آیات و احادیثی در همین موضوع:
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨﴾[الشمس: ۷-۸]. «پس بدو گناه و تقوی را الهام کرده است».
﴿وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ١٠﴾[البلد: ۱۰]. «و راه خیر و شر را به دو نمایاندیم».
﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣﴾[الإنسان: ۳]. «ما راه را بدو نموده ایم چه او سپاسگزار باشد یا بسیار ناسپاس».
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥﴾[آل عمران: ۱۳۵]. «و کسانی که چون دچار گناه شدند یا بر خویشتن ستم کردند به یاد خدا میافتند و آمرزش گناهنشان را خواستار میشوند. و به جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟ و با علم و آگاهی بر چیزی که انجام داده پافشاری نمیکنند».
و پیامبر میفرمایند: مؤمن گناهان خود را بر فراز کوهی میبیند و میترسد مبادا بر سرش فرود آید، ولی فاجر گناه خود را همانند مگسی میبیند که بر بینی او نشسته و با یک اشاره دست خود را از شر آن نجات میدهد، و میفرماید: نیکی عبارت است از خوش خلقی و گناه آن است که سبب اضطراب و ناراحتی قلب گردد و از اطلاع حاصلکردن مردم بر آن ناراحت شوی.
ابولبابه انصاری سکه یکی از اصحاب رسول خداست موقعی که راز رسول خدا جرا به یهود بنی قرینطه گفت، فوراً متوجه شد که گناهی بس بزرگ انجام داده، پس قسم خورد تا خداوند توبه اش را قبول نکند، هیچ چیز نخورد و به مسجد مدینه رفت و خود را به یکی از ستونهای آن بست و مدت نه روز به همین حالت ماند و به اندازه به سختی افتاد که بیهوش میشد تا خداوند توبه اش را پذیرفت، و آیاتی نازل کرد و مردم آمدند، تا این مژده را به او بشارت دهند و خواستند بند او را باز کنند، ولی او گفت: به خدا قسم خود را باز نمیکنم، مگر این که رسول خدا جبه دستش باز نماید، پس رسول خدا جآمدند و بند را از دستش باز کردند، تمام سلف صالح اینگونه چون به کار خیر توفیق مییافتند خوشحال میشدند و نفسهای آنها میدرخشید و قلبشان اطمینان حاصل میکرد، زیرا میدیدند خداوند آنها را برای انجام طاعت و عبادت موفق ساخته و بعد از این به تکاپوی خود در زمینه کارهای خیر ادامه میدادند، ولی چون عملی زشت از آنها سر میزد، غمگین میشدند و زمین با تمام گستردگیش بر آنها تنگ میشد و آزردهخاطر میگشتند، و یکسره از آب و غذا و سایر لذتها و بهرههای حسی دست میکشیدند، و سعی و تلاش بیوقفهای را برای از بینبردن آثار گناه انجام میدادند و تا احساس نمیکردند که به حالت اولیه برگشته و پروردگار خود را خوشنود ساختهاند، از سعی و تلاش دست نمیکشیدند.