فرار از چاله!

فهرست کتاب

۱۴- طعن زدن شیعیان به ائمه‌ی چهارگانه اهل سنت

۱۴- طعن زدن شیعیان به ائمه‌ی چهارگانه اهل سنت

وقتی که شیعه به اصطلاح احترام و محبت خود را نسبت به ائمه چهارگانه اهل سنت (ابوحنیفه، شافعی، مالک و احمدبن حنبل) ابراز می‌دارند، واقعی نیست و صرفاً از باب تقیه است.

شخص مورد اعتماد آنان در اسلام کلینی در کافی (۱/۵۸ تهران) از سماعه‌بن مهران و او هم از امام معصومشان (امام هفتم) الحسن موسی روایت کرده که او گفته است: ... اگر نزد شما آمد آنچه که می‌دانید، آن را تأیید کنید و اگر آنچه را که نمی‌دانید به سراغ شما آمد، (مواظب دهانتان باشید) سپس گفت: خدا لعنت کند ابو حنیفه را که می‌گفت: «علی گفت و من می‌گویم و صحابه گفتند» و همچنین محدث آن‌ها حر عاملی در وسائل الشیعة (۱۸/۲۳ طبع بیروت) این روایت را ذکر کرده‌است.

و همچنین رئیس آن‌ها در علم جرح و تعدیل، محمدبن عمرو کشی در کتابش (اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی ص ۱۴۹، طبع مشهد ایران) از هارون‌بن خارجه روایت کرده که او گفته است: در ارتباط با این آیه:

﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ [الأنعام: ۸۲].

«کسانی که ایمان آوردند و ایمان‌شان را به شرک نیامیختند».

از او سوال کردم، گفت: این همان چیزی است که ابوحنیفه و زراره آن را واجب ساخته‌اند. و در روایتی که از ابی‌بصیر از ابی عبدالله روایت است که او گفته است: گفتم: ﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ گفت: خدا من و تو را از این ظلم پناه دهد! گفتم: آن چیست؟ گفت: بخدا آن چیزی است که زراره و ابوحنیفه بوجود آورده‌اند. و این تنها یک مثال است. گفتم: آیا زنا هم تحت الشعاع آن قرار می‌گیرد؟! گفت: زنا گناه است (و با شرک تفاوت دارد). [رجال الکشی ص ۱۴۵] و در رجال الکشی (ص ۱۴۶) از ابو بصیر نقل است که: به ابو عبدالله گفتم: ﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ «کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را به شرک نیامیختند».گفت: خدا تو و مرا از آن ظلم پناه دهد ای ابو بصیر! آن ظلم چیزی است که ابوحنیفه و یارانش و زراره و یارانش بدان تمایل یافته‌اند. و در همان کتاب (ص ۱۸۷) و در کتاب «مجمع الرجال» قهبائی (۶/۴) چاپ اصفهان، از ابوحنیفه نقل است که او به مؤمن طاق گفت (در حالی که جعفربن محمد فوت کرده بود) ای ابا جعفر امامت مرده‌است! ابو جعفر گفت: اما امام تو تا روز قیامت از مهلت داده شدگان است (یعنی شیطان است).

و شیعه روایت کرده‌اند چنانکه در کتاب (رجال الکشی) ص ۱۹۰ است که جابر جعفی یک روز بر ابوحنیفه وارد شد، آنگاه ابو حنیفه به او گفت: چیزی از شما جماعت شیعه شنیده‌ام. او گفت: آن چیز چیست؟! گفت: به من خبر رسیده که وقتی یک نفر از شماها بمیرد، دست چپش را می‌شکنید برای آنکه نامۀ اعمالش به دست راستش داده شود، او گفت: ای نعمان بر ما دروغ گفته‌اند. اما دربارۀ شما ای جماعت مرجئه به من خبر رسیده که اگر یکی از شما بمیرد، ضربه‌ای به مقعدش می‌زنید، و کوزه‌ای از آب در آن می‌ریزید!! تا در روز قیامت تشنه نشود. آنگاه ابو حنیفه گفت: هم بر ما و هم بر شما دروغ گفته‌اند!

و شیخ آن‌ها محمد رضی رضوی در کتابش (بر شیعه دروغ گفته‌اند ص ۱۳۵ طبع ایران) گفته است: خدا تو را زشت گرداند ابو حنیفه! چگونه گمان می‌بری که نماز از دین الله نیست؟!

و همین آقا در همان کتاب (ص ۲۷۹) می‌گوید: و اگر مدعیان اسلام‌خواهی و سنت‌خواهی اهل بیت را دوست می‌داشتند، به یقین از آن‌ها پیروی می‌کردند، و از افراد منحرف سنی و همچون ابوحنیفه و شافعی و مالک و ابن حنبل، احکام دینشان را بر نمی‌گرفتند.

و سیدنعمت الله جزائری در کتابش «داستان پیامبران» ص ۳۴۷ طبع هشتم بیروت می‌گوید: من می‌گویم: این مسئله در ارتباط با شئون فراوانی پرده دری می‌کند از جمله بطلان عبادت مخالفان زیرا گرچه آن‌ها روزه گرفته‌اند و نماز خوانده‌اند، و حج کرده‌اند، و زکات داده‌اند، و عبادات و طاعات زیادی را انجام داده‌اند و حتی بر دیگران هم پیشی جسته‌اند، اما از دری که الله تعالی دستور به وارد شدن از آن داده‌است، وارد نشده‌اند... و مذاهب چهارگانه را بسان واسطه‌ها و دروازه‌هایی میان خود و میان پروردگارشان قرار داده‌اند. و احکام خود را از آن‌ها گرفته‌اند در حالی که آن‌ها آن احکام را از قیاس‌ها و استنباطات و آراء و اجتهاداتی که الله تعالی از اخذ کردن احکام از آن‌ها نهی کرده، و گرویدگان به آن را مورد طعن قرار داده‌است، بر گرفته‌اند.

من می‌گویم: این همان چیزی است که از نه قلب به آن معتقد هستند، و نسل‌های خود را بر اساس آن پرورش می‌دهند. پس شیخ آن‌ها دکتر تیجانی می‌آید و شسته و رفته از عدوات نهفتۀ شیعه بر ضد سنی‌ها سخن باز می‌گشاید، و آن‌ها را به عنوان نواصب معرفی می‌کند. وی در کتابش (سپس هدایت شدم – ص ۱۲۷ طبع مؤسسه فکر بیروت لبنان) می‌گوید: «بسا که مذاهب اربعه در آن‌ها اختلاف فراوانی وجود دارد، در نتیجه نمی‌توان گفت که آن‌ها از طرف خدا و از طرف پیامبر جهستند.»

و جالب آنکه مجمع علمی شیعی هند، این کتاب را به چند زبان چاپ کرده‌است و خود آقای تیجانی در کتابش (فاسألوا اهل الذکر – ص ۱۱، چاپ اول بیروت ۱۹۹۲) به این مسئله اذعان کرده‌است. و در صفحۀ ۸۴ کتابش (شیعه همان اهل سنت هستند) می‌گوید: چگونه تعجب نکنیم از کسانی گمان می‌برند اهل سنت و جماعت هستند در حالی که جماعت‌های هستند؛ مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی که با یکدیگر در احکام فقهی اختلاف دارند و در صفحۀ ۱۰۴ همان کتاب می‌گوید: «و بدین ترتیب می‌فهمیم که چگونه آن مذاهبی که قدرت‌های حاکمه آن‌ها را بوجود آوردند، و آن‌ها را مذاهب اهل سنت و جماعت نامیدند، انتشار یافتند؟!» و در صفحۀ ۱۰۹ می‌گوید: آنچه که در این بحث برای ما مهم است این است که با دلایل روشن بیان کنیم که مذاهب اربعۀ اهل سنت و جماعت همان مذاهبی هستند که سیاست و (حکومت) آن‌ها را پدید آورده‌است. و در صفحۀ «۸۸» می‌گوید: «پس این ابو حنیفه است... می‌بینیم که مذهبی بوجود آورده که بر اساس قیاس و عمل به رأی در مقابل نصوص روشن استوار است... و این مالک است... می‌بینیم که مذهبی را در اسلام بوجود آورده‌است... و این شافعی است... و این احمدبن حنبل است.» و در صفحۀ «۹۳» می‌گوید: بدینسان می‌بینیم که سبب انشار مذهب ابوحنیفه بعد از مرگش، این است که ابو یوسف و شیبانی که از پیروان ابو حنیفه و از مخلص‌ترین شاگردان او بودند، در عین حال از نزدیک‌ترین افراد به هارون الرشید، خلیفه‌ی عباسی، بودند. آن‌ها نقش بسزایی در روند تثبیت فرمانراوایش و تأیید کردن وی و یاری دادن وی داشته‌اند. به همین خاطر آن هارون هوس‌ران، جز با موافقت آن دو، کسی را عهده‌دار منصب قضاوت و فتوا نمی‌کرد. در نتیجه ابو حنیفه به بزرگترین علما تبدیل گشت و مذهبش به بزرگترین مذاهب فقهی مورد پیروی قرار گرفته مبدل شد به رغم اینکه علمای هم دوره‌اش، او را کافر دانسته و او را به عنوان زندیق محسوب کرده‌اند. و در صفحۀ ۱۲۵ می‌گوید: و با همۀ این‌ها بار دیگر برای ما، با دلایل واضح و انکارناپذیر روشن می‌شود که شیعۀ امامیه تنها اهل سنت حقیقی نبوی هستند!! و اهل سنت و جماعت از رهبران و بزرگان خود اطاعت کرده‌اند در نتیجه راه را گم کرده، در تاریکی‌ها تنها باقی مانده، و کورکورانه قدم بر می‌دارند و توسط آن رهبران در دریای کفر نعمت‌ها غرق شده، و دست آخر در وادی طغیان توسط آن‌ها هلاک شده‌اند!! و در صفحۀ ۱۶۸ می‌گوید: به او می‌گوئیم که همۀ گروه‌های اهل سنت و جماعت و پیشوایان آن‌ها، با سنت صریح نبوی به مخالفت برخاسته، آن را در پشت سر خود انداخته‌اند و داوطلبانه و بطور عمدی آن را وا نهاده‌اند.

و در صفحۀ ۲۸۷ جناب تیجانی به اهل سنت تهمت زده و گفته است که آن‌ها با بیشتر قسمت سنت‌های نبوی به مخالفت برخاسته‌اند. بلکه همین آقا دچار تشنج شده و گمان برده که اهل سنت با تعالیم اسلام مخالفت کرده‌اند! بنابراین دعوت کردن به نزدیک شدن با اهل سنت چه معنایی می‌تواند داشته باشد در حالی که آن‌ها چنین نگاهی خصمانه نسبت به ما دارند؟!

و من می‌گویم: پس چرا علمای آن‌ها از بسیاری از سرزمین‌های اسلامی دیدن می‌کنند که خود همین تیجانی یکی از آن‌هاست؟!

جواب: این همان تقیه‌ای است که در فصلی جداگانه از این کتاب از آن آگاه شدی، چه از ورای آن می‌خواهند مذهب خود را انشار دهند!

همین تیجانی که شما را از بی‌ادبی و بی‌شرمی و وقاحت وی نسبت به علمای اسلام آگاه کردیم، می‌بینیم که همچون آفتاب‌پرست رنگ عوض می‌کند. چه، وقتی از بمبئی هند دیدن بعمل آورد، علمای اهل سنت اباطیل و یاوه‌گوئی اهل تشیع را به رخش کشیدند و (در این باره از او توضیح خواستند) او هم به آن‌ها گوش داد در حالی که به آن‌ها می‌گفت: بترسید از خدا ای برادرانم چرا که خدای ما و پیامبر ما و قبلۀ ما یکی است. چنانکه خود وی در کتابش (فاسألوا أهل الذکر ص ۱۲،) به این موضوع اذعان کرده‌است.

می‌گویم: چگونه اینان برادر جناب تیجانی خواهند شد در حالی که او هرچه که توانسته دربارۀ آن‌ها گفته است؟! آری، این چیزی جز مکر و حقه و بغض و زرنگی! نیست. پس به نامه‌ای که آن را خطاب به شیخ ابو الحسن ندوی نوشته و آن را در کتابش (فسألوا اهل الذکر ص ۱۴) درج کرده‌است: «شما را به نشستی مخلصانه و آشکارا فرا می‌خوانم چرا که شما از کسانی هستید که الله تعالی مسئولیت را به عهدۀ آن‌ها گذاشته مادامی که شما در آن منطقه با نام اسلام صحبت می‌کنید.»

می‌گوئیم: چگونه الله مسئولیت (دعوت) را به عهده‌ی ندوی می‌گذارد در حالی که وی در نظر تیجانی ناصبی است که به مذهبی گرویده که سیاست آن مذهب را بوجود آورده‌است. و او از جمله کسانی است که از رهبرانش و بزرگانش اطاعت کرده، و در نتیجه آن‌ها راه را بر او گم کرده‌اند بنا به حد سخن آقای تیجانی؟!

پس این دعوت‌های دور و دراز جهت اتحاد اهل سنت و اهل تشیع که آن‌ها از آن دم می‌زنند، چه معنایی دارد؟! جواب: معنایی جز انتشار دادن مذهب تشیع در میان عوام اهل سنت ندارد. چنانکه در فصل هدف آن‌ها از فراخوانی به سوی نزدیک‌سازی، از این کتاب، از آن آگاه خواهیم شد. این هدف تنها زمانی جامۀ تحقق، پیدا می‌کند که نوشته‌ها و مباحثی که از اعتقادات باطل شیعه پرده‌دری می‌کند، متوقف شود. به همین خاطر وقتی که کتابی در این زمینه هویدا می‌گردد یعنی پتۀ شیعیان را روی آب می‌اندازد، می‌بینیم که شدیداً آن را انکار کرده، می‌گویند: این جور کتاب‌ها او این جور مسائل، به وحدت مسلمانان لطمه می‌زند، و آن‌ها را از هم جدا می‌نماید. اما اینکه آن‌ها می‌آیند و به بهترین‌های امت اسلامی طعنه می‌زنند، و حتی قرآن را هم زیر سوال می‌برند، و در معتقدات اهل سنت شبهه پراکنی می‌کنند و از فقر و جهالت افراد ضعیف و نادان اهل سنت سوء استفاده کرده، آن‌ها را وارد مذهب اهل تشیع می‌نمایند؛ در نظر این طائفه‌ی امامیه وحدت مسلمانان را تهدید نمی‌کند و صفوف مسلمانان را پراکنده نمی‌سازد، و سخن تیجانی از ما دور نیست!!