلد ۲۵ ص۲۴۳ به عنوانِ دعا برای دولت صفوی میگوید: «شَیّدَها اللهُ وَوَصَلَهَا بِدَوْلَةِ الْقَائِمِ = خداوند آن را بلند و محکم گردانَد و به حکومت قائم (مهدی موعود) متصل نماید»! با آنکه شاهان صفوی صدها هزار نفر از مسلمانان را کشتند و دین خدا را دگرگون ساخته و مذهب شیعهی امامیه را به جبر و زورِ سرنیزه جایگزین نمودند([۲۶]).
باری، دشمنـان اسـلام، از قـرن دوم هجـری پرچمی به نام «شیعهی عترت» برافراشتند و خویشتن را زیر لوای مذهب اهل بیت پنهان کرده و میان اهل اسلام دشمنی انداخته و به مذاهب اختراعی و عقاید آلوده و خرافاتِ بیمارگونه متوسل شدند. باید دانست که دین اسلام از جانب خداوند، و مذاهب، ساختهی مردمان است. دین یکی است و همهی مردم را به وحدت فرا میخواند، اما مذاهب، متعددند و به تفرقه و نفاق دعوت میکنند. پس شخص عاقل باید به دین خدا پایبند شود و مذاهب را- هر اسمی که دارند- رها سازد.
[۲۲]- علامه حلي، إرشادالأذهان، ۱/۳۲-۳۴. [۲۳]- کليني، کافي، ۸/۲۴۵. [۲۴]- محمدجواد مغنيه میگويد: «شاه طهماسب صفوی در تأييد مذهب شيعه راه پدرش را پی گرفت و در بزرگداشتِ علمای شيعه و اهل دين، پا را فراتر گذاشت، تا جايی که کار مملکت را به دست عالِم زمان، محقق ثانی شيخ علی عبدالعال سپرد و به او گفت: تو برای حکومت از من سزاوارتري، زيرا تو به راستی نايب امام هستی و من وسيلهی اجراييام! و به تمام فرمانداران و صاحب منصبان نامه نوشت که از شيخ اطاعت و به دستورات و تعاليم وی عمل کنند؛ و شيخ برطبق شرع شريف عمل میکرد». سپس عدهای از علمای دورۀ صفوی را اين گونه نام برده است: «محقق کرکي، میرداماد، شيخ حسين عبدالصمد و پسرش شيخ بهائي، مجلسی کبير صاحب بحارالانوار، ملا صدرا، محقق/ مقدس اردبيلي، ملاعبدالله يزدي، فيض کاشانی و ...». (الشيعة في الميزان، ص۱۷۸،۱۸۲و۱۸۳). [۲۵]- شاهين مکاربوس در کتاب خود مینويسد: «شاه عباس فرمانی عمومی صادر کرد که در آن آمده بود که نصارا دوستان و هم پيمانان کشور او هستند و دستور داد که هرکجا باشند، مردم بايد آنان را احترام نموده و بزرگ بشمارند. نيز در ادامه و پيوند اين سياست، شاه بنادر کشورش را برای بازرگانان خارجی گشود و سفارش کرد که از ايشان برای ورود کالا ماليات نگيرند و هيچ يک از حاکمان يا اهالی با آنان به بدی برخورد ننمايد». (تاريخ ايران، ص۱۵۴). [۲۶]- مورخ شيعي، عبـاس اقبـال آشتيانی مینويسـد: «شـاه اسماعيـل بدون ترديد از جمله نخبـهترين و بزرگترين پادشاهان ايران به شمـار میرود و با آنکـه در تحميـل مذهب تشيع بر ملت ايران از جادۀ انصاف و جوانمردی خارج شد- درحالی که اغلب مردم درآن زمان اهل سنت بودند- و با سنگدلی خونهای بسياری از بیگناهان ريخت، ليکن سياست او در ايجاد وحدت مذهبی در ايران و قرار دادنِ مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي، و برگزيدن روشی که جانشينان آن را دنبال کنند، به نتيجۀ بسيار مهمی انجاميد که عبارت است از حفظ جامعۀ ايرانی از شرّ حملات پادشاهان متعصب عثماني، که از اواخر عهد سلطان سليم، خود را اميرالمؤمنين و خليفۀ تمامی مسلمانان میناميدند و ادعا میکردند که کليۀ مسلمانان بايد مانند مردم در زمان عباسيان، با انگيزۀ ايمان از آنان اطاعت کنند و اذعان دارند که اجرای دستورات سلطان برای آنان واجب ديني- بعد از حکم خدا و رسولص- است». (تاريخ ايران بعد از اسلام، ص۶۴۷). نيز بنگريد: علی الصّلابي، الدولة العثمانية، صص۲۹۸-۳۰۰).