فرار از چاله!

فهرست کتاب

مبحث اول: اخوان المسلمین و تقیۀ شیعه

مبحث اول: اخوان المسلمین و تقیۀ شیعه

کسانی که از ما سنی‌ها نسبت به شیعه‌ها نرمش و مهربانی بخرج می‌دهند، از نظرگاه‌های شیعه آگاه نشده‌اند. در حقیقت یکی از نویسندگان که به نفع شیعه‌ها قلم فرسایی می‌کند، یعنی عز الدین ابراهیم، در کتابش (علمای مسلمان در برابر شیعه و انقلاب اسلامی ایران) ص ۱۴-۱۵، [طبع سپهر تهران، چاپ دوم، سال ۱۴۰۶، از منشورات روابط جهانی وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی ایران] از عمر تلمسانی – در حالی که از دیدگاه مرحوم حسن البنا سخن می‌گوید – نقل کرده که تلمسانی می‌گوید: «یک روز از حدود اختلاف میان اهل سنت و شیعه از او سؤال کردیم. آنگاه او ما را از وارد شدن به این جور از مسائل خطیر که زیبنده‌ی مسلمانان نیست که خود را به آن‌ها مشغول سازند، نهی کرد. (وی گفت) چنانکه می‌بینی مسلمانان تا این حد با هم به دشمنی برخاسته‌اند و دشمنان اسلام، برای بر افروختن آتش آن، کار می‌کنند. ما به آن بزرگوار گفتیم: ما بخاطر تعصب یا توسعۀ شکاف اختلاف میان مسلمانان این سؤال را نمی‌پرسیم، بلکه می‌خواهیم آگاه شویم چرا که اختلاف ما بین شیعه و سنی در تألیفاتی چند ذکر شده‌است که قابل شمارش نیستند. و ضمناً ما هم آنقدر وقت اضافی نداریم که بتوانیم به تحقیق و بررسی در آن مراجع بپردازیم.»

از این سخن تلمسانی آشکارا دیدگاه شیخ حسن البنا را دربارۀ این مسأله می‌بینی که آن عبارتست از: عدم غوطه‌ور شدن در مسائل اختلافی میان شیعه و سنی. پس حسن البنا عقیده نداشته که در ارتباط با این مسألۀ خطیر بحث و کاوش شود، و خود تلمسانی هم صراحتاً اعلام کرده که آنقدر وقت اضافی ندارند تا در پرتو آن بتوانند در این باره تحقیق و کاوش کنند. و در اینجا دو مصیبت جمع شده‌اند: عدم گنجایش وقت؛ و نهی از وارد شدن به مسائل اختلافی خطیر. در این صورت، تقارب و نزدیکی مرحوم بنا با شیعه، از روی دانش و با تشویق آن علمی نبوده که این مسائل را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. و این ایجاب می‌کند که ما بگوئیم: آن جماعتی که نرمش بخرج دادند، یا بگوئیم به نزدیکی با شیعه فراخواندند، از معتقدات شیعه آگاه نبوده، بلکه اندیشه و آغازگاه آنان، مبارزه با این آگاهی یا بگوئیم نهی کردن از وجود چنین دانش و آگاهی است. و این نقطۀ خطیری است که لازم است کسانی که پیگیر (قضیه) هستند، از آن غافل نشوند.

پس آیا دیدگاه آنان به عنوان حجتی تلقی می‌شود که می‌بایست مسلمانان از آن پیروی کنند؟!

نه بخدا، دیدگاه و موقف آن‌ها نه تنها حجت نیست بلکه بر هیچ پایه‌ای از علم و دلیل و حجت و برهان قرار ندارد. و صحیح آنست که برعکس موقف و دیدگاه آن‌ها از آنچه که نویسندۀ مذکور نقل کرده که بعنوان حسنه‌ای برایش محسوب می‌شود، موضع اتخاذ شود. و اگر چه ما بر این یقین هستیم که آن نویسنده در پی آن حسنه نبوده، چون بر آن شرطی نیست که با قلم زنان آن‌ها (شیعه‌ها) بر سر آن توافق کرده‌است.

در حقیقت حسن البنا/مانند سائر اهل سنت نزدیکی مسلمانان به یکدیگر و اختلاف‌زدایی میان آن‌ها برایشان مهم بوده‌است. اما او نسبت به موضع اصلی و حقیقی شیعه نسبت به اهل سنت آگاه نبوده‌است. چه شرایطی و مشاغلی که با آن‌ها مواجه شده، و عدم وقت اضافی – بنا به قول تلمسانی – به او اجازه نداده یا اینکه خود به نفس خویش اجازه نداده که به بحث و بررسی کتب قدیمی شیعه بپردازد که مدار مذهب آنان بر سر آن است. و نیز بعضی از کتاب‌های جدید شیعه را از نظر بگذراند که شیعه آن‌ها را از ساده دلان و دل پاکان مخفی نگاه می‌دارند، و آن‌ها را تنها به خود اختصاص می‌دهند و نمی‌گذارند نگاه دشمنان‌شان به آن‌ها بیفتد.

نگاه این پاک‌دلان فقط به کتاب‌های درخشان و زیبایی افتاده‌است که به شکل همگرایی دم از تقارب و نزدیکی و اتحاد می‌زنند. و این هم مایه گرفته از محکم کاری تقیه یعنی فریب دادن و گول‌زدن اهل سنت است تا به حقیقت آگاه نشوند.

پس بر برادرانی که دیدگاه و موضع شیخ بنا/را حجت خود قرار می‌دهند باید توقفی کرده و این قاعده را مورد احترام قرار دهند که می‌گوید: «عدم آگاهی نسبت به چیزی، این را نمی‌رساند که آن چیز وجود ندارد.» مرحوم حسن البنا (بنا به گمان‌ اغلب) می‌دانست که منکر ولایت کافر است و تقدیم‌کنندۀ ابوبکر و عمر (بر علی) بدون هیچ اختلافی در میان شیعه، بر اساس آنچه که مرجع آن‌ها شیخ حسن نجفی در کتابش (جواهر الکلام) نقل کرده، کافر است. این کتاب در ۴۳ جلد تدوین شده، و عالم لبنانی شیعه‌مسلک «محمد جواد مغنیه» (که قبلاً آن را نقل کردیم) آن را معجزۀ قرن نوزدهم نام نهاده. و مثل او است بحرانی، و شوشتری، و مجلسی و عبدالله شبر، و مفید.

و خمینی در کتاب اربعین ص ۵۱۱ می‌گوید:

بدیهی است که این امر به شیعۀ اهل بیت اختصاص دارد، و مردمان دیگر از آن محروم می‌باشند، چرا که ایمان جز بواسطۀ ولایت علی و اوصیای معصوم و طاهرش علیهم السلام حاصل نمی‌شود، بلکه ایمان به الله و رسولش بدون ولایت قبول نمی‌شود، چنانکه در فصل بعدی این مسأله را ذکر خواهیم کرد.

می‌گویم: آیا بنظر شما اگر حسن البنا/از این سخن اطلاع می‌یافت، در مقابل آن سکوت می‌کرد؟! چه، ایمان حسن البنا و برادران اهل سنتش در نزد شیعه‌ها پذیرفتنی نیست؛ چرا که آن‌ها به ولایت اوصیا و معصومان معتقد نیستند.

خمینی در کتاب اربعین ص ۵۱۲، می‌گوید: آنچه که در ذیل حدیث شریف گذشت، از اینکه ولایت اهل بیت و شناخت آن‌ها، شرطی در قبول اعمال است، از امور مسلم بلکه از ضروریات و اصول مذهب مقدس تشیع محسوب و اعتبار می‌شود. و روایت‌ها در این باره آنقدر زیاد است که این کتاب مختصر توانایی بررسی و جمع‌آوری همۀ آن‌ها را ندارد، و حتی بیشتر از حجم تواتر هم هستند. و این کتاب به ذکر بعضی از آن روایت‌ها تبرک می‌جوید.

می‌گویم: کمی قبل از این آگاه شدی که منظور از ولایت اهل بیت، همان ائمه معصوم هستند. و دانستی که اعتقاد به ائمه آن‌ها شرط قبول ایمان به الله و رسولش و شرط پذیرفتن اعمال است.

و بر این اساس جهاد امام حسن البنا در میزان و نظرگاه خمینی رقم خواهد خورد: (جواب را به کسانی که با شیعه نرمش بخرج می‌دهند واگذار می‌کنیم).... چون حسن البنا/به ائمه‌ی معصومین معتقد نیست.