۲۳- باب خبر سَعد بن عَبدالله
یکی ازکسانی که به نقل مجلسی و از قول صدوق «مهدی» را دیده «سعد بن عبدالله أشعری» است! أمّا نجاشی فرموده بعضی از أصحاب ما ملاقات «سعد» را با حضرت عسکری÷حکایتی جعلی میدانند. به هر حال صدوق نقل کرده از «أحمد بن عیسی» به واسطه نوفلی أمّا «ابن عیسی» مجهول الحال است! او نقل کرده از «أحمد طاهر القمی» که او نیز مجهول ومهمل است! او نقل کرده از «محمّد بن بحر الشّیبانی» که ضعیف و غالی است. و او نقل کرده از «احمد بن مسرور» که مهمل است!! ملاحظه میکنید که صدوق، حدیث را به پنج واسطه از «سعد بن عبدالله» نقل کرده که مطابق روش صدوق نیست و چنانکه محشّی محترم تذکّر داده صدوق همواره أحادیث خود، از «سعد» را با یک واسطه که پدرش باشد و یا از «محمّد بن الحسن الولید» و یا از هر دو نقل میکند. اشکال دیگر اینکه سه نفر از این پنج واسطه مجهول و مهمل و یکی از آنان غالی است، و این خبر در نهایت ضعف است. اشکال مهمتر اینکه علمای رجال و حدیث، «سعد بن عبدالله» را در زمره کسانی که از امام زمان روایت کرده باشند، نشمردهاند و از کسانی که معجزه دیده باشند به حساب نیاوردهاند در صورتی که در این خبر میخواهد برای امام معجزه بتراشد! اشکال دیگر اینکه در این خبر نقل کرده که «احمد بن اسحاق» در زمان حضرت عسکری فوت شده است. و این ضدّ اخباری است که او را از نُوّابِ امام زمان شمردهاند! که سالها پس از حضرت عسکری÷زنده بود. اشکال دیگر اینکه در این خبر میگوید صاحب الأمر با انار طلایی بازی میکرد در حالیکه همانطورکه محشّیِ فاضل اشاره کرده کلینی از قول حضرت صادق÷روایت کرده که فرموده: صاحب این امر(= امامت) ازطفولیّت أهل بازی و لهو و لعب نیست (باب ۱۲۸، حدیث ۱۵) أمّا جالبتر اینکه در همین قصّه از یک سو میگوید پدر طفل که مشغول نوشتن بود برای اینکه وی مانع نوشتن نشود انار طلا را روی زمین میانداخت تا طفل برود وآن را بگیرد ومشغول شود و از سوی دیگر میگوید طفلِ مذکور از غیب خبر میداد و سؤالات کلامی و فقهی مهمان را جواب میداد!!! به اضافه داشتن انار طلا -که بسیار گرانقیمت خواهد بود- در منزل امام امتیازی برای امام نیست. اشکال دیگر آنکه در این خبر امام زمان راجع به اموالِ مردم از غیب خبر داده در حالیکه جُز خدا کسی غیبت نمیداند. و به علاوه در این حدیث گوید «احمد بن اسحاق» جامه پیرزنی را در کیف دستی خود جاگذاشته و فراموش کرده بود برای امام بیاورد و امام آن را از او مطالبه میکند و او محزون میشود تا اینکه به هنگام نماز جامه را در زیرپای حضرت عسکری مییابد! شما را به خدا ملاحظه کنید چه خرافاتی به نام اسلام ساخته و پرداختهاند، انسان متحّیر میماند به این دروغپردازان چه بگوید، میپرسیم مگر امام شما بالاتر از رسول خدا است؟!، چنانکه در کتب معتبرِ سیره مذکور است در مراجعت از غزوه بنی المصطلق که عائشه نیز همراه رسول خدا صبود در بین راه برای یافتن گردنبندش از قافله فاصله گرفت و کسانی که هودجش را بر شتر مینهادند چون بیش از دو نفر بودند متوجّه سبکی هودج نشدند و ندانستند کسی در هودج نیست لذا قافله حرکت کرد و از منزلگاه دور شد چون عائشه به منزلگاه قافله بازگشت کسی را ندید و دانست که جامانده لذا همانجا منتظر نشست تا به دنبال او بیایند. مدّتی گذشت و مردی به نام «صفوان بن معطّل» که کارش این بود که از پس قافله بیاید، به منزلگاه رسید و دانست که عائشه جا مانده است لذا شترش را آورد و عائشه بر شتر نشست و صفوان در حالی که افسار شتر را به دست داشت وی را باز گرداند. منافقین گمآنهای ناروای خود را میان مردم نشر دادند و کار بدانجا رسید که رسول خدا صمردّد و به مدّت یک ماه به عائشه کم لطف بود تا اینکه آیات ۱۱ تا ۲۰ سوره نور نازل و عائشه کاملاً تبرئه شد. به هرحال رسول خدا صاز جا ماندن عیالش خبر نداشت و تا قبل از نزول وحی از بیگناهی او مطمئن نبود ولی امام کذّابین از جا ماندن جامه فلان پیر زن خبر دارد!! رسول خدا صهنگام هجرت طیّ الأرض نکرد و با زحمت فراوان خود را به مدینه رساند ولی امام کذّابین از فرسخها راهِ دور میتواند أموال مردم را نزد خود حاضر کند!.
اشکال دیگر اینکه در این حدیث قائل به رجم شده و گوید خدا به رجم (= سنگسار) أمر کرده است. و این افتراء به خداست و خداوند فرموده: ﴿ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ ﴾[الأنعام: ۱۴۴]. «پس کیست ستمکارتر از آنکه بیهیچ دانشی بر خداوند دروغ بسته تا مردم را به گمراهی کشاند». رجم مورد اختلاف فقهاست پس چگونه میگویید خدا به رجم أمر فرموده است؟! آیا نمیدانید که خدا فرموده: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ ١٦٨ إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩ ﴾[البقرة: ۱۶۸-۱۶۹]. «گامهای شیطان را پیروی مکنید که او دشمن آشکار شماست وشمارا فرمان میدهد.....که آنچه را نمیدانید بهخدا نسبت دهید». و بارها در قرآن با استفهام توبیخی (انکاری) فرموده: ﴿ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ﴾«آیا چیزی را که نمیدانید [از خداست] به خدا نسبت میدهید؟».
اشکال دیگر این حدیث درباره حروف «کهیعص» در اوّلِ سوره مریم است که میگوید منظور از کاف، کربلا، و منظور از ها، هلاک عترت، و یاء یزید و عین عطشِ حسین و صاد صبر اوست. این نیز صحیح نیست و مخالف قول مفسّرین و مخالف قول حضرت علی÷است که فرموده هر یک از حروف مقطّعه یکی از اسامی و صفات خداست. بنابراین منظور از «کهیعص» این است که خدا در اوّل سوره مریم صفات خود را یاد نموده تا بدانیم آنچه در این سوره آمده حق است. (رجوع شود به صفحه ۱۹۸ کتاب حاضر).
به هرحال آنچه ذکر شد بعضی از اشکالات این خبر میباشد و إلا در این خبر اشکالات بسیاری هست که مخالف آیات قرآن است، ولی ما به همین مقدار اکتفا کردیم. همین «سعد» کتابی نوشته به نام «الـمَقالاتُ والفِرَق» که در آنجا ذکری از دیدن صاحب الأمر نکرده، اگر این خبر صحیح بود قطعاً در آنجا ذکر مینمود. خواننده محترم صدوق چنین خبر مفتضحی را در «کمالُ الدّین» آورده و ما میپرسیم آیا اگر صدوق با قرآن به قدر لازم مأنوس میبود و یااندکی از عقل خود استفاده میکرد، ممکن بود چنین خبری را در کتابش بنویسد؟!.