فرار از چاله!

فهرست کتاب

مبحث اول: تقیه در نزد شیعه و عدم بازگویی و آشکارسازی اعتقادات‌شان

مبحث اول: تقیه در نزد شیعه و عدم بازگویی و آشکارسازی اعتقادات‌شان

تقیه در نزد شیعه، تظاهرکردن به عکس حقیقت است، و فریب دادن دیگران را برای شیعه مباح می‌داند، بنابراین بر اساس این تقیه، شیعه آنچه را که باطناً به آن معتقد است، انکار می‌کند. و برای او مباح می‌کند که آنچه را که باطناً مورد اکراه دارد، به اعتقاد بدان تظاهر کند.

به همین خاطر می‌بینیم که شیعیان بسیاری از اعتقادات خود مانند قول به تحریف قرآن، فحش دادن به صحابه و تکفیر کردن مسلمانان و تهمت زدن به آن‌ها... را در مقابل اهل سنت انکار می‌کند. و البته که به لطف الهی در این کتاب به همه این اعتقادات اشاره خواهد شد.

شخصیتی که به خوبی از این عقیده آگاه شد، مرحوم شیخ محب‌الدین خطیب بود، که گفت: اولین مشکلی و مانعی که نمی‌گذارد میان ما و شیعیان پاسخگویی صادقانه‌ای صورت بگیرد، چیزی است که آن را تقیه می‌نامند. این تقیه، عقیده‌ای است که برای آن‌ها مباح می‌کند آنچه را که بر علیه ما در دل خفا می‌کنند، آشکار نکرده، خلاف آن را تظاهر نمایند. لذا اغلب اهل سنت فریب تظاهر کردن آن‌ها در علاقه نشان دادن به نزدیک شدن به همدیگر و ایجاد وحدت، را می‌خورند در حالی که آن‌ها، اصلاً این را نمی‌خواهند، و بدان راضی نیستند و برای آن کار نمی‌کنند، و فقط و فقط در یک طرف باقی می‌ماند و همزمان با آن طرف دیگر در انزوای خود بسر می‌برد، و تار مویی از آن کنار نمی‌رود. [خطوط عریضه، ص ۱۰]

شیخ و رئیس محدثین آن‌ها، محمدبن‌علی‌بن الحسین ملقب بن صدوق در رسالۀ «اعتقادات ص ۱۰۴، مرکز چاپ و نشر ایران، ۱۳۷۰ هجری» می‌گوید: «و اعتقاد ما در ارتباط با تقیه مبنی بر واجب بودن آنست، کسی که آن را ترک کند، گویی نماز را ترک کرده‌است. و تقیه واجب است جایز اینست که آن را ترک کنیم تا وقتی که آقا امام زمان به ظهور می‌رسد، پس کسی که قبل از خروج ایشان، آن را ترک کند، در حقیقت از دین الله و از دین امامیه خارج شده، و به مخالفت با الله و رسولش و ائمه برخاسته است.»

در حقیقت علمای شیعه به تقیه اهتمام خاصی داده، برای مثال محمدبن الحسن‌بن الحر العاملی را می‌بینیم که در موسوعات حدیثی خود [۱]خود بابی را تحت عنوان «ضرورت اعتناء و اهتمام به تقیه و پرداختن حقوق برادران» باز می‌کند و نیز بابی تحت عنوان «آمیزش اجتماعی به تقیه» [۲]و بابی تحت عنوان «ضرورت طاعت سلطان از تقیه» [۳]باز می‌کند. و همانند او است شیخ آن‌ها و آیت الله آن‌ها جناب حسین بروجردی که در جامع اقوال و احادیث شیعه «ج ۱۴، ص ۵۰۴ و ما بعد آن، چاپ ایران» نظیر چنین اقوالی دارد. و در اصول کافی از کلینی در باب تقیه (ج ۲، ص ۲۱۹) روایت شده که: معمر بن خلاد می‌گوید: از ابو الحسن دربارۀ قیام بر علیۀ والی‌ها سؤال کردم، آنگاه گفت: ابو جعفر گفته است: تقیه از دین من و پدرانم است، و کس که دارای تقیه نیست، هیچ ایمانی ندارد. و نیز باز در اصول کافی ج ۲، ص ۲۱۷ از ابن عبدالله روایت شده که او گفته است: ای ابو عمران! نه دهم دین در تقیه خلاصه می‌شود. کسی که تقیه ندارد، دین ندارد، و تقیه در هر چیزی جز نبیذ و مسح بر خفین اجرا می‌شود. و شیخ آن‌ها، محمدرضا مظفر در کتاب تبلیغاتی خود تحت عنوان عقاید امامیه، فصل عقیدۀ ما دربارۀ تقیه می‌گوید: از حضرت صادق در اثر صحیح روایت شده که او گفته است: تقیه دین من و دین پدران من است، و کسی که تقیه ندارد، هیچ دینی ندارد.» و کلینی در کافی (۲/۲۱۷) از حضرت صادق روایت کرد، که او گفته است: از پدرم شنیدم که می‌گفت: «بخدا، چیزی در روی زمین، برای من از تقیه دوست داشتنی‌تر نیست، ای حبیب! هر کس تقیه داشته باشد، الله او را رفیع می‌سازد، ای حبیب! کسی که تقیه نداشته باشد، الله او را پست خواهد ساخت. ای حبیب! اگر تقیه را رعایت کنی، مردم همواره در صلح و آشتی با تو بسر می‌برند.»

و در اصول کافی (۲/۲۲۰) از ابی عبیدالله روایت شده که او گفته است: «تقیه سپر الله تعالی است میان وی و خلقش.»

و نیز روایت شده از ابی عبدی الله (۲/۲۱۸ اصول کافی) که گفت: «الله تعالی در دینش فقط و فقط تقیه را از ما خواست (و آن را از ما می‌پذیرد)».

و در جلد ۲، ص ۲۲۰ اصول کافی از ابی عبدالله روایت شده: پدرم می‌گفت: (در دنیا) چیزی را بیشتر از تقیه دوست ندارم براستی که تقیه کاری مایۀ شادکامی من است. و کلینی در کافی (۲/۳۷۲) و فیض کاشانی در وافی (۳/۱۵۹) [۴]از ابی عبدالله روایت کرده‌اند، می‌گوید: کسی که روزش را با افشا کردن سرّ ما آغاز کند، گرمای آهن بر او مسلط شده، در مجالس در تنگنا قرار می‌گیرد.

و در کافی (۲/۲۲۲) و مجموعه رسائل خمینی (۲/۱۸۵) از سلیمان بن خالد روایت شده، که او گفته است: ابو عبدالله گفته: ای سلیمان! شما بر دینی هستید، که اگر آن را کتمان سازید، از جانب الله عزتمند شده، و اگر آن را افشا کنید، الله تعالی شما را ذلیل خواهد ساخت. و حر عاملی در وسائل شیعه (۱۱/۴۷۳) از امیر مؤمنین روایت کرده که او گفته است: تقیه از بهترین و فاضل‌ترین اعمال مؤمنان است. و در وسائل شیعه (۱۱/۴۷۴) از علی بن الحسین روایت شده که او گفته است: الله تعالی همۀ گناهان مؤمن را می‌بخشاید و او را در دنیا و آخرت از همۀ آن‌ها می‌پیراید بجز دو گناه: ترک کردن تقیه، و ضایع کردن حقوق برادران.

شیخ شیعیان، تاج‌الدین محمدبن محمد شعیری در کتاب جامع‌الاخبار (که طبع حیدریه و چاپخانۀ آن در نجف است) می‌گوید: ( ترک‌کنندۀ تقیه همچون ترک‌کنندۀ نماز است.!!

و در وسائل‌الشیعه (۱۱/۴۶۶) از صادق نقل شده که او گفته است: «کسی که پایبند به تقیه نباشد، از ما نیست.»

و در جامع‌الاخبار (ص ۹۵) آمده‌است که ابو عبدالله گفته است: «از شیعۀ علی نیست کسی که تقیه نمی‌کند.»

می‌گویم: شیعه طبق اعتقادشان، می‌بایستی تا قیام امام دوازدهم‌شان (که گمان آن را می‌برند) به تقیه متوسل شوند، و هر کس که قبل از ظهور امامشان آن را ترک کند، از آن‌ها نیست. چنانکه شیخ و محدث آن‌ها، محمدبن الحسن الحر العاملی در کتاب «اثبات الهداة، ۳/۴۷۷ طبع مکتب علمی قم در ایران» از ابی عبدالله – که بر او درود و سلام باد – دربارۀ سخن گفتن از تقیه روایت کرد، که او گفته است: هر کس قبل از ظهور امام مهدی آن را ترک کند، از ما نیست، و چنانکه شعیری در جامع‌الأخبار [۵]از صادق روایت کرده که او گفته است: «و هر کس قبل از ظهور امام زمان تقیه را ترک کند، از ما نیست.»

و آیت الله آنان خمینی در کتاب الرسائل (۲/۱۷۴) می‌گوید: یکبار تقیه بخاطر ترس صورت می‌گیرد و بار دیگر بخاطر مدارا. مراد از مدارا این است که ما بتوانیم زمینه‌ی جمع‌آوری و اتحاد کلمه را با دوست کردن مخالفان و جلب مودت و محبت آن‌ها بدون ترس هیچ ضرری، فراهم کنیم. چنانکه در تقیه‌ی خوف است و به زودی به این مسئله هم خواهیم پرداخت. و نیز گاهی تقیه‌کاری برای غیر خود، و گاهی برای ذات خودش مطالبه می‌شود. و آنچه که برای ذات خودش است همان چیزی است که به معنای کتمان در مقابل افشاگری است.

می‌گویم: شما به حیله‌گری این مرد نگاه کنید آنجا که می‌گوید: «... با دوست کردن مخالفان و جلب مودت و محبت آن‌ها بدون خوف هیچ ضرری...»

دقت کنید: این آقا تقیه را بدون ترس هیچ ضرری جایز می‌داند! و اگر که مخالفان برادران دینی وی هستند، پس چرا تقیه در مورد آن‌ها هم بکار برده می‌شود؟!

خمینی در مجموع رسائل (۲/۱۷۵) می‌گوید: «تقیه در بعضی موارد برای مدارا کردن با مردم و جلب محبت آن‌ها مشروع شده‌است، و در بعضی دیگر برحسب اینکه متقی منه چه کسی است، تقسیم می‌شود: یک بار تقیه از کفار و غیر معتقدان به اسلام صورت می‌گیرد خواه از طرف پادشاهان یا مردم باشند، و بار دیگر از قدرتمندان و سلاطین و امرای اجتماع، و بار سوم از فقها و قاضیان، و بار چهارم از عوام مردم صورت می‌گیرد... تقیه از کفار و غیر آن‌ها بدین صورت است که عملی موافق با عموم انجام شود، چنانکه اگر فرض کنیم که سلطان مسلمانان را ملتزم به فتوای ابی‌حنیفه کند. و گاهی در موارد دیگر تقیه انجام می‌شود.

برادر مسلمانم به این قول وی نگاه کن: «بعنوان قانون مشروع شده و رخصت نیست....» اما گفته‌ی محمد عزالی – رحمه الله – که می‌گوید: تقیه کاری شیعیان معلول ظلم و ستم بعضی از انسان‌ها بر آن‌هاست – چنانکه بعداً ذکر خواهد شد – بدان توجه نمی‌کنیم. چرا که غزالی در این موضوع تخصص ندارد، بلکه شاید آن را از برخی از نویسندگان آن‌ها که تقیه را بکار می‌برند، برگرفته باشد.

و خمینی در مجموعۀ رسائل (۲/۱۹۶) می‌گوید: باید بدانیم چیزی که از این روایات برداشت می‌شود، درستی کاری است که تقیه آن را انجام می‌دهد؛ خواه تقیه بخاطر اختلافی میان ما و میان آن‌ها در حکم باشد چنانکه در مسح بر خفین و روزه‌شکستن به هنگام افتادن جنین است، یا در ثابت کردن یک موضوع خارجی باشد مانند ایستادن در عرفات در روز هشتم برای ثابت شدن رؤیت هلال در نزد سنی‌ها.

نگاه کن که چگونه همچون آفتاب‌پرست در مقابل اهل سنت رنگ عوض می‌کند. تا پیروانش را به آن‌ها بچسباند تا اینکه پته‌ی‌شان روی آب نیفتد. بجای اینکه وی پیروان خود را بر این ارشاد و تشویق کند که اهل سنت برادران دینی ما هستند، به تقسیم تقیه پرداخته، و انواع آن‌ها را و چگونگی عمل تقیه‌کارانه را با اهل سنت به آن‌ها آموزش می‌دهد. پس خمینی خود به خود پرده‌دری کرده، می‌گوید: تقیه در مقابل اهل سنت بخاطر مصالح و منافع (شیعیان) است، و شرط نیست که بخاطر ترس از نفس انجام بگیرد.

خمینی در کتاب رساله‌ها (۲/۲۰۱) می‌گوید: «برای درست بودن تقیه و بلکه برای واجب بودن آن، تنها این شرط نیست که بیم نفس و یا غیر آن داشته باشیم. بلکه چنین بنظر می‌رسد که منافع و مصلحت‌های نوعی به علتی برای واجب شدن تقیه تبدیل گردیده‌اند. بنابراین حتی اگر امنیت هم داشته باشیم و بیم جان نداشته باشیم، باز هم کتمان و تقیه کاری واجب است.»

و خمینی در مصباح‌الهدایه (ص ۱۵۴، طبع اول در بیروت) می‌گوید: «ای دوست روحانی! خدا در دنیا و آخرت مددکارت باشد – بشدت از این بپرهیز که این اسرار را برای غیرخودی‌ها بازگو کنی، یا در جایگاه نامناسب آن‌ها را پرده‌دری کنی! چه، دانش درون‌مایۀ شریعت، یکی از نوامیس الهی و اسرار ربوبیت است که می‌بایست دور از چشم و دست بیگانگان نگاه داشته شود. چرا که علم باطنی شریعت از افکار ریز آن‌ها شدیداً دور است، و آن‌ها با آن آشنایی ندارند، و بر حذر باش از اینکه در این اوراق نگاه تفهم‌آمیز بیفکنی مگر آنکه قبلاً در جملات و کلمات خداگرایان اهل ذوق بررسی کاملی انجام داده باشی و علوم و معارف را از اساتید عظام و عرفای کرام یاد گرفته باشی! و گرنه مراجعۀ (خشک و خالی) به این معارف تنها مایۀ خسارت و محرومیت است.

برادر مسلمانم! مطلبی که در اینجا خمینی به آن اذعان کرده، قبل از او مورد اذعان علمای شیعه هم قرار گرفته است. و آن اینکه شیعه اعتقادات کفرگرا و شرک‌گرای خود را علنی نکرده، و آن را مستور می‌دارند. و نگاه کن که خمینی چگونه مخفی کردن آن‌ها از عوام (شیعه) را در خواست نکرد تا جایی که در این باره عذر و دلیل هم می‌آورد. اما او درخواست کرد که از بیگانگان – که بر عقیده و نیت او ضرورتاً منظورش سنی‌ها است- پوشیده و نهان بماند. بنابراین خمینی (تعلم) این معارف و علوم را تنها بر علماء خلاصه نکرده، و بلکه عوام را هم مد نظر قرار داده، تنها دغدغه‌اش از بیگانگان (اهل سنت) بوده‌است.

محمد تیجانی سماوی، دکتر شیعۀ معاصر، در کتابی تحت عنوان «حق را بشناس چاپ بیروت ۱۹۹۵ دارالمجتبی» به چندین کتمان سازی اشاره کرده آنجا که می‌گوید: چرا که این دیدگاه بسیار دور اندیشانه است، و خواستار کمی صراحت‌گویی است که گاهی اوقات برای برخی از مصالح مؤقتی مخفی است و مانع این مخفی ماندن هم شرایطی است که بعضی از شماها آن را می‌دانید.

به خمینی و سخنش دربارۀ تقیه بر می‌گردیم، پس او را می‌یابیم که می‌گوید: نوعی از تقیه برای خودش واجب است و آن چیزی است که در مقابل افشاگری انجام می‌شود. که تقیه در این صورت به معنی خود را حفظ کردن از افشای مذهب و از افشای راز اهل بیت. در بسیاری از روایت‌ها چنین روشن می‌شود که تقیه‌ای که ائمه خیلی به آن اقدام کرده‌اند، همین تقیه است! بنابراین خود پنهان داشتن حق در حکومت باطل واجب است، و مصلحت در آن جهت‌های سیاسی دین خواهد بود. و اگر تقیه نمی‌بود، مذهب (شیعه) در معرض زوال و انقراض قرار می‌گرفت (الرسائل (۲/۱۸۵)).

می‌گویم: این سخنان و سخنان قبلی خمینی صراحتاً اعتراف می‌کند که مذهب شیعه بر اساس کتمان‌سازی، و پنهان‌سازی و رازگرایی استوار است که همۀ این‌ها با تقیه از یک شاخ و برگ می‌باشند؛ تقیه‌ای که اگر نمی‌بود، مذهب شیعه در معرض زوال و نابودی قرار می‌گرفت. پس آیا محمد غزالی – رحمه الله – و سایر افرادی که نسبت به شیعه نرمی به خرج می‌دهند، از این تصریحات اطلاع یافته‌اند؟!

علمای شیعه به بلاد اهل سنت می‌رفتند، و در آنجا با اظهار تقیه، بر اهل سنت دروغ می‌بسته، تظاهر می‌کردند که سنی هستند تا به آسانی از لغزش‌های آن‌ها آگاه گردند. شیخ محمدبن الحسین بن عبدالصمد معروف به شیخ بهائی که در سال ۱۰۳۱ هجری وفات یافته است، از جملۀ همان افراد است که گفته: من در شام بودم و تظاهر می‌کردم که بر سر مذهب شافعی هستم!

شیخ محمد محمدی اشتهاردی شیخ شیعیان، این داستان و تقیه را در کتابش «بهترین مناظرات ص ۱۸۸، ۱۴۱۶ ه‍، دارالثقلین - لبنان» ذکر نموده‌است.

برادر مسلمانم نگاه کن که تقیه‌ای که مورد اعمال ائمه‌ی شیعه بوده، خود را حفظ کردن از افشای مذهب شیعه، و دروغ بستن بر اهل سنت بوده‌است. مرحوم شیخ محمد غزالی از فتوای شیخ شلتوت در درست بودن تعبد و عبادت به مذهب شیعه‌ی دوازده‌امامی، دفاع کرده‌است. و ما قطعاً بر این باور هستیم که هر دوی آن مرحومان از این اقوال خطرناک و روایت‌های تفکیرکنندۀ اهل سنت، خبر نداشته‌اند و آگاه نشده‌اند.

شهرستانی طبق آنچه که در حاشیۀ ص ۱۳۸ از کتاب «اوائل المقالات» طبع بیروت سال ۱۴۰۳ ه‍، از منشورات مکتب میراث اسلامی، از او نقل کرده‌اند، می‌گوید: «به همین خاطر شیعۀ ائمۀ آل بیت در بسیاری از اوقات مجبور به کتمان عادت یا عقیده یا فتوا یا کتاب یا غیر این‌ها که به او اختصاص دارد، می‌شود.»

به خاطر این اهداف باطل و مضحک شیعه تقیه را بکار برده، و در ظاهر همدلی خود را با طایفه و گروه‌های دیگر حفظ کرده‌است و در عین حال، (شدیداً) به دنبال کتاب سیرۀ ائمه آل محمد و احکام قطعی آن‌ها پیرامون وجوب تقیه از قبل، افتاده‌است؛ تقیه دینی ودین آبائی واجدادی. و کسی که تقیه نداشته باشد، دینی ندارد، چرا که دین الله بر سنت تقیه راه می‌رود.

می‌گویم: این همان تقیه‌ی کثیفی است که قربانیانی همچون شیخ شلتوت و شیخ محمد عزلی – که خدا رحمت کند ایشان را – و غیر آن‌ها را گرفت. البته این‌ها کارشان از روی حسن نیت بوده‌است. و ما هم توضیحی داریم که در موارد زیر آن را خلاصه می‌کنیم:

۱- تقیه در نزد شیعه چنانکه بعضی از نیت پاکان اهل سنت می‌پندارند، برای حفظ جان نیست بلکه در اساس برای روپوش گذاشتن به خواری‌ها و ذلت‌آوری‌های مذهب شیعه و موضع سنت ستیز آن می‌باشد.

۲- قبلاً اذعان کردیم که خمینی اقرار کرده که تقیه برای حفاظت از جان و مال نیست، بلکه برای موارد دیگری هم می‌باشد. تقیه برای شیعیان همچون نماز است. حر عاملی در وسائل الشیعة (۱۱/۴۶۶) از علی بن محمد روایت کرده که او گفته است: ای داود اگر بگویم تارک تقیه همچون تارک الصلاۀ است، راست گفته‌ام.

و در وسائل شیعه و در همانجا از صادق نقل است که: «بر شما لازم است که تقیه کنید! چرا که کسی که تقیه را به عنوان روپوش خود حتی در ارتباط با کسی که او را امین می‌داند، از ما نیست تا این تقیه کاری به نوعی خلق و عادت تبدیل بشود که با هر کس که از او هراس دارد، به کار برده شود.»

از جمله چیزهای عجیب و غریبی که گاهی کسی که از معتقدات شیعه آگاهی ندارد، آن را نمی‌پذیرد، این است که آن‌ها نماز خواندن پشت ناصبی (یعنی سنّی) را بعنوان تقیه جایز می‌دانند در حالی که آن‌ها معتقدند سنی نجس و کافر و خون و مالش حلال است – چنانکه در این کتاب ذکر خواهد شد – چرا که مرجع آن‌ها، خمینی در کتاب «الرسائل» ج ۲، ص ۱۹۸ از زراره‌بن امین از ابی جعفر نقل کرده، که او گفته است: اشکالی نیست که پشت سر ناصبی (سنی) نماز بخوانی. در نمازهای جهری پشت سر او چیزی نخوان چرا که قرائت او تو را کافی است، و بعد از ذکر این خبر می‌گوید: «و تا غیر این‌ها از آنچه که در صحت و اطمینان داشتن به نمازی (که شیعه پشت سر سنی می‌خواند) تقیه است. در حالی که خود خمینی مال سنی را مباح می‌داند. آنجا که در کتاب تحریر الوسیله (۱/۳۵۲) می‌گوید: قول قوی‌تر این است که سنی‌ها را در مباح بودن غنایمی که از آن‌ها بدست می‌آید و تعلق گرفتن خمس به آن، به اهل جنگ ملحق کنیم. بلکه چنین بنظر می‌آید که هر کجا مال وی یافت شود، درست است که آن را بر گیریم و از آن خمس را بپردازیم. دقت کنید! او نماز خواندن یک نفر شیعه را پشت سر یک نفر سنی که آن را نجس و ملعون می‌داند، درست می‌داند چنانکه در کتابش تحریر الوسیله (۱/۱۱۸) آمده‌است: پس نماز خواندن شیعیان در پشت سنی‌هایی که در اعتقاد آن‌ها ناصبی هستند – بدین معنی نیست که اهل سنت و ایمان آن‌ها درست و پاک است بلکه این اقدام آن‌ها فقط و فقط تقیه و نیرنگ و حقه‌ای است تا حامیان و مدافعانی برای خود بیابند. به رغم همۀ این‌ها دکتر عزالدین ابراهیم که به نفع شیعیان قلم می‌زند در کتابش تحت عنوان «سنی و شیعه» ص ۴۷، چاپ چهارم، (مرکز فرهنگ ایران در روم عهده‌دار نشر آن شده‌است) از شیخ اسبق الازهر «محمد محمد الفحام» کلامی را نقل می‌کند که به یکی از علمای شیعه به نام حسن سعید، القاء کرده‌است. و اینک عبارت آن کلام:

«جناب آقای شیخ حسن سعید یکی از علمای برجستۀ طهران، با تشریف فرمایی خود به منزل بنده که در خیابان حضرت علی‌بن ابی طالب واقع است، مرا مشرف فرمود. البته جناب عالم علامه و دوست بزرگوار آقای «طالب الرفاعی» هم همراه وی حضور داشتند. این دیدار خاطرات زیادی را در درون بنده زنده کرد؛ خاطرات ایامی که آن‌ها را در سال ۱۹۷۰ در تهران سپری کردم. در آن برهه گروه‌های بزرگی از علمای شیعۀ امامی را شناختم. و دانستم که در آن‌ها وفاداری و بزرگواریی وجود دارد که قبلاً آن را ندیده‌ام! همین که امروز به دیدار بنده آمدند، خود جلوه‌گاهی از وفاداری آن‌ها را نشان داد.

الله تعالی به آن‌ها بهترین جزا را بدهد و زحمات آن‌ها را که در زمینۀ تقریب مذاهب اسلامی کشیدند، بی‌پاسخ نگذارد؛ چرا که همۀ مذاهب اسلامی در حقیقت و در واقع یک چیز در اصول عقیدۀ اسلامی هستند که آن‌ها را در عرصۀ برادرگرایی در کنار هم جمع کرده‌است همان اخوتی که قرآن آن را به تصویر کشیده‌است:

﴿ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ [الحجرات: ۱۰].

«مؤمنان با هم برادر هستند».

از وظیفۀ علماء امت اسلامی، علی‌رغم اختلاف و گوناگونی گرایشات مذهبی آن‌ها، این است که با علاقه در راستای کمیت این برادری و فروافکندن هر چیزی که آن را بد می‌کند و صفای آن را تیره می‌سازد مانند عوامل تفرقه گام بر دارند. مگر نه این است که الله تعالی در کتاب عزیز خودش تفرقه‌گرایی را محکوم کرده و فرموده‌است:

﴿ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ [الأنفال: ۴۶].

«و با هم نزاع نکنید که سُست می‌‌شوید و شکوهتان از میان می‌رود».

الله تعالی مرحمت خود را به شیخ شلتوت ارزانی بدارد که به این مفهوم بزرگ توجه کرده، و در فتوایی صریح و بی‌پرده و شجاعانه گفته است: درست است که به مذهب شیعه عمل نمود به این اعتبار که یک مذهب فقهی و اسلامی است که بر اساس کتاب و سنت و دلیل محکم استوار است. از الله تعالی می‌خواهم که همۀ کارگزاران (این عرصه) را که می‌خواهند به این فتح و پیروزی ارزشمند در زمینه‌ی تقریب‌سازی روحیۀ برادری در عقیدۀ راستین اسلامی دست یابند، توفیق دهد.

﴿ وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ [التوبة: ۱۰۵].

«و بگو عمل کنید که الله و پیامبرش و مؤمنان عمل شما را خواهند دید».

«وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین»

من می‌گویم: این حسن سعیدی که شیخ فحام کلام عاطفی خود را خطاب به او گفته، همان کسی است که مقدمه کتاب «بر شیعه دروغ بستند» - اثر محمد رضوی – را نوشته است. در این رساله از او بزودی نقل خواهیم کرد. این آقای رضوی نسبت به امام ابوحنیفه گستاخی کرده آنجا که در صفحه ۱۳۵ کتاب خود می‌گوید: «خدا تو را زشت کند ای ابو حنیفه! چگونه گمان می‌بری که نماز از جمله‌ی دین الله نیست؟!

و از شیخین یعنی ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروقب تبری جسته، در حالی که به یکی از نویسندگان اهل تسنن جواب می‌دهد، در صفحۀ ۴۹ کتاب مذکور می‌گوید: «اما برائت ما از شیخین بر آمده از ضرورت دینمان است و یک نشانۀ شرعی به راستی علاقه و محبت ما نسبت به امامان، و برگرفته از دوستی ما نسبت به رهبران‌مان - که بر آن‌ها سلام باد – است و تو در سخنت راست گفتی» و این کتاب منظورم کتاب «بر شیعه دروغ بستند» آکنده از طعنه‌ها و عیب و ایرادگیر‌ی‌ها نسبت به صحابهشو پیشوایان حدیث و رهبران مسلمان است. ما در کتابی مفصل این مطالعات را نقل کرده‌ایم و این رساله جایی نیست که بتوان در آن به بررسی مطالعات رضوی و دیگران بپردازیم اما چیزی که بعد از اثبات مطلبی که گفتیم برایمان مهم است این است که حسن سعیدی که شیخ فهام برای او نامه فرستاده ما مقدمه‌ای برای این کتاب نوشته است و در آن گفته است: «علامۀ جلیل و بزرگوار جناب آقای محمد الرضی الرضوی که توجه خاصی به کتاب سنی‌ها و افکار آن‌ها و موارد اشتباه آن‌ها دارد، بنا به پیروی کردن از فرمودۀ پیامبر جعهده‌دار (این کار) شده‌است. پس بر هر عالم (شیعی) لازم است که علم خود را آشکار کند تا آنچه را که به شیعه منسوب شده‌است بیان نماید.» آری، آقای حسن سعید در مقدمه‌اش برای جناب رضی سخنی در ارتباط با طعنه‌های وی به خلفاء و اصحاب و ائمه‌ی سلف اهل سنت به میان نیاورده‌است. و شیخ فحام/هم از این موضوع آگاه نبوده‌است؛ وضعیت و حالت وی بسان تعداد فراوانی از اهل سنت است. شیعیان هم بدشان نمی‌آید که علمای اهل سنت بر این حالت باشند! به حقه و زیرکی شیعه نگاه کنید که نزدیک است کوه‌ها را هم از بیخ بر کند! حسن سعید شیعی برای کتابی مقدمه می‌نویسد که صحابه کرام و ائمه اهل سنت را آماج طعنه‌های خود قرار داده، در حالی که شیخ فحام تنها خاطراتی از دیدارش از تهران دارد. سبحان الله! ما به علماء مفکران اهل سنت توصیه می‌کنیم که واقعاً این را بدانند که شیعه خلاف آنچه را که در باطن دارند، ظاهر می‌کنند!

با این بیان روشن می‌شود که روابطی میان دو طرف یعنی فریب‌دهنده و فریب خورده وجود داشته است. طرف فریبنده همان شیعه است که علمای آن‌ها در قالب تقیه به این ترفند دست یازیده و بی‌خبران از واقعیت آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار داده‌اند و طرف فریب خورده، بعضی از علمای اهل سنت هستند که عجله کرده، و در گرداب تأیید شیعه و اینکه اهل سنت می‌توانند به مذهب شیعی مانند سایر مذاهب اهل سنت عبادت کنند، فرورفته‌اند!

برادر مسلمانم! شکی در این نیست که این گونه افراد که در تأیید شیعه فرورفته یا (بهتر است که بگوییم) می‌خواهند به نزدیک شدن به مذهب شیعه فرا بخوانند، در این عرصه کارشناس و متخصص و آگاه نیستند و خود قربانی تقیه و جهل می‌باشند. آیا اینان از این آگاه نیستند که خمینی گذاشتن دست راست بر دست چپ را بعنوان فریب و بازی با چانه جایز دانسته در حالی که آن را یکی از مبطلات نماز می‌داند! چنانکه در تحریر الوسیله (۱/۱۸۶) می‌گوید: «و تکفیر همان قرار دادن یکی از دست‌ها بر روی دیگری به نحوی که غیر ما (اهل سنت) آن را قرار می‌دهند و اگر این کار به عمد انجام شود، موجب باطل شدن نماز است اما در حال تقیه اشکالی ندارد»!!

شیخ شیعیان محمدبن محمد صادق صدر موسوی (در تاریخ غیبت کبری ج ۲، ص ۳۵۲، مکتبه‌ی الفین کویت، ۱۴۰۳ هـ‍) می‌گوید: «در زمان غیبت کبرای (امام مهدی) به تقیه دستور داده شده‌است. و این مفهوم از جملۀ مفاهیمی است که اخبار و روایت‌های امامیه – نه دیگران – بر آن خلاصه شده‌است. صدوق در «اکمال‌الدین» و شیخ الحر در «وسائل الشیعة» و طبرسی در «اعلام الوری» از امام رضا روایت کرده که وی فرموده‌است: «کسی که تقوا و پرهیزگاری نداشته باشد، دین ندارد، و کسی که دارای تقیه نباشد، ایمان ندارد. گرامی‌ترین شما در نزد خداوند کسی است که بیشتر از همۀ شما به تقیه عمل می‌کند. کسی که تقیه را قبل از ظهور آقا امام زمان ترک کند، از ما نیست».

می‌گویم: نگاه کنید که چگونه آن‌ها به تقیه پایبند هستند یعنی ملتزم به این هستند که خلاف شئون باطنی را برای ما ظاهر کنند. و این وضع (به اصطلاح)! تا ظهور امام زمانشان ادامه دارد که منتظر وی هستند. و او امام دوازدهم آن‌ها، محمدبن حسن عسکری است با توجه به اینکه آن مهدیی که روایت‌هایی بر صحت آن وجود دارد، نامش محمدبن عبدالله است و تاکنون تولد نیافته است. اما مهدی شیعه هزار سال و حتی بیش از هزار سال است که متولد شده، اما در نظر آن‌ها مخفی شده‌است!

امام و حجت آن‌ها محمدتقی موسوی اصفهانی در کتابش تحت عنوان (وظیفة الأنام فی زمن غیبة الإمام ج ۱، ص ۴۳، دارالقاری بیروت، ۱۹۸۷) به هنگام بحث کردن دربارۀ وظایف مورد نظر شیعه در زمان غیبت امامشان، می‌گوید: شیعه باید در مقابل دشمنان – یعنی اهل سنت – به تقیه پایبند باشد.

و معنای تقیۀ واجب این است که وقتی به لحاظ عقلانی تشخیص دهد که در صورت عدم کتمان به لحاظ جانی و مالی و مقامی متضرر می‌شود، باید کتمان کند. و با این تقیه جان و مال خود را حفظ کند و عقیدۀ صحیحش را در قلبش مستور بدارد.

و همچنین در صفحۀ ۴۴ می‌گوید: «روایت‌ها در مورد واجب بودن تقیه فراوان است و آنچه را که من در بیان معنای تقیۀ واجب ذکر کردم، همان مفهوم حدیث مذکور در رابطه با احتجاج از امیر المؤمنین علیه الصلاۀ والسلام است که سه بار دربارۀ آن تأکید فرموده که اگر تقیه ترک شود، ذلت و خواری عاید خواهد شد.»

می‌گویم: دقت کنید! که این تقیه در نظر گاه این عالم شیعی و خمینی قبل از وی، چگونه بخاطر حفظ جان صورت نمی‌گیرد بلکه فقط و فقط برای رسیدن به اهداف و نتایجی (خاص) است. از همین روی صداقت و وفاداری آن‌ها را باور نمی‌کنیم؛ چرا که این عقیده آن‌ها را به همگام شدن با اهل سنت و تعارف کردن با آن‌ها تشویق می‌کند و نتیجتاً پاک دلان ما احساس می‌کنند که آن‌ها اختلاف زیادی با ما ندارند!

اصفهانی در کتاب مذکور (ص ۴۴) روایتی را از علیسروایت کرده که خودش اسناد آن را صحیح دانسته است. آن روایت چنین است: «کثرت مساجد و اندام قومی که با شما اختلاف دارند، شما را فریب ندهد!

گفته شد: ای امیر مؤمنان! در آن زمان چگونه زندگی کنیم؟! گفت: در ظاهر با آن‌ها قاطی شوید و در باطن با آن‌ها مخالف گردید. برای انسان چیزی خواهد بود که کسب کرده‌است و با کسی خواهد بود که دوستش داشته است. و همراه آن، منتظر فرج و گشایش از جانب الله تعالی باشید. و اصفهانی بعد از آن گفته است: «و روایت‌ها و اخبار در این باب فراوان است که تعدادی از آن‌ها را در (مکیال المکارم) ذکر کرده‌ام.» و شیخ آن‌ها مرتضی انصاری که ملقب به شیخ فقها و مجتهدین است در رسالۀ «التقیه ص ۵۳، چاپ اول دارالهادی بیروت» می‌گوید: «و در اول شرط است که تقیه در مقابل مذهب مخالفان صورت بگیرد، چرا که دلایل یقینی بخشی در دست است که تقیه کاری در عبادات را مجاز می‌داند، چرا که چیزی که سریعاً به ذهن می‌آید تقیه در برابر مذهب مخالفان است و بنابراین تقیه در برابر کفار و ظالمان شیعی انجام نمی‌شود.»

می‌گویم: دقت کنید! طبق دلایل یقین‌بخش آن‌ها! تقیه در مقابل اهل سنت است نه در مقابل کفار و ظالمان شیعه، سپس گفتۀ شیخ موسی جار الله را بیاد بیاورید که می‌گوید شیعیان، اهل سنت را دشمن‌ترین دشمنان حساب می‌کنند!!

آیت الله العظمی ابو القاسم خوئی در تعدیل و اصلاح شرح عروة الوثقی (۴/۳۳۲-۳۳۳، چاپ صدر قم، نشر دارالهادی مطبوعات، قم ۱۴۱۰ هـ‍) در حالی که دربارۀ تقیه صحبت می‌کند، می‌گوید: بر داشتی از که از روایت‌های وارد آمده در باب تقیه می‌شود این است که تقیه فقط و فقط برای این شروع شده که شیعه‌گری از مخالفان پنهان شده، و آن‌ها از شیعه بودن یا رافضی بودن آن‌ها مطلع نگردند. و از سوی دیگر مدارا کردن با مخالفان و تعارف کردن با آن‌ها هم یکی از دلایل مشروعیت تقیه می‌باشد. بدیهی است که اگر یک نفر مکلف (شیعه) در نزد حنفی‌ها خود را پیرو مذهب حنبلی معرفی کرد، و یا بر عکس؛ پنهان‌کاری و عدم مشهور شدن رافضیت را انجام داده و تعارف و مدارا با آن‌ها هم تحقق یافته است! پس اگر او در مسجدی حنفی مسلک مطابق با مذهب حنبلی‌ها نماز بخواند، اینکه او در مساجد آن‌ها نماز خوانده یا با آن‌ها بوده، باور کرده می‌شود. راز این کار در این است که واجب فقط عبارتست از تقیه کردن در مقابل عموم و مجامله کردن و مدارا کردن با آن‌ها، و دلایل پیش گفته، هیچ کدام این را به اثبات نمی‌رساند که باید از گروه‌های مختلف آن‌ها پیروی کرد و نیز دلیلی بر آن نیست که از مذهب شخصی که از او تقیه کرده می‌شود، پیروی کرد، بلکه هرچه هست این است که باید با عموم مدارا و مجامله کنیم و نگذاریم از شیعه‌گری ما با خبر بشوند!

می‌گویم: معنای کلام خوئی این است که بر شیعه لازم نیست که با حنفی، حنفی باشد و با شافعی، شافعی... همین کافی است که برای مخفی کردن تشیع خود، به یکی از مذاهب اهل سنت متوسل شود، بنابراین شیعی‌ای که مثلاً در مقابل حالی که به مذهب حنفی متوسل می‌گردد، هیچ زیانی نمی‌بیند مهم این است که شیعه بودن او هویدا نگردد.

خوئی در تنقیح (۴/۳۳۲) می‌گوید: «چنانکه اگر کسی از یک نفر حنفی تقیه می‌کند، ولی عملی طبق مذهب حنبلی یا مالکی یا شافعی انجام داد، اشکالی در این کار وجود ندارد.»

و خوئی در تنقیح در شرح عروة الوثقی (۴/۲۹۲) می‌گوید: «و از این دست است ایستادن در عرفات در روز هشتم ذی حجۀ ماه حرام. چرا که ائمه اغلب سال‌ها حج می‌کردند و یاران و پیروان آن‌ها هم با عموم مردم حج می‌کردند.»

می‌گویم: دقت کنید! او یک بار از اهل سنت به عموم و یک بار به مخالفین تعبیر می‌کند. وی می‌گوید [۶]«و اما تقیه به معنای اخص یعنی تقیه در برابر عموم، در اصل واجب است. چرا که روایت‌های زیادی بر وجوب آن و بلکه بر ادعای به تواتر رسیدن اجمالی آن، دلالت دارند.»

دقت کنید! تقیه با عموم مردم یعنی (اهل سنت چنانکه امین و غیر وی به آن اشاره کرده‌اند) واجب و بلکه متواتر است!

و باز خوئی (۴/۲۵۵) می‌گوید: در بعضی از روایات آمده که امام گفته: تقیه دین من و دین آباء و اجداد من است و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد. اصلاً چه تعبیری از این قوی‌تر است که بر وجوبیت تقیه دلالت داشته باشد؟! چرا که اصلا دین را از تارک تقیه نفی می‌کند، از این دلیل اهمیت آن در نزد شارع روشن می‌شود. در واقع کسی که تقیه نمی‌کند، به عنوان شخصی بی‌دین قلمداد شده‌است. و در برخی دیگرش، ایمانی نیست برای آن کسی که دارای تقیه نیست و این هم در دلالت بر وجوب تقیه مانند دلیل سابق است. و سوم اگر بگویی تارک تقیه مانند تارک صلاۀ است، راست گفته‌ای! و دلالت آن بر واجب بودنش، آشکار است. چرا که نماز فاصلۀ بین کفر و ایمان است چنانکه در روایت‌ها آمده‌است. و تقیه هم بمنزلۀ نماز آمده، و فاصله‌ی میان کفر و ایمان قلمداد شده‌است.

چهارم اینکه از ما نیست کسی که تقیه را شعار خود قرار ندهد! و از نظر بعضی‌ها تارک تقیه در جمله کسانی حساب شده که سرّ آن‌ها و عرف‌شان را برای دشمنان‌شان اشاعه و پخش می‌کند. بنابراین تقیه بر حسب اصل اول، واجب است.

می‌گویم: پس تقیه‌ی واجب همان تقیه به معنای اخص یعنی با اهل سنت است. موسی جار الله در عبارت خود چقدر دقیق است! اما تقیه بمعنای اعم یعنی با کفار غیر اهل سنت، محکوم به جواز است. به خوئی گوش بده که در تنقیح (۴/۲۵۴) صراحتاً این موضوع را عنوان کرده، می‌گوید: «و اما تقیه به معنای اعم آن، در اصل جایز شمرده می‌شود.» و این دلیلی است که ثابت می‌کند سنی‌ها در نزد شیعیان از یهود و مسیحی‌ها و مشرکین هم بدتر هستند. چه، تقیه از اهل سنت واجب است اما در مقابل کفار جایز... و همچنین از خوئی در «صراط الناة فی اجوبة الاستفتائات ۲/۷۹، مکتب فقهیه کویت – ۱۹۹۶» پرسیده شد: مراد از تقیه در عبادات چیست و آیا می‌توان آن را به احکام خمسه متصف کرد؟ آیا در جائی که احتمال زیان (مالی و جانی) می‌رود، می‌توان تقیه کرد و از ظاهرسازی خودداری کرد؟

خوئی در جواب گفته است: اگر احتمال ضرر از ناحیۀ مخالفان برود، تقیه واجب است. و اگر هم احتمال ضرر نمی‌بود، تقیه در نماز با اهل سنت، مستحب است!

می‌گویم: خوئی در اینجا صراحتاً اعلام داشته که تقیۀ در مقابل اهل سنت – حتی اگر ضرر و زیانی هم از ناحیۀ آن‌ها وجود نداشته باشد – بکار برده می‌شود.

و همچنین از آیت الله العظمی کاظم حرائری (در فتاوای منتخبه ج ۱، ص ۱۵۰، مکتبة فقیهی کویت) پرسیده شد: حدودی که شرعاً عمل کردن به تقیه را جایز می‌دانند کدامند؟ و آیا اذیت‌های کلامی و انتقادات مذهبی و در تنگنا قرار گرفتن می‌تواند دلیلی بر جواز تقیه باشد؟!

جواب داد: بر انسان شیعی لازم است که با یک انسان سنی طوری رفتار کند، که موجبات حسن ظن او نسبت به شیعه را فراهم آورد نه این که منجر به تنفر او از شیعه شود!».

[۱] ج ۱۱، ص ۴۷۲. [۲] فرهنگ مذکور ج ۱۱، ص ۴۷۰. [۳] وسائل الشیعه ج ۱۱، ص ۴۷۱. [۴] دارالکتب الإسلامیة، طهران. [۵] ص ۹۵. [۶] تنقیح، ج ۴-۲۵۴.