۲۱۶- باب: تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلتِ آن و مسایلِ مربوط به آن
شرح
نووی/در کتابش «ریاض الصلحین» بابی دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن و آنچه به آن تعلق دارد، گشوده است.
زکات، سومین رکن اسلام است؛ زیرا ابنعمربمیگوید: پیامبرجفرمود: «بُنِيَ الإسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَحَجِّ البَيْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ». [[صحیح بخاری، ش: ۸ و صحیح مسلم، ش: ۱۶؛ نگا: حدیث شمارهی ۱۰۸۲. (مترجم] ] یعنی: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان». الله متعال در بیشترِ موارد در قرآن کریم، زکات را با نماز ذکر فرموده است؛ از اینرو علما اختلاف نظر دارند که آیا مانع زکات [یعنی کسی که دارای نصابِ زکات است و زکات نمیدهد.] مانندِ تارِک نماز، کافر است یا خیر؟ در اینباره دو دیدگاه وجود دارد: برخی از علما، مانع زکات را کافر دانستهاند و برخی دیگر، فاسق.
زکات، یعنی عبادت و بندگیِ الله متعال از طریق ادای سهمِ شرعیِ مشخّصی که در اموال مسلمانان است و به افراد و گروههای مشخّصی میرسد؛ یعنی مقدار معینی چون: ربعِ عشر، نصفِ عشر یا عُشر اموالی که زکات به آنها تعلق میگیرد، به افراد و گروههایی که در قرآن کریم آمده است، پرداخت میگردد. زکات، فواید بزرگ و فراوانی دارد؛ از جمله اینکه مسلمان بودن بنده را کامل میگرداند؛ زیرا یکی از ارکان اسلام است و از صدقه برتر میباشد. یعنی بیست و پنج هزار تومان زکاتی که انسان میدهد، بر بیست و پنج هزار تومان صدقهی نافلهای که به کسی میبخشد، برتری دارد و نزد الله متعال محبوبتر و پسندیدهتر است. یکی دیگر از فواید و فضایلِ زکات، این است که انسان بهوسیلهی آن خودش را از بخل و فرومایگی پاک میسازد و نامهی اعمالش را از گناهان و بدیها پاک میگرداند و بدینسان از لیست افراد بخیل بیرون میآید و در شمارِ سخاوتمندان قرار میگیرد و بدینسان بر نیکیهایش میافزاید؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ﴾ [البقرة: ٢٦١]
مثال کسانی که اموالشان را در راه الله انفاق میکنند، همانند دانهایست که از آن هفت خوشه به ثمر میرسد و در هر خوشه، یکصد دانه است.
زکات، همچنین فقرا را از چپاول و دستدرازی به اموال ثروتمندان، بازمیدارد؛ زیرا وقتی آدمِ فقیر و نیازمند، هیچ خیری از ثروتمند نبیند، امکان دارد که ارزشها را بشکند و به دستدرازی و غارت اموال دیگران بپردازد و برای سیر کردن شکم خود و خانوادهاش، دست به دزدی یا هر کار دیگری بزند. پس یکی از فواید زکات، این است که زکات، باعث ایجاد الفت و همدلی میگردد. امت اسلامی، امتی یکپارچه و بهسان یک پیکر است؛ لذا هر مسلمانی باید بداند که در ساختمان عظیم اسلام، در کنار دیگر برداران مسلمانش، نقش یک خشت را دارد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». [صحیح بخاری، ش: (۴۸۱، ۲۴۴۶، ۶۰۲۷)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۸۵ بهنقل از ابوهریره.] یعنی: «مؤمنان برای يكديگر مانند اجزای يك ساختمان هستند كه باعث تقويت و استحكام يكديگر میشوند».
از دیگر فواید زکات، این است که باعث آرامش و شرح صدر میگردد؛ زیرا هر بار که انسان بخشی از ثروت خویش را میبخشد، الله متعال سینهاش را میگشاید. این، بهکثرت تجربه شده است که وقتی انسان، کمترین مقدارِ ثروتش را بهعنوان زکاتِ واجبش میپردازد، سینهاش گشوده میشود و در قلبش، مهر و محبت نیکی به دیگران، جای میگیرد. همچنین دادن زکات، خشمِ پروردگار را فرو مینشاند و از مرگِ بد جلوگیری میکند؛ یعنی انسان در بهترین وضعیت یا به بهترین شکل میمیرد و عاقبت به خیر میشود. امید است که الله متعال، فرجام همهی ما را نیکو بگرداند. فرجامِ نیک، چیزِ کمی نیست و برای انسان، ارزش فراوانی دارد؛ زیرا لحظهی وداع با دنیا و آغاز سفر به آخرت است. در آن هنگام که لحظهی بسیار حساسیست، شیطان بیش از هر زمانی به گمراه کردنِ انسان امیدوار میگردد. لحظهی حساس و سرنوشتسازی که فرجام انسان به سوی بهشت یا بهسوی دوزخ در آن لحظه رقم میخورد؛ ابنمسعودسمیگوید: پیامبرجفرمود: «إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وبَيْنَهَا إِلاَّ ذِراع، فَيَسْبقُ عَلَيْهِ الْكِتاب، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْل النَّار، فَيَدْخُلُهَا، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهَا إِلاَّ ذِرَاع، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الْكِتَابُ فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ فَيََدْخُلُهَا»؛ [صحیح بخاری، ش: (۳۳۳۲، ۶۵۹۴، ۷۵۵۴)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۴۳ بهنقل از عبدالله بن مسعود؛ و نیز روایتِ بخاری بهشمارهی ۴۲۰۷ بهنقل از سهل بن سعد. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۴۰۱ آمده است. (مترجم] ] يعني: «شخصی از شما، اعمال بهشتیان را انجام میدهد تا اینکه فقط یک "ذراع" تا بهشت فاصله دارد؛ ولي تقدير بر او پيشي میگيرد و اعمال دوزخيان را انجام میدهد؛ در نتيجه، به دوزخ میرود. و شخص ديگري از شما، اعمال دوزخیان را انجام میدهد تا اینكه میان او و دوزخ، فقط يك ذراع باقي میماند؛ ولي تقدير بر او پيشي میگيرد و اعمال بهشتيان را انجام میدهد؛ در نتيجه، به بهشت میرود».
لذا همهی اعمال انسان به این بستگی دارد که انسان، چه فرجامی داشته باشد؛ صدقه و در رأس آن، زکات، از مرگ بد جلوگیری میکند. یکی دیگر از فواید زکات، این است که بنا بر گزارش پیامبرج، هر مسلمانی در روز رستاخیز، زیر سایهی صدقهی خود قرار دارد؛ در آن هنگام که خورشید با فاصلهی یک میل، بالای سرِ انسان است، صدقهدهندگان زیرِ سایهی صدقات و به ویژه زکاتی که در دنیا دادهاند، قرار میگیرند.
شخصِ نیکوکاری برایم تعریف میکرد که مردی همسرش را از صدقه دادن منع میکرد؛ یعنی به او اجازه نمیداد که از اموال وی صدقه دهد. روزی خواب دید که انگار قیامت برپا شده است؛ در خواب دید که یک لباس، در برابر گرمای سوزان خورشید، بالای سرش سایه انداخته است؛ البته این لباس از سه قسمت، سوراخ بود؛ سپس این سوراخها با سه خرما بسته شد! سبحانالله! هنگامیکه از خواب برخاست، خوابش را برای همسرش تعریف کرد. همسرش به او خبر داد که یک لباس و سه خرما صدقه داده است. لذا لباس و خرماهایی که در خواب دید، همان لباس و سه خرمایی بود که همسرش صدقه داده بود. لذا آن مرد خوشحال شد و به همسرش اجازه داد که از آن پس، هرچه میخواهد، صدقه دهد. این خواب، نمونهای از سخن رسولاللهجمیباشد که فرموده است: «كلُّ امرئٍ فِي ظلِّ صَدَقَتِهِ حَتَّى يُفصَلَ بينَ النَّاسَ»؛ یعنی: «روز قیامت هر کسی زیر سایهی صدقهاش قرار دارد تا آنکه در میان مردم داوری شود».
از دیگر فواید زکات و نیز صدقه، این است که باعث نرم شدن دلها میگردد؛ هنگامیکه انسان به فقرا و نیازمندان کمک میکند، قلبش نرم میشود و به رحم میآید و این، مقدمهای برای برخورداری از رحمت الاهیست؛ زیرا الله متعال بهطور ویژه به بندگان مهربانش، مهر میورزد. گفتنیست: زکات فواید ديگری هم دارد که یادآوریِ آن، موضوع را به دارازا میکشاند و اینجا گنجایشِ آن نیست.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
و میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البينة: ٥]
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
و میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
شرح
نووی/ضمن گشودن بابی دربارهی فضیلتی زکات و وجوبِ آن، سه آیه از قرآن کریم در اینباره ذکر کرده است. آیهی نخست، اینکه الله متعال میفرماید:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ [البقرة: ٤٣]
و نماز را بر پا دارید و زکات (اموالتان) را بدهید.
برپاداشتن نماز، به معنای ادای آن به صورتیست که از پیامبرجثابت شده است؛ و دادن زکات نیز به معنای اعطایِ آن به افراد و گروههاییست که الله متعال در قرآن کریم مشخص فرموده است. پیشتر مفهوم زکات و پارهای از فواید آن بیان شد.
سپس مؤلف/آیهی دیگری از قرآن کریم را آورده است؛ اینکه اللهﻷمیفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾
و فرمان نیافتند جز آنکه الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، در حالی عبادت کنند که دین و عبادت را ویژهی او بدانند و نماز را برپا دارند و زکات دهند. این، همان آیین استوار و راستین است.
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ﴾«و فرمان نیافتند» که منظور از آن، مردم است... ﴿إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾«جز آنکه الله را عبادت کنند». یعنی: مردم تنها فرمان یافتهاند که در عقیده، گفتار و کردار، تنها اللهﻷرا عبادت و پرستش کنند. آنهم در حالی که هر عملی را خالصانه برای او انجام میدهند. چنانکه میفرماید: ﴿مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾«در حالی که دین و عبادت را ویژهی او بدانند». اخلاص در دین و عبادت، بدین معناست که انسان، با عملی که انجام میدهد، خواهان چیزی جز اللهﻷنباشد؛ به عبارت دیگر با عمل و عبادتش، در پیِ کسبِ نام و مقام، یا ریاست و جایگاه دنیوی و امثالِ آن نباشد و تنها رضایت و پاداش الاهی را مدّ نظر قرار دهد.﴿حُنَفَآءَ﴾یعنی: الله را مخلصانه و بر پایهی آیین توحیدی، و بدون شرک عبادت کنند. شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾«و نماز را برپا دارند و زکات دهند». در ادامه میفرماید: ﴿وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ﴾«و این، همان آیین استوار و راستین است». یعنی: آیین استوار و راستین، و عمل مورد پسند در نزد الله متعال، این است که او را مخلصانه و بر پایهی آیینِ توحیدی و حقگرا عبادت و پرستش کنید.
و اما سومین آیهای که مؤلف/ذکر کرده، این است که اللهﻷمیفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِها﴾ [التوبة: ١٠٣]
بخشی از اموالشان را به عنوان زکات بگیر تا بدینوسیله آنان را پاک و تزکیه نمایی.
خطاب در این آیه به رسولاللهجاست؛ چنانکه اللهﻷبه پیامبرش دستور میدهد که بخشی از اموالِ مسلمانانِ را بهعنوان زکات بگیرد و بدینوسیله آنان را از گناهان و اخلاق پَست و فرومایه پاک بگرداند. اینکه زکات، مایهی پاکی از گناهان میباشد، در این حدیث پیامبرجآمده که فرموده است: «الصَّدَقةُ تُطفِئُ الخطيئةَ كَما يُطفِئُ الماءُ النَّارَ». [صحیح است؛ نگا: صحیح الجامع (۵۱۳۶) از آلبانی رحمهالله.] یعنی: «صدقه، گناهان را آنگونه از بین میبرد که آب، آتش را خاموش میکند». و اما همینکه زکات، انسان را در شمارِ سخاوتمندان و نیکوکاران قرار میدهد، خود عاملی برای پاکسازی انسان از رذایل اخلاقیست. ﴿وَتُزَكِّيهِم بِها﴾: «و آنان را تزکیه نمایی؛ یعنی: اخلاق نیکشان را پرورش دهی. به عبارت دیگر: پس از پاک شدن از رذایل اخلاقی، ارزشهای اخلاقي و خُلق و خوی نیک در انسان، رشد میکند. تزکیه، به مفهوم رشد و پرورش دینی هم میباشد؛ یعنی تزکیه هم بُعد اخلاقی دارد و هم بُعد دینی. ﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ ﴾: «و برایشان دعا کن». لذا هرگاه گروه یا قبیلهای، زکات اموالشان را به پیامبرجتحویل میدادند، آن بزرگوار به پیروی از فرمان الاهی، میفرمود: «اللهم صَلِّ علَیهِم»؛ یعنی: «یا الله، بر آنان درود و صلوات بفرست». سپس اللهﻷمیفرماید: ﴿إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ﴾«بهراستی که دعای تو، مایهی آرامشِ آنهاست» و باعث میشود که دلهایشان آرامش بیابد و بذل و بخششِ مال بر آنان آسان گردد. ﴿وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: ١٠٣]
«و الله، شنوای داناست». سه آیهای که گذشت، نشان میدهد که زکات، واجب است و یکی از برترین اعمال بهشمار میآید.
***
۱۲۱۴- وعن ابن عمرَب: أنَّ رسولَ اللهج قَالَ: «بُنِيَ الإسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَإقَامِ الصَّلاَةِ، وَإيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَحَجِّ البَيْتِ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۸؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۱۰۸۲ آمده است.]
ترجمه: ابنعمربمیگوید: رسولاللهجفرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: گواهی به اینکه معبود برحقی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد، بنده و فرستادهی اوست؛ ادای نماز، پرداختِ زکات، حجّ بیتالله، و روزهی ماه رمضان».
۱۲۱۵- وعن طَلْحَةَ بن عبيد اللهس قالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رسولِ اللهج مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ ثَائِرُ الرَّأسِ نَسْمَعُ دَوِيَّ صَوْتِهِ، وَلا نَفْقَهُ مَا يَقُولُ، حَتَّى دَنَا مِنْ رسول اللهج فَإذا هُوَ يَسألُ عَنِ الإسْلاَم، فَقَالَ رسول اللهج: «خَمْسُ صَلَواتٍ في اليَوْمِ وَاللَّيْلَةِ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُنَّ؟ قَالَ: «لا، إِلا أنْ تَطَّوَّعَ». فَقَالَ رسولُ اللهج: «وَصِيامُ شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهُ؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ». قَالَ: وَذَكَرَ لَهُ رسول اللهج الزَّكَاةَ، فَقَالَ: هَلْ عَلَيَّ غَيْرُهَا؟ قَالَ: «لا، إِلاَّ أنْ تَطَّوَّعَ»؛ فَأدْبَرَ الرَّجُلُ وَهُوَ يَقُولُ: وَاللهِ لا أَزِيدُ عَلَى هَذَا وَلا أنْقُصُ مِنْهُ، فَقَالَ رسول اللهج: «أفْلَحَ إنْ صَدَقَ».[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: ۴۶؛ و صحیح مسلم، ش:۱۱.]
ترجمه: طلحه بن عبیداللهسمیگوید: مردی از اهالیِ نجد، با موهایی ژولیده نزد رسولاللهجآمد؛ پژواک صدایش را از دور میشنیدیم، ولی نمیفهمیدیم که چه میگوید تا اینکه به رسولاللهجنزدیک شد و دریافتیم که دربارهی اسلام میپرسد. رسولاللهجفرمود: «در شبانهروز، پنج نوبت نماز است». پرسید: آیا جز این پنج وعده، نماز دیگری هم بر من واجب است؟ فرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی نافله بخوانی». آنگاه رسولاللهجافزود: «روزهی رمضان نیز واجب است». آن مرد سؤال کرد: آیا روزهی دیگری هم بر من واجب است؟ پیامبرجفرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی روزهی نفل بگیری». راوی میگوید: سپس رسولاللهجزکات را برایش ذکر کرد. آن مرد پرسید: آیا جز زکات، صدقهی دیگری هم بر من واجب است؟ رسولاللهجفرمود: «خیر؛ مگر آنکه صدقهی نفل بدهی». و مرد بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهجفرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است».
۱۲۱۶- وعن ابن عباسٍب أنَّ النَّبِيَّج بَعَثَ مُعاذاس إِلَى اليَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أنْ لا إله إِلا اللهُ وَأنِّي رسول اللهِ، فإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِكَ، فَأعْلِمْهُمْ أن اللهَ تَعَالَى افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَواتٍ في كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإنْ هُمْ أطَاعُوا لِذلِكَ، فَأعْلِمْهُمْ أنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً تُؤخَذُ مِنْ أغْنِيَائِهِمْ وتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: (۱۳۹۵، ۱۴۹۶)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۹. این حدیث پیشتر بهشمارهی ۱۰۸۴ آمده است.]
ترجمه: ابن عباسبمیگوید: پیامبرجمعاذسرا (برای دعوت) به یمن فرستاد و فرمود: «آنان را به گفتن شهادتین (اقرار به وحدانیت الله، و رسالت من) دعوت کن و چون شهادتین را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانهروز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات است. پیشتر دربارهی حدیث ابنعمربکه «اسلام بر پنج پایه بنا شده است»، سخن گفتیم. و اما حدیث طلحه بن عبیداللهسدربارهی مردی از اهالی نجد است که با موهایی ژولیده نزد پیامبرجآمد؛ صحابهشطنین صدایش را میشنیدند، اما نمیفهمیدند که چه میگوید تا اینکه نزدیکِ پیامبرجرسید و از آن بزرگوار دربارهی اسلام پرسید. پیامبرجبرای آن مرد دربارهی نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان و زکات سخن گفت و دربارهی شهادتین هیچ نفرمود؛ زیرا می دانست که آن مرد شهادتین را گفته و مسلمان است و اینک به حضورِ پیامبرجشرفیاب شده تا از ایشان دربارهی اسلام و جزئیات آن بپرسد. هربار که پیامبرجیکی از ارکان اسلام را برای وی برشمرد، آن مرد پرسید: آیا غیر از این هم بر من واجب است؟ و پیامبرجمیفرمود: «خیر؛ مگر اینکه خواسته باشی عمل نافله انجام دهی». لذا روشن میشود که در شبانهروز فقط پنج وعده نماز، واجب است و نماز وتر، واجب نیست؛ بلکه سنت مؤکد میباشد. علما با توجه به این حدیث، دربارهی وجوب یا عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید (عید قربان و عید فطر) نیز اختلاف نظر دارند. برخی از علما بر اساس این حدیث، گفتهاند که تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید، واجب نیست؛ اما با اندکی تأمل میبینید که در این حدیث، دلیلی بر عدم وجوبِ تحیۀالمسجد و نمازهای دو عید و امثالِ آن وجود ندارد؛ زیرا این نمازها، اسبابی عارضی دارند که وقتی این اسباب وجود داشته باشند، این نمازها نیز واجب میشنود؛ البته ناگفته نماند که قول راجح دربارهی تحیۀالمسجد این است که واجب نیست، بلکه سنت مؤکد میباشد؛ اما نماز عید، واجب است؛ زیرا پیامبرجحتی به زنانی که در دوران قاعدگی بودند و نیز دختران و زنان پردهنشین، دستور داد که از خانهها بیرون بیایند و در نماز عید شرکت کنند؛ البته با این توضیح که زنانی که در عادت ماهانه بودند، نماز نمیخواندند و از مصلا کناره میگرفتند. آری؛ این حدیث دلیلیست بر اینکه نماز وتر، واجب نیست؛ زیرا نماز وتر روزانه تکرار میشود و اگر واجب بود، پیامبرجاین حُکم را برای آن مرد نجدی بیان میفرمود. لذا نماز وتر، سنت مؤکد است؛ نه واجب و اگر انسان آنرا ترک کند، گنهکار نمیشود؛ ولی اگر کسی همواره آنرا ترک نماید، عدالتش ساقط میگردد و شهادتش پذیرفته نمیشود. چنانکه امام احمد/گفته است: «کسی که نماز وتر را ترک کند، بدکردار است و گواهیاش پذیرفته نمیشود».
و اما روزهی رمضان؛ آری! هیچ روزهای غیر از روزهی رمضان، واجب نیست؛ مگر اینکه کسی نذر کرده باشد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ الله فَلْيُطِعْهُ»؛ [صحیح بخاری، ش: (۶۶۹۶، ۶۷۰۰) بهنقل از عایشه رضیاللهعنها] یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید (و نذرش را انجام دهد)».
در اموال نیز تنها زکات، واجب میباشد؛ مگر مواردی چون نفقهی همسر و نزدیکان و مواردی از ایندست که سببِ مشخصی دارد؛ یعنی هنگامی که سببی اینچنینی وجود داشته باشد، هزینه کردن مال در حدود شریعت، واجب است.
در ادامهی حدیث طلحهسآمده است: و آن مردِ نجدی بازگشت، در حالیکه میگفت: به الله سوگند که بر این واجبات نه چیزی میافزایم و نه چیزی از آنها میکاهم. رسولاللهجفرمود: «اگر راست بگوید، رستگار است». لذا روشن میشود که اگر کسی به واجبات شرعی بسنده نماید، رستگار میباشد. البته این، بدین معنا نیست که انجام نوافل، سنت نباشد؛ زیرا نوافل در روز قیامت، مکمّلِ فرایض خواهد بود. چهبسا انسان فریضهای را انجام میدهد، اما در آن نقص وجود دارد و باید تکمیل شود؛ لذا نوافل نقش مکمل را برای فرایض دارد.
و اما حدیث ابنعباسب؛ این بزرگوار میگوید: پیامبرجمعاذسرا برای دعوت و تبلیغ به یمن فرستاد. پیشتر دربارهی این حدیث سخن گفتیم و نیازی به اطالهی بحث نیست؛ اما شاهد موضوع از این حدیث، این است که پیامبرجفرمود: «به آنها اعلام کن که الله، زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده است که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده میشود».
***
۱۲۱۷- وعنِ ابنِ عُمَرَب قَالَ: قال رَسُول اللهِج: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أنْ لا إله إلا اللهُ، وأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإذَا فَعَلُوا ذَلِكَ، عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إلاَّ بِحَقِّ الإسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ».[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: ۲۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲. [این حدیث پیشتر بهشمارهی۳۹۵ و ۱۰۸۳ گذشت. (مترجم] ]
ترجمه: ابن عمربمیگوید: رسولاللهجفرمود: «(از سوي الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
۱۲۱۸- وعن أَبي هريرةَس قالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ رسولُ اللهج وَكَانَ أَبُو بَكْرٍس وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقال عُمَرُس: كَيْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ وَقَدْ قَالَ رسولُ اللهج: «أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولوُا لا إله إِلا اللهُ، فَمَنْ قَإلها فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى الله»؛ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍس: وَاللهِ لأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بين الصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ، فَإنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ. وَاللهِ لَوْ مَنَعُونِي عِقَالاً كَانُوا يُؤدُّونَهُ إِلَى رسول اللهج لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهِ. قَالَ عُمَرُس: فَوَاللهِ مَا هُوَ إِلاَّ أنْ رَأيْتُ اللهَ قَدْ شَرَحَ صَدْرَ أَبي بَكْرٍ لِلقِتَالِ، فَعَرَفْتُ أنَّهُ الحَقُّ.[متفق عليه] [صحیح بخاری، ش: (۱۳۹۹، ۷۲۸۴، ۷۲۸۵)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۰.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: زماني كه رسولاللهجرحلت فرمود، در دوران خلافت ابوبكرسبرخي از عربها مرتد شدند. عمرسبه ابوبكرسگفت: «چگونه با مردم میجنگي در حالي كه رسولاللهجفرموده است: «من، مأموريت يافتهام با مردم بجنگم تا لا اله الا اللهبگويند. پس هر كس لا اله الا اللهبگويد، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردي كه اسلام تعيين کرده است»؟ ابوبكرسفرمود: «به الله سوگند، با كسي كه ميان نماز و زكات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراكه زكات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهجمیدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم». عمرسمیگوید: «به الله سوگند، بلافاصله يقين كردم كه الله متعال، سينهي ابوبكرسرا برای جهاد گشوده (و او را برای اين كار مصمم فرموده) و دانستم كه درست و سزاوار نيز همين است».
شرح
اینها احادیث دیگریست که مؤلف/در ادامهی باب وجوب زکات و فضیلت آن آورده است؛ از جمله حدیث عبدالله بن عمربکه میگوید: رسولاللهجفرمود: «(از سوي الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است».
این مأموریت از سوی الله متعال به پیامبرجداده شد. لذا روشن میشود که پیامبرجنیز بندهی مأمور و مکلّف پروردگار بوده که همانند سایر مردم، امر و نهی میشده است؛ زیرا او یکی از بندگان الله بود و در مقام ربوبیت نبود. لذا ذرهای از حقوق ربوبیت را در دست نداشت؛ بلکه چهبسا امر و نهیِ پروردگار به آن بزرگوار، بهمراتب جدّیتر و فراتر از امر و نهیِ الاهی نسبت به سایر انسانها بود. لذا میبینیم که گاه الله متعال در قرآن کریم، پیامبرشجرا توبیخ میکند؛ چنانکه میفرماید:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٤٣﴾ [التوبة: ٤٣]
الله تو را ببخشد؛ چرا پیش از آنکه راستگویان بر تو آشکار شوند و قبل از آنکه دروغگویان را بشناسی، به آنان اجازهی ماندن دادی؟
و نیز میفرماید:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَ﴾ [التحريم: ١]
ای پیامبر! چرا آنچه را که الله برای تو حلال کرده است، بر خود حرام میکنی؟
همچنین میفرماید:
﴿وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُ﴾[الأحزاب : ٣٧]
و در دلت چیزی را پنهان میداشتی که الله آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی؛ و الله به اینکه از او بترسی، سزاوارتر است.
لذا کسی که گمان کند محمدجچیزی از ربوبیت داشته است یا نفع و ضرری در دست اوست میتواند مشکلاتِ کسی را برطرف سازد یا دعاها را اجابت کند، به اللهﻷشرک ورزیده و به آیین محمدجکافر شده است.
رسولاللهجفرمود: «(از سوي الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین کردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از من مصون داشتهاند و حسابشان با الله متعال است»؛ یعنی پیامبرجبا هرکس که از یکی از این چهار مورد، امتناع میورزید، پیکار مینمود: گفتنِ لاإلهإلاالله، گفتنِ محمدٌرسولالله، برپا داشتن نماز، و دادنِ زکات. لذا پیامبرجمأموریت داشت تا بهخاطر این چهار مورد با مردم پیکار کند تا اینکه لاإلهإلاالله محمدٌرسولاللهرا بگویند، نماز را برپا دارند و زکات دهند؛ آنگاه که چنین میکردند، خونها و اموالشان را جز در مواردی که اسلام تعیین کرده است، از پیامبرجمصون میداشتند. سپس افزود: «و حسابشان با الله متعال است»؛ زیرا برخی از مردم اگرچه بهظاهر شهادتین را میگویند و نماز میخوانند و زکات میدهند، اما در باطن و بهقلب خویش ایمان ندارند؛ لذا مطابق ظاهرشان که اسلام آوردهاند، جانها و اموالشان مصون است، اما چون منافقاند، حسابشان با اللهﻷمیباشد. منافقان، شهادتین را میگویند، اما الله متعال را جز اندکی یاد نمیکنند؛ همچنین در دوران پیامبرجنزد آن بزرگوار میآمدند و میگفتند: ما گواهی میدهیم که تو، فرستادهی الله هستی و نماز هم میخواندند؛ اما با تنبلی و بیرغبتی در نماز جماعت حاضر میشدند؛ حتی صدقه و زکات هم میدادند، اما از روی ناچار؛ چراکه نفاق و کفر در دلهایشان جای گرفته بود. از این رو رسولاللهجفرمود: «و حسابشان با الله متعال است».
سپس مؤلف/حدیث ابوهریرهسرا آورده که دربارهی گفتگوی خلیفهی دوم، عمر بن خطابسبا خلیفهی نخست، ابوبکر صدیقسدربارهی جهاد با مانعین زکات است. ابوبکر صدیقسپس از وفات رسولاللهجبهاجماع صحابهشبهعنوان جانشینِ پیامبرجبرگزیده شد و این، برآمده از اشارات پیامبرجنیز بود؛ چنانکه باری پیامبرج، ابوبکر صدیقسرا بهعنوان امیر یا سرپرست حج که بزرگترین مقامِ پیشوایی بهشمار میآمد، منصوب فرمود و نیز بهعنوان پیشنمازِ مسجد که نسبت به سرپرستی حج، کوچکتر بود؛ زیرا امیر حج، برای شمارِ بیشتری از مسلمانان امامت میدهد؛ در صورتیکه شمار نمازگزاران مسجد، بهمراتب کمتر از تعداد مسلمانانِ حاضر در حج است. ماجرا از این قرار بود که پیامبرجدر بیماریاش که به وفات آن بزرگوار انجامید، ابوبکر صدیقسرا بهعنوان امام مسجد، تعیین فرمود. همچنین در حجّ سال نُهُم هجری، ابوبکر صدّیقسرا بهعنوان امیر حج برگزید. لذا صحابهشپس از وفات پیامبرجبه اتفاقِ آرا، ابوبکر صدیقسرا به جانشینیِ رسولاللهجبرگزیدند. در آن زمان برخی از عربها مرتد شدند. الله متعال در قرآن کریم به این ماجرا اشاره نموده و فرموده است:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟
بههر حال پس از وفات رسولاللهجاین اتفاق افتاد و برخی از عربها از دین برگشتند و از دادنِ زکات امتناع ورزیدند و به الله، کافر شدند. لذا ابوبکر صدیقستصمیم گرفت که با آنان، پیکار کند. عمرساز ابوبکر صدیقسخواست تا فعلاً کاری با مانعین زکات نداشته باشد؛ بلکه صبر کند و از آنان دلجوی نماید تا ایمان در دلهایشان جای بگیرد. اما ابوبکرسپیشنهاد عمرسرا نپذیرفت. عمرسبه ابوبكرسگفت: «چگونه با مردم میجنگي كه رسولاللهجفرموده است: «من، مأموريت يافتهام با مردم بجنگم تا لاإلهإلااللهبگويند. پس هر كس لاإلهإلااللهبگويد، مال و جانش را از من مصون داشته است؛ مگر به حق و حقوق اسلام و مواردي كه اسلام تعيين کرده است»؟ اين، چیزی بود که عمرساز پیامبرجشنیده بود؛ و گرنه، پسرش، عبداللهسبیش از این شنیده بود؛ اینکه رسولاللهجفرموده است: «(از سوي الله) مأموریت یافتهام که با مردم پیکار کنم تا اینکه گواهی دهند که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی اوست و نماز را برپا دارند و زکات دهند...». ولی در روایت عمرسفقط گفتنِ لاإلهإلااللهآمده است. ابوبکرسفرمود: «به الله سوگند، با كسي كه ميان نماز و زكات فرق بگذارد، میجنگم؛ چراكه زكات، حقّ مال است. به الله سوگند، اگر از دادنِ زانوبند شتر که بهعنوان زکات به رسولاللهجمیدادند، سر بتابند، به دلیلِ ندادنِ آن با آنان میجنگم».
این، بیانگر قاطعیت ابوبکر صدیقسدر سختیها و تنگناهاست؛ یعنی ابوبکر صدیقسبهرغمِ اینکه نسبت به عمر فاروقسنرمخوتر بود، اما در شرایط حساس، تصمیمهای قاطعانه و جدّیتری میگرفت.
مثالیهایی در اینباره برای شما عرض میکنم؛ همین ماجرا، یکی از این نمونه هاست. عمرسپس از گفتگو با ابوبکرسبه همان نتیجهای رسید که ابوبکر صدیقسبه او گفت؛ زیرا دریافت که الله متعال، سينهي ابوبكرسرا برای جهاد گشوده و او را برای اين كار مصمم فرموده است. همانجا بود که به درستیِ تصمیمِ ابوبکرسپی برد. اين ماجرا، نشان میدهد که ابوبکر صدیقساز عمر فاروقسجدیتر و استوارتر بوده است.
و اما نمونهی دوم: هنگامیکه رسولاللهجدرگذشت، مدینه را ظلمت و تاریکی فرا گرفت و مردم، سخت پریشان و آشفته بودند؛ فشار مصیبت بر مردم، بسیار شدید بود. همه در مسجد جمع شده بودند. عمرسمیگفت: رسولاللهجنمرده است؛ بلکه مانند موسی÷به میعاد پروردگارش رفته است و باز میگردد و دست و پای کسانی را که میگویند: «او مرده است»، میبُرَد.
ولی زمانیکه رسولاللهجرحلت فرمود، ابوبکرسدر حومهی مدینه در منطقهی «سُنح» بود. وقتی خبرِ وفات پیامبرجرا شنید، به مدینه آمد و بیآنکه با کسی سخن بگوید، به سراغ رسولاللهجرفت و دید که پارچهای روی پیامبرجکشیدهاند؛ آنرا از صورتِ پیامبرجکنار زد، آن بزرگوار را بوسید و فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به الله سوگند که او، تو را دو بار نمیمیراند. مرگی که برایت مقدّر بود، فرا رسید». سپس نزد مردم رفت و عمرسرا دید که زیر فشار مصیبت، آنقدر پریشان شده بود که وفات پیامبرجرا رد میکرد و میگفت: بهزودی پیامبرجبه خود میآید. ابوبکرسبه عمر فرمود: «ای عمر! بنشین و تحمل کن». سپس ابوبکر صدیقسبالای منبر رفت و در این شرایط سخت، سخنرانیِ شیوا و بزرگی برای مردم ایراد نمود؛ فرمود: «ای مردم! هرکه محمدجرا عبادت میکرده، بداند که محمدجوفات کرده است؛ و هرکه الله متعال را میپرستیده، بداند که الله زنده است و هرگز نمیمیرد». سپس این آیه را تلاوت کرد که الله متعال به پیامبرشجفرموده است:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠﴾ [الزمر: ٣٠]
بیگمان تو خواهی مُرد و بیشک آنان نیز خواهند مُرد.
و نیز این آیه را خواند که اللهﻷمیفرماید:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗا﴾ [آل عمران: ١٤٤]
و محمد، فقط پیامبر است؛ پیش از او نیز پیامبرانی بودهاند که در گذشتهاند. آیا اگر محمد بمیرد یا کشته شود، به آیین گذشته باز میگردید؟ و هر کس از آیین خود برگردد، هیچ زیانی به الله نمیرساند.
عمرسمیگوید: «به الله سوگند، زمانیکه ابوبکرساین آیه را تلاوت نمود، فهمیدم که بهراستی رسولاللهجرحلت فرموده است؛ دیگر، پاهایم مرا تاب نیاورد و به زمین افتادم». اما بنگرید که در آن شرایط سخت ابوبکر صدیقسچهقدر شکیبا و استوار بود! [نگا: صحیح بخاری، ش: ۳۶۷۰ بهنقل از عایشه رضیاللهعنها.]
و سومین نمونه: در جریان «صلح حدیبیه» اتفاق افتاد. در پیمان حدیبیه، بهظاهر نسبت به مسلمانان جفا شده بود؛ یکی از بندهای این پیمان، این بود که اگر شخصی از قریشیان مسلمان میشد و به مسلمانان میپیوست، پیامبرجباید او را به قریش باز میگرداند؛ اما اگر شخصی از مسلمانان به قریش میپیوست، قریشیان ملزَم به بازگرداندن آنشخص به مسلمانان نبودند. ظاهرِ این پیمان، نوعی جفا در حقّ مسلمانان بود و عمرسنمیتوانست چنین جفایی را در حقّ مسلمانان تحمل کند. لذا نزد پیامبرجرفت و عرض کرد: ای رسولخدا! چگونه؟ چگونه؟ اگر کسی از آنان، مسلمان شود و نزدِ ما بیاید، او را به آنها برگردانیم؛ ولی هرکه از ما به آنان بپیوندد، او را به ما باز نمیگردانند؟! چگونه این خفّت را بپذیریم؟ مگر ما برحق نیستیم و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ رسولاللهجفرمود: آری؛ اما این، فرمان الله متعال است و من، بنده و فرستادهی اویم و هرگز از الله متعال نافرمانی نمیکنم؛ بهیقین اللهﻷما را یاری خواهد کرد». عمرسکه از متقاعد کردن پیامبرجمبنی بر عدم پذیرشِ چنین سازشی درمانده شده بود، نزد ابوبکر صدیقسرفت تا از او برای قانع کردن پیامبرجکمک بگیرد؛ ولی در آن شرایط بحرانی پاسخِ ابوبکر صدیقسحرف به حرف، مانندِ پاسخِ رسولاللهجبود؛ فرمود: «او فرستادهی الله متعال است و بهیقین الله متعال او را یاری میکند؛ پس، فرمان او را بیچون و چرا بپذیر».
در سه نمونهای که گذشت، پایداری ابوبکر صدیقسنمایان شد و روشن گردید که او، استوارترین فرد در میان صحابهشو خردمندترین و شایستهترین آنها برای خلافت بود. در چنین شرایطیست که نبوغِ افرادِ دورنگر و ژرفاندیش نمایان میگردد؛ اما انسانی که فقط غیرت دارد و شتابزده عمل میکند، چهبسا عملِ شتابزدهاش نافرجام و زیانبار باشد.
در هر حال از این حدیث که مؤلف/در باب وجوب زکات آورده است، چنین برمیآید که هرکس از دادن زکات امتناع کند، بر حاکم و پیشوای مسلمانان واجب است که با او پیکار نماید تا آنکه زکات اموالش را بدهد.
***
۱۲۱۹- وعن أَبي أيُّوبٍس: أنّ رَجُلاً قَالَ لِلنَّبِيِّج: أخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُنِي الْجَنَّةَ، قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِي الزَّكَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۱۳۹۶؛ و صحیح مسلم، ش:۱۳. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۳۳۶ آمده است. (مترجم] ]
ترجمه: ابوایوبسمیگوید: مردی به پیامبرجگفت: ای رسولخدا! عملی به من معرفی کن که مرا وارد بهشت سازد. پیامبرجفرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات بده و حقّ خویشاوندی را ادا کن».
۱۲۲۰- وعن أَبي هريرةَس: أنَّ أعْرَابياً أتَى النَّبِيَّج فَقَالَ: يَا رسولَ اللهِ، دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ، دَخَلْتُ الجَنَّةَ. قَالَ: «تَعْبُدُ اللهَ لا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتِي الزَّكَاةَ المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ»؛ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لا أزيدُ عَلَى هَذَا، فَلَمَّا وَلَّى قَالَ النَّبِيُّج: «مَنْ سَرَّهُ أنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أهْلِ الجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۱۳۹۷؛ و صحیح مسلم، ش:۱۴.]
ترجمه: ابوهريرهسمیگوید: صحرانشيني به پیامبرجگفت: ای رسولخدا! مرا به عملی رهنمون شو كه اگر آنرا انجام دهم، وارد بهشت شوم. پیامبرجفرمود: «الله را عبادت کن و هیچ چیز و هیچکس را شریکش مساز و نماز را برپا دار و زکات فرض را بده و ماه رمضان را روزه بگیر». بادیهنشین گفت: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، بر این نمیافزایم. و چون بازگشت، رسولاللهجفرمود: «هرکه دوست دارد به مردی بهشتی بنگرد، به این شخص نگاه کند».
۱۲۲۱- وعن جرير بن عبداللهس قَالَ: بايَعْتُ النَّبِيَّج عَلَى إقَامِ الصَّلاَةِ، وَإيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ.[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: (۵۷، ۲۷۱۵)؛ و صحیح مسلم، ش: ۵۶. [این حدیث پیشتر بهشمارهی ۱۸۷ گذشت. (مترجم] ]
ترجمه: جریر بن عبداللهسمیگوید: با پیامبرجبر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم.
شرح
این سه حدیث دربارهی وجوب زکات و فضیلت آن است و هرسه نشان میدهد که نماز و زکات، جزو فرایض اسلاماند. در حدیث ابوایوبسآمده است: «وَتَصِلُ الرَّحِمَ»؛ یعنی: «و حقّ خویشاوندی را ادا کن». منظور از خویشاوندان، همهی نزدیکان انسان از ناحیهی پدر و مادرش هستند و ادای حقّ آنها و ارتباط با آنان، به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ زیرا پیامبرجچگونگی صلهی رحم را بیان نفرموده است و آنچه که در کتاب و سنت بدون قید یا بدونِ تببین، آمده باشد، مرجعش عرف و عادت مردم است. و این، به اختلاف اوضاع و شرایط و نیز به اختلاف زمان و مکان بستگی دارد. در حالتِ فقر و نیاز، ادای حقّ خویشاوندی با کمک و بخششِ مالی انجام میشود؛ بهگونهای که ضرورت و نیازِ خویشاوند فقیر برآورده گردد. در حالتِ بیماری، حقِّ خویشاوندی این است که به ملاقات خویشاوندِ بیمار خود برویم و تا زمانیکه بهبود مییابد، پیوسته از او عیادت کنیم. امروزه که امکانات ارتباطی پیشرفت کرده است و عُرف نیز شده، میتوان از طریق تلفن یا نامهنگاری، جویای حالِ خویشاوندان بود یا در مناسبتهایی چون عید، به دیدنشان رفت. مهم، این است که صلهی رحم و ارتباط با خویشاوندان، واجب میباشد؛ اما حد و حدودش در شریعت، مشخص نشده است و از اینرو به عُرف و عادت مردم بستگی دارد؛ یعنی باید در حدّی که عُرف جامعهی اسلامی، آنرا صلهی رحم میداند، حقّ خویشاوندی را ادا کنیم. در حدیث جریر بن عبداللهسافزون بر اقامهی نماز و ادای زکات، خیرخواهی برای هر مسلمانی نیز آمده است؛ یعنی: انسان باید با سایر مسلمانان، بهگونهای رفتار نماید که با خود، رفتار میکند یا دوست دارد که مردم با او آنگونه رفتار کنند. لذا هیچ مسلمانی به همکیش خود ناسزا نمیگوید، به او تهمت نمیزند، فریبش نمیدهد، به او خیانت نمیکند و به او نارو نمیزند و از هر جهت، خیرخواهِ اوست؛ اگر مسلمانی از او دربارهی چیزی نظرخواهی کند، بر او واجب است که به او مشورتی بدهد که آنرا برای دنیا و آخرت وی، بهتر و مناسبتر میداند. زیرا همانگونه که بیان شد، جریر بن عبداللهسبا پیامبرجپیبمان بست که خیرخواه هر مسلمانی باشد. گفته میشود: پس از اینکه جریر بن عبدالله بَجَلیسبا پیامبرجبیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد، اسبی خرید و سپس دریافت که ارزش این اسب، بیشتر است؛ لذا نزد فروشنده بازگشت و به او گفت: قیمت اسبی که به من فروختهای، بیش از این است و همان مبلغی را به او داد که به گمان او، قیمتِ آن اسب بود. و باز برای بار سوم بازگشت و به فروشنده گفت: اسب تو، بیش از این قیمت دارد و سرانجام، بابت اسبی که دویست درهم خریداری کرده بود، هشتصد درهم به فروشندهاش داد؛ زیرا او با پیامبرجبیعت کرده بود که خیرخواه همهی مسلمانان باشد.
از اینرو بر هر مسلمانی واجب است که حقّ خویشاوندی را ادا کند و خیرخواهِ همکیشان خود باشد؛ چنانکه در حدیث تمیم داریسآمده است که پیامبرجسه بار فرمود: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ». یعنی: «دین، نصحیت و خیرخواهیست». پرسیدند: برای چه کسی؟ فرمود: «لِلَّه وَلِكِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِينَ وَعَامَّتِهِمْ». [صحیح مسلم، ش: ۵۵] یعنی: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش، و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها».
***
۱۲۲۲- وعن أَبي هريرةَس قالَ: قَالَ رسول اللهج: «مَا مِنْ صَاحِبِ ذَهَبٍ، وَلا فِضَّةٍ، لا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا إِلاَّ إِذَا كَانَ يَومُ القِيَامَةِ صُفِّحَتْ لَهُ صَفَائِحُ مِنْ نَارٍ، فَأُحْمِيَ عَلَيْهَا في نَارِ جَهَنَّمَ، فَيُكْوَى بِهَا جَنْبُهُ، وَجَبِينُهُ، وَظَهْرُهُ، كُلَّمَا بَرَدَتْ أُعِيدَتْ لَهُ في يَومٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يُقْضَى بَيْنَ العِبَادِ فَيَرَى سَبيلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِيلَ: يَا رسولَ الله، فالإبلُ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ إبلٍ لا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا، وَمِنْ حَقِّهَا حَلْبُهَا يَومَ وِرْدِهَا، إِلاَّ إِذَا كَانَ يَومُ القِيَامَةِ بُطِحَ لَهَا بِقَاعٍ قَرْقَرٍ أوْفَرَ مَا كَانَتْ، لا يَفْقِدُ مِنْهَا فَصيلاً وَاحِداً، تَطَؤُهُ بِأخْفَافِهَا، وَتَعَضُّهُ بِأفْوَاهِهَا، كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَيْهِ أُخْرَاهَا، في يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ ألْفَ سَنَةٍ، حَتَّى يُقْضى بَيْنَ العِبَادِ، فَيَرَى سَبِيلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قِيلَ: يَا رَسولَ اللهِ، فَالبَقَرُ وَالغَنَمُ ؟ قَالَ: «وَلا صَاحِبِ بَقَرٍ وَلا غَنَمٍ لا يُؤَدِّي مِنْهَا حَقَّهَا، إِلاَّ إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ، بُطِحَ لَهَا بقَاعٍ قَرْقَرٍ، لا يَفْقِدُ مِنْهَا شَيْئاً، لَيْسَ فِيهَا عَقْصَاءُ، وَلا جَلْحَاءُ، وَلا عَضْبَاءُ، تَنْطَحُهُ بقُرُونِها، وَتَطَؤُهُ بِأظْلاَفِهَا، كُلَّمَا مرَّ عَلَيْهِ أُولاَهَا، رُدَّ عَلَيْهِ أُخْرَاهَا، في يَومٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ ألْفَ سَنَة حَتَّى يُقْضى بَيْنَ العِبَادِ، فَيَرى سَبيِلَهُ، إمَّا إِلَى الجَنَّةِ، وَإمَّا إِلَى النَّارِ».
قيلَ: يَا رسول الله فالخَيْلُ؟ قَالَ: «الخَيلُ ثَلاَثَةٌ: هِيَ لِرَجُلٍ وِزْرٌ، وَهِيَ لِرَجُلٍ سِتْرٌ، وَهِيَ لِرَجُلٍ أجْرٌ. فَأمَّا الَّتي هي لَهُ وِزْرٌ فَرَجُلٌ رَبَطَهَا رِيَاءً وَفَخْراً وَنِوَاءً عَلَى أهْلِ الإسْلاَمِ، فَهِيَ لَهُ وِزْرٌ، وَأمَّا الَّتي هي لَهُ سِتْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا في سَبيلِ الله، ثُمَّ لَمْ يَنْسَ حَقَّ اللهِ في ظُهُورِهَا، وَلا رِقَابِهَا، فَهِيَ لَهُ سِتْرٌ، وَأمَّا الَّتي هي لَهُ أجْرٌ، فَرَجُلٌ رَبَطَهَا في سَبيلِ الله لأهْلِ الإسْلاَمِ في مَرْجٍ، أَوْ رَوْضَةٍ فَمَا أكَلَتْ مِنْ ذَلِكَ المَرْجِ أَوْ الرَّوْضَةِ مِنْ شَيْءٍ إِلا كُتِبَ لَهُ عَدَدَ مَا أَكَلَتْ حَسَنَاتٌ وكُتِبَ لَهُ عَدَدَ أرْوَاثِهَا وَأبْوَإلها حَسَنَاتٌ، وَلا تَقْطَعُ طِوَلَهَا فَاسْتَنَّتْ شَرَفاً أَوْ شَرَفَيْنِ إِلاَّ كَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ آثَارِهَا، وَأرْوَاثِهَا حَسَنَاتٍ، وَلا مَرَّ بِهَا صَاحِبُهَا عَلَى نَهْرٍ، فَشَرِبَتْ مِنْهُ، وَلا يُرِيدُ أنْ يَسْقِيهَا إِلاَّ كَتَبَ اللهُ لَهُ عَدَدَ مَا شَرِبَتْ حَسَنَاتٍ».
قِيلَ : يَا رسولَ اللهِ فالحُمُرُ؟ قَالَ: «مَا أُنْزِلَ عَلَيَّ في الحُمُرِ شَيْءٌ إِلاَّ هذِهِ الآية الفَاذَّةُ الجَامِعَةُ: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ٧، ٨] [متفق علیه؛ این، لفظ مسلم است.] [صحیح بخاری، ش: ۱۴۰۲؛ و صحیح مسلم، ش:۹۸۷.]
ترجمه: ابوهریرهسمیگوید: رسولاللهجفرمود: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
گفته شد: ای رسولخدا! شتر چهطور؟ فرمود: «همچنین هر صاحب شتری که حقّ آنها را ادا نکند - و یکی از این حقوق، دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور (و بخشیدن بخشی از شیرشان به فقیران و رهگذران است)- روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور، خوابانیده میشود و شتران با بهترین و فربهترین حالتی که در دنیا داشتهاند، بدون اینکه حتی یک بچهشتر نیز از آنها کم شده باشد، او را زیرِ سُمهای خود، لِه میکنند و با دهانشان گاز میگیرند و هرگاه آخرین شتر از رویِ او عبور کند، شتر نخست بر میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
عرض شد: ای رسولخدا! گاو و گوسفند، چه حُکمی دارند؟ فرمود: «همینطور هر صاحب گاو و گوسفندی که زکاتشان را ندهد، روز رستاخیز در زمینی هموار و پهناور خوابانیده میشود و گاوها و گوسفندانش در حالی که حتی یک عدد از آنها کم نیست و هیچ حیوانِ کجشاخ، بیشاخ و شاخشکستهای در میانِ آنها وجود ندارد- و همگی شاخهای قوی و سالمی دارند- او را زیر سُمهایشان میگیرند و او را شاخ میزنند و آنگاه که آخرین گاو یا گوسفند از روی او میگذرد و به او شاخ میزند، نخستین گاو یا گوسفند باز میگردد و این عذاب برای آنشخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
پرسیده شد: ای رسولخدا! حُکم اسب چیست؟ فرمود: «اسب بر سه نوع است: نگهداری اسب برای برخي، گناه میباشد و برای برخي دیگر، وسیلهی آسایش و پوشاندن نیاز است و برای برخی هم اجر و ثواب دارد؛ اسبی که برای صاحبش مایهی گناه است، اسبیست که شخص آنرا برای تظاهر و فخرفروشی و دشمنی با مسلمانان، نگهداری میکند؛ این اسب برای صاحبش مایهی گناه و وبال است. و اسبی که وسیلهی آسایش و پوشاندن فقر میباشد، اسبیست كه صاحبش آنرا بهخاطر الله نگهداری میکند و از یاد نمیبرد که هنگام سوار شدن بر حیوان یا نگهداری از او، فرمان الاهی را دربارهی حیوان رعایت کند؛ چنین اسبی، سبب آسایش و نجات صاحبش میباشد. و اسبي كه برای صاحبش اجر و ثواب دارد، اسبیست که شخص آنرا در راهِ الله و برای - جهاد یا- خدمت به مسلمانان، در چراگاهی بزرگ یا کوچک نگهداری میکند؛ چنین اسبی برای صاحبش مایهی اجر و ثواب است و هرچه از آن چراگاه یا مرغزار بخورد، برای صاحبش بهشمار برگها یا گیاهانی که میخورد، نیکی نوشته میشود و به تعدادِ سرگینها و ادرارهایش برای صاحبش، نیکی، ثبت و منظور میگردد. و اگر اسب، طنابش را پاره کند و از یک یا دو تپه بگذرد، به تعدادِ جای پاها و فضولاتی که برجا میگذارد، به صاحبش، اجر و پاداش می رسد؛ و چنانچه از نهری بگذرد و آب بخورد، حتی اگر صاحبش قصد آب دادن آنرا نداشته باشد، الله متعال بهاندازهی آبی که این اسب نوشیده است، برای صاحبش، اجر و پاداش منظور میفرماید».
گفته شد: ای رسولخدا! حُکم الاغها چیست؟ فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾. [آیات ۷-۸ سورهی زلزله: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند».]
شرح
مؤلف/این حدیث را در باب تأکید بر وجوب زکات و بیان فضیلت آن آورده است؛ حدیثی طولانی که مسلم/از ابوهریرهسروایت کرده است. پیامبرجدر این حدیث از دارندهی طلا و نقره، و نیز صاحب شتر، گاو و گوسفند و همچنین مالکِ اسب و الاغ سخن به میان آورده و حُکم هر یک از این اموال را بیان فرموده است. آری؛ پیامبرجاینگونه بود که مسایل را بهروشنی برای مردم بیان مینمود و در حالی امتش را ترک گفت که اللهﻷبهوسیلهی او دین را کامل گردانید و نعمتش را بر مؤمنان تمام فرمود. رسولاللهجدر این حدیث فرموده است: «هر صاحبِ طلا و نقرهای که زکاتِ آنرا ندهد، روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود و این ورقها را در آتش دوزخ، داغ میکنند و سپس با آن، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد تا آنکه در میان بندگان، حُکم میشود و سپس مسیرِ آن فرد بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ، مشخص میگردد».
زکات در عينِ طلا و نقره، واجب است و فرقی نمیکند که انسان، آنرا برای نفقه یا ازدواج یا خرید خانهای که به آن نیاز دارد یا برای خریداریِ ماشینِ سواریاش پسانداز کند یا برای ثروتاندوزی و افزایش مال و ثروتِ خود؛ در هر حال، زکات در عینِ طلا و نقره، واجب میباشد؛ حتی در طلا و نقرهای که زن بهعنوان زیورآلات استفاده میکند. البته ناگفته نماند که وجوب زکات در عینِ طلا و نقره، در صورتیست که به حدّ نصاب برسد؛ نصاب طلا ۵/۸۵ گرم است و نصابِ نقره، ۵۹۵ گرم. لذا اگر کسی، این مقدار طلا یا نقره داشته باشد، زکات بر او واجب است و اگر زکاتش را ندهد، بهفرمودهی پیامبرج: «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود». ورقهایی آتشین که در آتش دوزخ گداخته میگردد. - پناه بر الله- آتش دوزخ، شصت و نُه بار داغتر از آتش دنیاست. الله همهی ما را در پناه خویش قرار دهد. خلاصه اینکه اگر کسی دارای نصاب طلا و نقره باشد و زکاتش را ندهد، «روز رستاخیز طلا و نقرهاش به ورقهایی از آتش، تبدیل میشود که در آتش دوزخ گداخته میگردد و آنگاه با این ورقهای آتشین و گداخته، پهلوها، پیشانی و پُشت آنشخص را داغ مینهند و آنگاه که این ورقها سرد شود، دوباره داغ میگردد و این عذاب برای آن شخص در روزی که مقدارش بهاندازهی پنجاههزار سال است، ادامه دارد»؛ این عذاب، یک ساعت یا دو ساعت یا یک ماه و دو ماه و حتی یک سال و دو سال طول نمیکشد؛ بلکه پنجاههزار سال ادامه مییابد و تکرار میشود «تا آنکه در میان بندگان، حُکم میگردد و سپس انسان مسیرِ خود را بهسوی بهشت یا بهسوی دوزخ مشاهده میكند».
لذا این حدیث، تفسیری بر این فرمودهی الله متعال است که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤﴾ [التوبة: ٣٤]
و به کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند و آن را در راه الله انفاق نمیکنند، نوید عذابی دردناک بده.
لذا در این آیه، منظور از کسانی که طلا و نقره ذخیره میسازند، کسانی هستند که زکاتش را نمیدهند؛ چنانکه علمای صحابه و تابعیینشو علمای پس از ایشان، این آیه را اینگونه تفسیر نمودهاند و مال و ثروتی را که زکاتش ادا نمیشود، «کنز» نامیدهاند؛ حتی اگر روی قلهی کوه و نمایان باشد. [در زبان عربی به گنجِ پنهان، «کنز» گفته میشود]؛ ولی ثروتی که زکاتش ادا میشود، حتی اگر در دلِ زمین باشد، کنز نیست و وبال صاحبش نخواهد بود. الله متعال میفرماید:
﴿يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ ٣٥﴾ [التوبة: ٣٥]
روزی که اندوختههایشان را در آتش دوزخ بگدازند و با آن پیشانی، و پهلو و پشتشان را داغ کنند؛ (به آنان گفته میشود:) این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید. پس سزای زراندوزی خود را بچشید.
لذا افراد زراندوزی که زکات اموالشان را نمیدهند، دو عذاب خواهند داشت: یکی عذابِ جسمی و دیگری، عذابِ روحی؛ بدینسان که در آخرت، علاوه بر شكنجهي جسمی، بهخاطر زراندوزیِ خویش، توبیخ و سرزنش نیز میشنود. پس در آن هنگام، چه حالی خواهند داشت؟ روشن است که وقتی به آنان گفته میشود: «این، همان گنجیست که برای خویش اندوختید»، افزون بر اینکه در عذابی جسمی بهسر میبرند، از لحاظ روحی نیز آزار میبینند. پناه بر الله.
پولِ نقد که جایگزینِ طلا و نقره شده است نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی کسی که معادل قیمت طلا یا نقرهی مذکور، پول نقد دارد، صاحبِ نصاب زکات است و زکات، بر او واجب میباشد. امروزه در چرخهی اقتصادی و معاملات مردم در همهی کشورها، پولِ نقد جایگزینِ طلا و نقره شده است؛ از اینرو پولهای رایجِ امروزی، حُکم طلا و نقره را دارد. میدانید که قیمتِ طلا و نقره در بازار، بالا و پایین میشود؛ لذا کسی که زکات بر او واجب است، باید قیمت طلا و نقره را بسنجد و رُبعِ عُشر، زکات بدهد؛ زیرا مقدارِ زکات، رُبعِ عُشر [=یکچهلم یا ۵/۲%] میباشد.
پیامبرجسپس حُکم شتر و گاو و گوسفند را بیان فرمود و یکی از حقوق مربوط به شترها را دوشیدنِ آنها در محلّ آبشخور و بخشیدن بخشی از شیرشان را به حاضران برشمرد؛ زیرا شترها، شیرِ فراوانی دارند و وقتی آب میخورند، زمانِ مناسبی برای دوشیدنِ آنهاست و باید بخشی از شیرِ آنها را در میان فقیران توزیع کرد؛ این، یکی از حقوق مربوط به شترهاست.
سپس پیامبرجحُکم اسب و انواعِ آنرا بیان فرمود: اسبی که برای صاحب، وبال و مایهی گناه است؛ اسبی که وسیلهی آسایش و رفع نیاز است؛ و اسبی که برای صاحبش اجر و ثواب در پی دارد.
و دربارهی حُکم الاغها فرمود: «در اینباره چیزی بر من نازل نشده است؛ جز این آیهی کمنظیر و جامع که: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾یعنی: «پس هر کس هموزن ذرهای نیکی کند، آنرا میبیند و هرکه هموزن ذرهای بدی نماید، آنرا میبیند». لذا استفادهی درست از الاغ یا استفاده از آن در راه درست، نیکیست و استفادهی نادرست از الاغ یا استفاده از آن در راه نادرست، بدیست. والله اعلم.
***