محبت ابوهریره با پیامبر ج و خدمت به آنحضرت
ابوهریره به شدت پیامبر ج را دوست میداشت و بسیار به ایشان ج ابراز علاقه مینمود و کارهایی میکرد که پیامبر خوشحال میشد، و ابوهریره با شادمانی پیامبر ج شادمان میشد و با ناراحتی ایشان ناراحت میگردید، و توهین به آنحضرت ابوهریره را سخت ناراحت میکرد، حتی اگر این توهین را نزدیکترین فرد به ابوهریره به ایشان ج روا میداشت. در روایت صحیح از ابوهریره نقل شده که گفت: مادرم را به اسلام دعوت میدادم او مشرک بود، روزی او را به پذیرفتن اسلام فرا خواندم، او سخن ناشایستی در بارهی رسول خدا ج به زبان آورد، گریان نزد پیامبر ج آمدم و گفتم: ای رسول خدا! همیشه مادرم را به اسلام دعوت میدادم او نمیپذیرفت، امروز وقتی او را به پذیرفتن دین اسلام فرا خواندم در مورد شما سخنی به زبان آورد که آن را نمیپسندم، دعا کن خداوند مادر ابوهریره را هدایت کند.
آنگاه پیامبر ج فرمود: «بار خدایا! مادر ابوهریره را هدایت کن». و من با دریافت مژدهی دعای پیامبر ج به سوی خانه به راه افتادم وقتی به خانه رسیدم دیدم در بسته است، مادرم صدای قدم مرا شنید و گفت: ابوهریره در جایت بمان، صدای آب را میشنیدم، مادرم غسل کرد و چادرش را پوشید و بدون آن که روسری بر سر بگذارد در را باز کرد و گفت: ای ابوهریره «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
ابوهریره میگوید: به سوی پیامبر بازگشتم و در حالی که از شوق شادی گریه میکردم نزد ایشان آمدم و گفتم: ای رسول خدا! شاد باش، خداوند دعایت را پذیرفت و مادر ابوهریره را هدایت کرد، آنگاه پیامبر، خدا را ستایش گفت و فرمود: خوب است...) [۵۳].
[۵۳] مسلم شرح نووی ۱۶ / ۵۱ – ۹۲.