مقدّمهای بر مطالعه أخبار مهدی
اکنون میپردازیم به أخباری که در کتب ما درباره مهدی موعود آمده است. مشهورترین کتابیکه أخبار مهدی را گرد آورده «بحار الأنوار» مجلسی است. ما به اختصار أبواب مربوط به مهدی را بررسی کرده و به نظر خوانندگان میسانیم تا خود قضاوت نموده و ملاحظه کنند که این أخبار نه با عقل موافق است نه با قرآن کریم و اگر کسیاندکی فکر کند به نا درستی این أخبار و دروغگویی بافندگانِ آنها پی میبرد. جای تعجّب است از کسانیکه مدّعی عقل و علم بودهاند چگونه این أخبار را ترویج کردهاند؟!! أخباری که حتّی یک حدیث درست مقبول در آنها نمیتوان یافت! ناگفته نماند که ما در این کتاب، در معرّفی رُوات به أقوال علمای رجال شیعه استناد میکنیم.
أمّا پیش از پرداختن به أحادیث لازم است برای ممانعت از عوامفریبی علما، چند نکته را درباره أحادیث منظور، به یاد داشته باشیم:
أوّل: مطّلعین از تاریخ میدانند که ابتداء عبّاسیان و طرفدارانشان که قصد انقراض اُمَویان را داشته و میخواستند خود جانشین آنها شوند به جعل أحادیث موعود -از قبیل أحادیث رایات- اقدام کردند سپس سایر جماعات که با عبّاسیان رقابت داشتند ـ از جمله فِرَقِ مختلف شیعه از قبیل اسماعیلیان و.... ـ نیز به تأسّی از عبّاسیان به نفع رهبران گروه خود به جعل و اشاعه أحادیث موعود پرداختند تا پیروان خود را از دست ندهند و آنها را آماده قیام نگهدارند! متأسّفانه مؤلّفین ساده لوحِ مذاهب اسلامی این أخبار باقی مانده را تلقّی به قبول کرده و پس از مدّتی أحادیث مذکور جزئی از اعتقادات مذهبی گردید و متکلّمین متعصّب نیز أنواع و أقسام دلیلتراشیها در تقویت و تحکیم این عقیده کوشیدند!!.
دوّم: آنکه بهاندک تأمّلی در أکثر این روایات، معلوم میشود که از ناحیه شارع -که متّکی به علم مطلق و بیمنتهای إلهی است- صادر نشده است زیرا واضح است که گوینده تصوّری از تغییرات بسیار زیادی که در نحوه زندگی بشر واقع میشود، نداشته و آینده جهان و جهانیان را مشابه نحوه زندگی مردم در قرن دوّم و سوّم هجری میپنداشته است!! چنانکه یک نمونه از اینگونه أحادیث را در مقاله [مهدی موعود و غیبت او: ص۴۸] -که در آغاز کتاب حاضر آمده است- ملاحظه کردهاید.
سوّم: آنکه باید توجّه داشته باشیم -چنانکه برخی از علمای اسلام نیز گفتهاند- موعودی که در کتب و آثار یهود و نصاری آمده، با رسول أکرم صتطبیق میشود در حالیکه گاهی نویسندگان عوامفریب سعی میکنند مقصود از بشارات مذکور را پسر موهوم حضرت امام حسن عسکری÷قلمداد کنند!! نمونهای از بشارات به پیامبر أکرمصرا در جلد اوّل کتاب شریف «خیانت در گزارش تاریخ» فصل «در انتظار پیامبر موعود» (ص ۳۳ به بعد) ملاحظه فرمایید.
اینک میپردازیم به مندرجات جلد ۵۱ بحار
مجلسی قبل از باب ۱ امام ثانی عشر را «نور الأنوار» میخواند که این سخن باطلی است. حکما و فلاسفه و شیخیّه به فکر ناقص خود خدا را خالق عقل أوّل یا صادر أوّل یا نورالأنوار میدانند أمّا خدا فرموده: ﴿ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ ﴾[الإنسان: ۲]. «همانا ما انسان را از نطفهای آمیخته آفریدیم» و هر انسانی حتّی انبیاء و اولیاء از نطفه خلق شدهاند نه از نور. همچنین خدا خالق صادر اوّل نیست بلکه خالق همه چیز است که فرموده: ﴿ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ ٦٢ ﴾[المؤمن: ۶۲]. «این است خداوند (که) پروردگار شما (و) آفریننده هرچیزی است هیچ معبودی جُز او (به حقّ) نیست پس کجا و چگونه (از خدا) گردانیده میشوید». و خدا همانطور که فرموده: ﴿ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ ﴾همانطور هم فرموده: ﴿ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ ﴾«آسمآنها و زمین را آفریدیم».
مجلسی امام ثانی عشر را «خلیفة الرَّحمان الحُجَّة بن الحَسَن» خوانده در صورتی که خدای تعالی غائب نشده و نمیشود تا جانشین و خلیفه بخواهد مگر به عقیده خرافاتیان که از خودخواهی نمیخواهند قبول کنند که خدا خلیفه ندارد. ما درباره خرافه خلیفه اللّهی بهاندازه لازم [۴۹]سخن گفتهایم و در اینجا تکرار نمیکنیم. (مراجعه شود) البتّه باید دانست که انسآنها، مصلح یا مفسد، مؤمن یا کافر، همه خلیفهاند أمّا نه خلیفه خدا بلکه خلیفه سابقین خود، زیرا انسآنهای هرزمان جانشین و وارث نسلهای گذشته میباشند و قدرت و تمدّن آنان را به ارث میبرند. بدین معنی همه ما خلیفه هستیم. أمّا اگر منظور این باشد که او خلیفه منصوص و منصوب مِن الله است در اینصورت قولی بدون مدرک است و باید به کتاب شریف «شاهراه اتّحاد، بررسی نصوص امامت» تألیف مرحوم «قلمداران» مراجعه شود. ملاحظه کنید که از همان آغاز کتاب سخنان بیدلیل و خرافات جاری است.
[۴۹] ر.ک. تحریر دوّم «عرض أخبار أصول بر قرآن و عقول» ص ۴۰۶ تا۴۱۱.