فرار از چاله!

فهرست کتاب

مبحث اول: گمان آن‌ها مبنی بر وجود نصی بر خلافت علیس

مبحث اول: گمان آن‌ها مبنی بر وجود نصی بر خلافت علیس

در حقیقت صحابه گرامی بر خلافت و امامت ابوبکر صدیق، و بعد از ایشان بر خلافت عمر فاروق، سپس عثمان ذی‌النورین و سپس علی مرتضیش(پدر حسین و حسن) اجماع نموده‌اند. ضمناً علیسهم با هیچ یک از نصوصی که شیعه مدعی آن هستند، برخلافت حضرت ابوبکر و عمر اعتراض و خرده‌گیری نکرده‌است. در قرن نوزدهم، یکی از بزرگان اهل تشیع به عدم اعتراض حضرت علی نسبت به حضرت ابوبکر و حضرت عمر اعتراف کرده‌است او کسی نیست جز آیت الله عبدالحسین شرف الدین موسوی عاملی در کتاب تبلیغاتی خود (المراجعات) که شیعه آن را ترویج داده، و به شکل وسیعی آن را پخش و انتشار می‌دهند، چه، او در مراجعۀ ۱۰۲-۳۰۲ مؤسسه الوفاء بیروت، می‌گوید: «علی در آن هنگام بدان علت به آن‌ها اعتراضی نکرد که می‌ترسید اگر خود به صحنه بیاید و ادعای حقش را بکند، فتنه‌ای همه‌گیر دچار امت اسلامی شود، و کلمۀ توحید آسیب می‌بیند، لذا به منظور حفظ (اتحاد) مسلمانان و مصون ماندن دین، روش مسالمت‌آمیز با دست‌اندرکاران امر خلافت را در پیش گرفت ... شرایط آن روز، اجازه نمی‌داد که حضرت علی با استفاده از قدرت فیزیکی و دلایل (کمرشکن) خود، پا به صحنه بگذارد، و به مقاومت اقدام نماید.»

علاوه بر این، لازم به ذکر است که خود علیس، معتقد بود که خلافت در سایۀ شوری تشکیل می‌شود. و خود ایشان در مهمترین کتاب شیعی یعنی (نهج البلاغه) ص (۳/۷) دار المعرفت بیروت)، (دار الکتاب لبنانی بیروت ۳۶۶) گفته است: مسلمانان بر سر چیزهایی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند، با من هم بیعت کردند. حاضران حق گزینش و غاصبان حق ردکردن نداشتند؛ چرا که خلافت بر اساس شورای مهاجران و انصار تشکیل شده‌است. پس اگر آن‌ها شخصی را متفقاً مورد تأیید قرار دادند، و او را امام (و خلیفه) نام نهادند، این مورد پسند الله تعالی است. اگر او هم (خدای ناکرده) بخاطر طعن یا بدعتی از امر دینی آن‌ها خارج شد، آن را به امر اصلی باز می‌گردانند، و اگر امتناع ورزید، و وی را به دلیل پیروی از آئین و روش غیرایمانداران خواهند کشت.

و علیسسوگند یاد کرده که وی به خلافت علاقه نداشته است؛ چنانکه شریف رضی شیعی در (نهج البلاغه) ۲/۱۸۴، دارالمعرفه بیروت، (دارالکتاب علمیه – بیروت ۲/ ۲۸۰) از قول او گفته است: بخدا من علاقه و تمایلی به خلافت و امامت نداشته‌ام، اما این شما بودید که مرا بدان دعوت کردید، و مرا وادار به آن ساختید. دقت کنید که چگونه ایشان خلافت و امامت را بر اساس شورا می‌داند، و تأیید می‌کند که در اثر اصرار مسلمانان، و نه به فرموده‌ی پیامبر، به این امر همت گمارده‌است. علیساز این عبارت‌های خیالی که شیعه مدعی آن است، هیچ اطلاعی ندارد. کسی که مدعی شد هر پیامبری، یک وصی دارد، همان عبدالله بن سبأ بوده‌است.

برای مثال، همین ابو عمرو کشی که در زمینه‌ی رجال‌شناسی دست خیلی بالایی دارد، در کتابش (معرفة الناقلین عن الأئمة الصادقین [= معروف به رجال کشی]) در صفحۀ ۱۰۸، چاپ مشهد ایران، در قسمت بیوگرافی عبدالله بن سباء، گفته است: «بعضی از اهل علم گفته‌اند: عبدالله بن سبأ یهوده‌ی بوده، آنگاه اسلام آورد، و با حضرت علی بیعت کرد و بنای دوستی نهاد. و او در حالی که بر سر دین یهودیت خود بود، می‌گفت: یوشع بن نون، وصی و ولی حضرت موسی بوده‌است. و بعد از آنکه اسلام آورد و پیامبرجهم فوت کرد، باز هم این سخن را دربارۀ حضرت علی تکرار کرد و اولین کسی بود که آشکارا به فرضیت امامت حضرت علی، و ندا در داد، و از دشمنان وی ابراز برائت کرد، و از مخالفان حضرت علی پرده‌دری کرد، و آن‌ها را کافر دانست. لذا، از همین جاست که مخالفان شیعه گفته‌اند: «اصل شیعه‌گری و رافضیت، برگرفته شده از یهودیت است.»

و همچنین عالم بزرگ آن‌ها در زمینه‌ی (فرقه‌شناسی) که او را مقلب به شیخ بزرگوار و محترم جناب حسن‌بن موسی نوبختی کرده‌اند، در کتابش (فرق الشیعه = فرقه‌های شیعه ص ۲۲) چاپ حیدریۀ نجف، ۱۳۵۵ هـ‍ این مسئله را تأیید کرده، و گفته است: و جماعتی از اهل علم از یاران حضرت علی روایت کرده‌اند که عبدالله بن سبأ یهودی بود، پس اسلام آورد، و با این مقاله، با علی بیعت کرد و بنای دوستی نهاد. در دوران مسلمانیتش بعد از وفات پیامبر جدر ارتباط با علی هم چنین گفت (یعنی گفت: علی وصی و ولی پیامبر است)! و او اولین کسی است که آشکارا فرضیت امامت برای حضرت علی را عنوان کرد و از دشمنان حضرت علی ابراز برائت جست، و مخالفان حضرت علی را هویدا ساخت از همین جاست که مخالفان شیعه گفته‌اند: «در حقیقت اصل شیعه، مایه گرفته از یهودیت است».

شیخ آن‌ها ابوخلف سعد بن عبدالله قمی هم بسان کشی و نوبختی چنین اعتراف کرده، و در کتابش (المقالات والفرق ص ۲۲، تهران مرکز انتشارات علمی فرهنگی) به این مسئله اذعان نموده‌است.