۹- درست بودن غیبت کردن مخالفان (اهل سنت)
مجتهد بزرگ آنها روح الله موسوی خمینی در کتاب «المکاسب المحرمه» (۱/۲۵۱) طبع قم ایران، میگوید: منصفانه است اگر بگوئیم هۀ این روایتها به نوعی در اثبات غیبت کردن مخالفان قصور ورزیدهاند. بلکه شکی در این وجود ندارد که این روایتها فقط و فقط در به غیبت کردن مؤمن دوستدار ائمۀ حق اختصاص دارند.
میگویم: دقت کنید، حرمت غیبت در نزد او، تنها به کسی اختصاص دارد که معتقد به ائمه دوازدهگانه است. و پیش از آن اعتراف کرده که روایتها از اثبات حرمت غیبت آنها (یعنی اهل سنت) قاصر هستند. این اسلوب پیچیده وی را خوب نگاه کنید از این لحاظ که نگفت اهل سنت، بلکه گفت: در قصور آنها از اثبات حرمت غیبت آنها. و همچنین خمینی در «المکاسب المحرمة» ۱۱/۱۲۴۹ میگوید: ظاهر چنین است که غیبت کردن مؤمن خاصتاً حرام است، اما غیبت کردن مخالف جایز است مگر اینکه به جهت تقیه و یا مسائل دیگر از غیبت کردن آنها خودداری شود. و آیت الله آنان، سیدعبدالحسین دست غیب که در نزد آنها به شهید محراب ملقب است، در کتابش «گناهان کبیره» (۲/۲۱۷ ط دارالاسلامیه بیروت ۱۹۸۸ هـ) میگوید: «باید بدانیم که حرمت غیبت فقط به مؤمن اختصاص دارد یعنی کسی که معتقد به عقاید راستین است که از جلمه آنها اعتقاد به ائمه دوازدهگانه میباشد. و بر این اساس، غیبت کردن مخالفان، حرام نیست.»
میگویم: این چیزی است که دستغیب به آن اعتراف میکند. او یکی از نزدیکان امام روافض آیت الله خمینی است، و از سال ۱۹۸۳ رهبری انقلاب در شیراز را به عهده او گذاشتهاند. بنابراین عدم غیبت کردن اهل سنت به شکلی علنی و بیپرده مایه گرفته از تقیه است نه به این خاطر که مسلمان هستیم و در نزد آنها دارای حرمت و ارزشی هستیم؛ چرا که غیبت کردن کسی در نزد آنها حرام است که مؤمن و عاشق ائمه دوازدهگانه است!
شیخ آنها محمد حسن نجفی هم آنچه را که خمینی مقرر کرده، او هم مقرر کردهاست. او در کتابش (جواهر الکلام ۲۲/۶۳) میگوید: «در هر حال چنین پیداست که حرمت غیبت کردن فقط به مؤمنان قائل به امامت ائمه دوازدهگانه اختصاص دارد و دیگر کافران و مخالفان – حتی به انکار یک نفر از آنها علیهم السلام – از این قاعده مستثنی هستند.»
و باز هم محمد حسن نجفی میگوید (۲۲/۶۲): در هر حال چنین بنظر میرسد که میبایستی مخالفان را به مشرکان ملحق سازیم. چرا که در هر دو کفر اسلامی و ایمانی لحاظ میشود. بلکه ناسزاگویی به آنها در ملأعام از بزرگترین عبادت بندگان است مادامی که تقیه مانع نشود و بهتر از این غیبت کردن آنها میباشد که سیرۀ شیعه در تمامی عصرها و سرزمینها – چه عالم و چه عوام – بر اساس آن جاری شده، تا جایی که کاغذها را از آن سرشار کردهاند بلکه غیبت کردن مخالفان در نزد آنها از بزرگترین طاعات و کاملترین قربات [۱۸]است! بنابر این جای تعجب نیست که در این باره اجماع حاصل بشود! چنانکه بعضی از آنها از این مسأله در تعجب هستند. بلکه میتوان ادعا کرد غیبت کردن مخالفان از جملۀ ضروریات است تا چه رسد به قطعیات؟!
سپس بر کتابچهای واقف شدم تحت عنوان (منیة السائل) این کتابچه عبارتست از مجموعه فتاوای مهمی از آیت الله العظمی ابوالقاسم خوئی که دارالمجتبی در بیروت در سال ۱۴۱۲ برای بار دوم ان را طبع کرد. در صفحۀ ۲۱۸ از خوئی پرسیده شد: آیا غیبت کردن مخالف درست است؟! و در رابطۀ (با غیبت کردن) مؤمن توضیح دهید که در منهاج الصالحین به معنای عام اسلام آمده یا منظور معنای خاص ولایت اهل بیت است؟!
خوئی جواب داد: آری، غیبت کردم مخالف جایز است و مراد از مؤمنی که غیبت کردن او درست نیست به معنای خاص است.
و شیعه از پیامبر جروایت کردهاند که وی فرمودهاست: «وقتی بعد از من اهل بدعت و شک را دیدید، علناً از آنها ابراز برائت کنید، و زیاد به آنها ناسزا بگوئید، و زیاد دربارۀ آن غیبت و بدگویی کنید، و بر آنها تهمت بزنید، تا در فکر طمع و فساد کردن اسلام نیافتند و مردم از آنها بپرهیزند.» این روایت را شیخ آنها ابوالحسین ورام بن ابی فراس اشری – متوفای سال ۶۰۵ هـ در کتاب «تنبیه الخواطر ونزهه المعروف بمجموعة الورام» ص ۱۶۲، ج ۲، طبع بیروت، مؤسسۀ اعلمی، و محمدبن حسن حر عاملی در (وسائل الشیعة ج ۱۱، ص ۵۰۸) که محدث آنهاست – تخریج کردهاند. و این روایت را شیخ آنها صادق موسوی از سجاد در کتابش (نهج الانتصار) ذکر کرده و در حاشیۀ ص ۱۵۲، در توضیح آن گفته است: «در واقع امام سجاد، هر تصرف را در حق اهل بدعت از ظالمان گرفته تا سوء استفادهکنندگان از امت اسلامی، اعم از برائت جستن از آنها و ناسزاگویی به آنها، و ترویج کردن شایعات بد بر علیه آنها و بدگویی کردن از آنها و تهمت زدن به آنها ... جایز میدانست. تا به فکر فساد کردن اسلام در سرزمین مسلمانان نیفتند و مردم هم بعلت کثرت چیزهایی که میبینند و میشنوند از سخنان بد دربارۀ آنها، از آنها دوری کنند. و بدین ترتیب ائمهی اسلام جهت از بین بردن اهل کفر و ظلم و بدعت اقدام میکردند. پس باید مسلمانان از رهبران خود یاد بگیرند و بر روش آنها گام بردارند.» سخنش پایان یافت.
میگویم به نظر دور از اسلام آنها نگاه کن!
«هر تصرف و اقدامی»
«برائت جستن»
«ناسزاگویی»
«ترویج شایعات بد»
«بهتان زدن»
«غیبت و بدگویی کردن»
و نتیجهای که دست آخر انتظارش را میکشد این است که «مردم به علت کثرت آنچه که میبینند و میشنوند از سخنان بد دربارۀ آنها، از آنها دوری کنند.» این همان پروتوکلهای علمای یهود یا چیزی بیشتر از آن است!!
البته تنها به این بسنده نکرده بلکه از مسلمانان خواستند که این اسلوبهایی که به لحاظ شرعی وانهاده شده، هستند را یاد بگیرند.
آنها این مسئله را در حق اهل سنت و رهبران آنها عملی کردند. آنها به عمر فاروق تهمت زدهاند که او بدردی مبتلاء شده که فقط آب مردان او را شفا میدهد.
این موضوع در کتاب معروف آنها (الأنوار النعمانیة ج ۱، ص ۶۳) آمدهاست. به تهمتی که در این کتاب به عمر فاروق زده شده خوب نگاه کنید!
و باز به حضرت فاروق نسبت دادهاند که او خواسته خانۀ فاطمه را بسوزاند.
و محمد جواد مغنیه در کتابش (این همان وهابیت است) مباح کردن سحر و العیاذ بالله قرار دادن قرآن در مستراح را به وهابیها نسبت دادهاست. پس آیا شما شنیدهاید یا دیدهاید یا خواندهاید که یکی از وهابیها یا سلفیها آنچه را که این تهمت زننده به آنها تهمت زده، مباح بدانند؟!
در حقیقت اسلام با ادله و براهین و صدق و عدل و انصاف بر دشمنانش پیروز شد و با ناسزاگویی و ترویج شایعات و بدگوئی و بهتان پیروز نشد.
الله تعالی فرمودهاست:
﴿ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ ﴾[المائدة: ۸].
«دشمنی با گروهی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید، که به پرهیزکاری نزدیکتر است».
[۱۸] یعنی کاملترین چیزهایی است که بوسیلهی آن نزدیکی به الله حاصل میشود. «مترجم»