داستان سوم:
آخرین موردی که قبل از نوشتن این کتاب اتفاق افتاد، جریان زنی بود، که شوهرش نزد من آمد و گفت: زنم از من متنفر است. در حالی که من خیلی او را دوست دارم. نمیخواهد با من زندگی کند. و او ناگهان دچار چنین حالتی شده است. آن مرد، زنش را نزد من آورد. من برایش قرآن تلاوت کردم. همین که صدای قرآن را شنید، بیهوش شد. و جن به سخن در آمد. اینک گفتگوی ما:
گفتم: مسلمان هستی؟.
گفت: بلی، مسلمانم. و به وسیلۀ سحر، بر او مسلط شدهام. فلانی برای او سحر کرده است و داخل شیشۀ عطر گذاشته است. من مدتی مراقب این زن، بودم تا اینکه فرصت یافتم و به درون او رفتم.
لازم به یادآوری است که جنها پس از اینکه از طرف ساحران، مأموریت مییابند که وارد جسم کسی بشوند، همواره مراقب آن شخص میشوند تا اینکه فرصت ورود به جسم او پیدا کنند. چنانکه خود جن، چهار حالت زیر را برای داخل شدن به جسم افراد بیان کرد:
۱- در حالت ترس شدید.
۲- در حالت خشم و عصبانیت.
۳- در حالت غفلت از اللهأ.
۴- در حال ارتکاب مسائل شهوانی.
پس باید همیشه با وضو بود و زبان را به ذکر اللهـ، عادت داد، تا جنها نتوانند در جسم نفوذ کنند.
گفتم: بخاطر اللهأ، دست از سر این زن بردار و بیرون شو.
گفت: به شرطی که شوهرش زن دیگر خود را طلاق بدهد.
گفتم: شرطت پذیرفته نیست. یا بیرون میشوی و یا اذیتت میکنم.
گفت: باشد، بیرون میشوم.
آنگاه به فضل اللهﻷ، بیرون شد و رفت.
بنده به شوهر آن زن، گفتم: این سخن جن را که گفت فلانی سحر کرده است باور نکن. زیرا جنها بخاطر ایجاد درگیری و اختلاف اسم افراد را به دروغ میگیرند.