سورة عَبَس
سوره عَبَسَ: عَبَسَ به معنی روی ترش کرد و این سوره مکی میباشد.
این سوره دارای پنج نام میباشد:
۱) عَبَسَ.
۲) الصَّافَه.
۳) ابن اُم مُکتُوم.
۴) السَفَر.
۵) الأَعَمی.
شرح نزول این سوره بدین صورت است که روزی پیامبر جدر مجلسی که بزرگان و تاجران قریش در آن جمع شده بودند حضور پیدا کرد تا آنان را به دین اسلام دعوت کند. توجه پیامبر جبه تجار به خاطر مال و ثروت آنان نبود، بلکه به این دلیل که آنان مورد توجه و اعتماد مردم بودند و در جامعۀ آن روز به نوعی الگو برای سایرین محسوب میشدند و اگر ایمان میآوردند تعداد زیادی از مردم به دنبال آنها به دین اسلام ایمان میآوردند، هنگامی که رسول الله جدر این مجلس مشغول تبلیغ دین به تاجران بودند، شخصی به نام عبدالله ابن عمر بن قیس با لقب ابن ام مکتوم که از خویشاوندان خدیجه همسر پیامبر بودند، نیز در این مجلس حضور داشت. این شخص که نابینا بود و خیلی زود به دین اسلام وارد شده بود در طلب علم بسیار حریص بود و در این مجلس مرتب و پی در پی از پیامبر جسؤال میکرد و میگفت: یا رسول! «عَلِمْنِيْ مِنْ مَا عَلَمَك اللَّه» پیامبر جمیدانست که او نابینا است و هیچ ناراحتی و عصبانیتی به او نشان نداد و فقط به خاطر اینکه مشغول صحبت با تاجران بود چهرهاش را درهم کشید و رویش را برگرداند و عبدالله به خاطر اینکه نابینا بود البته از این قضیه هیچ نفهمید، ولی جبرئیل از جانب خداوند کریم این سوره را برای سرزنش و عقاب رسول الله جنازل کرد و این اتفاق در ابتدای نزول وحی و دعوت به اسلام رخ داد. و این سوره به قول الله متعال تذکره و یادآوری است برای:
۱- رسول الله ج.
۲- همۀ مردم.
حضرت رسول جدر آغاز دعوت با مشاکل متعددی روبرو بود.
۱) مشرکین مکه.
۲) یهودیان.
۳) سایر قبایل عرب.
۴) ترشروئی با عبدالله ابن ام مکتوم.
با این حال زمانی که این سوره در عقاب و سرزنش وی نازل شد آن را مخفی نکرد، پیامبر جمیدانست که این آیات در قرآن ثبت خواهد شد و تا ابد برای همگان خواهند ماند، ولی در ارسال این پیام کوتاهی نکرد و بعد از نزول این سوره زمانی که عبدالله ابن ام مکتوم نابینا نزد رسول الله جآمد پیامبر گریه کرد و سر عبدالله را بوسید و گفت: «أهلاً بِالذي عقابني رَبِّيْ» و این اعجاز این سوره است.
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ ١﴾روی ترش کرد و روی برگردانید.
چهرهاش را درهم کشید و پشت کرد و صورتش را برگرداند.
﴿عَبَسَ﴾: رویش را برگرداند:
﴿تَوَلَّىٰٓ﴾: جسمش را برگرداند.
چرا خداوند با استفاده از ضمیر غایب عقاب را شروع کرده است و مستقیماً پیامبرجرا مخاطب قرار نداده است؟
۱) به دلیل محبت و علاقۀ خداوند به پیامبرش.
۲) آرام آرام و به تدریج سرزنش را شروع کرد.
۳) این اخلاق همیشگی پیامبر نبوده و همیشه این کار را نمیکرده است.
۴) مانند فیلمی به تدریج آن را برای پیامبر جنمایش داده تا همه چیز را به یاد آورده و از رفتار خود درس بگیرد.
خداوند در اینجا به پیامبرش میگوید که در دعوت به کسانی که علاقمند نیستند اصرار نکند که برای این کار باید آنها علاقمند و طالب باشند و عبدالله در تقاضای خود و طلب علم دین بسیار مشتاق بوده و اصرار میکرد و بعد از آن دیگر پیامبر در دعوت زیاد اصرار نمیکرد.
﴿أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ ٢﴾آن که نابینا پیش او آمد.
﴿ٱلۡأَعۡمَىٰ﴾: نابینا، کور: دلیل ذکر این عیب:
۱) چون با آن لقب مشهور و متداول بود.
۲) خداوند علیم از بیان این صفت قصد توهین نداشته و هدف اعلام شخص و شناخت اوست.
۳) برای سرزنش و عقاب بیشتر پیامبر ج.
۴) کسانی که معلول و معیوب هستند و احتیاجات خاصی دارند باید بیشتر مورد توجه قرار گیرند.
۵) اگر هدف از بیان عیب، تمییز و تشخیص باشد اشکالی ندارد ولی توهین حرام است.
﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ ٣﴾و تو چه میدانی، چه بسا او پاک میشد.
تو از کجا میدانی! شاید این شخص نابینا چیزی را یاد بگیرد که باعث تزکیه و پاکی او شود، چرا که حسنات ماحیه گناهان را پاک میکند.
﴿يَزَّكَّىٰٓ﴾: اعمال صالح انجام دهد که باعث پاکشدن گناهان شود.
﴿أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ ٤﴾یا پند میگرفت و آن پند به او سود میرسانید.
شاید عبدالله آمده چیزی یاد بگیرد که بسیار در او اثر کند و از آن در زندگیاش استفاده کند و گناه را ترک کند و علم او به او منفعت و سود برساند.
پس انسان نباید نصیحت را ترک کند، چون اگر قصد توهین و تحقیر نداشته باشد بالاخره روزی اثر میکند.
خداوند بعد از طرفداری و بیان عذر ابن ام مکتوم نابینا در ادامه چنین میفرماید:
﴿أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ ٥﴾اما آن کس که خود را بینیاز میداند.
﴿ٱسۡتَغۡنَىٰ﴾: بینیازی، منظور از بینیازی در این آیه، ثورتمندی نیست، بلکه بینیازی از شنیدن حرف حق و دعوت در دین است و کسانی که نمیخواستند حق و کلام خداوند را بشنوند و گرنه ثروتمندی و بینیازی از مال عیب نیست.
﴿فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ ٦﴾تو، به او روی آوری.
با اینکه آنان ابراز بینیازی میکنند باز تو به آنها اصرار میکنی و از این آیه متوجه میشویم که هدایت و ابلاغ دین و دعوتگری نباید اصرار کرد و باید طرف خود طالب دین و علم باشد.
﴿وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ ٧﴾و اگر هم او پاک نشود گناهی بر تو نیست.
رویآوردن به توانگر و ثروتمندی که خود را بینیاز از حق میداند و علاقهای به خیر ندارد و رهاکردن کسی که از این توانگر سزاوارتر است (عبدالله ابن ام مکتوم که طالب علم بود) شایستۀ تو نیست. چون اگر توانگر تزکیه و پاک نشود گناهی بر تو نیست و تو به خاطر کار بد او مورد بازخواست قرار نمیگیری.
﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ ٨﴾و اما کسی که شتابان نزد تو آمد.
منظور عبدالله ابن ام مکتوم نابینا است.
﴿وَهُوَ يَخۡشَىٰ ٩﴾و او از خداترسان است.
﴿فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ ١٠﴾و تو از او رویگردان میشوی.
در این جا قاعده معروفی به دست میآید و آن اینکه مصلحتی که تحقق یافته نباید به خاطر مصلحتی که گمان تحقق آن میرود رها شود. باید به طالب علم و نیازمند به کسب دانش توجه بیشتری شود تا کسی که چنین نیست.
﴿كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ ١١﴾نه! به راستی که آن [قرآن] پند است.
﴿تَذۡكِرَةٞ﴾: پند، اندرز، یادآوری: آراء علماء در مورد این آیه:
۱- کل قرآن تذکره و پند است.
۲- این سوره و نصیحتی که در آن آمده پند و تذکره و مفید است که در دعوت به این اصرار نکنیم.
و این یادآوری و پند هم برای پیامبر جو هم برای همگان میباشد.
﴿فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ ١٢﴾پس هرکه میخواهد آن را یاد کند و پند بگیرد.
خداوند متعال آنچه را که بندگانش به آن نیاز دارند در کتابش بیان نموده و هدایت را از گمراهی مشخص کرده تا هرکسی میخواهد به آن عمل کند.
﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ ١٣﴾در صحیفههایی گرانقدر.
﴿مُّكَرَّمَةٖ﴾: ارجمند و گرانقدر، محل نگهداری پند و اندرز (قرآن)
مکرم: |
۱) حسی: که از طریق الله، جبرئیل و محمد صلی الله علیه وسلم به ما رسیده. |
۲) معنوی: از طریق معلومات ارجمند و گرانقدر است. |
﴿مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ ١٤﴾صحیفههایی که پاک و دارای منزلت والایند.
﴿مَّرۡفُوعَةٖ﴾: |
حسی: از آسمان نازل شده. |
|
معنوی: دارای قدر ومنزلت بالا، عالیقدرتر از همه کتابهای آسمانی |
﴿مُّطَهَّرَةِۢ ﴾: |
حسی: ذاتی، لمس با ناپاکی و بدون وضو درست نیست |
﴿لا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ ٧٩﴾ |
|
معنوی: هیچ اشتباهی در آن نیست و فقط حق در آن است. |
﴿بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ ١٥﴾به دست نویسندگانی.
﴿سَفَرَةٖ﴾: سفیر، نویسندگان: آراء علماء در تفسیر این کلمه:
۱) اصحاب رسول جو حافظان قرآن.
۲) ملائک و فرشتگان که سفیر خداوند به سوی انسان هستند.
﴿كِرَامِۢ بَرَرَةٖ ١٦﴾گرامی و نیککردار.
در این ایه خداوند کریم مدح و ستایش سفیران میکند و با توجه به آن رأی راجع در مورد آنان ایت است که ملائک و فرشتگان هستند و دارای خیر و برکت فراواناند و دلها و اعمالشان نیک و خوب است و خداوند کتابش را با آنان محافظت مینماید.
﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ ١٧﴾کشته باد انسان چه ناسپاس است.
لعنت بر این انسان که بر کفر پافشاری میکند، درحالی که حق ظاهر و آشکار است.
﴿أَكۡفَرَهُۥ﴾: چه ناسپاسی، از روی تکبر ایمان نمیآورند، سرزنش به کفار که دعوت به آنها رسید و قبول نکردند پس نفرین به آنان باد.
﴿مِنۡ أَيِّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥ ١٨﴾او را از چه چیز آفریده است؟
آیا انسان حقیقت را نمیداند که از چه چیزی خلق شده است.
﴿مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥ فَقَدَّرَهُۥ ١٩﴾از نطفهای او را آفریده است آنگاه او را به سامان ساخته است.
از نطفهای ناچیز و بیمقدار در هزاران نطفه که خداوند به او امر کرده.
۱) از جای ادرار خلق شدی.
۲) ضعیف و ناچیز که زود میمیرد.
﴿فَقَدَّرَهُۥ﴾: آراء علما در تفسیر این کلمه:
۱) خداوند تو را از نطفه ناچیز در مجرای ادرار مرد و رحم زن خلق کرد، ابتدا نطفه و بعد علقه و لخته خون و سپس به صورت مُضغمه و پاره گوشت، پس چرا متکبری؟
۲) ای انسان تو چون نطفه ناچیز بودی که خداوند تمام اعضای بدن تو را خلق کرد و تو را زیبا و مکمل آفرید پس چرا مغروری؟
۳) خداوند قدرت ایستادن به تو داده و تو را کامل و پر از نعمت خلق کرده پس چرا متکبری؟
﴿ثُمَّ ٱلسَّبِيلَ يَسَّرَهُۥ ٢٠﴾سپس راه را برای او اسان گرداند.
سبیل: راه:
۱) چه آسان راه خروج تو را از رحم مادر آسان کردیم.
۲) نه تنها راه خروج، بلکه راه خیر و شر را به تو نشان داده و آن را در فطرت تو قرار دادیم، و دسترسی به اسباب دینی و دنیوی را برای تو آسان کردیم.
﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ ٢١﴾بعد او را میمیراند و وارد گورش میکند.
سپس بعد از مرگ او را در قبر گذاشته و دفن میکنند و این اکرام به انسان میت است که آن را شسته و در خاک دفن میکنند و این اکرام خداوند کریم به انسان است که مانند سایر حیوانات جسدش روی زمین انداخته نشود.
﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ ٢٢﴾سپس هر وقت بخواهد او را زنده میگرداند.
سپس هر وقت خدا خواست انسان را زنده کرده و برای حساب و کتاب اعمال به آسمان میبرد و هدف خداوند کریم از سرزنش، ایمانآوردن به قیامت است.
﴿ثُمَّ﴾: سپس، بعد مدتها، بعد وقتی از زمان.
ف: پس به زودی، سریع بعدش اتفاق میافتد.
﴿إِذَا شَآءَ﴾: زمانی که خداوند خودش خواست و امر کرد، دست ما نیست.
﴿كَلَّا لَمَّا يَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ ٢٣﴾نه! آنچه را که به او فرمان داده بود انجام نداد.
آراء علما در تفسیر این آیه:
۱) انسان هرچه تلاش کند نمیتواند شکرگذار نعمتهای خدا باشد.
۲) هنوز امر خداوند مبنی بر آمدن قیامت نیامده است، عجله نکنید و همه چیز از قبل در لوح محفوظ ثبت شده است.
توجه به آیه بعدی رأی اول صحیح است.
﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ ٢٤﴾انسان باید به خوراک خود بنگرد.
منظور نگاهکردن به آفرینش و خلق خوراکیهاست و نه ظاهر آنان، پس انسان باید با نگاه ایمان و شکر به خوراکش نگاه کند و شکرگذار آنان باشد.
﴿أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا ٢٥﴾ما آب را به فراوانی فرو ریختیم.
﴿ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا ٢٦﴾سپس زمین را به نیکی شکافتیم.
سپس زمین را برای روئیدن گیاهان و خوراکیهای متنوع شکافتیم.
﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا حَبّٗا ٢٧﴾آنگاه در آن دانه رویانیدیم.
﴿وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا ٢٨﴾و انگور و سبزیجات.
﴿قَضۡبٗا﴾: علفی که تکه تکه میشود و خوراک حیوانات است و خداوند آن را به خاطر انسانها خلق کرده است.
﴿وَزَيۡتُونٗا وَنَخۡلٗا ٢٩﴾و زیتون و درختان خرما را.
﴿نَخۡلٗا﴾: درخت خرما: و دلیل اینکه خداوند اسم درخت خرما را ذکر فرموده و نفرموده خرما این است که تمام درخت خرما و نه فقط میوهی آن دارای فایده و خاصیت است.
خداوند در اینجا نام سه میوه انگور، زیتون و خرما را ذکر فرموده و آن به دلیل این است که این میوهها بسیار مفید و پرخاصیت هستند و به پادشاه میوهها معروفند.
﴿وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا ٣٠﴾و باغهای پردرخت و انبوه را.
﴿غُلۡبٗا﴾: در عرب انسانهای تنومند و چاق و گردن کلفت به غُلب معروف است و منظور در اینجا درختان تنومند و پرثمر و مفید میباشد.
﴿وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا ٣١﴾و میوه و علف را.
﴿فَٰكِهَةٗ﴾: میوههایی که فقط به عنوان خوراک و برای سیرشدن خورده نمیشود، بلکه به خاطر علاقه و تنوع خورده میشود.
﴿وَأَبّٗا﴾: چیزهایی که دوست نداری بخوری، علف و خوراک حیوانات.
خوراک حیوانات: |
قضباً: مانند علف: تکه تکه میشود. |
أَبًّا: دانه دانه. |
﴿مَّتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِكُمۡ ٣٢﴾برای بهرهمندی شما و چهارپایانتان.
﴿مَّتَٰعٗا﴾: برای استفاده انسان در مدت زمانی خاص و وقتی مُرد، تمام میشود.
﴿لِأَنۡعَٰمِكُمۡ﴾: برای حیوانات و چهارپایان که خداوند آفریده و آنها را رام کرده است.
پس هرکسی به این نعمتها بنگرد باید شکر پروردگارش را به جا آورد.
﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ ٣٣﴾پس هنگامی که آن بانگ گوشفرسا فرا رسد.
﴿ٱلصَّآخَّةُ﴾: یکی از نامهای قیامت که به هنگام خواندن آن باید ۶ حرکت کشید.
روزی که صدای بوق اسرافیل گوشها را میخراشد و وحشت و هراس به دلها میاندازد، و هدف از بیان آیات فوق رسیدن به این آیه بود. (رستاخیز)
﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ ٣٤﴾روزی که انسان از برادرش میگریزد.
در روز قیامت مردم از وحشت از هم فرار میکنند.
﴿وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ ٣٥﴾و از مادر و پدرش.
﴿وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ ٣٦﴾و از همسر و فرزندانش.
اقوال علماء در مورد دلیل ترس و فرار مردم از همدیگر چنین است:
۱) میترسی حسنات تو را از تو بگیرد، چون در دنیا ممکن است حقی بر گردن داشته باشد.
۲) هرکسی مشغول نفس خویش است و به فکر خویش حتی انبیاء و هرکس میگوید: نفسی! نفسی!.
۳) هرکس طلب حسنهای از کسی دیگر میکند.
﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ ٣٧﴾هرکس از آنان در آن روز کاروباری دارد.
خود مشغول ساخته است، و به کسی دیگری کاری ندارد و خودش مهمتر است. زمانی که رسول الله در مورد محشورشدن انسانها در قیامت و لختشدن آنان صحبت میکردند، حضرت عایشه از ایشان پرسیدند: آیا زن و مرد به هم نگاه نمیکند، درحالی که لخت و بدون پوشش هستند، و پیامبر جاین آیه را برای عایشه تلاوت کرد.
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ ٣٨﴾در آن روز چهرههایی شاد و درخشاناند.
خداوند عظیم بعد از بیان ویژگیهای قیامت دو گروه از انسانها را معرفی میکند.
۱) گروهی که شاد و چهرهای باز دارند و میدانند که به نجات و نعمت دست یافتهاند.
﴿مُّسۡفِرَةٞ﴾: چهرهای که خوشحالی قلبی از درخشش آن معلوم است.
خداوند ابتدا از چهرههای شاد و نورانی مؤمنین میگوید و آن به خاطر عبدالله که نابینا و فقیر بود ولی در دین اسلام پیشرو بود.
﴿ضَاحِكَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ ٣٩﴾خندان و شادمان.
﴿وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ عَلَيۡهَا غَبَرَةٞ ٤٠﴾و در آن روز چهرههایی که بر آن غبار نشسته است.
۲) گروه دوم که چهرههای سیاه و خاکآلود دارند و بر آنها غبار غم و اندوه نشسته و به شقاوت و هلاکت خود یقین دارند.
﴿يَوۡمَئِذٍ﴾: در آن زمان، مدت زمان طولانی.
﴿تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ ٤١﴾تیرگی آنها را فرو میپوشاند.
﴿ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ ٤٢﴾اینان همان کافران بدکارند.
کَفَره: در قلب کفر کردند.
فَجَره: در عمل کفر کردند.
پس گروه دوم کسانی هستند که بین کفر قلبی و عملی جمع کردند و هم در اعتقاد و هم در عمل آیات خدا را تکذیب کرده و کفر ورزیدند و محرمات خداوند را انجام دادهاند.