خوشحالی شیعه بخاطر شهادت حضرت عمرس و جشنگرفتن روز شهادت ایشان را
شیعۀ دوازدهامامی بخاطر کشته شدن حضرت عمر ابراز خوشحالی و سرور کرده و روز کشته شدن وی را بعنوان عید خود بر میشمارند. بلکه گمان بردهاند که روز کشتن وی رخصتی از طرف الله تعالی است، که (در آن روز) چیزی از گناهان شیعه را بر ایشان نمینویسد، و شیعه بر این روز نامهای زیادی گذاشته است از قبیل روز استراحت، روز برکت، و روز خوشحالی شیعه و... و...
این مورد را علامۀ آنها، مجلسی، در بحار الانوار ج ۹۵، ص ۳۵۱-۳۵۵، روایت کردهاست. و نیز نعمت الله جزائری در (الأنوار النعمانیة ج ۱، ص ۱۰۸-۱۱۱) تحت عنوان (نور آسمانی) از ثواب کشته شدن عمر بن خطاب پرده دری میکند. و از جمله مواردی که دلالت میکند بر اینکه شیعه به این دست از روایتها ایمان دارند، این است که صاحب کتاب (عقد الدرر فی بقر بطن عمر) [۲۳]ص ۶ (تحت شمارۀ ۲۰۰۳) فصلی تحت این عنوان باز کرده: «الفصل الرابع فی وصف حال سرور هذا الیوم علی الیقین، وهو من تمام فرح الشیعة المخلصین» سپس وی سرودهایی را که در این روز گفته میشوند، ذکر کرده، و با گفتۀ خود آنها را چنین توصیف کرده: آنها کلمات قصار صاف و خالصی هستند و واژههایی شوقانگیز، و آن این است و قسمتی که خورشید اقبال و شانس از مطلعهای آرزوها طلوع کرد، نسیم وصال به اتصال در بامداد و غروبگاه ورزیدن گرفت. آن هم با کشته شدن کسی که به الله و روز آخرت ایمان ندارد. (یعنی) عمربن خطاب فاجر، که بندگان را فریب داد، و در زمین فساد پدید آورد، تا روز حشر و جدایی، قدمهای خوشحالی لبریز شد از باده (شراب) ارواح، آمیخته به مشک خوشحالی و به آب صاف شادکامی... .
سپس به دنبال این جملات، اشعار طویل زیر را که در وصف خوشحالی آنها به خاطر کشته شدن حضرت عمرسگفته شده (ص ۹-۱۱) ذکر کردهاست:
وهللت فرحاً یوم الرواح به
نار السعیر وما فیها من السعر
وغادر اللات تبكیه وتندبه
وما بین أهل ولاة الغدر والكفر
ینكبه كل بغی فی غواتیه
من الفریقین من جن ومن بـشر
یا صاح صح إن هذا عید فاطمه
عید الـسرور ببقر البطن من عمر
یوم به كسفت شمس الضلال
وقد راع البدایع من فقد ذی نظر
یوم به فرحت آل النبی ومن
والأهم من جمیع البدو والحـضر
یوم به صالح ابلیس الغوی ضحی
بمجمع من غواه الجن والبـشر
وبثّ أعوانه فی جمعهم فغدوا
واقبلوا زمرة فی الحال فی زمر
حتی إذا اجتمعوا من حوله نعی
علیهم وغدا ناع علی عمر
وقام فیهم خطیباً قائلا لهم
الیوم مات عماد الكفر والفجر
الیوم مات رئیس الفساقین ومن
ساد الأبالیس من جن ومن بـشر
الیوم مات الذی قد كان یعضدنی
علی البداع من كفر ومن أشر
الیوم مات قوم الجوار وانقصمت
عری الضلال وصار الكفر فی دثر
الیوم مات شیخی فی نفاق
ومن یوم الفخار به قد تمّ مفتخری
ویلاه ویلاه من لی بعده رجل
مغیل حل أمر الدین بالحیر
قد كان یعجبنی أفعاله وله
بكل منكر فعل غایة النكر
أبدی عجائب كفر لیس یعقلها
من الأبالیس إلا كل ذی نظر
فیروز لا شلت الكفان منك لقد
قتلت غندر قد هنیت بالظفر
بقرت بطن عدو الله من نتجت
منه البدایع بالصمصامة الذكر
تیم عتل زنیم الأصل ذا دنس
بغی أم لئیم غیر معبتر
ظفرت بالكنز فی قتل الغوی
ومن آذی النبی وبضعته الطهر
قتلت أول من سن الخلافعلیآل النبی
مدی الأیام والعـصر
قتلت فرعون أهل البیت من صدرت
منه الجرأة فی تأخیر ذی القدر
قتلت نعثل عنوان الفسوق به
عجل الضلالة محسوب من البقر
قتلت من مات لم یؤمن بخالقه
وفاسقاً لم یكن یوماً بمزدجر
قتلت من عاند الكرار حیدره
وعاود الكفر فی سر وفی جهر
ما العید عید ولكن یوم مقتله
عید عادت الأرواح فی الصور
ما أسس الجور، والعدوان غیر أبی
بكر ولا أساس من ظلم سوی عمر
مثلهما الجبت والطاغوت قد فتنا
جل البریة من باد ومن حـضر
ضلا معاً وأضلا الناس ویحهما
سیلقیان غدا فی الحـشر فی سقر
وثالث القوم أبدی فی الوری عجباً
وسار بین البرایا أقبح السیر
إنی إلی الله من فعل الثلاثة فی الإسلام
وجری إلی یوم المعاد بری
أرجو من الله ربی أن یبلغنی
أری اللعینین رؤیا العین بالنظر
ینبشان كما قال النبی لنا
من بعد دفنهما فی سائر الحفر
ویشهران بلا شك ولا شبه
علی رؤس الملأ من سایر البـشر
ویصلبان علی جذعین من خشب
ویحرقان بلاشك ولا نكر
ترجمهی اشعار:
در روزی که او جان سپرد، آتش زبانهدار از فرط خوشحالی به وجد آمد و شعله کشید! بت لات کوچ کرد، و در میان ظلم پیشهگان و کفر پیشگان نوحهسرایی و سوگواری را باقی گذاشت. هر ظالمی، از هر دو گروه جن و انسان، در گمراهی و غوایت او، از او دوری میجوید (و همچون او ظلم پیشه نمیکند و به آن شوری شور عمل نمیکند). ای دوست من! فریاد بزن که این (روز) عید فاطمه است، عید خوشحالی بخاطر شکافتن شکم عمر! روزی که بخاطر آن، خورشید گمراهی کسوف کرد، در حالی که شاهکارهای (او) بخاطر از دست دادن صاحب نظری (همگان) را شگفت زده کردهاست! روزی که بخاطر آن اهل بیت پیامبر و همۀ دوستدار آن آنها از همه شهرها و روستاها، شادکام شدند! روزی که در آن، ابلیس گمراهی در چاشتگاه فریاد زد که همه گمراهان جن و انسان باید جمع شوند. و یاران و همدستان خود را در میان آنها فرستاد و آنها هم دسته به دسته با آنها ملاقات کردند. تا جائی که همه در نزد او جمع شدند، بر سر آنان شیون و زاری کرد، و بخاطر عمر، دست به نوحهسرایی نمود!
و در میان آنها در مقام یک سخنور ایستاد و به آنها گفت: امروز ستون کفر و گناه مرد! امروز رئیس فاسقان و کسی که رهبر ابلیسهای جن و انس بود، مرد!
امروز مُرد آن کسی که پشتیبان من بود بر بدعتها و شاه کارهای کفرآمیز و شرارتخواه! امروز جماعت ستم پیشه مرد، و پشت کمر گمراهی درهم شکست و کفر به سوی نابودی پیش رفت. امروز استادم در زمینهی نفاق، مرد. و از روزی که به او افتخار میشد، به من هم افتخار میشد. وای بر او، وای بر او! بعد از او دیگر چه مردی خواهم داشت که شئونات دینی را با نیرنگ و حیله حل و فصل کند!
افعال و اعمال وی را بسی میپسندیم. او هر کار منکری که انجام میداد، آنها را به نهایت قباحت میرساند! در زمینه کفر عجایب و شگفتیهایی را ظاهر کرد، که از میان شیطانها فقط برای صاحبنظران! قابل فهم بود! فیروز، کفن از دست تو شل نشد، در واقع غندر را کشتی و به پیروزی دست یافتی و بخاطر آن آفرین باد گرفتی! با شمشیری محکم شکم دشمن الله را از هم دریدی کسی که از او بدعتها و شاهکارهای! (عجیبی) سر زده بود! کسی که به ستمگری و تناوری و بدخویی شناخته شده و معروف به فرومایگی است! مادرش هم بدکاره بوده، فاقد ارزش است. در کشتن آن گمراه و کسی که پیامبر جو اهل بیتش را اذیت نمود، به گنجی دست یافتی! کشتی اولین کسی را که مخالفت با اهل بیت پیامبر را در طول ایام و روزگاران پیریزی کرد!
تو فرعون اهل بیت را کشتی، همان کسی که گستاخانه باعث به تأخیر افتادن (ولایت) آن توانا شد. آن نعثل (پیرمرد خرف) را کشتی؛ کسی که عنوان فسق و گوسالهی گمراهی محسوب میشد.
کسی را کشتی که به خالقش ایمان نیاورد، و کسی که فاسق بود و حتی یک روز هم باز داشته نشد.
کسی را کشتی که با حیدر کرار به لجاجت و خصومت برخاست و کفر را در پیدا و نهان مراوده کرد. آن عید، عید نیست، اما روز کشتنش عید است که بخاطر آن روح ما به سیماها و چهرهها بازگشتند!
غیر از ابوبکر و عمر کسی سنگ بنای ستم و تجاوز و ظلم را بنا ننهاد!!
آنها به منزلۀ جبت و طاغوت هستند که بیشتر مردم خوب و نیکوکار شهرها و روستاها را فریب دادند. هر دو با هم گمراه شدند و مردم را هم گمراه کردند، وای بر آنها که فردا بزودی در هنگام حشر، در سقر (طبقهای از جهنم) افکنده خواهند شد و سومین نفر آنها (عثمان) در زمینه تقوا (به اصطلاح) شگفتیها از خود نشان داد، و در بین نیکوکاران بدترین سیرهها را پیاده کرد!
من از کار این سه نفر که با نام اسلام کردند، به خدا پناه میبرم. و تا روز قیامت هم کارهای آنها دیده خواهد شد!
از خدا میخواهم که آن دو لعنتی را با چشمهای خودم ببینم – که چنانکه پیامبر گفته است – بعد از دفنشان، قبرشان شکافته شود و در ملأعام قاطعانه رسوا شوند. و بر روی دو چوب به دار آویخته شوند و قاطعانه و بدون هیچ انکاری، سوزانده شوند!!
[۲۳] «این رساله بصورت دست خط مکتوب شده و هنوز چاپ نشده، و هم اکنون در مکتبه رضا رامبو در هند موجود است.»