ایمان، خنسای شاعرشرا دگرگون میکند
خنساش(تماضر دختر عمروبن شرید) از قبیلهی بنی سلیم بود. او از مشهورترین شاعران زن در میان عرب بود که از عصر جاهلی تا کنون مانند او یافت نشده است. او دو برادر به نامهای معاویه و صخر داشت که هر دوی آنها قبل از اسلام کشته شدند. بعد از کشته شدن آن دو حزن و اندوه وجود خنساشرا فراگرفت و آنقدر در فراق آنها نوحهسرایی و شیون نمود که هیاهو و نالههای او زبانزد خاص و عام شد. با توجه به طبع شاعری که خنساشداشت در همان حال که به گریه میپرداخت یک «دیوان شعر» از نوحههای او شکل گرفت. دیوانی که محققان و ادیبان آن را بزرگترین دیوان شعری زن عرب میدانند.
پس از چندی خنساشهمراه تنی چند از اقوامش به اسلام مشرف شد. رسولخداجاز او خواست تا شعری بخواند. خنساششروع کرد به شعر سرودن و رسولخداجبا آفرین گفتن و... او را تشویق میکرد تا اشعار بیشتری بسراید.
***
آن بزرگ بانو با قلبی سرشار از ایمان همراه فرزندان خویش به سوی قادسیه عازم جهاد گردید. جنگ قادسیه بزرگترین جنگی بود که بین مسلمانان و پارسیان رخ میداد.
زمانی که دو جبهه صفآرایی کردند و خواستند جنگ را آغاز کنند خنساشچهار فرزند خود را فراخواند و به نصیحت و ارشاد آنها پرداخت.
او خطاب به آنها فرمود: فرزندان عزیزم، شما تسلیم اوامر الهی شدید تا از فرامین او اطاعت کنید. دلبندانم، به اختیار خود راه هجرت را پیش گرفتهاید و کسی شما را مجبور نکرده است. خدای را سوگند که شما فرزند یک پدر هستید و مادر شما نیز، یکی است. من به پدر شما خیانت نکردم و در تمام عمر سعی کردم باعث خدشهدار شدن حسب و نسب شما نگردم. (من با آبرو زیستم) و باعث آبروریزی برادران خویش نیز، نشدم. فرزندان من، شما خود میدانید که خداوند مجاهدان و کسانی را که به خاطر او در مقابل کفار صفآرایی میکنند از چه موهبتهایی برخوردار مینماید. هان! بدانید و آگاه باشید که زندگی جاویدان اخروی به مراتب بر زندگی فانی دنیا برتری دارد. خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾[آلعمران: ۲۰۰].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید (در برابر شدائد و ناملایمات شکیبایی ورزید و (در مقابل دشمنان) استقامت و پایداری کنید و (از مرزهای مملکت خویش) مراقبت به عمل آورید و از (خشم) خدا بپرهیزید، تا این که رستگار شوید» [۸].
عزیزانم، اگر «انشاءالله» از سلامت برخوردار بودید به محض شروع جنگ با درایت و زیرکی به میدان نبرد بشتابید و با طلب نصرت و یاری از خداوند بر دشمنانش هجوم برید. به هوش باشید که هرگاه جنگ شدت یافت و دیدید که دشمن از هر طرف حملهور میگردد به قلب دشمن هجوم برید و با نقیب و فرماندهی جنگ دست و پنجه نرم کنید. این توصیهها را عملی کنید تا (به حول و قوّهی الهی) به عزت دنیا و آخرت نایل آیید. (در دنیا به غنیمت دست مییابید و در آخرت به ضیافت الهی مشرف میشوید.)
فرزندان خنساشپس از سفارشات مادر همچون شیرانی جنگاور صفهای دشمن را در نوردیدند و آنقدر جنگیدند تا به مقام رفیع شهادت نایل آمدند.
دیگر خنساش، خنسای عصر جاهلی نیست. اسلام وی را دگرگون کرده بود. آری! خنسایی که در رثای دو برادرش جهان را از داد و شیون پر کرده بود، در برابر شهادت چهار جگر گوشهی خود چه کرد؟! آیا باز هم نوحهسرائی کرد؟
ایمانی که در قلب خنساشجای گرفته بود، او را تسکین میداد. ایمان باعث میشد او نه تنها نوحه و شیون نکند، بلکه به شهادت جگرگوشههایش افتخار کند!.
آنگاه که خبر شهادت فرزندان او را به او دادند با متانت تمام فرمود: سپاس خدای را که مرا مفتخر کرد که مادر چهار شهید باشم، از ذات پروردگارم خواستارم مرا با آنها محشور و فردوس برین را مأوای ما سازد. سبحانالله! چه دگرگونی عجیبی! زنی که مشهورترین شاعر زن در میان عرب است و مرثیهسرایی او زبانزد عام و خاص است، حتی یک بیت شعر در رثای دلبندانش نمیسراید. او با متانت چیزی میگوید که به مراتب از مرثیه دلانگیزتر است. این اسوهی ایثار و استقامت به جای آه و شیون کردن دست به بارگاه الهی دراز میکند و دعا میکند، بار خدایا، چهار جگرگوشهام را هدیۀ راهت کردم؛ از تو میخواهم بهشت، آن سرای جاویدان را نصیب ما گردانی.
این است ایمان. ایمانی که آنچنان تأثیری در بعد شخصیتی خنسا گذاشت که هیچ چیز دیگری، چنان مجالی برای تأثیر و دگرگونی نیافت. بعد از شهادت فرزندانش عمر فاروقسسهم و دارایی آنها را در اختیار او گذاشت تا این که عمرش به پایان رسید و جان به خالق خویش تسلیم کرد.
[۸] تفسیر نور، ص ۱۳۹.