شرح ریاض الصالحین - جلد پنجم

فهرست کتاب

۲۴۰- باب: فضیلت آسان‌گیری و بزرگ‌منشی در خرید و فروش و داد و ستد، و ادا کردنِ خوب و مطالبه‌ی نیکو، و نیز بزرگ‌تر یا سنگین‌تر گرفتنِ پیمانه یا ترازو و نهی از کم‌فروشی؛ و فضیلتِ مهلت دادن ثروتمند به تنگ‌دست در بازپرداخت بدهی‌اش یا گذشت از قرضِ او

۲۴۰- باب: فضیلت آسان‌گیری و بزرگ‌منشی در خرید و فروش و داد و ستد، و ادا کردنِ خوب و مطالبه‌ی نیکو، و نیز بزرگ‌تر یا سنگین‌تر گرفتنِ پیمانه یا ترازو و نهی از کم‌فروشی؛ و فضیلتِ مهلت دادن ثروتمند به تنگ‌دست در بازپرداخت بدهی‌اش یا گذشت از قرضِ او

الله متعال می‌فرمايد:

﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ ٢١٥ [البقرة: ٢١٥]

و الله، از هر کارِ خیری که انجام می‌دهید، آگاه است.

و می‌فرماید:

﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٨٥ [هود: ٨٥]

و ای قوم من! پیمانه و ترازو را عادلانه و به‌تمام و کمال ادا نمایید و به مردم کم‌فروشی نکنید و در زمین به فساد و تبهکاری نپردازید.

و می‌فرماید:

﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦ كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٖ ٧ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سِجِّينٞ ٨ كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ ٩ [المطففين: ١، ٩]

وای بر کم‌فروشان! کسانی که چون کالایی از مردم را (برای خود) پیمانه می‌کنند، به‌تمام و کمال پیمانه می‌گیرند. و چون کالایی از خود را برای مردم پیمانه یا وزن نمایند، کم می‌گذارند. آیا این‌ها نمی‌دانند که برانگیخته می‌شوند؟ ... در روزی بزرگ؛ روزی که مردم در پیش‌گاه پروردگار جهانیان می‌ایستند.

شرح

مؤلف/در این باب به فضیلت گذشت و بزرگ‌منشی در خرید و فروش و داد و ستد پرداخته است.

خرید و فروش، نیازی گریزناپذیر در زندگی بشر است که حیات، بدون آن، دشوار و حتی غیرممکن می‌شود؛ زیرا انسان نیازهایی دارد که نزد خودش موجود نیست و نزد دیگران می‌باشد؛ اما چگونه می‌تواند به نیازهایش دست یابد؟ یک راهش، این است که از طرف مقابل بخواهد که وسیله‌ی مورد نیاز را به او ببخشد؛ این، یعنی تن دادن به ذلت و خواری؛ حتی اگر آن‌را به ‌امانت بگیرد، این هم به‌معنای رفتن به زیرِ بار منت دیگران است و اگر آن‌را تصاحب یا غصب نماید، مرتکب ظلم و ستم شده است؛ لذا الله متعال به حکمت خویش، داد و ستد را مقرر فرمود و بدین‌سان برای هر یک از ما این امکان فراهم است که وسایل مورد نیاز خود را با پرداخت پول خریداری کنیم. خلاصه این‌که داد و ستد و خرید و فروش جزو نیازها و فعالیت‌های گریزناپذیر انسان‌هاست.

برخی از مردم عادلانه معامله می‌کنند و برخی هم در معامله، عدل و انصاف ندارند و شماری، افزون بر عدل و انصاف، نیکوکارند و با بخشندگی و بزرگ‌منشی داد و ستد می‌کنند؛ لذا مردم در زمینه‌ی معامله سه دسته هستند:

۱- کسانی که عادلانه معامله می‌کنند؛ لذا در معامله، نه مرتکب ستم می‌شوند و نه به آنان ستم می‌گردد؛ همان‌گونه که الله متعال درباره‌ی کسانی که معاملات ربوی انجام می‌دهند، می‌فرماید:

﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ ٢٧٩ [البقرة: ٢٧٩]

و اگر توبه کنید، اصلِ سرمایه‌هایتان از آنِ شماست و بدین ترتیب نه (با گرفتن ربا) ستم می‌‌کنید و نه (با از دست دادن سرمایه) مورد ستم قرار می‌گیرید.

۲- کسانی که با تقلب و دغل‌بازی، و دروغ و ستم معامله می‌کنند.

۳- آنان‌که با بخشندگی، گذشت و بزرگواری به داد و ستد می‌پردازند؛ این‌ها وقتی در موقعیت فروشنده هستند، از گران‌فروشی می‌پرهیزند و در حد امکان تخفیف می‌دهند و حتی مقداری از حقّ خویش می‌گذرند و مُهلت کافی برای باز‌پرداخت بدهی‌ در اختیار خریدار می‌گذارند؛ و چنان‌چه خریدار باشند، در پرداخت قیمت معامله درنگ نمی‌کنند و حتی بیش از مبلغ مورد توافق می‌پردازند و بدین‌سان با بخشندگی و بزرگواری، داد و ستد می‌کنند.

مؤلف/پیرامون این موضوع به آیاتی از قرآن کریم استدلال کرده است؛ از جمله، این آیه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ ٢١٥ [البقرة: ٢١٥]

والله، از هر کارِ خیری که انجام می‌دهید، آگاه است.

﴿مِنۡ خَيۡرٖيعني: «هر کاریِ خیری»؛ زیرا ﴿مِنۡ خَيۡرٖبه صورت نکره در سیاق شرط آمده است و این، همه‌ی کارهای خیر را در برمی‌گیرد. لذا مفهوم آیه، این است که الله متعال از همه‌ی کارهای نیکی که انجام می‌دهید، باخبر می‌باشد و هیچ کاری بر او پوشیده نیست؛ از این‌رو به شما پاداشی می‌دهد که به‌مراتب فراتر از انتظار و توقع شماست؛ زیرا الله متعال، پاداش هر نیکی را ده تا هفتصد برابر و بلکه بیش‌ از این هم، می‌افزاید.

مراد از این آیه، تشویق به انجام دادن کارهای نیکوست تا آدمِ نیکوکار بداند که الله متعال از کردار نیک او، آگاه است و به او پاداشی فراتر از حد انتظارش عنایت می‌کند. یکی از این کارهای نیک، گذشت و بخشندگی در داد و ستد می‌باشد و پیامبرجبرای کسانی که با بزرگ‌منشی و بخشندگی معامله می‌کنند، دعا نموده و فرموده است: «رَحِمَ الله رَجُلًا سَمْحًا إِذَا بَاعَ وَإِذَا اشْتَرَى وَإِذَا اقْتَضَى»؛ [ر.ک: حدیث شماره‌ی ۱۳۷۶. [مترجم]] یعنی: «رحمت الله بر مردی که در داد و ستد و (در پرداخت مبلغِ معامله و نیز در) [در روایت مصنف عبدالرزاق «سَمْحًا إِذَا قَضِى» نیز آمده است که بنده، مفهوم این عبارت را در ترجمه‌ی این حدیث، لحاظ کردم. [مترجم]] دریافت و مطالبه‌ی حقّ خویش، آسان‌گیر باشد». لذا انسان هرچه در خرید و فروش، اجاره دادن، اجاره گرفتن، رهن دادن، رهن گرفتن و دیگر داد و ستدها، آسان‌گیر و بزرگ‌منش باشد، بهتر است. الله متعال از زبان شعیب÷می‌فرماید که به قومش فرمود:

﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٨٥ [هود: ٨٥]

و ای قوم من! پیمانه و ترازو را عادلانه و به‌تمام و کمال ادا نمایید و به مردم کم‌فروشی نکنید و در زمین به فساد و تبهکاری نپردازید.

پیمانه، زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که کالایی به‌ صورت پیمانه‌ای یا کیلی، داد و ستد می‌شود و ترازو در معاملات کاربرد دارد که کالای مورد نظر، وزن می‌گردد؛ خلاصه این‌که کم‌فروشی در معامله- چه پیمانه‌ای باشد و چه وزنی- حرام است و باید پیمانه و ترازو، دقیق و کامل باشد.

این آیه، دلیلی‌ست بر این‌که ادای دقیق پیمانه و وزن و وفاداری در ادای پیمان‌ها و رعایت دقیق شرایط معامله و داد و ستد، جزو احکامی‌ست که در شریعت‌های آسمانی گذشته نیز وجود داشته است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ [المطففين: ١، ٢]

وای بر کم‌فروشان! کسانی که چون کالایی از مردم را (برای خود) پیمانه می‌کنند، به‌تمام و کمال پیمانه می‌گیرند.

﴿وَيۡلٞ، واژه‌ی‌است که برای تهدید و هشدار به‌کار می‌رود؛ الله متعال در این آیه به کم‌فروشان، هشدار می‌دهد و ویژگیِ آنان را بیان می‌کند؛ آنان‌که وقتی کالایی را برای خود پیمانه می‌کنند، به تمام و کمال پیمانه می‌گیرند؛ یعنی اگر در پیمانه کردن، خودشان ذی‌نفع باشند، حقّ خود را به تمام و کمال می‌گیرند و حاضر نیستند که ذره‌ای از حق خود بگذرند؛ اما هنگامی‌که کالایی از خود را برای دیگران پیمانه یا وزن می‌کنند، کم می‌گذارند: ﴿وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَو بدین‌سان از دو جهت، ستم می‌کنند یا روی‌کردشان در داد و ستد، به‌گونه‌ای‌ست که بیان شد! گفتنی‌ست: این آیه اگرچه درباره‌ی پیمانه گرفتن و وزن کردن است، اما حُکمش فراگیر می‌باشد و هشدارش، شامل آن‌دسته از کارمندانی‌ست که دیرهنگام سرِ کارشان حاضر می‌شوند و زودهنگام و پیش از وقت اداری کارشان را ترک می‌کنند؛ اما حقوقشان را سرِ وقت مطالبه می‌کنند [و حتی گاه خواهان اضافه‌حقوق هم هستند]! سپس الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦ [المطففين: ٤، ٦]

آیا این‌ها نمی‌دانند که برانگیخته می‌شوند؟ ... در روزی بزرگ؛ روزی که مردم در پیش‌گاه پروردگار جهانیان می‌ایستند.

یعنی: آیا این‌ها حساب و کتاب روز قیامت را فراموش کرده‌اند؟ روزی که هرچند زمان برِپایی آن‌را نمی‌دانیم، اما بسیار نزدیک است.

هیچ ضمانتی وجود ندارد که انسان یک لحظه بعد، زنده باشد؛ گاه انسان سرِ سفره‌ی شام می‌میرد؛ و ممکن است در حالی که سر بر بالین خواب نهاده، از دنیا برود؛ شاید هم پُشت میز کارَش بمیرد؛ اما آن‌چه قطعی‌ست، این‌که انسان، دیر یا زود می‌میرد و سپس آن روز بزرگ، یعنی روز رستاخیز، برپا می‌شود:

﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥ [المطففين: ٤، ۵]

: «آیا آن‌ها نمی‌دانند که در روزی بزرگ برانگیخته می‌شوند؟» الله متعال آن روز را روزی بزرگ خوانده و بیان فرموده که روز قیامت، روزِ بزرگی‌ست؛ این، بیان‌گر عظمتِ آن روز می‌باشد. الله متعال در بسیاری از آیات قرآن کریم، درباره‌ی عظمت و ترس و هراسی که روز قیامت دارد، سخن گفته است. کم‌فروشان در آن روز که همه در پیش‌گاه پروردگار جهانیان می‌ایستند، در معرض مجازات الاهی قرار می‌گیرند. در آن روز، همه‌ی کسانی که در گوشه و کنار زمین زیسته‌اند، پس از بانگی بزرگ، به‌یک‌باره در میدانی بزرگ جمع می‌گردند؛ در حالی‌که لُخت و پابرهنه‌اند و چشمانشان به بالا دوخته می‌شود و هیچ کاری از آنان ساخته نیست. بانگ عظیم آن روز به گوشِ همه‌ی حاضران می‌رسد؛ زیرا میدانی که در آن حضور دارند، میدانی هموار و مسطح می‌باشد که هر کس در هر گوشه‌ای از آن سخنی بگوید، دیگران می‌شنوند و مانند زمین دنیا، غیرهموار و کُرَوی نیست؛ همان‌گونه که اللهمی‌فرماید:

﴿وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ ٣ وَأَلۡقَتۡ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتۡ ٤ [الانشقاق: ٣، ٤]

و هنگامی که زمین، کشیده و گسترده شود و آن‌چه را در درون دارد، بیرون بیفکند و تهی گردد.

آری؛ در آن روز زمین، مانند پوست، کشیده می‌شود و مردم برای حسب و کتاب در برابر اللهسرِ پا می‌ایستند. آن روز به‌اندازه‌ی پنجاه هزار سال است و خورشید به‌فاصله‌ی یک «میل» روی سر مردم قرار می‌گیرد و هیچ درخت و ساختمان و مکان برجسته‌ای وجود ندارد که مردم زیرِ سایه‌ی آن بروند؛ اما الله متعال در آن روز سایه‌ای می‌آفریند و برخی از بندگانش را زیر آن جای می‌دهد.- از الله متعال می‌خواهم که ما را جزو این دسته از بندگانش قرار دهد. کم‌فروشان در آن روز بزرگ که هر کسی گرفتارِ خویشتن است، سزای این کردار زشت را می‌بینند؛ روزی که آدمی از برادرش فرار می‌کند، و از مادر و پدرش می‌گریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. پس کم‌فروشان باید دست از این کار بردارند و تقوا پیشه سازند و حقّ خریداران را به‌طور کامل بدهند و اگر گشاده‌دستی و بزرگواری نمایند، بهتر است؛ البته ایرادی ندارد که حق خویش را به‌طور کامل بگیرند، اما گذشت و بزرگ‌منشی بهتر می‌باشد.

***

۱۳۷۵- وعن أَبي هريرةَس أنَّ رَجُلاً أَتَى النَّبِيَّج يَتَقَاضَاهُ فَأغْلَظَ لَهُ، فَهَمَّ بِهِ أصْحَابُهُ، فَقَالَ رسولُ اللهج: «دَعُوهُ ، فَإنَّ لِصَاحِبِ الحَقِّ مَقَالاً»، ثُمَّ قَالَ: «أعْطُوهُ سِنّاً مِثْلَ سِنِّهِ». قالوا: يَا رسولَ اللهِ، لا نَجِدُ إِلاَّ أمْثَلَ مِنْ سِنِّهِ، قَالَ: «أعْطُوهُ، فإنَّ خَيْرَكُمْ أحْسَنُكُمْ قَضَاءً».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۲۳۰۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶۰۱.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: مردی نزد پیامبرجآمد و با لحنی تند طلب خود را از آن بزرگوار خواست؛- و چون با پیامبرجبه‌تندی سخن گفت- صحابهشخواستند او را تنبیه کنند؛ ولی رسول‌اللهجفرمود: «کاری با او نداشته باشید؛ زیرا هر حق‌داری، حقّ سخن گفتن و مطالبه‌ی حقّ خویش را دارد» و سپس فرمود: «شتری مانند شتر خودش به او بدهید». گفتند: ای رسول‌‌خدا! شتری جز بهتر و بزرگ‌تر از شترِ او نمی‌یابیم. فرمود: «همان را به او بدهید؛ زیرا بهترین شما کسی‌ست که بدهی خود را به بهترین شکل، ادا کند».

۱۳۷۶- وعن جابرٍس أنَّ رسول اللهج قَالَ: «رَحِمَ اللهُ رَجُلاً سَمْحاً إِذَا بَاعَ، وَإِذَا اشْتَرَى، وَإِذَا اقْتَضَى».[روایت بخاری] [صحیح بخاری، ش: ۲۰۷۶.]

ترجمه: جابرسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «رحمت الله بر کسی که هنگام خرید و فروش و در دریافت و مطالبه‌ی حقّ خویش، آسان‌گیر باشد».

۱۳۷۷- وعن أَبي قتادةَس قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهج يَقُولُ: «مَنْ سَرَّهُ أنْ يُنَجِّيَهُ اللهُ مِنْ كُرَبِ يَوْمِ القِيَامَةِ، فَلْيُنَفِّسْ عَنْ مُعْسِرٍ أَوْ يَضَعْ عَنْهُ».[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۱۵۶۳.]

ترجمه: ابوقتادهسمی‌گوید: از رسول‌اللهجشنیدم که می‌فرمود: «هرکس دوست داست که الله، او را از سختی‌های روز قیامت نجات دهد، به بدهکارِ تنگ‌دست خویش مهلت دهد یا بخشی از بدهیِ وی را ببخشد».

شرح

نووی/این احادیث را در فضیلت گذشت و بزرگ منشی در داد و ستد آورده است؛ پیش‌تر درباره‌ی آیاتی که در ابتدای این باب ذکر شده بود، سخن گفتیم و اینک به شرح و توضیح احادیث این باب می‌پردازیم؛ ابوهریرهسمی‌گوید: صحرانشینی نزد پیامبرجآمد و با لحنی تند، بچه‌شتری را که به آن بزرگوار داده بود، مطالبه کرد. می‌دانید که صحرانشینان، مقداری تندخو هستند و چون این صحرانشین، با پیامبرجبه‌تندی سخن گفت، صحابهشخواستند او را تنبیه یا ساکت کنند؛ ولی رسول‌اللهجفرمود: «کاری با او نداشته باشید». فکرش را بکنید که اگر اینک یک نفر با یک سرباز به‌تندی سخن بگوید، چه اتفاقی می‌افتد؟! حتی اگر حقّ خود را به‌نرمی و با احترام، با یک وزیر یا فرمان‌دار یا مسؤول بلندپایه در میان بگذارد، بعید نیست که او را دستگیر کنند! اما پیامبرجدرباره‌ی این صحرانشین که با آن بزرگوار بی‌ادبانه و به‌تندی سخن می‌گوید، می‌فرماید: «کاری با او نداشته باشید؛ زیرا هر حق‌داری، حقّ سخن گفتن و مطالبه‌ی حقّ خویش را دارد». شکی نیست که پیامبرجحقّ آن مرد را می‌داد، اما چه‌بسا آن لحظه چیزی در اختیار نداشت که طلب آن مرد را پرداخت کند؛ از این‌رو به یارانش فرمود که طلبِ آن مرد را بدهند و سپس فرمود: «بهترین شما کسی‌ست که بدهی خود را به بهترین شکل، ادا کند». این، در زمینه‌ی پرداخت بدهی‌ست؛ مطالبه‌ی حق نیز باید همین‌گونه باشد؛ بدین معنا که انسان طلبِ خود را به‌نیکی مطالبه نماید و هنگام مطالبه‌ی حقّ خود، از تندخویی و ناسزاگویی بپرهیزد؛ البته شکی نیست که به فرموده‌ی رسول‌اللهج، حقّ سخن گفتن و مطالبه‌ی حقّ خویش را دارد؛ ولی باید آن را به‌نرمی مطالبه نماید. هم‌چنین پسندیده است که بدهکار، بیش از طلبِ بستانکار یا چیزی بهتر از طلبش به او بدهد؛ مثلاً اگر از کسی سی‌هزار تومان قرض گرفته‌اید، ایرادی ندارد که بدون هیچ پیش‌شرطی، سی و پنج هزار تومان به او برگردانید؛ البته باید این کار بدون پیش‌شرط باشد؛ یعنی هنگام قرض گرفتن، نباید این شرط به میان آمده باشد که این مقدار بر اصلِ وام افزوده ‌شود؛ و گرنه، این رباست. اما اگر بدهکار با خواستِ خود و بدون هیچ پیش‌شرطی افزون بر بدهی‌اش، به بستانکار بدهد، این، جایز و بلکه پسندیده می‌باشد. یا به‌عنوان مثال بیست کیلوگرم گندم معمولی از کسی قرض می‌گیرید؛ پسندیده است که بیست کیلوگرم گندم مرغوب به او بازپس دهید؛ زیرا به‌فرموده‌ی رسول‌اللهج: «بهترین شما کسی‌ست که بدهی خود را به بهترین شکل، ادا کند». هم‌چنین در حدیث جابرسآمده است که آن بزرگوار فرمود: «رحمت الله بر کسی که هنگام خرید و فروش و در دریافت و مطالبه‌ی حقّ خویش، آسان‌گیر باشد» و همین‌طور در پرداختِ بدهیِ خویش. متن حدیث، جمله‌ی خبری‌ست که به معنای دعا می‌باشد؛ یعنی رسول‌اللهجبرای کسی که در چهار مورد یادشده، آسان‌گیر باشد، دعای رحمت نموده است:

۱- هنگام فروختن چیزی.

۲- هنگام خریدن کالایی.

۳- در پرداخت مبلغ.

۴- و در دریافت مبلغ یا هنگام مطالبه‌ی آن.

یعنی: به‌عنوان فروشنده بر خریدار، سخت نمی‌گیرد و به او تخفیف می‌دهد. یا به‌عنوان خریدار، قیمت کالا را سرِ وقت آن می‌پردازد و در پرداخت مبلغ، سخت‌گیری و معطل نمی‌کند؛ فروشنده نیز طلب خود را به‌نیکی مطالبه می‌نماید. پس شایسته است که در چنین مواردی، آسان‌گیر باشیم تا مشمول این دعا شویم.

***

۱۳۷۸- وعن أَبي هريرةَس أنَّ رسولَ اللهِج قَالَ: «كَانَ رَجُلٌ يُدَايِنُ النَّاسَ، وَكَانَ يَقُولُ لِفَتَاهُ: إِذَا أَتَيْتَ مُعْسِراً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ، لَعَلَّ اللهَ أنْ يَتَجَاوَزَ عَنَّا، فَلَقِيَ اللهَ فَتَجَاوَزَ عَنْهُ».[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۳۴۸۰؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۵۶۲.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مردی به مردم- نسیه یا- قرض می‌داد و به غلامش می‌گفت: وقتی برای مطالبه‌ی قرض، نزد کسی رفتی که تنگ‌دست بود، از او درگذر؛ باشد که الله از گناهان ما درگذرد. آن مرد فوت کرد و الله از گناهان او درگذشت».

۱۳۷۹- وعن أَبي مسعودٍ البدريِّس قَالَ: قَالَ رسولُ اللهج: «حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَلَمْ يُوجَدْ لَهُ مِنَ الخَيْرِ شَيْءٌ، إِلاَّ أنَّهُ كَانَ يُخَالِطُ النَّاسَ وَكَانَ مُوسِراً، وَكَانَ يَأمُرُ غِلْمَانَهُ أنْ يَتَجَاوَزُوا عَن الْمُعْسِر. قَالَ اللهُ: نَحْنُ أَحَقُّ بذلِكَ مِنْهُ؛ تَجَاوَزُوا عَنْهُ».[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۱۵۶۱.]

ترجمه: ابومسعود بدریسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «شخصی از پیشینیانتان- پس از این‌که فوت کرد- مورد محاسبه قرار گرفت و هیچ کار نیکی در کارنامه‌ی وی نبود، جز آن‌که او ثروتمند بود و با مردم- به‌نیکی- معاشرت می‌کرد و به غلامانش دستور می‌داد که از افراد تنگ‌دست درگذرند. اللهفرمود: ما به این کار- یعنی گذشت- از او سزاوارتریم؛ پس، از او درگذرید».

۱۳۸۰- وعن حذيفةَس قَالَ: أُتِيَ الله تَعَالَى بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ آتَاهُ اللهُ مَالاً، فَقَالَ لَهُ: مَاذَا عَمِلْتَ في الدُّنْيَا؟ قَالَ: ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗاقَالَ: يَا رَبِّ آتَيْتَنِي مَالَكَ، فَكُنْتُ أُبَايعُ النَّاسَ، وَكَانَ مِنْ خُلُقِي الجَوَازُ، فَكُنْتُ أَتَيَسَّرُ عَلَى المُوسِرِ، وَأُنْظِرُ المُعْسِرَ. فَقَالَ الله تَعَالَى: «أنَا أَحَقُّ بِذا مِنْكَ، تَجَاوَزُوا عَنْ عَبْدِي»؛ فَقَالَ عُقْبَةُ بن عامِر، وأبو مسعودٍ الأنصاريُّب: هكَذا سَمِعْنَاهُ مِنْ فِيِّ رسولِ اللهج.[روایت مسلم] [صحیح مسلم، ش: ۱۵۶۰.]

ترجمه: حذیفهسمی‌گوید: بنده‌ای از بندگان الاهی را که الله به او ثروت بخشیده بود، نزد پروردگار آوردند؛ به او فرمود: «در دنیا چه کردی؟»- حذیفهسضمن تلاوت این آیه که- ﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا [نساء:۴۲؛ یعنی: «و نمی‌توانند هیچ سخنی را از الله پنهان کنند».] گفت: آن بنده پاسخ می‌دهد: پروردگارا! به من مال و ثروت بخشیدی و من با مردم داد و ستد می‌کردم و گذشت و آسان‌گیری- در معامله- خُلق و خوی من بود؛ لذا بر افرادِ دارا آسان می‌گرفتم و به افراد تنگ‌دست مهلت می‌دادم. الله متعال فرمود: «من به این کار، از تو سزاوارترم؛ پس، از بنده‌ی من درگذرید». عقبه بن عامر و ابومسعود بدریبمی‌گویند: ما نیز این مطلب را همین‌گونه از زبان رسول‌اللهجشنیدم.

شرح

این سه حدیث نیز درباره‌ی فضیلت آسان‌گیری در داد و ستد می‌باشد؛ یکی از نمونه های آسان‌گیری و بزرگ‌منشی در معامله، بخشندگی و گذشت از مردم است؛ ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مردی به مردم- نسیه یا- قرض می‌داد». قرض یا بدهی، فقط این نیست که کالایی را به‌نسیه به کسی بفروشید؛ بلکه اگر کسی، کالایی را بدون نسیه یا بدون مهلت بخرد و در پرداخت قیمتش درنگ کند، بدهکار به‌شمار می‌آید؛ یعنی: دَيْن، شامل هرگونه بدهی یا قرضی‌ست که بر عهده‌ی انسان می‌باشد؛ مثلاً کسی که خانه‌ای را اجاره می‌کند و اجاره‌بها را سرِ وقتش نمی‌پردازد، بدهکار است و این بدهی بر عهده‌ی اوست. در زبان عربی به معامله‌ی نسیه یا غیرنقدی، «مداینه» گفته می‌شود. ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «مردی با مردم به‌نسیه معامله می‌کرد و به غلامش می‌گفت: وقتی برای مطالبه‌ی قرض، نزد کسی رفتی که تنگ‌دست بود، از او درگذر؛ باشد که الله از گناهان ما درگذرد. آن مرد فوت کرد و الله از گناهان او درگذشت»؛ زیرا الله متعال بنده‌اش را یاری می‌کند، مادامی که بنده در صدد یاری برادرش باشد و پاداش یا نتیجه‌ی هر عملی، از جنسِ آن عمل است. حدیث ابوهریرهسو دو حدیث بعد، بیان‌گر فضیلت مهلت دادن به بدهکار تنگ‌دست یا بخشیدن همه یا بخشی از بدهیِ اوست. گفتنی‌ست که این گذشت و بخشندگی، چیزی از مال و ثروت انسان نمی‌کاهد؛ زیرا پیامبرجفرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ»؛ [ر.ک: حدیث شماره‌ی ۵۶۱. [مترجم]] یعنی: «صدقه هرگز از ثروت انسان نمی‌کاهد»؛ بلكه مايه‌ي بركت است.

باید دانست که مهلت دادن به افراد تنگ‌دست، واجب می‌باشد و برای بستناکار روا نیست که بدهکار تنگ‌دست خود را زیرفشار قرار دهد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ [البقرة: ٢٨٠]

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

البته مهلت دادن، با بخشیدن بدهی، تفاوت دارد؛ مهلت دادن، واجب است و بخشیدن بدهی، سنت. ناگفته پیداست که بخشیدنِ بدهی، برتر می‌باشد؛ زیرا بدهکار را از بدهی‌اش بری می‌گرداند؛ اما مهلت دادن بدین معناست که بدهی، هم‌چنان بر عهده‌ی بدهکار است و بستانکار فقط تا زمانی که دستِ بدهکارش باز شود، صبر می‌کند. متأسفانه برخی از افرادی که از خدا نمی‌ترسند و به بندگانش رحم نمی‌کنند، بر بدهکارانِ تنگ‌دست خود، سخت می‌گیرند و برای دریافت طلب خود بر آن‌ها فشار می‌آورند و آنان را در تنگنا قرار می‌دهند و با تنظیم شکایت، آن‌ها را به زندان می‌اندازند و بدین‌سان آن‌ها را از این‌که در کنارِ خانواده‌ي خويش باشند، محروم می‌کنند. این‌ها، همه ظلم است. البته بر قاضی واجب است که اگر تهی‌دست بودن شخص یا ورشکستگی وی، ثابت شود، به بستان‌کارانش اجازه ندهد که به او ظلم کنند؛ بلکه به آن‌ها بگوید که با وجود «عُسر» و تنگ‌دست بودنِ بدهکار، حقی نزدش ندارند؛ زیرا اللهحَكَم و داور می‌باشد و اوست که در میان بندگانش حُکم می‌کند و همو فرموده است:

﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ [البقرة: ٢٨٠]

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

برخی از قاضیان گاه در این‌باره دلیل موجهی دارند؛ می‌گویند: برخی از بدهکاران به‌رغم این‌که کالاهایی را می‌خرند، اما با ادعای تنگ‌دستی و «اعسار»، از بازپرداخت بدهی خویش، طفره می‌روند؛ لذا اگر عدم اعسارِ کسی ثابت شود، ایرادی ندارد که قاضی برای چنین فردی، حُکم زندان صادر کند یا او را مجبور سازد که نسبت به پرداخت بدهی‌اش اقدام نماید و اگر خود، بدهی‌اش را پرداخت نکرد، قاضی از طریق تأمین اموال و فروش دارایی‌های وی، نسبت به پرداختِ بدهی‌های او، صدور حکم می‌کند؛ ولی همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، فشار آوردن در طلب بستانکاری بر بدهکاری که تنگ‌دست می‌باشد، روا نیست؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ [البقرة: ٢٨٠]

باید تنگ‌دست را تا زمانی که دستش باز شود، مُهلت داد.

***

۱۳۸۱- وعن أَبي هريرةَس قالَ: قَالَ رسول اللهج: «مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً، أَوْ وَضَعَ لَهُ، أظَلَّهُ اللهُ يَومَ القِيَامَةِ تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِهِ يَومَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ».[ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.] [صحیح الجامع، ش: ۶۱۰۷؛ و صحیح الترمذی، از آلبانی/ش: ۱۰۵۲.]

ترجمه: ابوهریرهسمی‌گوید: رسول‌اللهجفرمود: «هرکه به تنگ‌دستی مهلت دهد یا- همه یا بخشی از- بدهی‌اش را ببخشد، الله متعال او را روز قیامت که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، زیر سایه‌ی عرش خود جای می‌دهد».

۱۳۸۲- وعن جابرٍس أنَّ النَّبِيَّج اشْتَرَى مِنْهُ بَعِيراً، فَوَزَنَ لَهُ فَأرْجَحَ.[متفقٌ عليه] [صحیح بخاری، ش: ۲۶۰۴؛ و صحیح مسلم، ش: (۷۱۵، ۱۵۹۹).]

ترجمه: از جابرسروایت است که پیامبرجاز او شتری خرید و بهای آن‌را برای او وزن کرد و چیزی بر آن افزود. [يعني: یعنی هنگامی که بهای آن‌را سنجید و برای پرداختِ آن، طلا یا نقره را وزن کرد، بیش از قیمتش را به او پرداخت نمود. [مترجم]]

۱۳۸۳- وعن أَبي صَفْوَان سُويْدِ بنِ قيسٍس قَالَ: جَلَبْتُ أنَا وَمَخْرَمَةُ العَبْدِيُّ بَزّاً مِنْ هَجَرَ، فَجَاءنا النَّبِيُّج فَسَاوَمَنَا بسَرَاوِيلَ، وَعِنْدِي وَزَّانٌ يَزِنُ بِالأجْرِ، فَقَالَ النَّبِيُّج لِلْوَزَّانِ: «زِنْ وَأرْجِحْ».[روایت ابوداود و ترمذي؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحيح دانسته است.] [صحیح الجامع، ش: ۳۵۷۴؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ش: ۱۸۰۵.]

ترجمه: ابوصفوان، سُوَید بن قیسسمی‌گوید: من و مخرمه‌ی عبدی از منطقه‌ی "هَجَر" پارچه‌ای وارد کردیم. پیامبرجنزدمان آمد و از ما شلواری خرید؛ حساب‌داری نزدم بود که- به‌اندازه‌ی قیمت کالا، طلا یا نقره‌ وزن می‌کرد و- مُزد می‌گرفت؛ پیامبرجبه او فرمود: «وزن کن و بیش‌تر بگیر». [معاملات در آن زمان، با طلا و نقره انجام می‌شد و برای پرداختِ قیمت کالا، طلا و نقره را وزن می‌کردند و واحدهای پولیِ رایج، واحدهایی از قبیل: رطل، اوقیه و امثالِ آن بود؛ تا این‌که قیمت کالا را به‌صورتِ عددی، مثلاً یک درهم یا یک دینار بپردازند. [مترجم]] [یعنی چیزی بر قیمت پارچه‌ای که خریده‌ام، بیفزا.]

شرح

این، باقی‌مانده‌ی احادیثی‌ست که نووی/در باب فضیلت آسان‌گیری در داد و ستد، و بخشندگی و بزرگ‌منشی در پرداخت و دریافتِ قیمت ذکر کرده است؛ مهلت دادن به بدهکارِ تنگ‌دست یا بخشیدنِ بدهیِ او، نمونه‌ای از این بزرگ‌منشی‌ست و رسول‌اللهجفرموده است: «هرکه به تنگ‌دستی مهلت دهد یا- همه یا بخشی از- بدهی‌اش را ببخشد، الله متعال او را روز قیامت که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی او وجود ندارد، زیر سایه‌ی عرش خود جای می‌دهد».

مهلت دادن به تنگ‌دست، بدین معناست که به او مهلت دهید تا دستش باز شود و بتواند بدهی‌اش را پرداخت کند؛ همان‌گونه که پیش‌تر بیان شد، مهلت دادن به بدهکار تنگ‌دست، واجب می‌باشد و بهتر از آن، این است که بدهی‌اش را ببخشید؛ زیرا بخشیدن بدهی، از او رفعِ ذمه می‌کند؛ ولی مهلت دادن، فقط ذمه‌اش را تا زمانی که دستش باز شود، به‌تأخیر می‌اندازد.

سپس مؤلف دو حدیث آورده که در هر دو، از وزن کردن قیمت کالا و افزودن بر آن به سفارشِ خریدار، تصریح شده است؛ در حدیث جابرسآمده است که پیامبرجاز او شتری خرید و وقتی قیمتِ آن را وزن کرد، چیزی بر آن افزود؛ زیرا در آن زمان دریافت و پرداختِ پول، به صورتِ وزنی بود، نه به صورتِ عددی؛ یعنی پول رایج که طلا و نقره بود، بدین شکل مبادله می‌شد که آن را وزن می‌کردند؛ اگرچه مبادله‌ی پول، به صورتِ عددی نیز انجام می‌شد؛ اما بیش‌ترِ مبادلات پولی، به صورت وزنی بود؛ همان‌گونه که در حدیث آمده است: «لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ»؛ [صحیح بخاری، ش: (۱۴۰۵، ۱۴۴۷، ۱۴۵۹، ۱۴۸۴)؛ و مسلم، (۹۷۹، ۹۸۰) به‌نقل از ابوسعید خدریس.] یعنی: «در مالی که کم‌تر از پنج اوقیه باشد، زکات، واجب نیست». خلاصه این‌که پیامبرجقیمتِ شترِ جابرسرا وزن کرد و چیزی بر آن افزود؛ یعنی بیش از قیمتش را به جابرجپرداخت نمود. لذا شایسته است که انسان در پرداخت بدهی‌اش چنین روی‌کردی داشته باشد؛ یعنی قیمت کالایی را که می‌خرد، کامل بدهد و اگر بر آن بیفزاید، بهتر است.

***