فرار از چاله!

فهرست کتاب

۲- ناصبی‌ها در نظر شیعه تنها اهل سنت و جماعت هستند

۲- ناصبی‌ها در نظر شیعه تنها اهل سنت و جماعت هستند

ثقۀ اسلام آن‌ها محمدبن یعقوب کلینی در کافی (۸/۲۹۲، دارالکتب الاسلامیه تهران) با سندش از محمدبن مسلم روایت کرده که او گفته است: بر ابی عبدالله وارد شدم در حالی که در نزد وی ابوحنیفه بود. به او گفتم: فدایت بشوم خواب عجیبی را دیدم. به من گفت: آن را بازگو چرا که این عالم – و با دستش به ابوحنیفه اشاره کرد – بخاطر آن نشسته است. آنگاه گفتم: دیدم که من وارد خانه‌ام شدم و ناگهان زنم را دیدم که بر من خارج شد و گردوهای فراوانی را شکست و آن‌ها را بر من پاشید!

آنگاه از این خواب تعجب کردم. ابو حنیفه گفت: تو مردی هستی که با شخصی پست در ارتباط با ارث‌های اهلت مخاصمه و مجادله می‌کنی و بعد از رنجی شدید ان‌شاء الله به حاجتت دست می‌یابی!

ابو عبدالله گفت: اصابت کردی بخدا ای ابوحنیفه! گوید: سپس ابوحنیفه از کنار او بلند شد و رفت. آنگاه گفتم: فدایت بشوم من تعبیر این ناصبی را خوب ندانستم، آنگاه گفت: ای ابن مسلم! خدا تعبیر او را برای تو بد نمی‌سازد! و تعبیر ما مانند تعبیر آن‌ها نیست. البته تعبیر او درست نبوده. به او گفتم: فدایت بشوم پس چرا به او گفتی: اصابت کردی و تازه سوگند هم خوردی در حالی که اشتباه کرده بود؟! گفت: آری، من بر او سوگند خوردم که به خطا اصابت کرده. گوید: به او گفتم: پس تأویل آن خواب چیست؟ گفت: ای ابن مسلم! تو از زنی کامجویی خواهی کرد. آنگاه زنت از آن خبردار می‌شود و لباس را بر سر تو پاره می‌کند!» چنانکه شیخ آن‌ها محمدبن محمدبن نعمان ملقب به مضیر لفظ «ناصب» را بر امام ابو حنیفه – رحمه الله – اطلاق کرده‌است. (عدة الرسائل، فصل المسائل الصاغانیة ۲۵۳، ۲۶۳-۲۶۵-۲۶۸-۲۷۰ چاپ قم)

و نعمت الله جزائری شیعه مذهب در (الأنوار النعمانیة ج ۲/۳۰۷، چاپ تبریز ایران) می‌گوید: و این معنا را تأیید می‌کند این که ائمه علیهم السلام و خواص آن‌ها، لفظ ناصبی را بر ابوحنیفه و امثال وی اطلاق کرده‌اند در حالی که ابو حنیفه از جمله کسانی نبود که آتش دشمنی را با اهل بیت علیهم السلام بر افروخته است بلکه از آن‌ها جدا بوده و محبت خود را نسبت به اهل بیت آشکار می‌کرد.»

و شیخ آن‌ها حسین بن شیخ محمد آل عصفور درازی بحرانی شیعی در کتابش (المحاسن النفسانیة فی أجوبة المسائل الخراسانیة ص ۱۵۷، بیروت) می‌گوید: «بر این اساس قبلاً دانستی که ناصب فقط عبارتست از مقدم داشتن دیگران بر حضرت علی.»

می‌گویم: و امام ابوحنیفه – رحمه الله – ابوبکر و عمر و عثمانشرا بر علی مقدم داشت به همین خاطر او را به نصب متصف کردند (پناه بر خدا!) و برای اینکه اهل سنت آن سه بزرگوار را بر حضرت علی مقدم می‌دارند پس آن‌ها هم در نزد شیعه ناصبی هستند. چرا که شیخ حسین‌بن شیخ آل عصفور درازی بحرانی در کتاب سابق (المحاسن النفسانیة فی أجوبة المسائل الخراسانیة ۱۴۷) می‌گوید: بلکه روایت‌ها و خبر دادن‌های آن‌ها علیهم السلام گویای این مطلب است که ناصب همان کسی است که در نزد آن‌ها به او «سنی» گفته می‌شود. و این سخن را درازی هم در همان جای ذکر شده می‌گوید: «حرفی در این نیست که مراد از ناصبه تنها اهل سنت می‌باشد.» و شیخ و عالم و دانشمند فرزانه و حکیم آن‌ها حسین‌بن شهاب‌الدین کرکی عاملی در کتاب (هدایة الأبرار إلى طریقة الأئمة الأطهار، ۱۰۶، چاپ اول ۱۳۹۶ هـ‍) می‌گوید: «مانند شبهه و شکی که برای کفار انکار نبوت، و برای نواصب انکار خلافت ائمه را واجب کرد.» و شیخ شیعی، علی آل محسن در کتابش (کشف الحقائق - دار الصفوة – بیروت ص ۲۴۹، می‌گوید: و اما همچنین نواصب از علمای اهل سنت پس بسیار هستند از جمله ابن تیمیه و ابن کثیر دمشقی، و ابن جوزی و شمس الدین ذهبی و ابن حزم اندلسی و غیر آن‌ها). و علامۀ شیعی محسن المعلم در کتابش (النصب و النواصب) – دار الهادی – بیروت – در باب پنجم – فصل سوم – ص ۲۵۱ – تحت عنوان (نواصب در بندگان) بیش‌تر از ۲۰۰ ناصب – طبق گمانش – را ذکر کرده‌است. و تعدادی را ذکر کرده از جمله:

عمربن خطاب، ابوبکر صدیق، عثمان‌بن عفان، ام المؤمنین عایشه، انس بن مالک، حسان‌بن ثابت، زبیربن عوام، سعیدبن المسیب، سعدبن ابی وقاص، طلحه‌بن عبیدالله، امام اوزاعی، امام مالک، ابوموسی اشعری، عروه بن زبیر، ابن حزم، ابن تیمیه، امام ذهبی، امام بخاری، زهری، مغیره، ابوبکر باقلانی، شیخ حامد فقی رئیس انصار السنۀ المحمدیه در مصر، محمدرشید رضا، محب‌الدین خطیب، محمود شکری آلوسی... و غیر این‌ها فراوانند.

بنابراین نواصب همۀ اهل سنت هستند؛ زیرا آیت الله العظمی محمد الحسینی شیرازی در دایرۀ المعارف فقهی بزرگ خود (۳۳/۳۸، چاپ دوم دارالعلوم بیروت ۱۴۰۹ ه‍) می‌گوید: سوم برخورد و اصطکاک دو خبر یاد شده به ضرورت است بعد از آنکه ناصب به مطلق عموم (اهل سنت) تفسیر شد مانند خبر ابن سنان از ابی عبدالله.

می‌گویم: اگر کسی بگوید، چگونه می‌دانیم که منظور آن‌ها از عامه، اهل سنت است؟!

پس می‌گویم: ما شیعه را جز از کتاب خود آن‌ها و اقوال علمای آن‌ها محکوم نمی‌کنیم؛ آیت الله العظمی محسن الامین در کتاب معروفش (اعیان الشیعه ۱/۲۱، دارالتعارف بیروت لبنان ۱۹۸۶) می‌گوید: خاصه و این واژه را اصحاب و یاران ما در مقابل (لفظ) عامه کسانی که به اهل سنت و جماعت نامگذاری می‌شوند – بر خود اطلاق می‌کنند.

و علامه و محقق و دانشمند فرزانه شیعه شیخ حسین‌بن شهاب‌الدین کرکی عاملی متوفی سال ۱۰۷۶ در کتاب (هدایة الأبرار إلی طریق ائمۀ الأطهار، ۲۶۴، چاپ اول ۱۳۹۶ هـ).

می‌گوید: «پس به جانب اول جماعتی از عامه همچون مزنی و غزالی صیرفی گرایش یافته‌اند و از خاصه همچون علامه در یکی از دو گفته‌اش....»

و آیت الله العظمی، محقق بزرگ (در نزد شیعه‌ها) شیخ فتح الله نمازی شیرازی در کتاب (قاعدۀ لا ضرر ولا ضرار)، (ص ۲۱ نشر دار الاضواء بیروت، چاپ اول) می‌گوید: و اما حدیث از طریق‌های عامه، از بسیاری از محدثین آن‌ها مانند بخاری و مسلم روایت شده‌است....

بنابراین، عامه همان اهل سنت هستند و بر این اساس، ناصب بر همۀ اهل سنت اطلاق می‌گردد، سپس یک دکتر شیعی بنام محمد تیجانی سماوی در کتابی بنام (الشیعة هم أهل السنة) [۹]بر ما ظهور کرده‌است. از طریق یکی از کتابخانه‌های شیعی بر این کتاب دسترسی پیدا کردم. این مرد دو اجازه از دو عالم شیعی دارد که هر دوی آن‌ها به درجۀ «آیت الله العظمی» می‌باشد.

یکی از آن‌ها خوئی در نجف، و دیگری مرعشی نجفی در قم است. و در صفحۀ ۳۱۶ از این کتاب به این امر تصریح کرده‌است. می‌گویم: این شیعی بر ما خارج شده در حالی که اهل سنت را ندا زده به اینکه آن‌ها نواصب هستند. و نواصب در نزد اهل شیعه، خون و مالشان حلال و مباح است چنانکه در جای خود خواهد آمد. و تیجانی در صفحۀ ۷۹ می‌گوید: (و بخاطر آنکه اهل حدیث، خود اهل سنت و جماعت هستند، پس با دلیل شک‌ناپذیر ثابت شد که سنت مورد نظر در نزد آن‌ها تنها مبغوض داشتن علی‌بن ابی طالب و لعنت کردن او و برائت جستن از وی می‌باشد. پس این همان نصب است).

پس ای بندگان خدا! آیا اهل سنت علی را لعن می‌کنند و از او تبری می‌جویند؟ پاک و منزهی تو ای الله، براستی که این تهمتی بزرگ است!

و در صفحۀ ۱۶۱ می‌گوید: «نیازی به تعریف ندارد به اینکه مذهب نواصب همان مذهب اهل سنت و جماعت است.»

و روشن است که اهل سنت با نواصب مخالفت کرده و با اظهار مناقب و فضایل اهل بیت به آن‌ها پاسخ داده‌اند. و آنچه را که در کتاب‌های ما در مدح اهل‌بیت یافته‌اند، دلیل است بر بهتان تیجانی. (آنچه را که مستحق است. از طرف خدا بر سرش بیاید). و در صفحۀ ۱۶۳ می‌گوید: و بعد از این بررسی به وضوح برای ما روشن می‌شود به اینکه نواصب – کسانی که با علی دشمنی کرده و با اهل بیت علیهم السلام جنگیدند- همان کسانی هستند که خود را اهل سنت و جماعت نام نهاده‌اند.» و هچنین در کتابش (کل الحلول عند آل الرسول ص ۱۶۰ دارالمجتبی - لبنان) گفته است: «بر شیعه سخت بود که به امامت اهل سنت و جماعت برسند – کسانی که در احکام نماز از یک طرف اجتهاد و تلاش کرده، و از طرف دیگر به فحش دادن علی و اهل بیت در اثنای نماز عادت گرفته‌اند.»

و در صفحه ۲۹۵ کتابش (شیعه همان اهل سنت هستند) می‌گوید: (و اگر بخواهیم دامنۀ بحث را طولانی سازیم، می‌گوییم، اهل سنت و جماعت همان کسانی بودند که تحت رهبری بنی امیه و عباسی‌ها با اهل بیت پیکار و نبرد کردند).

این انسان مجرم به همین مقدار بسنده نکرده، بلکه در صفحۀ ۱۵۹ فصلی را بعنوان (دشمنی اهل سنت با اهل بیت، هویت آن‌ها را فاش می‌سازد) باز کرده، آنجا که در خود آن صفحه می‌گوید: براستی که شخص محقق، وقتی که می‌بیند حقیقت اهل سنت و جماعت چیست و دست آخر می‌داند که آن‌ها دشمنان عترت پاک و طاهره بودند و به کسانی که با آن‌ها جنگیده‌اند و آن‌ها را لعن کرده و جهت کشتن و نابودی آثار و نشانه‌های آن عمل نموده‌اند، اقتدا می‌کنند، مبهوت و سرگشته می‌گردد!» و در صفحۀ ۱۶۴ می‌گوید: (در این فصل دقت کن! چرا که در این فصل از نهفته‌های اهل سنت و جماعت آگاه خواهی شد، و خواهی دانست که آن‌ها در اثر کینه‌توزی فراوان نسبت به عترت نبی اکرم، چیزی از فضایل اهل بیت علیهم السلام را باقی نگذاشته، مگر اینکه آن را تحریف کرده‌اند).

می‌گویم: عجیب این است که این گمراه می‌خواهد با توجه به کتب و منابع اهل سنت فضایل اهل بیتشرا ثابت کند، تا بلکه اهل سنت را ملزم (به پیروی از آن‌ها) نماید. حال سؤال این است اگر واقعاً احادیث و روایت‌های آن‌ها - بنا به گفتۀ خودت – تحریف شده‌است، پس چرا به آن‌ها استدلال می‌نمائی؟!!

و در صفحۀ (۲۴۹) می‌گوید: اما اهل سنت و جماعت بخاطر دشمنی فراوانشان با علی و اهل بیت علیهم السلام در همه چیز با آن‌ها مخالفت نموده‌اند، حتی اگر سنتی نبوی ثابت شده در نزد آن‌ها باشد.»

پس ای علما و ای عوام اهل سنت آیا شعار ما مخالفت با حضرت علی در همه چیز است؟!

آیا بعد از این دانستید که تشیع نسبت به اهل سنت مراعات هیچ چیزی را نمی‌کند؟!

برادران مسلمانم! در این رساله خواهید دانست که مذهب شیعی دوازده‌امامی برای پیروانش جایز می‌داند که به مخالفانشان تهمت بزنند و بر آن‌ها دروغ ببافند!

و باز در صفحۀ ۲۹۹ می‌گوید: و پس از نگاهی فشرده و کوتاه به عقاید اهل سنت و جماعت و به کتاب‌ها و سلوک تاریخی آن‌ها در مقابل اهل بیت، به وضوح در می‌یابی که آن‌ها نسبت به اهل بیت جانب مخالفت و دشمنی را برگزیده‌اند، و شمشیرهای‌شان را جهت کشتن آن‌ها بالا کشیده‌اند، و قلم‌هایشان را برای انتقام‌گیری از آن‌ها و آسیب‌رسانی به آن‌ها و بلند ساختن شأن و مقام دشمنان آن‌ها بکار گرفته‌اند». و در صفحۀ (۳۰۰) می‌گوید: می‌بینیم که – اهل سنت – نسبت به قاتلان حسین، موضع و دیدگاهی خوشنودانه و مددکارانه اتخاذ می‌کنند. البته نباید از این دیدگاهشان تعجب کنیم؛ چرا که قاتلان حسین همگی از اهل سنت و جماعت بوده‌اند.

می‌گویم: افترائات تیجانی که در بالا ذکر شد مبنی بر اینکه قاتلان حسین اهل سنت و جماعت بودند، ‌واضح و روشن است و نیازی به پاسخ دادن ندارد. و اما قتل حسینسنه تنها ساحت اهل سنت الحمدلله از آن پاک و مبرّا است، بلکه خود شیعیان مسبب آن بوده‌اند.

پس این مجتهد بزرگتر آنان، آیت الله العظمی محسن الامین است که در (اعیان الشیعه ۱/۲۶) از ابی جعفر محمد بن علی باقر در حالی که وی مسئول خون نوه‌های رسول خدا جرا ذکر می‌کند روایت می‌کند که او می‌گوید: با پسرش، حسن بیعت شد و پیمان بسته شد، سپس به او خیانت شد، و تسلیم کرده شد و اهل عراق بر او شبیخون زدند تا اینکه خنجری در پهلویش فرو کردند و خلافتش پایان یافت، آنگاه از معاویه عهد و پیمان گرفت و جلوی ریختن خون خود و خون خانواده‌اش را گرفت.

سپس بیست هزار نفر از اهل عراق با حسین بیعت کردند، سپس بر او خیانت کردند و بر او شوریدند – در حالی که بیعت او در گردن‌های‌شان بود – او را به قتل رسانیدند.

لازم به ذکر است که این اهل عراق (که این آقا از آن صحبت می‌کند) شیعه بوده، و از اهل سنت نبوده‌اند.

و فاطمۀ صغری می‌گوید: «اما بعد: ای اهل کوفه، ای اهل مکر و حقه و خیانت و تکبر ما اهل بیتی هستیم که الله تعالی ما را بوسیلۀ شما مورد آزمایش قرار داده، و شما را بوسیلۀ ما مورد آزمایش قرار داده‌است! آنگاه بلای ما را نیکو قرار داده‌است.»

شیخ آن‌ها ابو منصور طبرسی در احتجاج (چاپ اعلمی بیروت ۲/۳۰۲) این روایت را استخراج کرده‌است چنانکه این روایت را صادق مکی در «مظالم اهل بیت ص ۲۶۵، چاپ دارالعالمیه، ۱۴۰۴ هـ». ذکر کرده‌است.

و علی‌بن الحسین السجاد/در حالی که گذاشتگان روافض را مورد خطاب قرار می‌دهد، می‌گوید: «دور است ای خیانت‌کاران حقه‌باز، میان شما و میان شهوت‌هایتان پرده‌افکنده شده‌است. آیا می‌خواهید نزد من بیایید آن چنان که نزد پدرانم آمدید؟!» [۱۰]

و گوش بده به آنچه که نوۀ رسول خدا جحسن بن علیبآن چنان که ابو منصور طبرسی در احتجاج (نجف، ۲/۱۰) (اعلمی – بیروت – ۲/۲۹۰) روایت می‌کند - می‌گوید: «بخدا، می‌بینم که معاویه از این‌ها که فکر می‌کنند پیرو و شیعۀ من هستند، برای من بهتر است! چرا که آن‌ها در پی قتل من برآمدند و بار و بنه‌ام را به غارت بردند و مالم را گرفتند. بخدا اگر معاویه از من عهد و پیمانی بگیرد، بوسیلۀ آن جلوی ریختن خونم را می‌گیرم، و در ارتباط با خانواده‌ام هم امنیت می‌یابم. و اگر با معاویه جنگ می‌کردم، این‌ها گردن مرا بسته و به او تسلیم می‌کردند.»

می‌گویم: این شأن و حال اسلاف تیجانی تنها با حسن و حسین نبوده، بلکه با پدر آن‌ها هم بوده‌است تا درجه‌ای که وی یاران و پیروان معاویه را بر پیروان خود ترجیح داده‌است. به او گوش ده در حالی که در (نهج البلاغه ۱/۱۸۸، ۱۹۰، دارالمعرفه) می‌گوید: بخدا دوست داشتم که معاویه همچون معاوضه و مبادلۀ دینار به درهم، شما را از من معاوضه می‌کرد، آن گونه که ده نفر از شما را از من می‌گرفت و یک از یاران خود را در عوض شما به من می‌داد ... ای اهل کوفه! بوسیلۀ سی و دو گرفتاری شما آزمایش شده‌ام. شما با وجودی که دارای گوش‌هایی هستند اما کرید، و با وجودی که دارای کلام هستید. لال می‌باشید و با وجودی که دارای دیدگان هستید، کور می‌باشید؛ به هنگام ملاقات آزادگان صداقت و درستی نیستید، و به هنگام بلا و گرفتاری برادران مورد اعتماد وثقه‌ای نیستید.

و ابو عمر کشی شیعی که شخصیت مورد اعتماد شیعه در جرح و تعدیل است، در کتاب (الرجال در ترجمه‌ی ابو الخطاب) ص ۲۵۴، از جعفر صادق روایت کرده، که او گفته است: «هر آیتی را که الله تعالی دربارۀ منافقان نازل کرده، حتما بر کسانی که خود را به شیعه نسبت می‌دهند، مطابقت پیدا می‌کند.»

و کشی (۲۵۳) از جعفر صادق/روایت کرده که او گفته است: اگر قائم‌ ما قیام کند، در ابتدا از دروغگویان شیعه‌ آغاز می‌کند و آن‌ها را می‌کشد.

البته آنانی که جعفر صادق/آن‌ها را ذکر کرده، در ارتباط با بضاعت خود به منافسه و رقابت بر نمی‌خیزند، مگر آنان که عداوت با اهل بیت را به اهل سنت نسبت می‌دهد!

و محمدبن یعقوب کلینی در کافی (۸/۲۲۸) از کاظم/روایت کرده که او گفته است: اگر شیعه‌ام را جدا کنم، آن‌ها را فقط وصف‌کننده می‌یابم. و اگر آن‌ها را مورد امتحان قرار دهم، آن‌ها را تنها مرتد و از دین برگشته می‌یابم. و اگر آن‌ها را مورد بررسی و تفتیش قرار دهم، از هزار نفر، یک نفر هم بیرون نمی‌آید. (و این روایت را در مجموعۀ معروفش [تنبیه الخواطر ونزهة النواظر (۲/۱۵۲، مؤسسه اعلمی بیروت] ذکر کرده‌است. و بر این اساس انتساب اهل شیعه به اهل بیت همانند انتساب نصاری به عیسی و انتساب یهود به موسی است!

[۹] مؤسسه‌ی الفجر در لندن و بیروت چاپ این کتاب را بر عهده گرفته است. [۱۰] روایت از طبرسی در احتجاج (نجف، ۲/۳۲)، (اعلمی، بیروت – ۲/۳۰۶).