اسوه های راستین برای زنان مسلمان

فهرست کتاب

لیلیشدختر ابوحثمه‌ی عدوی

لیلیشدختر ابوحثمه‌ی عدوی

افتخار یافت سه بار در راه خدا هجرت نماید

لیلیشدختر ابوحثمه‌، زنی از قبیله‌ی قریش بود که ایمان در قلب او رسوخ کرد و سه بار موفق شد در راه خدا هجرت کند.

او نیز، از عشیره و تبار بنی عدی و از کسانی بود که در همان ابتدای ظهور اسلام که هنوز مسلمانان تحت بزرگترین شکنجه‌ها و آزارهای قبیله‌ی قریش قرار داشتند، به رسول‌خداجایمان آورد.

این بانوی بزرگوار از اولین زنانی بود که با رسول‌خداجبیعت نمود و زمانی که مکه برای مسلمانان ناامن شد به حبشه هجرت کرد.

او به همراه همسرش برای سفر به حبشه آماده می‌شدند که ناگهان عمرساز راه رسید (در نظر آنها هنوز عمر همان دشمن سرسخت مسلمانان بود که به آزار و اذیت آنها می‌پرداخت). او سوال کرد: ای ام عبدالله، آیا قصد سفر داری؟

لیلیشبنت ابی حثمه با لحنی که حاکی از اعتراض و نارضایتی بود، پاسخ داد: آری! از دست امثال تو به تنگ آمده‌ایم و قصد داریم به دیاری پناه ببریم تا از آزار و شکنجه‌های شما نجات یابیم. برخلاف تصور لیلی، عمر فاروقسبا لحنی آرام که حاکی از شفقت و دلسوزی بود، فرمود: خداوند نگهدارتان باشد!.

لیلیشتعجب کرد و با خود گفت: آیا ممکن است عمر هم ایمان آورده باشد؟! آیا امکان‌پذیر است کسی که تا چندی پیش کوچه به کوچه دنبال مسلمانان می‌گشت تا آنها را اذیت کند، اکنون خود مسلمان شده باشد؟!.

لیلیشکه برخورد آمیخته با مهر و محبت عمرسرا دیده بود حدس زد که او مسلمان شده است. به همین خاطر به محض این که همسرش «عامر بن ربیعه عنزی» به خانه آمد، قضیه را برای او بازگو کرد. اما شوهرش با پیشینه‌ای که از عمرسسراغ داشت، بدو گفت: حدس تو اشتباه است و امکان ندارد چنین مردی ایمان بیاورد.

چطور ممکن است عمر ایمان بیاورد در حالی که ما از دست او و امثال او مجبور شده‌ایم خانه و کاشانه خود را رها کنیم.

سپس از همسرش پرسید: آیا تو به ایمان چنین مردی امیدواری؟!.

لیلیشپاسخ گفت: ای ابوعبدالله، به گمان من او ایمان آورده است.

همسرش، با لحنی تمسخرآمیز گفت: هر وقت پشت گوش خود را دیدی همان وقت عمر هم ایمان خواهد آورد! (اما مطمئن باش، امکان ندارد ایمان به قلب چنین فردی رسوخ کند.) به هر حال آن دو مخفیانه عازم حبشه شدند و مدتی در همان جا ماندند تا اوضاع و احوال مکه تعدیل گردد.

پس از مدتی که آنها غربت و دوری از وطن را تحمل کردند، خبر رسید که قبیله‌ی قریش اسلام آورده‌اند و مکه برای مسلمانان امنیت یافته است.

آن دو بزرگوار به محض شنیدن خبر، عازم مکه شدند و هنوز به مکه نرسیده بودند که فهمیدند آنچه شنیده‌اند شایعه‌ای بیش نبوده و دشمنان اسلام همچنان مکه را در تصرف دارند و به آزار مسلمانان می‌پردازند.

آنها با ناراحتی و با وجود خستگی، مجبور شدند راه رفته را بازگردند و مجدداً به حبشه پناه ببرند. در حبشه به لیلیشخبر رسید که عمرساسلام آورده است. او خوشحال شد و خطاب به همسرش گفت: دیدی گفتم عمرسایمان آورده است. آری! ایمان آورده و مطمئنم با ایمان آوردن او مسلمانان قوت خواهند یافت.

لیلیشبی‌صبرانه منتظر بود تا موقعیتی فراهم آید و به مکه برود و بالاخره در موقعیتی مناسب توفیق یافت به همراه همسرش به مکه هجرت کند و در آن جا به کاروان ایمان بپیوندد. بار دیگر مکه ناامن شد و مشرکان عرصه را بر مسلمانان تنگ کردند. این بار نیز، لیلی و همسرش همچون دیگر مسلمانان به دستور رسول‌خداجبه مدینه مهاجرت کردند. دراین میان لیلیشاولین زنی بود که به هجرت به مدینه مفتخر گردید و بدین ترتیب، این بزرگ بانو موفق شد سه هجرت را در کارنامه‌ی خویش ثبت نماید.