(ام حبیبه) رملةشدختر ابوسفیان «۱»
«زنی که در موقعیتی کاملاً بحرانی بر <ایمان خویش راسخ و پایدار بود».
أم حبیبه،رمله،شدختر ابوسفیان یکی از اشراف قریش بود. در ابتدای ظهور اسلام، ابوسفیان رئیس و سردار قریش محسوب میشد و شدیدترین عنادها و دشمنیها را بر اسلام و مسلمانان روا میداشت.
معاویه بن ابوسفیانسبنیانگذار دولت اموی در شام، برادر تنی این بزرگ بانو بود. قبل از ظهور دین مبین اسلام رمله با پسر عمهی رسولخداج(عبیدالله بن جحش) ازدواج کرد. عبیدالله با مسیحیت انس گرفته بود و همان را به عنوان دین برای خویش برگزیده بود.
بعد از بعثت رسولخداجآل جحش به کلی به دین اسلام مشرف شدند. از آن جمله همسر عبیدالله، رمله دختر ابوسفیان نیز، علیرغم مخالفتها و عنادهای پدرش با خدا و رسول، دین اسلام را پذیرفت. ناگفته نماند «ام جمیل» دختر حرب، دشمن سرسخت اسلام که در قرآن از او به حماله الحطب تعبیر شده نیز، عمهی او بود (اما رمله با وجود داشتن چنین خانوادهای، اسلام را پذیرفت و تسلیم اوامر الهی شد).
او با علاقۀ قلبی اسلام را پذیرفت. بعضی فکر میکنند چون عبیدالله ایمان آورد رمله هم به تبعیت از او اسلام را پذیرفت اما چنین نبود، بلکه او با میل شخصی و علاقهی قلبی اسلام آورد. گواه این مطلب این که او درست زمانی مشرف به اسلام شد که دین اسلام به شدت از طرف بنیامیه و بخصوص ابوسفیان [پدر او] تحت فشار و خصومت بود.
چون آزار و اذیتها در مکه فزونی یافت رسولخداجبه مسلمانان اجازه داد به حبشه هجرت کنند تا حداقل مدتی از این ستمها در امان بمانند. امحبیبهشنیز، به همراه همسرش عبیدالله عازم حبشه شد. دخترش حبیبه در حبشه به دنیا آمد و از همان زمان بود که به امحبیبه موسوم شد.
در دیاری دورافتاده و در شهری غریب، مسلمانان مناسک دینی، عقیدتی خود را انجام میدادند و منتظر بودند ببینند در مکه چه اتفاقی خواهد افتاد.
اخبار و اطلاعاتی که از مکه به گوش آنان میرسید بسیار تکاندهنده بود. خبر از کفر و بتپرستی، ممانعت از فرامین الهی، ظلم و ستم بر اهل و عیال مسلمانان در مکه واقعاً مسلمانان را آزار میداد. کفار مکه به این نیز، اکتفا نکردند و قاصدانی را نزد نجاشی «پادشاه حبشه» فرستادند تا از این طریق بر مهاجران نیز، ظلم و ستم روا دارند و نگذارند به راحتی در حبشه زندگی کنند.
در چنین موقعیتی روزی ام حبیبهشخواب دید که همسرش منحرف شده است! او نگران و مضطرب از خواب بیدار شد و از شر شیطان به خداوند پناه جست. او در دل نسبت به همسرش نگران شده بود، اما سعی میکرد خوابش را کابوس تلقی کند و آن را نادیده بگیرد. در همین گیرودار بود که ناگهان همسرش از راه رسید و اعلام کرد که به دین مسیحیت گراییده و نصرانی شده است! عبیدالله خیال میکرد امحبیبهشبه تبعیت از او اسلام را پذیرفته و خود انگیزهای برای قبول اسلام نداشته است. به همین خاطر این بار هم که به دین مسیحیت متمسک شده بود از او خواست دین اسلام را رها کند و مسیحی گردد. اما امحبیبهشبا ایمانی راسخ خواستهی او را رد کرد و با این کار خود ثابت کرد که ایمان او قلبی بوده است و اینطور نبوده که فقط برای رضایت همسرش ایمان آورده باشد.
امحبیبهشسعی کرد شوهرش را نصیحت کند و خواب خود را نیز، برای او تعریف کرد تا شاید متأثر گردد. اما او همچنان راه گمراهی را در پیش گرفت.
این بزرگ بانوی مسلمان در آن دیار غریب، دور از اهل و عیال و با دختری کوچک و شیرخواره، تنهای تنها، با مصائب و مشکلات دست و پنجه نرم مینمود و از خداوند با تضرع و زاری مدد میخواست. در چنین موقعیت دشواری تنها دلگرمی و قوت قلب او ایمان او به خداوند بود.
ناگهان حادثه ای عظیم در زندگی ام حبیبهشرقم خورد. آری! رسولخداجاز او خواستگاری نمود. نجاشی که از این خواستگاری با خبر شد، امحبیبهشرا گرامی داشت و از مال خویش مهریه او را پرداخت کرد و بدین طریق به خواستگاری رسولخداجلبیک گفت.
امحبیبهشچندی بعد عازم مدینه شد و با این سفر خود، دو هجرت را در راه اسلام در کارنامهی خویش ثبت نمود. از آن به بعد برای همیشه به مقام (امالمؤمنین) مادر مؤمنان مفتخر گردید (و زندگی شرافتمندانهای را با سرور کاینات آغاز نمود).