این شما و این هم بعضی از تأویلات آنها
کلینی در کافی (ج ۸، روایت شمارۀ ۵۲۳) از ابی عبدالله روایت کرده که او دربارۀ این آیه:
﴿ رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ ٢٩ ﴾[فصلت: ۲۹].
«پروردگارا، پریان و انسانهایی که ما را گمراه کردند، به ما نشان بده، تا آنها را زیر قدمهایمان قرار دهیم تا آنها از جملۀ فرومایگان شوند».
گفته است: آن دو، همانها هستند. پس گفت: و فلانی شیطان بود.
مجلسی در مرآه العقول ج ۲۶/۴۸۸ در شرحش بر کافی، در بیان مراد صاحب کافی از «آن دو»، گفته است: آن دو؛ یعنی ابوبکر و عمر و مراد از فلان، عمر است. یعنی جن ذکر شده در آیه همان عمر است. و بدین دلیل به آن مگذاری شده که او شیطان بود، یا به این خاطر که او شریک شیطان بوده چون حرامزاده بود، یا اینکه او در مکر و نیرنگ همچون شیطان بوده، و اگر این یکی را ملاک قرار دهیم. عکس آن هم صدق میکند به اینکه مراد از فلانی ابوبکر باشد.
در تفسیر عیاشی (۱/۱۲۱) البرهان (۲/۲۰۸)، الصافی (۱/۲۴۲) از ابی عبدالله روایت میکنند که او گفته است: اینکه الله میفرماید:
﴿ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ ﴾[البقرة: ۱۶۸].
«و از گامهای شیطان پیروی مکنید».
بخدا (منظورش) از گامها شیطان ولایت فلانی و فلانی است. یعنی ابوبکر و عمر.
و در تفسیر عیاشی (۲/۳۵۵) و البرهان (۲/۴۷۱) و الصافی (۳/۲۴۶) از ابو جعفر در ارتباط با این قول خداوند:
﴿ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا ٥١ ﴾[الکهف: ۵۱].
«و هرگز گمراهان را یاور و مددکار خود نمیگیرم».
روایت است که او گفته: پیامبرجفرمود: خدایا! این دین را یا بوسیلۀ عمربن خطاب یا بوسیلۀ ابوجهلبن هشام عزیز و تقویت نما این بود که خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّينَ عَضُدٗا ٥١ ﴾[الکهف: ۵۱].
«و هرگز گمراهان را یاور و مددکار خود نمیگیرم».
و در تفسیر عیاشی (۱/۳۰۷) و الصافی (۱/۵۱۱) و البرهان (/۴۲۲) از ابی عبدالله روایت کردهاند که او در ارتباط با این گفتۀ الهی:
﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا ﴾[النساء: ۱۳۷].
«کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند و دوباره ایمان آوردند و بار دیگر کافر شدند و بر کفرشان افزودند».
گفت: این آیه در ارتباط با فلانی و فلانی نازل شد. یعنی ابوبکر و عمر. آنها در ابتدا به رسول جو آل وی ایمان آوردند، و سپس وقتی که ولایت بر آنها عرضه شد، کافر شدند آنجا که پیامبر جفرمود: من کنت مولاه، فعلی مولاه. (هر کس که من مولای او هستم، پس علی هم مولای اوست). پس به بیعت کردن با امیر مؤمنان ایمان آوردند، چرا که به او گفتند: به دستور خدا و دستور رسولش (با تو بیعت میکنیم و تو امیر المؤمنین شدهای) پس با او بیعت کردند و آن هنگام که رسول خدا جوفات نمود، کفر ورزیده و به بیعت کردن با او اعتراف و اقرار نکردند، پس بخاطر اینکه بیعتهای او را به بیعت با خود بر گرفتند (و خود را به جای او نشانیدند) بر کفرشان افزوده گشت. پس با این حساب چیزی از ایمان در اینان باقی نماندهاست.
و در تفسیر عیاشی (۲/۲۴۰) و البرهان (۲/۳۰۹) از ابن جعفر روایت شده که او دربارۀ این گفتۀ الله تعالی:
﴿ وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ﴾[ابراهیم: ۲۲].
گفته است: او همان دومی است. و البته در قرآن نیست و شیطان گفت: مگر اینکه (آن شیطان) همان دومی است. منظورشان از دومی، عمر است. و در «الوافی»، کتاب الحجه، باب آنچه که دربارۀ آنها علیهم السلام و دربارۀ دشمنانشان نازل شده، مجلد ۳ ج ۱، ص ۹۲۰، از زراره از ابی جعفر روایت میکنند که او در ارتباط با این قول الله:
﴿ لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩ ﴾[الإنشقاق: ۱۹].
«که شما دگرگونیها و احوال گوناگونی را پشت سر مینهید».
گفت: ای زراره! آیا این امت بعد از پیامبرشجدر رابطه با مسألهی فلان و فلان و فلان – یعنی ابوبکر و عمر و عثمان – از حالی به حالی دیگر انتقال نیافته است؟!
عالم آنها فیض کاشانی گفته است: (رکوب طبقاتهم) کنایه است از اینکه یکی پس از دیگر به خلافت منصوب میشوند.
و وقتی که به این آیه میرسند:
﴿ فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ ﴾[التوبة: ۱۲].
«و ائمهی کفر را بکشید».
میبینیم که در تفسیر عیاشی (۲/۸۳) و برهان (۲/۱۰۷) و صافی (۲/۳۲۴) از حنان از ابی عبدالله روایت شده که او گفته است: از او شنیدم که میگفت: مردمی از بصره بر من وارد شدند. دربارۀ طلحه و زبیر از من سؤال کردند. من هم گفتم: آنها دو امام داشتند که از ائمه و پیشوایان کفر بودند.
و آنها جبت و طاغوتی را که در این آیه آمدهاست:
﴿ أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ ﴾[النساء: ۵۱].
«آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب (خدا) به آنها داده شده، با این حال به جبت و طاغوت [بت و بتپرستان] ایمان میآورند».
به دو یار و معاون و داماد و خلیفههای رسول الله جیعنی ابوبکر صدیق و عمر فاروق تفسیر میکنند.
به تفسیر عیاشی (۱/۲۷۳) الصافی (۱/۴۵۹) و البرهان (۱/۳۷۷) نگاه کنید!
و عیاشی در تفسیرش (۲/۲۶۳) و بحرانی در البرهان (۲/۳۴۵) از ابو بصیر، از جعفربن محمد روایت کردهاند که او دربارۀ این گفتۀ الله تعالی:
﴿ لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ لِّكُلِّ بَابٖ مِّنۡهُمۡ جُزۡءٞ مَّقۡسُومٌ ٤٤ ﴾[الحجر: ۴۴].
گفته است: جهنم آورده میشود در حالی که هفت درواز دارد. دروازۀ اول آن مخصوص ظالم است، که همان زریق (ابوبکر) است. و دروازۀ دوم آن مخصوص حبتر (عمر) است و دروازۀ سوم برای سومی (عثمان) است. و دروازۀ چهارم مخصوص معاویه است و دروازۀ پنجم برای عبدالملک، و ششم برای عسکر بن هوسر، و دروازۀ هفتم برای ابیسلامه است. اینها دروازهایی هستند برای کسانی که از آنها پیروی کنند.
مجلسی در «بحار الأنوار» (۸/۳۰۸) در تفسیر این عبارت گفته است: (زریق [= آبی رنگ] کنایه از اولی است چرا که عرب چشم آبی را شوم میدانستند. و حبتر همان روباه است و شاید به این علت به کنایه به او روباه گفته شده که خیلی مکار و حیلهگر بودهاست. البته در روایتهایی دیگر حبتر و روباه صفتی را به اولی نسبت دادهاند و این هم ظاهرتر است. و امکان دارد که مراد در اینجا هم همین باشد.
و بدین جهت دومی را مقدم داشت چرا که او بدبختتر و خشمگینتر و تندتر است. و عسکر بن هوس کنایه از بعضی خلفای بنی امیه یا بنی عباس است. و بدینسان ابو سلامه، کنایه از ابو جعفر دوانیقی است. و احتمال دارد که عسکر، کنایه از عائشه و سایر اهل جمل باشد چرا که اسم شتر عایشه عسکر بودهاست و روایت شده که او (عمر) شیطان بودهاست.
و ابو جعفر دربارۀ این فرمودۀ الهی:
﴿ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ ﴾[النساء ۱۰۸].
«و آنگاه که شب را در تدابیر و سخنانی میگذرانند که (الله) نمیپسندد».
گفته است: فلانی و فلانی و فلانی – یعنی ابوبکر و عمر و ابو عبیدهبن جراح میباشند. این روایت را عیاشی در تفسیرش (۱/۳۰۱) و تفسیر البرهان (۱/۴۱۴) ذکر کردهاست. و در روایت دیگری از ابو الحسن آمده که آنها و ابو عبیدهبن جراح بودهاند.
همان منبع پیش این روایت را هم ذکر کردهاست. آن دو یعنی ابوبکر و عمر، و در روایت سومی: اول و دومی و ابو عبیدهبن جراح هستند (اول و دوم یعنی ابوبکر و عمر) مصدر سابق این روایت را نیز نقل کردهاست.
آنها همچنین فحشا و منکر در گفتۀ الله تعالی:
﴿ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ ﴾[النحل: ۹۰].
را به ولایت ابوبکر و عمر و عثمان تفسیر کردهاند. آنها در تفسیر عیاش (۲/۲۸۹) و برهان (۲/۳۸۱) و الصافی (۳/۱۵۱) از ابو جعفر روایت میکند که او گفته است: و از فحشاء نهی میکند؛ فحشاء اول است. و منکر: دومی، و بغی: سومی است.
در بحار الانوار ۲۷/۸۵ آمدهاست گفتم (راوی به امامشان میگوید) خدا تو را اصلاح سازد، دشمنان الله چه کسانی هستند؟ گفت: بتهای چهارگانه. گفتم: آنها کیستند؟! گفت: ابو الفصیل، و رمع، و نعثل، و معاویه و کسانی که از آنها پیروی میکنند. پس کسی که با آنها دشمنی کند، در حقیقت با دشمنان الله دشمنی کردهاست.
شیخ آنها مجلسی در بحار الانوار (۲۷/۵۸) در بیان این اصطلاحات میگوید: ابو الفیصل، ابوبکر است. چرا که فصیل و بکر در معنی مترادفند و رمع هم مقلوب عمر است و نعثل [۲۱]همان عثمان است.
و دربارۀ این گفته الهی:
﴿ أَوۡ كَظُلُمَٰتٖ فِي بَحۡرٖ لُّجِّيّٖ يَغۡشَىٰهُ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ مَوۡجٞ مِّن فَوۡقِهِۦ سَحَابٞۚ ظُلُمَٰتُۢ بَعۡضُهَا فَوۡقَ بَعۡضٍ ﴾[النور: ۴۰].
«یا (اعمال کافران) همانند تاریکیهای دریایی ژرف و عمیق است که موج بر موج او را میپوشاند و بر فرازش ابر است؛ تاریکیهایی که روی هم انباشته شده».
گفته اند: فلان و فلان و فلان مراد است در دریای ژرف که موج یعنی نعثل بر فراز موج یعنی طلحه و زبیر، و تاریکیهای روی هم انباشته یعنی معاویه.
مجلسی در «بحارالانوار» (۲۳/۳۰۶) گفته است: مراد از فلان و فلان ابوبکر و عمر، و مراد از نعثل همان عثمان است.
و همچنین از جملۀ اصطلاحات آنها برای اشاره کردن به شیخین، تأویل کردن آنها از سورهی لیل است و گفتهاند:
﴿ وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا ٣ ﴾[الشمس: ۳].
همان قیام قائم (مهدی) است.
﴿ وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰهَا ٤ ﴾[الشمس: ۴].
حبتر و دلام هستند که حق بر سر آنها پرده افکنده. این روایت را مجلسی در بحار الانوار، ۲۴/۷۲-۷۳، و قمی در تفسیرش ۲/۴۵۷، ذکر کردهاست.
شیخ حکومت صفوی – در زمانش –مجلسی در بحار الانوار ج ۲۴/۷۳ گفته است: «حبتر و دلام: ابوبکر و عمر هستند.»
[۲۱] نعثل: پیرمرد احمق، کفتار نر، المنجد، ج ۲، ص ۱۹۶۲ (مترجم).