تفسیر جزء سی ام قرآن کریم

سورة المسد

سورة المسد

سورة المسد: به نام‌های المسد، تبت، ابولهب، اللهب معروف است که با توجه به احادیث و کتب تفسیر می‌توان به این نام‌ها پی برد.

این سوره مکی است و دارای ۵ آیه می‌باشد و در مزّمت ابولهب عموی پیامبر جو زنش نازل شده ویکی از معجزات قرآن کریم می‌باشد.

اعمام (عموهای) رسول الله ج:

۱- ایمان آوردند و جهاد کردند: عباس و حمزه ب.

۲- ایمان نیاوردند ولی به پیامبر کمک می‌کردند: ابوطالب.

۳- کافر بودند و آزار رساندند: ابولهب.

آمنه مادر حضرت رسول جدو ماه حامله بود که همسرش عبدالله فوت کردند و زمانی که پیامبر به دنیا آمدند یتیم بودند و پدربزرگش عبدالمطلب تا ۸ سالگی سرپرستی آن حضرت را به عهده داشتند. زمانی که عبدالمطلب فوت کردند پسرش ابوطالب عموی حضرت رسول سرپرستی او را به عهده گرفتند. ابوطالب دارای فرزندان زیاد و عیالدار بود، با این حال سرپرستی برادرزاده‌اش را به عهده گرفت و تا هنگام مرگ از کمک به وی دریغ نکرد اما به دین پیامبر ایمان نیاورد و حتی تا لحظه مرگ که حضرت رسول جبر بالین او بود اصرار داشت که شهادتین را به زبان جاری سازد، اما ابو طالب سر باز زد و گفت: عَلَى مِلَّة عَبْدَ الْمُطَّلِب. می‌گویند: در جهنم کمترین عذاب اهل نار از آن ابوطالب است به خاطر سرپرستی و کمک‌هایی که به پیامبر می‌کردند کفشی به پایش می‌کنند و بر روی آتشی راه می‌ورد که حرارتش تا مغز سر را می‌سوزاند.

پیامبر جهمیشه برای عبادت به غار حرا می‌رفتند، زمانی که به فرمان خداوند جبرئیل بر او نازل شد و دستور به خواندن حضرت داد (إقراء إقراء إقراء) حضرت وحشت‌زده جواب داد: «وَمَا أَنَا بِقَارِئ»«من نمی‌توانم بخوانم».

و جبرئیل آیات اول سوره علق را بر رسول خواندند و ایشان تکرار کردند. حضرت وحشت‌زده به خانه برگشتند و جریان را برای همسرش خدیجه نقل کردند، به پیشنهاد خدیجه آنها نزد ورقه بن نوفل که پسرعموی خدیجه و بر دین حنیف ابراهیمی بود رفتند و این اتفاق را برای وی بازگو کردند. ورقه بن نوفل که یکتاپرست بود به حضرت رسول جاطمینان داد که شخصی که دیده (جبرئیل) فرشته‌ای از طرف خداوند بود و خداوند او را برای ابلاغ دینش برگزیده است و به حضرت قول داد که اگر زنده باشد در راه پیشرفت دین به پیامبر جکمک کند.

اما عمر او کفاف نکرد و از دنیا رفت. با این حال حضرت پیامبر همیشه به صحابه می‌فرمودند که برای ورقه بن نوفل دعا کنید و او در بهشت است به خاطر نیت خیری که در دل برای کمک به پیامبر جداشت.

دعوت پیامبر ابتدا مخفیانه و در خانه نوجوانی ۱۶ ساله‌ای ارقم بن ارقم بود تا اینکه حضرت به فرمان خداوند قوم خود را برای ابلاغ رسالت دعوت و در یک جا جمع کرد. او ابتدا به آنها گفت: اگر به شما بگویم هم‌اکنون لشکری اسب سوار به ما حمله خواهند کرد شما چه می‌گوئید؟ و همگان گفتند: ما حرف تو را باور می‌کنیم. پس حضرت فرمود: پس من خبر دیگری برایتان دارم من پیامبر خدا هستم، همه شگفت‌زده شدند و از این جمع ابولهب عمویش عصبانی شد و گفت: «تَبَاً لَكَ أَجمعتنا لِهَذَا»«هلاک شوی آیا ما را برای این جمع کردی؟».

در مکه به خاطر شرایط آب و هوایی گرم و زمین‌های لم یزرع امکان کشاورزی و دامداری چندانی نبود. بزرگان مکه به واسطه وجود آب زمزم و فواید و عایدات بت‌ها و نذورات و قربانی‌هایی که مردم مکه و دیگر حجاج انجام می‌دادند امرار معاش می‌کردند و صاحب ثروت‌های زیادی شده بودند و البته با آمدن حضرت رسول جو ابلاغ دین توحید و نفی شکر وبت‌ها منافع آنها به خطر می‌افتاد. یکی از این ثروتمندان عبدالعُزی بن عبدالمطلب با کنیه ابولهب عموی پیامبر بود. به این خاطر به ابولهب مشهور شده بود که سرخ‌رو و زیبا و خیلی زود عصبانی می‌شد و مانند آتش سرخ می‌شد. ابولهب به سه دلیل شروع به مخالفت با برادرزاده‌اش کرد:

۱- حسادت.

۲- اعتراض.

۳- مال و ثروت.

اروی بنت حرب بن امیه همسر ابولهب نیز ثروتمند و دارای خدمتکاران زیادی بود در راه آزار و اذیت پیامبر با ابولهب همکاری می‌کرد. اروی گردنبند ارزشمند الماسی داشت که آن را فروخت تا خرج آزار حضرت رسول جنماید. با وجود خدمتکار خود به صحرا می‌رفت و پشته‌های خار جمع می‌کرد و بر دوش می‌گذاشت و با کمک شوهرش شب‌ها بر سر راه پیامبر می‌گذاشت تا صبح‌‌ها که حضرت به مسجد می‌رفت به پایش برود آن‌ها از شدت حقد و حسد با سنگ به پای پیامبر زدند و او را خون‌آلود و زخمی کردند. می‌گویند: همسر ابوالهب به رسول لقب «مُزَّمم» بر وزن محمد داده بود و در کوچه بازار او را به این نام دشنام می‌داد و درباره‌اش شعر می‌خواندند.

ابولهب دو پسر به نام عَتبه و عُتیبه داشت که دختران حضرت پیامبر جرا به ازدواج خود درآورده بودند بی بی رقیه و ام کلثوم بعد از ابلاغ نبوت توسط حضرت رسول آن‌ها به شدت توسط خانواده ابولهب و زنش آزار وا ذیت می‌شدند و زن ابولهب همه جا از آن‌ها بدگویی می‌کرد و در نهایت آن‌ها را طلاق دادند و به خانه‌ی پدر برگشتند تا اینکه حضرت عثمان بن عفان آن‌ها را به ازدواج خود درآورد و به عثمان ذی النورین معروف گشت (ابتدا با حضرت رقیه و بعد از فوت ایشان با حضرت ام کلثوم).

آزار و اذیت خانواده ابولهب بالا گرفت و خداوند سورۀ تبت را نازل کرد بعد از نزول این سوره أروی زن ابولهب خیلی عصبانی شد و سنگی برداشت که با آن به پیامبر بزند. پیامبر با ابوبکر در مجلسی نشسته بودند و أروی در حالیکه عصبانی بود سنگ در دست وارد مجلس شد و به دنبال پیامبر می‌گشت اما او ار نیافت و رفت ابوبکر متعجب از رسول پرسید و پیامبر فرمود خداوند او را نابینا کرد تا مرا نبیند.

زمانیکه این زن در مکه به حضرت پیامبر به نام «مُزَّمم» دشنام می‌داد حضرت لبخند می‌زد و می‌گفت: خداوند مرا دوست دارد آنها به مُزَّمم دشنام می‌دهند ولی من محمدم. زمانی که حضرت در مکه مشغول تبلیغ دین می‌شدند و مردم را به اسلام دعوت می‌کردند ابولهب پشت سر آن‌ها می‌ایستاد و او را تکذیب می‌کرد و می‌گفت: ای مردم! حرفش را باور نکنید او برادرزادۀ من است او دیوانه است.

ابولهب به جزای این گناه دچار لکنت زبان شد و بعد از غزوۀ بدر دچار ناراحتی و بیماری شد. می‌گویند: تمام بدنش دچار ورم شدید شد و همه فکر می‌کردند که شاید این مرض واگیر باشد وکسی به او دست نمی‌زد در نهایت در اوج ناراحتی و درد از دنیا رفت و با تکه چوبی او را به بالای تپه‌ای بردند و در گودالی انداختند و رویش را پوشاندند. فرزندانش بعد از مرگ او به جز عتبه و عتیبه به اسلام ایمان آوردند و پیامبر همیشه به صحابه یادآوری می‌کرد که به آن‌ها طعنه نزنید و گذشته پدر و مادرشان را به یاد آن‌ها نیاورید.

نقل است که یکی از صحابه ابولهب را در خواب دید و از او احوالش را پرسید. ابولهب گفته در آتشی که هرگز ندیده‌ام می‌سوزم و حال خوشی ندارم ولی هردو شنبه از لای انگشتان دستم کمی به من آب می‌دهند تا بخورم. و این به خاطر آزادکردن برده‌ای است که هنگام تولد محمد جاز خوشحالی کردم.

﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١: بریده باد دو دست ابولهب و هلاک گردد.

﴿تَبَّتۡ: قطع ، بریده، زیان‌رسیده.

﴿يَدَآ: دو دست:

۱- اولین دلیل برای آوردن دو دست اینکه با دستانش سنگ و خار برمی‌داشت و به پیامبر آزار می‌رساند و اینکه در روز دعوت ابولهب با دستانش اشاره و توهین کرد.

۲- به قول بعضی علماء دست کنایه از کل بدن یا کل جسم است.

﴿أَبِي لَهَبٖ: چرا خداوند از لقب نام برده نه اسم اصلی او:

۱- در اعراب کنیه و لقب از اسم شخص مهم‌تر بوده است.

۲- اسم او عبدالعُزی به معنی بندۀ بت عُزی بوده و خداوند نمی‌خواست بدین وسیله نام بت را در قرآن آورده و آن را تأیید کند (بندۀ بت) زیرا شرک‌آمیز است.

﴿وَتَبَّ: خودش هم هلاک شود (در جواب تباً لك که ابوجهل به پیامبر گفت).

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا كَسَبَ٢: مال و فرزندانش به او نفعی نرساندند.

ابوالهب مرد بسیار ثروتمندی بود و می‌گفت: اگر حرف شما راست باشد در آخرت من پول‌هایم را به ملائک می‌دهم تا عذابم نکنند و خداوند فرمود: این مال نه به خودش و نه به فرزندانش سودی نرسانید.

﴿وَمَا كَسَبَ: عیال و فرزندانش.

﴿سَيَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣: به زودی در آتشی برافروخته و شدید درآید.

﴿سَيَصۡلَىٰ: شعله‌های آتش که همه جا پراکنده و شعله‌ور است.

صلی: (نام غذایی ویژه که برای مهمانان خاص در اعراب پخته می‌شود بدین وسیله که آتش از همه طرف غذا را می‌پوشاند و آن را می‌پزد (گوشت تنوری) ).

﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤: و همسرش حمل‌کننده خار و هیزم است.

زن ابولهب به خاطر حمل خار در دنیا برای آزار و اذیت‌کردن پیامبر در آخرت شکنجه می‌شود.

﴿فِي جِيدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥: بر گردنش طنابی از لیف سخت و محکم است.

﴿جِيدِهَا: گردن

﴿حَبۡلٞ: طناب.

﴿مَّسَدِ: لیفی بافعه شده محکم و خشن (۱) از درخت خرما (به خاطر گردنبندی که فروخت و خرچ آزار پیامبر کرد و هم چنین به خاطر کوله بار خار و خاشاک که به گردن می‌بست و برای اذیت پیامبر از صحرا می‌آورد) و به قولی گردنبندی از آهن بر گردنش انداخته می‌شود (۲) و خود هیزم کش جهنم است برای سوختن شوهرش.

فوائد قیام اللیل:

۱- پاک‌کردن گناه.

۲- پیشگیری از گناه.

۳- جلوگیری از بیماری.

۴- رضایت الله متعال.

۵- روز قیامت همراه گروه قوام اللیل محشور می‌شود و در گروه آن‌هاست.

به قول رسول الله جقلبی که آغشته و پر از گناه شده کج می‌شود و مانند لیوان کج هرچه در آن بریزی فایده ندارد.