زینببدختر جحشالاسدیه
بزرگزنی که تن به ازدواج با یک برده داد
اما حاضر نشد از دستور خدا سرپیچی کند
زینبشدختر جحش اسدیه از زنان آزادۀ قریش، دختر عمۀ رسولخداجو از زیباترین زنان مکه بود. او از نظر نسب و حسب نیز، از مقام والایی برخوردار بود. در عصر جاهلی نسب و حسب اهمیت زیادی داشت، به طوری که اعراب بدان فخرفروشی میکردند و همان را معیار عزت و شرافت افراد میدانستند. برای چنین افرادی ننگ و عار بود که دختر یا پسرشان با کسی ازدواج کند که از لحاظ نسب از آنها پایینتر باشد. آنها کوچکترین فاصلهی طبقاتی را نادیده نمیگرفتند. حال چنین افرادی با چنین تفکری حتی به ذهنشان هم خطور نمیکرد که یک زن آزاده با حسب و نصب عالی با بردهای ازدواج کند! این کار در نظر آنها بزرگترین جنایت بود!.
دین اسلام با رسالت جاویدان خود بر این قوم طلوع کرد و ندا سر داد که
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۳].
«همانا گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست».
رسولخداجبا قاطعیت تمام به مبارزه با تفکرات غلط آنها پرداخته، اعلام کرد: «هیچ فرقی بین عرب یا عجم نیست و هیچ سفیدی بر سیاهی امتیازی ندارد مگر به تقوی.»
زید بن حارثه، غلام رسولخداجو از محبوبترین مردم نزد آن بزرگوار بود. آن حضرتج(به خاطر محبتی که به او داشت) او را آزاد و به رسم و رسوم همان زمان او را پسرخواندۀ خویش قرار داد. تا جائی که دیگر در بین مردم زید بن حارثه به زید بن محمد موسوم شده بود.
تا ظهور دین مبین اسلام همچنان «زید بن محمد» خوانده میشد تا این که اسلام این رسم را برانداخت و اعلام کرد
﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ﴾[الأحزاب: ۵].
«آنها را به اسم پدران (حقیقی) خودشان فراخوانید».
و فرمود:
﴿وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡ﴾[الأحزاب: ۴].
«فرزندخواندهها، فرزندان شما محسوب نمیشوند و بدین صورت بود که از آن به بعد، زید به اسم پدر خود خوانده میشد «زید بن حارثه».
رسولخداجتصمیم گرفت دختر عمهاش زینبش، دختر جحش را به همسری «زید بن حارثه» درآورد.
این قضیه به گوش مردم رسید و ولوله و بگومگویی بین آنها آغاز شد. آنها با تعجب میپرسیدند: چطور ممکن است زن با شرافتی چون زینب با کسی ازدواج کند که تا چندی پیش بردهای بیش نبود؟! عرف و رسم جامعه واقعاً پذیرایی چنین موضوعی نبود.
این تصمیم رسولخداجبر نزدیکان زینبشو شخص او بسیار سهمگین مینمود، به طوری که حمنه خواهر زینبشبه شدت از این قضیه ناراحت شد و بر رسولخداجاعتراض کرد و گفت: ای رسولخداج، آیا دختر عمهات را به ازدواج یک برده در میآوری؟! زینبشخود نیز، به مجادله با رسولخداجپرداخت و خطاب به آن حضرت عرض کرد: ای رسولخدا، من زنی آزاد و قریشی هستم (قریشی بودن در آن زمان خود یک امتیاز محسوب میشد.) هیچگاه حاضر نخواهم شد با یک برده ازدواج کنم. اما رسولخداجخطاب به زینبشفرمود: اما من او را برای تو پسندیدهام (و او به نظر من شوهر خوبی برایت خواهد بود.) این مناقشه همچنان ادامه داشت و زینبشبه این ازدواج تن نمیداد، تا این که بالاخره این آیۀ قرآن نازل گردید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶].
«هیچ مرد و زن مؤمنی در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند، اختیاری از خود در آن ندارند (و ارادۀ ایشان باید تابع ارادهی خدا و رسول باشد.) هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی آشکاری میگردد».
به محض این که زینبشاین پیام الهی را دریافت کرد، تسلیم امر الهی شد و فرمود: من حاضر نیستم از امر خدا و رسولش نافرمانی کنم... من به این ازدواج راضیم....
کدامین زن در جهان با زینبشقابل مقایسه است؟ زنی که در ایمان به خدا همچون کوه استوار است و فرامین خدا و رسولش را حتی اگر به ضرر او باشد با جان و دل میپذیرد...!.
یک زن آزاده هر چند در پائینترین موقعیت اجتماعی قرار داشته باشد، حاضر نمیشود با یک برده ازدواج کند؛ اما زینبشبزرگزنی که از نظر مقام در اوج شرافت و عزت بود، حاضر میشود (به خاطر امتثال امر خداوندی) با یک برده ازدواج کند! آن هم در جامعهای که برده در نزد آنها از حیوانات هم کمارزشتر جلوه میکرد.
اسلام برابری و برادری را در بین مردم رواج داد. زینبشنیز با ایمانی راسخ به تمامی رسوم جاهلی پشت پا زد و تسلیم فرامین و ارزشهای اسلامی گردید. چرا که او میدانست، امتثال فرامین رسولخداجاز اهمیتی برخوردار است که سایر فرامین و رسوم را تحت الشعاع قرار میدهد.
خلاصه این که زینبشبا زید بن حارثه ازدواج کرد و با این کار خود تمام ارزشهای جاهلی را زیر سؤال برد و نابود کرد.
این بزرگوار با غرور و خواهشهای نفسانی به مبارزه پرداخت و متمسک به فرامین خدا و رسول و معیارهای اسلامی گردید و دینی را پذیرفت که به مساوات، عدالت و برابری فرمان میداد.