ام سلیمشدختر ملحان «۲»
الگوی جهاد، صبر و ایثار
غمیصا، معروف به ام سلیمشمادر انس بن مالک (خادم رسولخداج) بود. او زنی مجاهد بود و در خانوادهای مجاهد پرور رشد و تربیت یافته بود.
خواهر او، ام حرام اولین زنی است که در یک جنگ دریایی به همراه سپاه اسلام شرکت کرد و در همان جا هم به شهادت رسید.
برادر او «حرام» نام داشت که در یکی از جنگها در همان عهد رسولکریمجشهید شد. او همان دلاور مردی است که دشمنان اسلام آنچنان نیزهای بر پشت او وارد آوردند که از سینه او خارج گردید اما او در اوج رشادت و دلیری فریاد میزد «فزت ورب الکعبة» به خدای کعبه که رستگار شدم!.
ام سلیمشخود نیز در غزوههای متعددی به همراه پیامبرخداجشرکت نمود. دلاوریهای او در جنگ احد به همکاری امالمؤمنین عایشهی صدیقهشبر هیچ کس پوشیده نیست. آن دو بزرگوار در این جنگ سخت که مسلمانان زیادی زخمی و کشته شده بودند به مداوای مجروحان میپرداختند و با آب دادن به مجاهدان (و خدمترسانی به آنها) سپاه اسلام را تقویت مینمودند.
این بانوی بزرگوار در عین حال که حامله بود به همراه رسولخداجدر غزوهی حنین شرکت کرد. او خنجری به دست گرفت و از رسولخداجخواست تا بدو اجازه دهد به نبرد تن به تن علیه دشمنان اسلام بپردازد.
(با مشاهدۀ این احساسات پاک که از شجاعت ام سلیمشنشأت میگرفت) تبسمی که حاکی از رضایت و سرور بود بر لبان مبارک آن حضرتجنقش بست و برای او دعای خیر و سعادت فرمود.
***
در حکایت قبل اشاره شد که ام سلیمشبا ابوطلحه انصاری (در قبال اسلام آوردنش) ازدواج کرد. حاصل این ازدواج کودکی به نام ابوعمیر بود. او گنجشکی داشت که با آن خود را سرگرم میکرد. رسولخداجبا ابوعمیر به مزاح و شوخی میپرداخت و میفرمود: گنجشکت چطور است؟
پدر و مادر ابوعمیر سخت شیفتهی او شده بودند و به او عشق میورزیدند. فرزند و نور چشم آنها مریض شد و حزن و اندوه سراپای وجود آنان را فراگرفت. ابوطلحه به باغ رفته بود که پیک اجل به سراغ آن طفل معصوم آمد و مأموریت خویش را به انجام رسانید.
ام سلیمشکه در صبر و استقامت سرآمد روزگار خود بود در مرگ فرزندش به جزع و فزع نپرداخت؛ بلکه کاری کرد که تا جهان برقرار است، تحسین خواهد شد و هر کس عکسالعمل او را در آن موقعیت بحرانی بشنود بدو آفرین خواهد گفت.
آری! ابوطلحه به خانه برگشت و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده و اوضاع کاملا بر وفق مراد است.
ام سلیمشبه بهترین نحو از همسرش استقبال کرد. ابوطلحه سوال کرد: حال فرزندم چطور است؟
(حال، مادر باید چه پاسخی میداد؟) ام سلیمشبا طمأنینه پاسخ گفت: او از همیشه سرحال تر و آرامتر است!.
او آن شب را همچون شبهای دیگر کاملا عادی رفتار کرد و برای همسرش غذا تهیه کرد و نیازهای او را برطرف نمود. وقتی خوب شوهرش آرام گرفت و خستگی از تنش بیرون رفت، خطاب به او فرمود: همسرم، به نظر تو اگر کسی امانتی تحویل بگیرد، وظیفهی او در قبال آن امانت چیست؟ (او مقدمهچینی میکرد تا با بصیرت تمام کمکم به اصل موضوع بپردازد.) به نظر تو رسم امانتداری این است که امانت را به صاحب آن تحویل دهد یا آن را تصاحب نماید؟
ابوطلحه (بیخبر از منظور همسرش) گفت: معلوم است، باید امانت را به صاحب آن برگرداند.
ام سلیمشکه موقعیت را فراهم دید، فرمود: خداوند ابوعمیر را به امانت به ما سپرده بود و اکنون نیز امانت خویش را پس گرفته است! (و بدین ترتیب ابوطلحه پی برد نور چشم او دار فانی را وداع گفته است).
او نزد رسولخداجرفت و عکسالعمل ام سلیمشرا در قبال مرگ جگرگوشهاش تعریف کرد.آن حضرتجاو را تمجید نمود و دعا کرد «خداوند در آن شب به شما برکت عنایت کناد!»
خداوند دعای رسولش را مستجاب کرد و ام سلیمشبار دیگر حامله شد و در نتیجه، صاحب فرزندی شد که او را عبدالله نامید. (این است یک زن نمونه ) به حق که اسوهی صبر و استقامت بود و شایسته بود نزد مسلمانان از چنان جایگاه بلندی برخوردار باشد.