فاطمهی زهراشدختر رسولخداج
فاطمهشجگرگوشهی رسولخداجبود و آن حضرت بینهایت به او عشق میورزید و میفرمود: «إن الله يرضی لرضاك ويغضب لغضبك». یعنی: «(ای فاطمه،) رضای خداوند در رضای توست و بدانچه خشم و غضب نمایی خداوند نیز آن را مورد خشم و غضب خویش قرار میدهد».
فاطمهشاز چنین جایگاه والا و ویژهای نزد خدا و رسول او برخوردار بود اما در عین حال کارهای خانه را (هر چند مشکل و طاقتفرسا بود) بدون هیچ منت و گلایهای، انجام میداد.
***
فاطمهی زهراشدر سن پانزده سالگی در حالی که هنوز در عنفوان جوانی بود با حضرت علیسازدواج کرد.
علیساز کمترین امکانات برای تشکیل زندگی هم برخوردار نبود (و دختر رسولخداجبا نهایت تواضع و در اوج سادگی به خانهی او رفت).
این بزرگ بانوی اسلام با دستان نحیف و مبارکش آسیاب دستی را میچرخاند (و گندم یا جو را آرد مینمود). سپس خود آن را خمیر میکرد و در حالی که چندان سنی از او نگذشته بود تمام کارهای خانه را خود انجام میداد و حتی نان میپخت.
همسرش علیسبه مادرش سفارش کرد تا نگذارد فاطمهشبه کارهای سخت و بیرون از خانه بپردازد و به همان کارهای داخلی منزل اکتفا کند.
***
در یکی از غزوهها که سپاه اسلام پیروز شده بود و غنایم فراوانی عاید مسلمانان شد، علیسخطاب به همسرش فرمود: به خدای سوگند که آنقدر بر شانههایم ظرف آب حمل کردهام که آثار ظرفها بر شانههایم باقی مانده است و از ناحیهی سینه احساس ناراحتی میکنم.
اوسبرای حل مشکل خود و همسرش به فکر چارهجویی افتاد و عرض کرد: ای فاطمه، نزد پدرت، رسولخداجبرو و از ایشان بخواه تا خادمی را در اختیار ما قرار دهد.
فاطمهشبه خانهی پدرش رفت و حیا مانع شد که آنچه در دل دارد، خدمت آن حضرتج بگوید.
رسولخداجپرسید: دخترم، با من کاری داشتی؟ او عرض کرد: نه پدر، فقط آمدم تا سلامی خدمت شما عرض کنم و احوال شما را بپرسم. او بدون این که خواستهی خود را مطرح کند، به خانه برگشت.
علیسپرسید: آیا خواستهی خویش را مطرح کردی؟
او فرمود: حیا مانعم شد که آن را مطرح کنم و برگشتم.
این بار علیسخود همراه فاطمهشبه خانهی رسولخداجتشریف برد و عرض کرد: ای رسولخدا، من و دخترتان از کارهای سخت و طاقتفرسای زندگی به تنگ آمدهایم، اکنون با عنایت و بزرگواری شما و اموال و اُسرای زیادی که از دشمن به غنیمت بردهاید، اگر ممکن است یکی از اسیران را به عنوان خادم به ما بسپارید تا در کارهای روزمره، ما را مساعدت نماید.
آن حضرتجفرمود: چطور چنین کاری بکنم در حالی که اهل صفّه (گروهی از فقرای مدینه که مأوی و منزلی نداشتند و در گوشهای از مسجد «صفه» توسط رسولخداجو دیگر اصحاب ارتزاق میشدند) از شدت گرسنگی به خود میپیچند؟! به خدای سوگند که این کار برایم مقدور نیست.
آن دو بزرگوار که به خواستهی خویش نرسیده بودند، راه منزل را در پیش گرفتند و به خانه رفتند. دیری نپایید که رسولخداجبه خانهی آنها تشریففرما شد و با سخنان خویش بدانها قوت قلب و دلداری داد. آن بزرگوار خطاب به آنها فرمود: آیا دوست دارید چیزی بهتر از خادم برایتان عرضه دارم؟
آن دو بزرگوار عرض کردند؛ با کمال میل ای رسولخدا، آن حضرت فرمود: از جبرئیل÷اذکاری آموختهام که به مراتب از خادم برایتان سودمندتر خواهد بود. بعد از هر نماز سبحانالله، و الحمدلله و اللهاکبر را ده بار تکرار کنید و هرگاه خواستید بخوابید نیز هر یک از این اذکار را سی و سه بار بخوانید. (مطمئن باشید که این ذکرها از خادم برایتان بهتر و مفیدتر خواهد بود).
خلاصه این که جگرگوشهی رسولخداجمجبور بود به تنهایی کارهای خانه را انجام دهد. او بدون هیچ چشمداشتی کارهای خانه را سامان میبخشید و به همسرش نیز، کمک میکرد.
اکنون چه شده است برخی از زنان مسلمان را که نه خود کارهای خانه را به خوبی انجام میدهند و نه راضی میشوند همسر آنها برایشان خادمی بیاورد تا کارهایشان را انجام دهد (انگار وجود خادم و کلفت را در خانه ننگ و عار میدانند).
این چنین زنانی با پرداختن به کارهای مختلف و بیتوجهی به کار اصلی خود که سامان بخشیدن به خانه و خانواده است، چنان عرصه را بر شوهران خویش تنگ میکنند که وقتی جوانان، چنین زندگیهایی را مشاهده میکنند از ازدواج سر باز میزنند و راضی نمیشوند کانون زندگی برای خویش تشکیل دهند.
راستی علت این که جوانان تن به ازدواج نمیدهند، چیست؟
علت ضایعهی اسفناک پیر دختری چیست؟ چرا باید هزاران دختر در انتظار شریک زندگی در خانههای پدران خویش بمانند و کسی پیدا نشود که به خواستگاری آنها برود؟ [۱۴]
[۱۴] در برخی از کشورهای عربی طبق آماری که روزنامهها ارائه میدهند بیش از یک میلیون دختر در خانههای پدرانشان زندگی میکنند و همسر مناسبی به سراغ آنها نمیرود. (مترجم)