سورة العَلَق
سوره علق: علق به معنی خون بسته میباشد و این سوره مکی و اولین سورهای است که بر پیامبر اعظم جنازل شده است.
این سوره دارای نامهای:
۱- العلق.
۲- إقراء.
۳- إقراء باسم ربک الذی خلق میباشد.
پنج آیۀ اول این سوره اولین آیاتی است که بر پیامبر جدر غار حراء نازل شد. زمانی که پیامبر برای عبادت خداوند به غار حراء رفته بود جبرئیل بر وی نازل شده و به او فرمان خواندن داد. إقراء، إقراء، إقراء، و پیامبر ججواب داد که «مَا أَنَا بِقَارِي»یعنی نمیتوانم بخوانم و توانائی خواندن ندارم و منظور پیامبر این نبود که نمیخواهم بخوانم و جبرئیل ÷ادامه آیات را بر وی خواند، در حالیکه حضرت دهشتزده و متعجب بودند و هراسان از غار حراء به سوی خانه سرازیر شدند، همسر گرامی ایشان خدیجه با خوشزبانی او را آرام کرد و پیامبر جرا مدح کرد و گفت: «فَوَاللَّهِ لاَ يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا»به خدا قسم که خدا تو را رها نخواهد کرد و حضرت را به نزد پسر عمویش ورقه بن نوفل بُرد که بر دین حنیف ابراهیمی بود. ورقه بن نوفل به پیامبر جبشارت داد که آنچه دیده فرشته وحی از جانب خداوند بوده که بر سایر انبیاء نیز نازل شده «لَقَدْ جَاءَكَ النَامُوْسُ الأَكْبَر»و به پیامبر وعده داد که در صورت زندهماندن او را در تبلیغ دیناش حمایت خواهد کرد.
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١﴾: بخوان به نام پروردگارت، آن که همه چیز را خلق کرده.
﴿ٱقۡرَأۡ﴾: بخوان، شروع سوره با امر به پیامبر جبه خواندن یعنی به امر و قدرت خداوند قاری شو و با اسم خدا شروع کن و بخوان و از خداوند در راهت طلب کمک کن.
﴿بِـ﴾: دلیل اضافهکردن حرف ﴿بِـ﴾به کلمه اسم این است که هر علمی که بدون الله و نام او و بدون دین باشد احتمال خطا در آن میرود و زیاد است.
﴿رَبِّكَ﴾: پروردگارت، خداوند متعال بدین وسیله احساس لطف و رحم خود را نسبت به پیامبرش به وی نشان میدهد و از آنجا که هراسان و نگران است به او میگوید که من خدای تو أم. تورا خلق کردهام و تورا رها نخواهم کرد واز تو حمایت میکنم.
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ﴾: آنکه آفرید، یعنی خالق منم که امر و نهی میکنم و فقط حق خالق و آفریننده است که دین و شرع بیاورد.
خداوند متعال این سوره را با إقرأ شروع میکند (بخوان) ولی از قرآن نام نمیبرد.
دلیل عدم ذکر کلمۀ قرآن در این آیه به نظر علماء:
۱- خود منظور کلی آیه قرآن است و طبق اسلوب سخنوری هر چیزی که واضح و روشن باشد اسمش ذکر نمیشود.
۲- این علم که از إقرأ ناشی میشود شامل هر علمی در دین اعم از حدیث یا علم دیگر میشود.
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢﴾: انسان را از خون بسته آفریده است.
﴿خَلَقَ﴾: آفرید، تخصص خلق انسان خاص خداست و او انسان را از نطفه کوچک و بیمقدار آفریده است.
﴿عَلَقٍ﴾: خون بسته، خطاب به رسول الله جکه آنکه تو را از لخته خون خلق کرده میتواند تو را از أمّی به قاری تبدیل کند و این برای او کار مهمی نیست.
﴿ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣﴾: بخوان و پروردگارت بسگرامی است.
از کرم و احسان خداوند تو میتوانی بخوانی، از هیچ کس طلب کمک نکن که خداوند تو کریم و بزرگوار است.
آیات یک تا سه بشارت به پیامبر جاست که تو خواهی خواند و من تو را قاری خواهم کرد.
﴿ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤﴾: خدایی که (نوشتن) را با قلم آموخت.
خطاب خداوند به رسولش که نترس و نگران نباش، من چیز جامدی مانند قلم خلق کردم که مینویسد پس چگونه نمیتوانم تو را قاری کنم و به تو قدرت خواندن دهم، در حالیکه جسم و روح داری! و این یادآوری و ذکر مجدد نعمت به رسول الله جاست که خیالش راحت شود.
﴿عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥﴾: به انسان آنچه را که نمیدانست آموخت.
خداوند انسان را آفرید در حالیکه چیزی نمیدانست و برایش شنوائی و بینائی و دل قرار داد و اسباب دانش را برای او فراهم کرده و به او قرآن و حکمت آموخت.
و خداوند مجدداً در این آیه به رسولش اطمینان کامل میدهد که تحت حمایت اوست. و میفرماید که به همه آنچه را نمیدانند یاد داده پس چگونه نمیتواند به رسولش خواندن بیاموزد.
﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦﴾: قطعاً انسان سر به طغیان برمیدارد.
انسان به سبب نادانی و ستمکاریاش وقتی به ثروت رسید و خود را بینیاز دید سرکشی مینماید و کبر و غرور میورزد.
بعضی علماء عقیده دارند که این آیه در مورد ابوجهل است که به مال خود مغرور بود و میگفت من با ثروتم از جهنم بیرون میآیم و به بهشت میروم.
﴿أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧﴾: هنگامی که خود را بینیاز میبیند.
﴿إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ٨﴾: به یقین بازگشت به سوی پروردگار توست.
ای انسان! چرا تکبر میورزی و سرکشی میکنی روزی میآید که همه به سوی خدا بازمیگردند، پس به آنچه خدا به شما داده مغرور نشوید.
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩﴾: آیا به کسی که بازمیدارد نگریستهای؟
این آیه اشاره به ابوجهل است که به ابوالحکم معروف بود و پیامبر جبه او لقب ابوجهل داد.
ابو جهل که از مشرکین سرسخت مکه بود گفته بود که میروم و زمانی که محمد نماز میخواند پا روی گردنش میگذارم و او را خفه میکنم، زمانیکه به پیامبر نزدیک شده بود، جبرئیل با بالش او را به شدت به یک طرف پرت کرد و او وحشتزده رفت و دیگر کارش را تکرار نکرد.
پس خداوند سبحان میفرماید: آیا کسی را دیدهای که از بهترین اعمال نهی میکند.
﴿عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ١٠﴾: بندهای را چون به نماز ایستد.
بندهای که مشغول نمازخواندن است را به ترک آن فرا میخواند.
﴿أَرَءَيۡتَ إِن كَانَ عَلَى ٱلۡهُدَىٰٓ١١﴾: به من بگو اگر بر راه هدایت میبود؟
ای کسی که بندهی مرا از نمازخواندن بازمیداری. آ شایسته است که چنین شخصی که بر هدایت و شناخت حق و عمل به آن است بازداشته شود؟
﴿عَلَى ٱلۡهُدَىٰٓ﴾: صفات پیامبر ج:
۱- علم.
۲- عمل.
﴿أَوۡ أَمَرَ بِٱلتَّقۡوَىٰٓ١٢﴾: با اینکه به تقوا و پرهیزکاری دستور میداد.
خود صالح و پرهیزکار بود و شما را نیز به آن امر میکرد.
﴿أَرَءَيۡتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰٓ١٣﴾: به من بگو اگر تکذیب کند و رویگردان شود؟
اگر بازدارنده از نماز، حق را تکذیب کند و از فرمان الهی رو برگرداند.
صفات ابوجهل:
۱- تکذیب: قلبی.
۲- تولی: رو برگرداندن از ایمان، ایماننداشتن.
﴿أَلَمۡ يَعۡلَم بِأَنَّ ٱللَّهَ يَرَىٰ١٤﴾: مگر ندانسته است که خدا میبیند؟
آیا بازدارنده از نماز نمیداند که خداند آنچه را که انجام میدهد میبیند.
این آیه تهدید به ابوجهل و تمام مشرکین و کسانی است که بر ضد دین هستند که بدانند جزای اعمالشان را در دنیا و آخرت خواهند دید و حساب و کتاب خواهند شد.
جزای اعمال:
۱- دنیا: مطائب و مشکلات، دلهره و ناراحتی.
۲- آخرت: آتش جهنّم.
﴿كَلَّا لَئِن لَّمۡ يَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِيَةِ١٥﴾: نه! اگر بازنیاید پیشانیاش را خواهیم کشید.
اگر ابوجهل از آزار رسول دست برنداشت او را از جلوی پیشانی خواهیم گرفت و با شدت و توهین خواهیم کشاند و با سختی به آتش خواهیم افکند.
﴿لنَّاصِيَةِ﴾: موهای پیشانی، چون محل تمام رفتارهای حرکتی در مغز در ناصیه و جلو پیشانی میباشد.
﴿نَاصِيَةٖ كَٰذِبَةٍ خَاطِئَةٖ١٦﴾: پیشانی دروغگوی گناهکار.
﴿كَٰذِبَةٍ﴾: دروغگو.
﴿خَاطِئَةٖ﴾: اشتباه و خطاکار.
امروزه دانشمندان ثابت کردهاند که قسمت جلوی مغز و پیشانی انسان مسئول کارهای رفتاری و دروغ است که ناصیه نام دارد و رسول الله جآن زمان چگونه این را میدانستند به جز اینکه این از اعجاز قرآن و کلام خداوند علیم است.
﴿فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧﴾: پس باید اهل مجلسش را فرا بخواند.
﴿نَادِيَهُۥ﴾: یاران، اطرافیان، یعنی کسی که عذاب بر او قطعی شده باید یاران و اقوامش را فرا بخواند تا او را در دفع بلا یاری کنند و اشاره به ابوجهل که میگفت: من یاران زیادی دارم و آنها به من کمک خواهند کرد، و خداوند میفرماید: آنها را بطلب تا بیایند.
﴿سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨﴾: ما نیز فرشتگان مأمور دوزخ را صدا میزنیم.
﴿ٱلزَّبَانِيَةَ﴾: نگهبانان جهنم، ملائک آتش.
﴿سَنَدۡعُ﴾: میطلبیم، صدا میزنیم:
۱- توهین و تمسخر.
۲- تهدید.
صفات ﴿ٱلزَّبَانِيَةَ﴾یا نگهبانان جهنّم:
۱- در قلب آنها رحم نیست. (غِلاظ)
۲- سخت و سنگدل هستند. (شِداد)
۳- هیچ امر خداوند را نافرمانی نمیکنند.
۴- بسیار بزرگ و قوی و قدرتمند هستند.
۵- گوش به دستور خداوند هستند.
﴿كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾: هرگز! از او اطاعت مکن و سجده کن و نزدیک شو.
پس از ابوجهل پیروی مکن. من تو را حمایت میکنم پس عبادت کن و سجدهی خدا بجا بیاور و به وسیلۀ عبادت به پروردگارت نزدیک شو و تقرب بجو.
این آیه مژده به دعوتگران دین است که با انواع عبادتها خود را به خدا نزدیک کرده و به او توکل کنند.