۶: باب ما ورد من إخبار الله و إخبار النّبیّ جبالقائم من طرق الخاصّة والعامّة
ما در کتاب [عرض أخبار اصول بر قرآن و عقول: ص ۶۲۳ تا ۶۴۱ و ۷۹۵ تا ۸۰۸] درباره «مهدی» در کتب أهل سنّت و سایر مسائل مربوط به وی و در کتاب حاضر (ص ۸۳ به بعد) مطالبی به اختصار گفتهایم و لذا ضمن جلب توجّه خوانندگان به مطالب مذکور به بررسی أحادیث این باب میپردازسیم:
×۱- نعمانی خرافی روایت کرده از مجهولی به نام أحمد و او از مجهول دیگری به نام اسماعیل و او از مجهول دیگری به نام احمد بن منصور و او از مجهول دیگری به نام هدبه و او از مجهول دیگری به نام سعد و او از مجهول دیگری به نام عبدالله بن زیاد و او از مجهول دیگری به نام عکرمه بن عمّار و او از مجهول دیگری به نام اسحاق و او زا «أنس بن مالک» که علمای شیعه او را ضعیف میدانند. و امّا متن آن مدّعی است که رسول خدا فرموده: ما پسران عبدالمطّلب سادات و بزرگان اهل بهشت هستیم، و خود و حمزه و جعفر و علی و فاطمه و حسن و حسین و مهدی را نام برده است. حال کسی نیست به این آقایان بگوید از این قبیل روایت صدها بشمرید، چه فایده دارد؟ آیا میتوان روایتی با چنین روایانی را حجّت دانست؟! به علاوه اینهمه انبیاء مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و زنانی مانند مریم که در قرآن آیاتی در شأن ایشان نازل شده هیچ کدام بزرگ اهل بهشت نیستند، ولی حمزه و جعفر از بزرگان اهل بهشت هستند؟!!.
×۲- علاوه بر ضعف سند، متن آن خرافی است زیرا میگوید هرکس از قائم تخلّف کند به هلاکت رفته و شما خود را به او برسانید و اگرچه بر روی برف باشد و او خلیفه خداست!! (ما در صفحه۱۱۰ بیان کردیم که خلیفه خدا یعنی چه).
×۳- هم خرافی و هم ضدّ قرآن و هم راویانش از غُلاةاند! مثلاً در این روایت میگوید: خدا خطاب کرد به محمّد که من راضی شدم تو بنده من باشی و علی حجّت من باشد در حالیکه قرآن [النّساء: ۱۶۵]. و نهج البلاغه (خطبه ۹۱) میگوید پس از پیغمبران کسی حجّت نیست. به اضافه، مگر خدا راضی نیست که دیگران بنده او باشند، و آیا حضرت ابراهیم و سایر انبیاء بزرگ که خدا به پیامبر دستور داده که به ایشان اقتداء نماید و فرموده: ﴿ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ...﴾[الأنعام: ۹۰]. «اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است پس (ای پیامبر) به هدایت ایشان اقتدا کن». مگر خدا راضی نیست که ایشان بنده او باشند؟!! در حالیکه خدا فرموده: ﴿ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا ﴾[النساء: ۱۲۵]. «خداوند ابراهیم را (همچون) دوستی برگرفت». اصلاً جملات این حدیث عقلائی نیست. این راویان چون عوام بودهاند ندانستهاند چگونه ببافند، در این روایت آمده که به وسیله علی حزبُ الشّیطان از حزبُ الله تمیز داده میشود! آیا امروز علی÷درمیان ماست تا دو حزب را از هم متمایز سازد؟! به نظر ما اگر علی÷درمیان ما بود با کسانیکه ادعای حُبّ او را دارند ولی برخلاف گفتههایش عمل میکنند، مخالفت میکرد.
×۴- علاوه بر مجهول بودن راویانی مانند عبدالله بن محمد الصّائغ و ولید بن مسلم و غیر اینها میرسد به کعب الأحبارِ یهودی. و متن آنهم درباره آیه ۵۵ سوره نور است که در صفحات گذشته درباره آن توضیح دادهایم این روایت میگوید که بر خدا دشوار نیست که در آینده نیز به مؤمنین خلافت و تمکّن عطا فرماید. بدیهی است که این احتمال نامعقول نیست ولی چه ارتباطی به پسر موهوم حصرت عسکری÷دارد؟.
×۵- روایت کرده از تمیمی که مشترک است بین عدّهای، و معلوم نیست کدام تمیمی؟ و أمّا متن آن سخنی از مهدی هزار ساله نیست، بلکه میگوید شخصی از اولاد حسین÷عدالت را در دنیا جاری خواهد ساخت.
×۶- راویانی مجهول الهویّه دارد مانند محمّد بن اسماعیل الصّواری و حسین الأشقر و قیس بن ربیع. و أمّا متن آن میگوید رسول خدا صدر مرض وفاتش برای حضرت فاطمه قسم خورد که مهدی برای أمّت لابُدّ و ناچار است دو مرتبه قسم خورد که او از اولاد تو است. در حالیکه رسول خدا صخود نهی کرده از قسم خوردن به اسم خدا و قرآن میگوید خدا را در معرض قسمهای (بیهوده) نیاورید، آنهم برای حضرت فاطمه که سخن پدر بزرگوارش را بدون قسم قبول دارد. گویا اینان معتقدند حضرت فاطمه سخن رسول خدا را بدون قسم قبول نمیکرده!.
×۷- روایت کرده مجهولی مانند حفار از مجهول دیگری به نام عثمان از مجهول دیگری به عنوان ابیقلابه تا میرسد به عبدالرّحمان بن أبیلیلی که گوید پدرم گفته رسول خدا صروز خیبر پرچم را به دست علی داده و خدا به دست او فتح نموده، سپس ذکر نموده روز غدیر و بعضی فضائل علی÷را تا اینکه گوید سپس پیغمبر گریه نمود، گفته شد برای چه گریه میکنی؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد که به او ظلم میکنند و او را از حقّش منع میکنند و فرزندش را میکشد، ولی وقتی قائم قیام کند این ظلمها زائل گردد و کسانیکه بدخواه ایشاناند ذلیل گشته و مدّاحانشان زیاد گردد... الخ مؤلّف گوید ولی زمان ما که هنوز قائم نیامده مدّاحان او زیاد شده و شب و روز به ثناخوانی مشغولاند. امّا باید دانستکه دین اسلام از مدّاحی نهی کرده چنانکه سنّت پیغمبر صبه اینمطلب گویا میباشد (وسائل الشیعه، ج۱۲، ص ۱۳۲، حدیث ۱) و آن حضرت و نیز أمیرالمؤمنین÷اجازه مدّاحی نمیدادند.
×۸- مشابه حدیث أوّل باب ۲ ج ۵۱ بحار است که علاوه بر ضعف راویان آن از قبیل «علیّ بن اسباط [۱۱۸]» و «سیف بن عمیره» متن آن نیز معیوب است، زیرا میگوید چون حسین÷کشته شد ملائکه ضجّه زدند و گفتند خدایا آیا سزاوار است که با برگزیده تو چنین شود؟ خدا قائم را به ایشان نشان داد و فرمود با این از ستمگران به امام حسین÷انتقام میگیرم!! و این مطلب را از حضرت صادق نقل نموده است! باید از ایشان پرسید مگر به حضرت صادق وحی شده که ملائکه چنین کردند. آیا اینان نمیدانند که پس از رسول خدا صوحی قطع گردید. و ثانیاً مگر وقتی قائم بیاید هنوز قاتلان حسین زندهاند که در این روایت میگوید خدا بهوسیلۀ قائم از قاتلان حسین÷انتقام میگیرد؟! این راویان چون عوام بودهاند نتوانستهاند مطلب درستی ببافند!.
×۹- ابوالمُفضّل که از ضعفاست روایت کرده از احمد بن محمد بن بشّار از مجاهد بن موسی از عباد بن عباد که همه مجهولاند. بهراستی اخبار این مردم مجهول از یکدیگرچه چیزی را ثابت میکند!!.
×۱۰- عدّهای از مجاهیل ادّعا کردهاند که پیغمبر صبه خدا قسم خورد که البتّه قائم غایب گردد تا جایی که أکثر مردم گویند چه نیازی است که خدا کسی از آل محمّد صرا برای هدایت مردم بیاورد؟! میگوییم شاید دلیلش این است که مدرک متقنی برای وجود پسر حضرت عسکری÷نداشتهاند.
×۱۱- روایت کرده از مجهولی به نام مبارک بن فضاله و او ازا قصّهخوانی به نام وهب بن منبه و او با اینکه سالها متأخر از زمان ابن عبّاس بوده به طور مرفوع از وی روایت کرده که رسول خدا صفرمود: شب معراج خدا از من پرسید نزاع ملائکه در چه بود؟ گفتم: خدایا نمیدانم... الخ، مطالبی است از جعل راویان وگرنه رسول خدای علیمِ حکیم چنین مطالبی نمیگوید. تعجّب است از مجلسی که آنها را توجیه میکند! به اضافه یکی از نشانههای قیام مهدی را قیام صاحب الزّنج شمرده که در سالل ۲۵۵ ﻫ. ق. قیام کرد و بصره را خراب نمود با اینکه هزار سال بیشتر است که صاحب الزّنج قیام کرده و اکنون استخوآنهایش هم پوسیده ولی هنوز مهدی نیامده است!. معلوم میشود اینخبر در همان سالها ساخته شده است.
×۱۲ و ۱۳- روایاتی است از قول ضُعَفا که طبعاً اعتبار ندارد.
×۱۴و ۱۵- روایت شده از «محمّد بن جمهور» و «سهل بن زیاد» که هردو از کذّابان معروف میباشند!! و متن آن میگوید: هر کس قبل از آنکه قائم ظهور و قیام نماید به او اقتداء کند، او رفیق پیامبر و از تمام أمّت نزد آن حضرت گرامیتر است. باید به ایشان گفت: اوّلاً، قبل از ظهور او چگونه به او اقتداء کنند. ثانیاً، چگونه کسی که او را ندیده و رفتار او را ندانسته به او اقتدا کرده بهترین أمّت است. آیا هذیانی بالاتر از این دو خبر میشود؟ «إن هذا إلا إفكٌ افتَراهُ».
×۱۶ و ۱۷- علاوه بر ضعف راویان، متن آنها صحیح نیست زیرا که میگویند غیبت مهدی باعث گمراهی میشود از دین خودشان.
×۱۸تا۲۲- علاوه بر ضعف یا مجهولیّت راویان، مطلب غیرصحیح و بلکه قول زور است، زیرا میگویند هرکس در أمر مهدی شکّ کند، کافر است، و هرکس منکر او شود، منکر رسول خدا صشده است. کسی نبوده بپرسد چرا کافر شده؟ و چرا قرآن کریم که ایمان و کفر را به «لِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِین» بیان فرموده به مهدی بلکه به أصل «إمامت منصوصه» که مهدی جزئی از آن است، اشارهای نکرده [۱۱۹]. أفلاتَعقلون؟ به همین سبب حتّی علمای شیعه ظاهراً مسلمین غیرشیعه را که به أصل «إمامت منصوصه» معتقد نیستند، مسلمان میدانند. أمّا با کمال تعجّب درباره اینگونه روایات – که تعدادشان کم نیست – سکوت کردهاند و مردم را آگاه نمیکنند!! (فتأمًّل جَدّاً).
البتّه ما از مجلسی که در خدمت صفویّه بوده (پادشاهان صفوی [۱۲۰]مأموریّتی جُز تعمیق اختلاف شیعه و سنّی نداشتهاند) توقّع نداریم ولی از سایر علما توقّع داریم که مردم را آگاه سازند.
×۲۳ تا ۲۶- رُوات مجهولی مانند محمد بن هاشم القیسی و سهل بن تمام البصری و عمران القطان و مانند اینان که اصلاً معلوم نیست وجود داشتهاند یا خیر؟ و أمّا متن این اخبار تکرار همان اخبار گذشته است. به اضافه در این روایات میگوید چون مهدی مبعوث شود ساکنین آسمان و زمین از او راضی شوند و در قلبهای بندگان، عبادت داخل شود و چون او بیاید برای او قطرات باران نازل و برای او از زمین بذر خارج شود. باید از ایشان پرسید ساکنین آسمان چطور از او راضی میشوند مگر اکنون از او راضی نیستند و مگر آنها را نیز مسلمان میکند! و چرا فقط برای او قطرات باران نازل شود و اکنون که او نیامده برای چه قطرات باران نازل میشود؟ اینها سؤالاتی است که باید این راویان جواب آنها را بدهند.
×۲۷- علاوه بر ضعیف یا مجهول بودن راویان مانند علیّ بن قادم، متن آن مخالف مذهب امامیّه و مخالف روایات اثنی عشریّه است زیرا میگوید رسول خدا صفرمود: «اِسمُهُ اسمی و اسمُ أبِیهِ اسم أبِی = نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است». یعنی نام او محمّدبن عبدالله است پس محمّد بن الحَسَن العسکری نیست! دربحار چندین خبر به این مضمون هست که مهدی نامش «محمّد بن عبدالله» است!! باید گفت: «اَلغَرِیقُ یَتَشَبَّثُ بِكُلِّ حَشِیشٍ» و إلا این حدیث، مخالفِ مهدی بودنِ پسر حضرت عسکری÷است.
×۲۸ تا۳۰- علاوه بر مجهول بودن راویان آنها مطلب صحیحی ندارد. مثلاً میگوید رسول خدا صفرموده: مهدی مردی است از اهل بیتم، باید گفت هر سیّدی میتواند به استناد این قبیل اخبار قیام کند!!.
×۳۱- راوی آن فرد مجهولی است که از مجهولی دیگر و او از وهب بن منبّه که شخصی قصّه پرداز بوده، و او هم از ابن عبّاس نقل کرده که ابن عبّاس قسم خورده است که مهدی از اولاد من نیست بلکه از اولاد علی÷است باید پرسید آیا دین اسلام ایناندازه مخفی و سرّی بوده است که با قسم ابن عبّاس فهمیده میشود. به علاوه ابن عبّاس برای وهب قسم خورده، پس سایرین و دیگران که قسم ابن عبّاس را نشنیدهاند، تکلیفشان چیست؟! آیا هادیان أمّت را با مجاهیل به مسلمین معرّفی میکنند؟!.
×۳۲ و ۳۶- عدّهای از ضعفا و مجاهیل به پیامبر افتراء بستهاند که آن حضرت از خود و خاندانش تعریف و تمجید نموده است!.
×۳۳- عدّهای از مجاهیل، خبر مبهمی آوردهاند که هرگاه ستارهای از اهل بیت رسول طلوع کند و محلّ نظر مردم و مورد اشاره گردد مَلَکُ المَوت او را قبض روح کند. حال کسی نبوده از این راویِ بافنده بپرسد این حدیث چه ربطی به مهدی دارد. آری این خبر برای پرحجم شدن کتاب و گول خوردن عوام خوب است و نتیجه دیگری ندارد!.
×۳۴- مطلبی دارد مبهم، علاوه بر ضعف راویان. و آن مطلب این است که رسول خداصبه جعفر بن أبیطالب فرموده: آیا میخواهی تو را بشارت دهم؟ گفت: آری، رسول خدا صفرمود: جبرئیل نزد من بود و مرا خبر داد که آن کس که به قائم میدهد (چه چیز را میدهد معلوم نیست) او از ذریّه تو است، آیا میدانی کیست؟ او گفت: نه، فرمود: او کسی است که صورتش مانند دینار است و دندآنهایش مانند ارّه است و شمشیرش مانند سوزندگی آتش است (مگر در زمان مهدی از شمشیر استفاده میشود؟!!) داخل کوه میشود در حالت ذلّت و از کوه بیرون رود در حال عزّت، جبرئیل و میکائیل او را در پناه گرفتهاند. نویسنده گوید: خوب است خواننده در این عبارت نظر کند که چه مزخرفی به هم بافته که خودش هم نفهمیده است، فقط رسول خدا صو جبرئیل و میکائیل إرا ابزار دست خود قرار داده، آیا ایشان نمیدانند که پس از پیغمبر صجبرئیل بر کسی نازل نمیشود؟!.
×۳۵- عدّهای ضعیف یا مجهول از حضرت باقر روایتی نقل کردهاند که موجب توهین به حضرت موسی بن عمران است که میگوید حضرت موسی در سفر اوّل تورات نظر کرد و مقام قائم آلمحمّد را دید و گفت خدایا مرا قائم آل محمّد قرار ده، به او گفته شد که او از نسل أحمد است، سپس در سفر دوّم نظر کرد و مانند آن را دید و باز گفت خدایا مرا قائم آل محمّد قرار ده، باز همان جواب به او داده شد، سپس در سفر سوّم نظر کرد و باز مانند آن را دید و همان تقاضا را تکرار کرد و همان جواب را شنید!! آیا در همه اسفار تورات قائم ذکر شده بود؟ این کار و خصوصاً تکرار آن برای أمّتِ موسی÷چه فائدهای داشت؟! دیگر آنکه کاری که در این خبر به حضرت موسی÷که از انبیاء عظام إلهی است نسبت دادهاند اگر درباره یک فرد عادی گفته شود توهین به اوست که سه بار تقاضای غیرمعقول کرد و با اینکه جواب شنیده باز مکرّر کرد؟!! من نمیدانم این راویان از إهانت به رسولان إلهی چه غرضی داشتهاند به اضافه این که قائم اگر وجود میداشت باید خود به عنوان یک مسلمان به حضرت موسی÷ایمان میآورد!.
×۳۷- روایاتی که کشف الغمّه مکرّر کرده از «أبینعیم احمد بن عبدالله اصفهانی» از نویسندگان قرن پنجم ﻫ. که چهل حدیث مانند همان احادیث مکرّره قبلی نقل کرده و کلوخ چین نموده است. چنین شهرت دادهاند که او از اهل سنّت است. به هر حال او در استفاده از عقل کاهل بوده و فقط جمع حدیث نموده، چه ضعیف باشد و مردود و چه صحیح باشد و مقبول! البتّه اهل سنّت احادیث مجعوله از راویان مجهول الحال زیاد نقل کردهاند. لازم است بدانیم که عدّهای از علمای ساده لوح اهل سنّت بسیاری از أخبار راویان شیعه را نقل کردهاند و شیعه همان اخبار را از کتب آنان گرفته و دلیل بر صحّت مطالب خود قرار میدهند!!! [۱۲۱]. حال در این چهل حدیثِ ابینعیم اخباری هست که خرافی بودن مهدی خیالی را روشن و مبرهن میسازد. مثلاً در خبر اوّل تا سومّ آورده که مهدی اگر عمر کند و کم ریاست کند هفت، وگرنه هشت و یا نه سال است. حال کسی باید بپرسد آیا اینهمه قیل و قال و وعدههای سر خر من دادن و کتب مختلف را پر کردن که هزاران سال انتظار بکشند برای کسی که نُه سال ریاست کند، یعنی در تمام مدّت دنیا، جهان مبتلا به ظلم و جور باشد به استثنای نُه سال، آیا هیچ عاقلی دل خود را خوش میکند به این وعده؟ چه برسد به رسول خدای حکیم؟! و در خبر چهارم تا ششم گوید مهدی از ولد فاطمه است و در خبر پنجم که مشابه حدیث ۳۲ و ۳۶ است، میگوید: حضرت زهرا در موقع بیماریِ رسول خدا صبالای بستر او گریه میکرد، رسول خدا صبه او فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفت: برای اینکه میترسم پس از تو ضایع و تنها بمانم. آیا زن عاقلی مانند آن حضرت که توکّل بر خدا دارد و مقدّرات خود را به دست خدای حکیم میداند بالای بستر احتضار پدر چنین سخنان نامناسب میگوید، آیا با سخنان خود موجب ناراحتی بیشتر پدر خود میگردد؟! آنهم حضرت فاطمه که زنی دانشمند بوده و شوهری دانشمند و شجاع مثل حضرت علی÷دارد؟! آیا حضرت فاطمه خدا را رحیمتر و مهربانتر از رسو ل خدا صنمیداند؟!.
خبر هفتم میگوید: مهدی از قریهای به نام کرعه قیام میکند، و این ضدّ اخباری است که میگویند از مکّه قیام میکند. و در خبر هشتم تا یازدهم صفات جسمانی مهدی را بیان میکند که مثلاً برگونه راست مهدی خالی میباشد و صورتش مثل ستاره و برا فروخته است، رنگ او رنگ عربی،اندام اواندامی اسرائیلی [۱۲۲]؟! و بینی او برگشته میباشد. که هرکس با چنین صفاتی میتواند بگوید من مهدی هستم! به هر حال در این احادیث به قد و قامت مهدی پرداخته و چیزهایی آورده که شأن پیامبر صأجّل است که چنین فرموده باشد. و در خبر سیزدهم گوید دندآنهای جلوی او از هم جدا و پیشانی او باز است و زمین را پراز عدل میکند. و در خبر دوازدهم میگوید سلطان روم از آل هرقل است و مهدی امام مردم است، کسی نبوده به راوی بیسواد بگوید سلاطین روم و هرقل صدها سال است از بین رفتهاند و امروز تقریباً در تمام منطقه روم و کشورهای مختلف آنجا حکومت جمهوری برقرار است أمّا هنوز مهدی پیدا نشده است!!.
مجلسی این مطالب را از حافظ ابونعیم که میگویند از اهل سنّت بوده نقل کرده است تا کاملاً وجود مهدی را اثبات کرده باشد. در حالیکه مطالب ضعیف از هر کس نقل شود ضعیف است (فلاتجاهل).
در خبر پانزدهم آورده که چون مهدی مبعوث شود أمّت به نعمت میرسد و چهارپایان به زندگی میپردازند و زمین گیاه خود را خارج میکند. باید پرسید آیا اکنون زمین، گیاه خود را خارج نمیکند. و در خبر شانزدهم میگوید: رسول خدا صفرموده: بالای سر مهدی ابری است که در داخل آن أبر یک منادی ندا میکند مهدی خلیفه خدا است!! مسلّم است که مسأله خلیفه اللّهی درست نیست و ما درباره این موضوع بهاندازه لازم سخن گفتهایم [۱۲۳](مراجعه شود).درخبرهفدهم گویدچون مهدی بیاید بالایسراو مَلَکی ندا میکند این مهدی است!! میپرسیم سخن گفتن منادی آسمانی و فرشته با غیرنبیّ یعنی چه؟ اگر وحی است که به اجماع مسلمین پساز رسول خدا صقطع گردیده است و چرا در زمان رسول خدا صمنادی آسمانی با مردم سخن نمیگفت؟! أفلاتعقلون؟.
در خبر هجدهم مانند خبر ۲۳ و نهم گوید چون مهدی مبعوث شود ساکنان آسمان از او راضی بوده و او مال را به طور مساوی تقسیم میکند (یعنی استحقاقات مختلف مردم را در نظر نمیگیرد؟!!) و در خبر نوزدهم گوید قبل از ساعت قیامت مردی از اهل بیت من و هم اسم من پادشاهی کند و زمین را از عدل و داد پر نماید. و در خبر بیستم گوید: رسول خدا صفرمود: کنیه مهدی ابوعبدالله است. و این ضدّ أخباری است که میگویند: کنیه او ابوالقاسم است. معلوم میشود اینان از گفتن ضدّ و نقیض هم ابا ندارند. و در خبر بیست ویکم و سی وپنجم [۱۲۴]میگوید رسول خدا صفرمود: اسم او اسم من و اسم پدر او اسم پدر من است. پس معلوم میشود آن مهدی موعود محمّد بن الحسن قائم شیعیان نیست!!! در خبر سی و پنجم میگوید رسول خدا صفرمود: مهدی هفت و یا نه سال سلطنت میکند، و پس از او در زندگی خیری نیست. باید به این راویان و نویسندگان گفت برای سلطنت هفت ساله که پس از آن در دنیا خیری نباشد و اینهمه سر و سینه زدن و غوغا نمودن و هر ساله جشنهای عریض و طویل گرفتن نمیارزد.
در خبر بیست ودوّم تا بیست وچهارم میگوید مهدی در زمین عدل و داد خواهد کرد و عطای او گوارا میباشد. و در خبر بیست وپنجم میگوید رسول خدا صفرمود: مهدی هفت سال کار میکند و به شهر بیت المقدّس نزول مینماید. اوّلاً برای هفت سال اینهمه وعدههای إلهی موهون است. و ثانیاً: اینخبر ضدّأخباری است که میگوید در کوفه سکونت میکند.
در خبر بیست وششم میگوید رسول خدا صفرمود: چون پرچمهای سیاه را که از طرف خراسان حرکت میکند دیدند بیائید نزد او و اگرچه با زانو و روی برف باشید زیرا او خلیفة الله و مهدی است. معلوم میشود اینان لشکر ابومسلم را که دارای پرچمهای سیاه بودند آنان را لشکر مهدی و ابومسلم را مهدی دانستهاند. و این خبر از مجعولات بنیعبّاس است. أمّا وجود آن در کتب شیعه چه فایده دارد؟!! و در خبر بیست وهفتم و سی ودوّم و سی وسوّم نیز همین مطلب را تکرار و ابومسلم را مهدی دانسته است!! [۱۲۵].
در خبر بیست وهشتم تا سی ویکم نیز همان مطالب گذشته را تکرار نموده است و میگوید خدا قادر است که أمر این أمّت را پس از فساد، اصلاح نماید و چون مردی از اهل بیت من سلطنت کند چنین است و در زمان او آسمان ببارد و زمین نبات خود را خارج کند و مهدی از سادات اهل بهشت است. و در خبر سی وچهارم آورده که حضرت علی از پیغمبر سؤال کرده که آیا مهدی از ما است؟ پیغمبر فرموده: آری او از ما میباشد. و خبر سی وهفتم ربطی به پسر حضرت عسکری ندارد.
خبر سی وهشتم و سی ونهم ضدّقرآن است زیرامیگوید عیسی از آسمان پائین میآید و پشت مهدی نماز میخواند. باید گفت: اوّلاً قرآن صریحاً فرموده است که عیسی÷وفات نموده است چنانکه فرموده: ﴿ إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ......﴾[آل عمران: ۵۵]. «(ای پیامبر به یاد آر) آنگاه را که خدا فرمود ای عیسی: من تو را وفات دهم و به سوی خویش رفعت بخشم». قرآن میفرماید که عیسی÷روز قیامت به خدا عرض میکند: ﴿......كُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ﴾[الـمائدة: ۱۱۷]. «تا زمانیکه درمیان آنان بودم بر آنان شاهد و ناظر بودم پس چون مرا میراندی تو خود بر آنان (ناظر و) مراقب بودهای و تو بر هرچیز شاهدی». و ثانیاً در آیاتی از قرآن آورده است که اهل بهشت فقط یک بار مرگ را در دنیا چشیدهاند مانند آیه: ﴿ لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰ......﴾[الدُّخان: ۵۶]. «در آنجا (طعم) مرگ جُز مرگ نخستین را نچشند». و ثالثاً خدا در قرآن به رسول خود فرموده که ما هیچ بشری قبل از تو را زنده باقی نگذاشتیم چنانکه میفرماید: ﴿ وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَ......﴾[الأنبیاء: ۳۴]. «و ما پیش از تو برای هیچ بشری (نامیرایی و) جاودانگی مقرّر نداشتهایم». بنابراین زنده بودن عیسی÷برخلاف آیات قرآن است و همچنین است اگر دوباره زنده شود و دوباره بمیرد نیز ضدّ آیات قرآنی است زیرا چنانکه گفتیم قرآن فرموده است که اهل بهشت مرگ را در دنیا فقط کی بار چشیدهاند.
×۳۸- در اینجا باز نقل کرده از «کشف الغمّة» که در قرن ششم تألیف شده که او نقل کرده از کتاب «کفایة الطّالب فی مناقب علیّ بن ابیطالب» محمّد بن یوسف شافعی گنجی که او در آن کتاب جمع کرده ۲۵ باب از همان أخباری که سابقاً ذکر شد منتهی از ضُعَفا و مجاهیلِ أهل سُنَّت؟!!. باید گفت تکرار کردن اخبار ضعفاء و مجروحین چه سنّی باشند و چه شیعه چیزی را ثابت نخواهد کرد! [۱۲۶]. (فلاتَجاهل).
در أخبار «کفایة الطّالب» خرافات دیگری نیز وجود دارد که در اخبارسابق نبود. مثلاً در باب چهارم از رسول خدا صنقل کرده که فرمود: نزد گنج شما سه نفر کشته میشود که هر سه فرزند خلیفه میباشند، سپس پرچمهای مهدی که سیاه است از طرف مشرق میآیند و قتلعامّ میکنند، سپس رسول خدا صچیزی فرموده که من نفهمیدم!! کسی نبوده از جاعل روایت بپرسید در کدام گنج و کدام خلیفه، این مبهم بافی چه فایده دارد؟! در ابواب یکم تا پنجم چیزی زیادتر از آنچه ذکر کردیم وجود ندارد و تکرار همان مطالب است که مکرّر گردیده است و در باب ششم گوید رسول خدا صفرمود: مهدی پنج یا هفت و یا نه سال زندگی میکند. و این نیز تکرار گذشته است. باید گفت هزاران سال صبر کنید و هزاران حدیث بتراشید و هزاران صفحه کتاب را سیاه کنید که مهدی میآید و حدّ أکثر نه سال زندگی میکند و باقی عمر دنیا همه از این نعمت محروماند!! نام این را چه باید گذاشت و طرفداران مهدی در اینجا چه میگویند؟! آنهم چیزی که راوی شک داشته ۵ یا ۷ یا ۹ سال؟!!. و در این باب میگوید: داییهای مهدی از بنیکلاباند و مهدی پس از هفت سال میمیرد و مسلمین بر او نماز میگذارند. و در باب هفتم میگوید: مهدی مقامش از حضرت عیسی بالاتر است!! راوی برای عیسی مقام و رتبه جعل کرده! در صورتی که مهدی و هرکه پیرو رسولخدا(ص)است باید به عیسی÷ایمان بیاورد و طبق صریح قرآنهمه باید به او ایمان آورند. به علاوه آنهمه آیات در قرآن در شأن حضرت عیسی÷نازل شده که یکی از آنها در شأن مهدی نیامده، و چنانکه گفتیم قرآن وجود چنین مهدی را تأیید نمیکند.
ابواب بعدی تکرار قصّههای گذشته است و همان عیوب را داراست و تکرار آنها جز تضییع وقت نتیجهای ندارد. در باب بسیت وچهارم درباره مهدی به آیه ۶۷ سوره مائده استناد شده که انصافاً نامربوطتر از این نمیتوان گفت!! واقعاً که در نامربوط گویی کسی به گردپای این رُوات جاهلِ جاعل نمیرسد!.
در باب بیست و پنجم خواسته بر حیات بیش از حدّ طولانی مهدی دلیل بیاورد لذا قیاس کرده به بقای حضرت عیسی و الیاس و عمر خضر. در حالیکه قرآن میگوید حضرت عیسی و الیاس وفات کردهاند و از «خضر» أثری در قرآن نیست بلکه درمیان مردم چنین قصّهای رواج دارد!! به اضافه اینکه چنانکه بارها گفتهایم قیاسِ انبیاء به دیگران صحیح نیست و نمیتوان معجزه یک پیامبر را به پیامبر دیگر نسبت داد. بنابراین نمیتوان حیات معجزنشانِ حضرت نوح÷را به پیامبری دیگر نسبت داد چه رسد به غیرنبیّ (فتأمّل ولا تجاهل) و همچنیناند أصحاب کهف که عمرشان معجزی إلهی است و آنها خودشان مدّتی پس از بیدار شدن نیز از آن خبر نداشتند و خدا در کتابش به آن تصریح فرموده ولی ما بدون دلیل نمیتوانیم آن را به دیگران از جمله مهدی نسبت دهیم. خصوصاً کسی که وجودش مورد تردید جدّی است. علاوه براین توجّه کنید که مخالفت ما با امکان عمر طولانی برای انسآنها نیست بلکه خواست ما إثبات تحقّق آن، برای عَمرو یا زید است. (فلاتجاهل). و باز استدلال کرده به بقای دجّال و ابلیس، در حالیکه موضوع دجّال جزئی از قصّههای مربوط به مهدی بوده که محلّ نزاع است و اخبار آن از مجعولات است و أمّا ابلیس به تصریح قرآن [الکهف: ۵۰]. از نوع جِنّ بوده و همنوع انسان نیست و قیاس غیربشر با بشر قیاس معالفارِق است (فلاتجاهل).
در اینجا برای بقای حضرت عیسی÷استدلال کرده به آیهای که فرموده: ﴿ وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا ١٥٩ ﴾[النساء: ۱۵۹]. «و از أهل کتاب (هیچ) کسی نیست مگرآنکه پیش از مرگش به او (= عیسی) البتّه ایمان آورد و روز رستاخیز، او (= عیسی) بر ایشان گواه است». در حالیکه این آیه هیچ ربطی به بقای حضرت عیسی ندارد بلکه در این آیه خدا فرموده هیچ اهل کتابی نسبت مگرآنکه قبل از مرگ خود به عیسای حقیقی ایمان میآورَد و البتّه هر محتضری هنگام مرگ و رفتن به عالم دیگر، حقایق را آنطور که هست میبیند و ایمان میآورد، ولی این ایمان و توبه که از روی ناچاری است بیفایده است. منظور آن است که هم منکران نبوّتِ آنحضرت یعنی یهود و هم غُلُوّکنندگان درباره آن حضرت یعنی نصاری، در هنگام اختصار به عیسای حقیقی ایمان میآورند و حقیقت بر آنها آشکار میشود. در این آیه سخنی از اینکه حضرت عیسی÷قبل از قیامت به دنیا باز میگردد نیست بلکه در مقطع آیه از گواهی آنحضرت در قیامت سخن گفته و دلیل ندارد به موضوعی تا ایناندازه مهمّ یعنی ظهور مجدّد آنحضرت دردنیا هیچ اشاره نشود [۱۲۷]. خصوصاً که «تَوَفّی» به معنای دریافت کامل و بیکم و کاست است و در قرآن کریم اگر منظور خواب نباشد این تعبیر جُز درباره مرگ استعمال نشده است و خدا فرموده: ﴿......يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ......﴾[آل عمران: ۵۵]. «ای عیسی همانا من تو را وفات دهم و به سوی خویش رفعت بخشم». و حضرت عیسی نیز درباره خود تَوَفّی» گفته است [المائدة: ۱۱۷]. یعنی همچون سایر انبیاء که «مُتَوَفَّی» میشوند او نیز از أحوال جهان پس از «تَوَفّیِ» خودش، بیخبر بوده است.
در قرآن کریم -به استثنای خواب در آیه ۶۰ سوره انعام و ۴۲ سوره زُمَر که دارای قرینه است- هیچ موردی که «تَوَفّی» به معنای مرگ نباشد، وجود ندارد و همانطور که «تَوَفّی» در آیات متعدّد درباره رسول اکرم صاستعمال شده (یونس: ۴۶ و آیات دیگر) درباره حضرت عیسی÷نیز استعمال شده و دلیل نداریم که بدون وجود قرینه «تَوَفّی» آن حضرت را به صورت دیگری بدانیم نَحنُ أبناءُ الدّلیل. أما اینکه فرموده «تو را به سوی خود رفعت میبخشم و بالا میبرم» نباید توهّم شود که خدای تعالی مکان دارد و عیسی را به سوی مکان خود برده است!! بلکه مقصود رفعت مقام اوست، چنانکه وقتی گفته میشود: ﴿ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ﴾[البقرة: ۱۵۶]. «همانا ما از آنِ خداییم و همانا ما به سوی او باز میگردیم».به هیچ وجه مقصود از «به سوی او» مکان نیست. پر واضح است که خدا جهت ندارد.
در اینجا به آیه ۳۳ سوره توبه نیز استناد کرده که ما در باب «الآیات المُأَوّلة بِقیامِ القائم» درباره آیه مذکور توضیح لازم را آوردهایم. (ص ۱۵۳).
×۳۹- رجوع شود به خبر بیست و یکم در صفحه ۱۹۳ کتاب حاضر.
×۴۰- از ثعلبی نقل کرده که او در تفسیر «حمعسق» روایت کرده که سین رفعت و نورانیّت مهدی و ق، قوّت عیسی است که از آسمان پایین آید و نصاری را بکشد و کلیساها را خراب کند. و نیز روایت کرده که مهدی بر اصحاب کهف سلام میگوید و خدا آنها را زنده میکند سپس آنها به مرقد خویش باز میگردند و تا روز قیامت بر نمیخیزند! (چه کار بیفائدهای).
خواننده محترم سوره شوری را در قرآن ملاحظه کن و بدان که این سوره مکّی است و با توجّه به آیات آغاز این سوره، خود قضاوت کن که چقدر بیتناسب است که قرآن کریم خطاب به مشرکین مکّه و در ابتدای سوره شوری به رفعت و نورانیّت مهدی و قوّت عیسی اشاره فرماید! و این قول را مقایسه کن با این قول مستند برادر مفضال ما جناب «سیّد مصطفی حسینی طباطبائی» -حفظه الله تعالی- که میگوید حروف مقطّعه قرآن کریم، علامت أسماء الله است به دلیل آنکه حضرت علی÷در غزوات و جنگها برای خواندن خدا از این حروف استفاده میفرمود، چنانکه «نصر بن مزاحم المنقری» در کتابش نقل کرده که: «ماكانَ عَلِیٌّ ÷فِی قِتالٍ قَطُّ إلا نادى﴿ كٓهيعٓصٓ﴾ [۱۲۸]= «هرگز در هیچ جنگی نبود که علی÷ندای ﴿ كٓهيعٓصٓ ﴾نگوید» [وقعه صفّین: ص ۲۳۱] و یا روایت شده که آنحضرت عرض میکرد: «ای ﴿ كٓهيعٓصٓ ﴾مرا بیامرز» [تفسیر طبری: ج۱۶، ص ۴۴ و الإتقان سیوطی: ج۲، ص ۱۰]. و در تفسیر میبدی [۱۲۹]روایت شده که آنحضرت به ﴿ كٓهيعٓصٓ ﴾سوگند میخورد و چون میدانیم که جُز به أسمای حسنای إلهی نمیتوان سوگند خورد معلوم میشود که این حروف اشاره به أسمای حسنای إلهی است که مورد سوگندِ آنحضرت قرار گرفته است. چنانکه روایت شده که رسول خدا صبه عنوان نمونه فرموده: «حروف ﴿ كٓهيعٓصٓ ﴾اشاره است به أسمای حسنای إلهی که به ترتیب عبارتاند از: کافی، هادی، أمین، عالم (علیم)، صادق» [الإتقان سیوطی: ج۲، ص ۹] و شیخ صدوق نیز از حضرت سجّاد÷روایت کرده که حضرت علی÷فرمود: «هیچ یک از حروف مقطّعه نیست که بر نامی از نامهای خداوند دلالت نداشته باشد». [معانی الأخبار: ص ۴۴].
×۴۱- مدّعی است که رسول خدا صفرموده: «الـمهدیُّ طاووسُ أهلِ الجَنَّةِ»«مهدی طاووس أهل بهشت است»!لابد باید بگوییم خوشا به حالش!.
سپس به ذکر روایاتی که در کتب أهل سنت درباره مهدی آمده پرداخته که تکلیف آنها با توجّه به آنچه در کتاب حاضر (ص ۸۴ به بعد) آوردهایم، معلوم است و نیازی به تکرار نیست.
دراینجا مجلسی پسازآوردن اینمکرّرات شروع کرده به ذکر روایاتی ازأمیرالمؤمنین÷و حضرات حسنین و أئمّه بعدی† که مقداری از آنها مبهم و مغلق و مقداری مکرّر است و رُوات آنها ضُعفا و مجاهیلاند و متن آنها خرافی است که یقیناً أئمّه نگفتهاند بلکه از مجعولات راویان است! مثلاً در خبر ششم (ص ۱۳۴) حسین÷میگوید: مهدی کنیه عموی خود را دارد ؟!! و هشت ماه شمشیر بر دوش خود میکشد (آیا در آخرالزّمآنهم از شمشیر استفاده میشود؟! [۱۳۰]و در خبر هفتم (ص ۱۳۴) گوید: حضرت حسین÷در مسجد رسول خدا صبرخورد به حلقهای از بنیأمیّه و با قسم خوردن به نام جلاله، به آنان گفت که: مهدی میآید و هزاران هزار نفر از شما را میکشد!! در حالیکه امروز أثری از بنیأمیّه، نیست ولی مهدی ظهور نکرده است! و در خبر اوّل از علیّ بن الحسین (ص ۱۳۴) روایت کرده که فرمود: غیبت صغرای مهدی شش سال و شش ماه و شش روز خواهدبود در حالیکه کتب شیعه میگوید تقریباً هفتادسال بود. و ازحضرت أمیرالمؤمنین (ص ۱۳۵) روایت کرده که غیبت مهدی شش روز ویا شش ماه و یا شش سال است. آیا أمیرالمؤمنین شکّ داشته و دقیق نمیدانسته است [۱۳۱]!؟ و در خبر هفتم «ابوالمفضلِ» ضعیف از «ابن همام» که او نیز وضع خوبی ندارد از قول حضرت عسکری (ص ۱۶۰) روایت کرده که مهدی بالای سرش پرچمهای سفید است در حالیکه أخبار دیگر میگفتند پرچمهای سیاه از طرف مشرق میآیند!! احتمالاً این حدیث را رقبای ابومسلم و عبّاسیان جعل کردهاند. به هرحال این أخبار جُز إتلاف وقت نتیجهای ندارد! باید گفت از جعلیّات رُواتِ نادان است.
[۱۱۸] درباره او رجوع شود به «عرض اخبار اصول...» ص ۵۵۳. [۱۱۹] درباره ایمان و کفر رجوع شود به کتاب حاضر ص۷۰ به بعد و «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن» ص ۲۸۶ و ۲۸۷. [۱۲۰] صفویّه شیعه نبودند بلکه بر مذهب «أهل حقّ» بودهاند!. (فلاتَجاهل) [۱۲۱] به مطالبی که از «ابن خلدون» آوردهایم مراجعه و با أحادیث اینجا مقایسه شود. [۱۲۲] در خبر دوازدهم گفته شده که مشابه مردان بنیاسرائیل؟! دو عبای قطری (= ساخته قطر) بر دوش دارد!!. [۱۲۳] «عرض اخبار اصول...» ص ۴۰۶ تا۴۱۱ و ۶۱۴. [۱۲۴] و نیز خبر ۳۹ صفحه ۱۰۲ ج ۵۱ بحار الأنوار ـ مجلسی مجبور شده برای رفع این اختلاف فاحش بگوید کلمه «أبی = پدرم» که در اینگونه روایات آمده تصحیف کلمه «إبنی = پسرم» است!! در تنگنای قافیه خورشید، خر (خور) شود!!. [۱۲۵] ر.ک. کتاب حاضر، ص۹۷ و ص ۱۰۸ (نکته أوّل). [۱۲۶] درباره أخبار أهل سنّت که مربوط به مهدی است، تحقیق ابن خلدون که در کتاب حاضر آوردهایم بسیار هشیارکننده و مفید است. (مراجعه شود) [۱۲۷] به قول برادر دانشمند ما مرحوم «علیجان نوبخت» چگونه ممکن است قرآن کریم که از ذکر سگ اصحاب کهف [الکهف: ۱۸] و یا از ذکر نام زید -فرزندخوانده پیامبر- دریغ نفرموده [الأحزاب: ۳۷] از ذکر بازگشت حضرت عیسی به دنیا و مهدی که جهان را از عدل و داد و آسایش آکنده میسازد، صرف نظر کند؟! (فلاتجاهل). [۱۲۸] ابتدای سوره شریفه مریم. [۱۲۹] این روزها به تفسیر میبدی دسترسی ندارم تا شماره صفحه را نقل کنم. [۱۳۰] به صفحه ۱۰۹ کتاب حاضر (نکته دوّم) مراجعه شود. [۱۳۱] رک. «عرض اخبار اصول...» بررسی حدیث ۷ باب ۱۳۷ (ص ۶۳۶).