نمونههای عملی علاج سحر بیماریزا
دختر جوانی که از مدت یک ماه سخن نمیگفت: پدر و برادرش او را نزد من آوردند.
دختر ساکت بود. حتی نمیتوانست غذا بخورد. آنها دهانش را باز میکردند و به او آب میوه و شیر میدادند. وقتی آیات را بر او خواندم، شروع کرد به سخن گفتن.
و گفت: پایم شدیداً درد میکند. گفتم: شاید روماتیسم دارد. به سختی میتوانست راه برود. دوباره شروع کردم به خواندن آیات، همین که فاتحه را خواندم، دچار بیهوشی شد و جن به سخن آمد و گفت: من پای او را نگه داشتهام.
گفتم: پای او را بخاطر خدا، بگذار و خارج شو. جن بیرون شد و دختر شفا یافت.