اسوه های راستین برای زنان مسلمان

فهرست کتاب

زینب کبریشدختر رسول اکرمج«۲»

زینب کبریشدختر رسول اکرمج«۲»

شوهرش را امان می‌دهد

زینبشدر مکه به همراه همسر، ابو العاص و پسر خاله‌اش، گذران عمر می‌نمود که تصمیم گرفت وی را ترک گوید و به مدینه نزد پدر و صحابه بزرگوار او از جمله مهاجرین و انصار برود و بدانها بپیوندد.

ابوالعاص مشرک باقی مانده بود اما همچنان نسبت به زینبشوفادار بود و با وجود این که زینبشاو را ترک گفته بود و به مدینه رهسپار شده بود، حاضر نشد با زنی غیر از او ازدواج نماید. ابوالعاص که تقریباً همسرش را از دست داده بود، به کار معمول خود مشغول شد، او سالانه دو مرتبه عازم شام می‌شد و به تجارت کالا می‌پرداخت. این بار نیز، او در رأس یک کاروان تجاری از قبیله‌ی قریش عازم شام شد.

هنگامی که این کاروان از شام بر‌می‌گشت مسلمانان در مسیر آن کمین کردند و در یک موقعیت حساس بر کاروان حمله‌ور شدند. آنها توانستند کاروان را تحت کنترل خویش درآورند و عده‌ای از افراد موجود در کاروان را به اسارت گیرند. ابوالعاص که در رأس کاروان قرار داشت، موفق شد از صحنه متواری شود؛اگر چه از دست مسلمانان جان سالم بدر برده بود اما هیچ پناهگاهی نداشت که بدانجا پناه ببرد. به همین خاطر به خانه‌ی زینبشرفت و از او خواست تا به او امان دهد و او را از دست مسلمانان نجات دهد.

ابوالعاص شبی را در خانه‌ی زینبشسپری کرد تا نماز صبح فرا رسید و مسلمانان برای برگزاری نماز جماعت در مسجد رسول‌خداججمع شدند. زینبشاین موقعیت را مغتنم شمرد تا در آن حمایت خویش را از ابوالعاص اعلام دارد. [۶]به همین منظور، زینبشمنتظر ماند تا صف‌های نماز جماعت تکمیل شد و تقریباً همۀ نمازگزاران جمع شدند. وقتی رسول‌خداجتکبیر گفت و نماز را شروع کرد، زینبشبا صدای بلند اعلام کرد: هان ای مردم، بدانید و آگاه باشید که من ابوالعاص بن ربیع را امان داده‌ام (بنابراین، کسی حق تعرض بدو را ندارد)!.

این فریاد زینبشرا تمام نمازگزاران شنیدند و حتی خود رسول‌خداجکاملاً متوجه شد. آن حضرتجخطاب به اصحاب فرمود: آیا آنچه من شنیدم شما نیز، شنیدید؟ همه عرض کردند: آری ای رسول‌خدا، رسول‌خداجفرمود: «قسم به آن ذاتی که جانم در حیطه‌ی قدرت اوست، من از چیزی (دربارۀ ابوالعاص که در خانه زینب بود) خبر نداشتم تا این که اکنون، آنچه شنیدید من نیز، شنیدم. سپس آن بزرگوار فرمود: مؤمنان می‌توانند پشتیبان و مددکار دیگران قرار گیرند و حتی کسی که در مقام پایین قرار دارد می‌تواند از والا مقام‌تر از خود حمایت کند و او را امان دهد. اکنون ما نیز، همچنان که زینب، ابوالعاص را امان داده است، او را امان می‌دهیم.

اینگونه بود که زینبشموفق شد برای زنان مسلمان یک حق سیاسی را ثبت کند و آنها را از این حق برخوردار نماید که بتوانند (همچون مردان) کسی را امان دهند و تحت حمایت خود قرار دهند، بطوری که هیچ کسی نتواند از آن حریم تجاوز کند.

بعد از این که نماز پایان یافت، رسول‌خداجبه منزل دخترش زینب رفت و خطاب به او فرمود: دخترکم، جایگاهش را نیکودار و او را اکرام کن اما با او خلوت مگزین چرا که او بر تو حرام می‌باشد.

وقتی زینبشرفق و مدارای پدرش را نسبت به ابوالعاص مشاهده نمود از پدرش خواست تا آنچه از اموال ابوالعاص توسط مسلمانان مصادره شده بود به او بازگردانند. رسول‌خداجنیز، به خواسته‌ی دخترش لبیک گفت و تمامی اموال ابوالعاص را به او بازگرداند و او را به همراه یک شخص (اسکورت) عازم مکه نمود.

هنگامی که ابوالعاص به مکه رسید به توزیع امانت‌های مردم مبادرت ورزید و وقتی تمام امانات را به صاحبان آنها بازگرداند در میان اهل مکه اعلام کرد که او به دین مبین اسلام مشرف شده و تسلیم اوامر رب العالمین گردیده است. سپس بار سفر بربست و برای ملحق شدن به رسول خدا عازم مدینه شد. او در مدینه به قافله‌ی اسلام و مجاهدان پیوست و زندگی جدیدی را با زینبشآغاز نمود.

[۶. - در بین عرب مرسوم بود که هرگاه بزرگ یا صاحب مقامی یا حتی یکی از اعضای قبیله به کسی امان می‌داد و درواقع او را در جوار خویش می‌خواند دیگر هیچ کس حق تعرض بر او را نداشت.