فصل سوّم: آیاتی که درباره امام دوازدهم به آنها استشهاد میشود
پیش از اینکه آیات را ذکر کنیم از شما خواننده عزیز میخواهیم اگر قرآن را حفظ نیستی یا اگر به عربی آشنا نیستی، ترجمه قرآن را باز کن و آیاتی را که ذکر میشود با دقّت مطالعه کن:
۱- یکی از آیاتیکه درباره مهدی بدان استشهاد میکنند آیهای است که خداوند میفرماید: ﴿ وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ١٠٥ ﴾[الأنبیاء: ۱۰۵]. «در زبور بعد از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث میبرند».میگویند صالحان زمینِ دنیا را در زمان ظهور مهدی به ارث خواهند برد!!.
عجیب است آیه به این روشنی را چگونه از موضعش تحریف میکنند و به أمری دروغ نسبت میدهند، خدا لعنت کند کسانی را که روایات دروغ را در اسلام وارد کردند و باعث کجوری در اسلام گشتند.
حال ببینیم مقصود از این آیه چیست؟ ابتدا باید به دنبال نشانی داده شده در این آیه برویم، یعنی باید ببینیم در زبور حضرت داود÷چه نوشته شده؟ در آیه (یا سیمان) ۲۹ مزامیر ۳۷ آمده که: «صالحان وارث زمین خواهند شد و در آن تا أبد سکونت خواهند کرد».
از این آیه کتاب زبور که صالحان، و وارث زمین شدنشان را ذکر کرده، معلوم میشود همان آیهای است که خداوند نشانی آن را بیان فرموده و معلوم است که منظور از «الأرض» یعنی زمین بهشت زیرا اگر مقصود زمینِ دنیا بود، زمین دنیا که تا أبد پابرجا نیست و صالحان در دنیا که تا أبد زنده نخواهند بود و بالآخره قیامت میشود و خداوند میفرماید: ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١ وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا ٢ ﴾[الزّلزال: ۱-۲]. «آنگاه که تکان خورد زمین تکان خوردنی، و زمین سنگینیهایش را خارج کند».و خداوند میفرماید: ﴿ كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾[الرّحمن: ۲۶-۲۷]. «هرکس روی زمین است فانی میشود، و فقط خدای صاحب جلال و اکرام باقی میماند».
در آیات دیگرِ از قرآن «الأرض» به معنای أرض بهشت نیز آمده، مثلاً خدواند میفرماید: ﴿ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ٧٤ ﴾[الزُّمَر: ۷۴]. «[بهشتیان] میگویند، ستایش خدایی را که به وعدهاش وفا کرده و زمین بهشت را به ما إرث داد، هرجا بخواهیم در آن برویم پس چه خوب است مزد عمل کنندگان». مضافاً براینکه «الصّالِحُون» در آیه مورد استناد در سوره انبیاء مُحَلّی به الف و لام است و تمام صالحان را شامل میشود نه فقط صالحان آخر زمان را که مدّعیان امام دوازدهم میگویند.
۲- یکی دیگر از آیاتیکه به آن استشهاد میکنند، آیهای است که خداوند میفرماید: ﴿ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ ٥ ﴾[القصص: ۵]. «ما اراده میکنیم که منّت نهیم بر کسانیکه مورد استضاف در زمین قرار گرفتند که آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».
این آیه را دلیل بر اثبات مهدویت گرفته و به آن استشهاد میکنند، چنانکه روشن است در تفسیر هرآیه از قرآن، باید به قبل و بعد آن نیز توجّه داشت، آیات دیگری که آیه را تفسیر میکند در نظر داشت، به مکّی بودن یا مدنی بودن آیه توجّه داشت و هکَذا.....
حال تو خواننده عزیز توجّه کن که ما قبل و ما بعد آیه چیست؟ خداوند قبل از این آیه میفرماید: ﴿ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٤ ﴾[القصص: ۴]. «فرعون در آن سرزمین برتری جست و اهالی آن را گروه، گروه کرد، تا آنها را ضعیف کند، پسران آنها را سر میبرید، و زنانشان را زنده میگذاشت، و از مفسدین بود». سپس خداوند در آیه پنجم میفرماید: «ما اراده کردیم برهان مستضعفان آن سرزمین منّت نهیم، و آنان را پیشوایان و وارثان نماییم». مفسّرین سنّی و شیعه نیز این مطلب را گفتهاند.
حال اگر کسی اشکال کند که چرا «نَمُنُّ» فعل مضارع است، پاسخ آن است که خدواند در اینجا لفظ مضارع به کار برده تا نشان دهد اراده او به پیروزی موسی بعد از استضعاف فرعون بوده، چنانکه در آیه بعد بلا فاصله میفرماید: ﴿ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ ٦ ﴾[القصص: ۶]. «و برای ایشان در آن زمین تمکّن و استقرار قرار دهیم و به فرعون و هامان و لشکریان آن دو آنچه را که از آن حذر میکردند بنمایانیم». که کلمه «نُرِیَ» نیز به لفظ مضارع آمده و به فعل «نُمکِّنَ» و «نَجعَلَهُم» و «نَمُنَّ» معطوف است. با آنکه فرعون و هامان قبل از حضرت محمد صبودهاند فعل «یُذَبِّحُ» نیز به صورت مضارع آمده زیرا فرعون پس از استضافشان آنها را سر میبریده در صورتیکه میدانیم فرعونِ معاصر موسی، در زمآنهای گذشته پسران بنیاسرائیل را سر میبریده، و آیه گذشته را حکایت میکند نه حال و آینده را. پس خداوند لفظ «نُرِیَ» را که فعل مضارع است آورده و «أَرَینا» که فعل زمان گذشته است، نیاورده تا برساند بعد از استضعاف آنها و بدکاریهای فرعون اراده کریم به آنها نشان دهیم آن عذابی را که لایق بودهاند. و آیه ارتباطی به آخرالزّمان ندارد.
۳- آیه دیگری که به آن استشهاد میکنند و پوسترهایی از آن درست کرده و برروی پارچه با خطّ درشت مینویسند و هزینه زیادی را که باید صرف تبلیغات اسلام راستین شود صرف گمراه نمودن مردم میکنند، آیهای است که میفرماید: ﴿ بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ﴾[هود: ۸۶]. «باقی گذاشته خدا برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید». که میگویند منظور از ﴿ بَقِيَّتُ ٱللَّهِ﴾امام زمان است!!! این آیه نیز با توجّه به ما قبل و ما بعدش به روشنی معلوم است که مربوط به قوم شُعَیب است که پیغمبر آنان میفرمود: کم فروشی نکنید و آنچه خدا از روزیهای حلال باقی گذاشته از آنها سود بجویید. و مقصود از «بَقِیَّةُ الله»، سود حلالی است که از راه کسب به دست میآید، و طرف صحبت قوم شُعَیب هستند. مفسّرین أهل سنّت، این آیه را در مورد قوم شُعَیب و «بَقِیَّةُ الله» را در این آیه سود حلالی که از راه کسب به دست میآید، دانستهاند، و از طریق مفسّران شیعه، ما قول یکی از بزرگترینشان، یعنی صاحب «مَجمَعُ البَیان» را نقل میکنیم، که وی این آیه را در مورد قوم شُعَیب میداند و مقصود از «بَقِیَّةُ الله» را در این آیه سود حلالی که از کسب بدست میآید، میداند و میگوید: «اَلبَقِیَّةُ بِمَعنَی الباقی أی ما أبقَی اللهُ تَعالی لَکُم مِنَ الحَلالِ بَعدَ إتمامِ الکَیلِ وَ الوَزنِ خَیرٌ مِنَ البَخسِ وَ التَّطفیفِ، وَشَرَطَ الإیمانَ فی کَونِهِ خَیراً لَهُم لِأنَّهُم إن کانوا مُؤمِنینَ بِالله عَرفُوا صِحَّةَ هذَا القَول»«بقیه در این آیه به معنای باقی و منظور آن چیزی است که خدای تعالی از حلال برای شما باقی گذارد، پس از آنکه شما کیل و ترازو را کامل و تمام نمایید و بهتر است برای شما از کم دادن و کم فروشی و منظور از شرط ایمان که در آیه، آن را ذکر کرده یعنی تمام دادن پیمانه و ترازو برای ایشان بهتر است که اگر به خدا ایمان داشته باشند صحّت این قول را میفهمند».
مفسّرین دیگر شیعه نیز بر این مطلب هستند، و مقصود از ﴿ بَقِيَّتُ ٱللَّهِ ﴾را سود حلال از کسب در این آیه میدانند و این آیه را در مورد قوم شعیب میدانند. حال اگر مفسّری از شیعه از روایتی ضعیف استفاده کرده باشد و حرفی زده باشد، نظرش طبق آیه قرآن و روایات زیاد در این مورد و نظر مفسّرین سُنّی و شیعه، صحیح نمیباشد. و به علاوه باید گفت خدا اجزاء ندارد که امام زمان باقی آن اجزاء باشد و چگونه ممکن است حَقّتَعالی به قوم شعیت بگوید مهدی که شما وی را حتی پدرانش را نمیبینید، برای شما بهتر است؟!!.
۴- آیه دیگر که به آن استشهاد میکنند آیهای است که خداوند میفرماید: ﴿ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٤ ﴾[البقرة: ۳-۴]. «پرهیزکاران کسانیاند که به غیب ایمان میآورند و نماز را برپا میدارند و از آنچه روزیشان کردهایم انفاق میکنند و آنان که به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده ایمان میآورند و به آخرت [روز پاداش و جزا] یقین میکنند». میگویند منظور از ایمان به غیب، ایمان به مهدی میباشد!.
در حالیکه اگر این آیه را با توجّه به آیات ما قبل و ما بعدش در نظر بگیریم، معلوم میشود، مقصود از غیب در این آیات ذات باریتَعالی است. برخی گفتهاند: مقصود از «غَیب» قیامت است که اکنون از نظرها پنهان است ولی آنها نیز دلیلی بر این قول ندارند. أمّا دلائل اینکه این آیه در مورد ذات خداوند است و در مورد مهدی نیست بدین قرار است:
أ) چنانچه توجّه شود، میفرماید: ﴿ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ ﴾[البقرة: ۳]. «متقین کسانی هستند که به غیب ایمان میآورند و نماز را بپا میدارند».
بنابراین، پیش از نماز خواندن باید ایمان به خدا وجود داشته باشد، تا اینکه برای او نماز خوانده شود. پس معلوم میشود منظور از ﴿ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ ﴾ایمان به خداوند است که بعد از آن میفرماید: ﴿ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ ﴾«و نماز میخوانند».
ب) غیب در این آیه خداوند است و ﴿ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ ﴾مقصود ایمان به خداوند است، چون اگر به آیات قبل و بعدش توجّه کنیم، خداوند چند چیز را از صفات متّقین قرار داده: ایمان به غیب، نماز خواندن، انفاق کردن، ایمان به قرآن و کتب آسمانی، ایمان به آخرت، حال آیا میتوان گفت در این چند مورد ایمان به خدا مطرح نشده؟ البتّه خیر. و ما میدانیم که ایمان به خدا از همه چیز واجبتر است. پس در این آیه غیب جُز ذات خداوند متعال چیز دیگری نمیتواند باشد.
ج) خداوند در هر سوره از قرآن از خودش یاد کرده و بیش از هزاران دفعه در قرآن از خدا یاد شده و مؤمنین هم باید به خداوند ایمان بیاورند ولی از مهدی در قرآن یادی نشده، چیزی که از او یاد نشده، چگونه خدا میخواهد مردم به او ایمان آورند! بنابراین آیا غیب در این آیه ذات خدا باید باشد و ایمان به غیب، ایمان به خدا باید باشد که اینهمه خدا از خود یاد کرده، یا ایمان به مهدی که یادی از او و نامی از او در قرآن نیست؟! به علاوه خدا در این آیه، از بشر، ایمان به غیب را خواسته و دستور داده به غیب ایمان آورند، در حالیکه اگر منظور از غیب، امام زمان باشد، هم در زمان کودکی و قبل از غیبت مصداق غیب نبوده و هم پس از ظهور او این آیه لغو میشود، زیرا ظاهر شده و دیگر، غیب نیست تا مردم به غیب ایمان آورند.
د) خداوند میفرماید: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ ١٢ ﴾[الملک: ۱۲]. «کسانی که از خداوند با آنکه در غیب است بیمناکاند برای آنها آ مرزش و أجر بزرگ است».و فرموده: ﴿ إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلذِّكۡرَ وَخَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِ ﴾[یس: ۱۱]. «همانا میترسانی کسی را که این قرآن را پیروی کند و از خدای رحمان که در غیب است بترسد». و میفرماید: ﴿ وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِينَ غَيۡرَ بَعِيدٍ٣١ هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٖ٣٢ مَّنۡ خَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِيبٍ٣٣ ﴾[ق: ۳۱-۳۳]. «و بهشت برای پرهیزکاران نزدیک شود که دور نباشد این است آنچه وعده داده میشدید برای هرکس که به خدا روی آورد و خود را حفظ کند، کسیکه از خدای رحمان که در غیب است بترسد و با قلب خاشع و نالان آمده باشد».
هـ) چنانکه در تفسیر «تابشی از قرآن» آمده: اگر مقصود از غیب امام غائب باشد میپرسیم آیا آن امام خود از متّقین است یا خیر؟ اگر از متّقین باشد بنابراین باید ایمان به غیب یعنی ایمان به خودش بیاورد! او چگونه از خودش غائب است تا ایمان به خودش بیاورد؟!!.
و) مقصود از غیب در آن آیه، قیامت هم نیست، چون در آخر آیه ۴ همان سوره بقره میفرماید: ﴿ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ﴾[البقرة: ۴]. «متقین به آخرت یقین دارند». اگر مقصود از غیب، قیامت باشد، تکرار مکرّر میشود، و بعید است که خداوند ایمان به خودش را جُزء صفات متّقین نیاورد و دوبار ایمان به آخرت را بیان کند!.
۵- آیه دیگری که به به آن استشهاد میکنند آیه ۹ سوره صفّ است که در آیه ۳۳ سوره توبه نیز شبیه به آن آمده و میفرماید: ﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣ ﴾[التوبة: ۳۳]. «خداست که پیامبرش را با هدایت و آیین درست به سوی مردم فرستاد تا آیین وی را بر تمام آیینها پیروز گرداند، هر چند مشرکان را خوشآیند نباشد».
مجلسی این آیه را همچون آیات قبل در بحار آورده که این آیه درباره قائم آلمحمّد است و او امامی است که خداوند او را بر همه کیشها غالب گرداند. أمّا در مورد این آیه، لازم است بدانیم برخی از علمای شیعه، این آیه را تحقّق یافته در صدر اسلام میدانستند که پیغمبر صو اصحابش بر تمام جهان آن روز مسلّط شدند و اسلام بر همه أدیان غلبه کرد، من جمله آیت الله ابوالقاسم خوئی، در کتاب «البَیان» در بحث إعجاز قرآن این آیه را تحقّق یافته در صدر اسلام میداند. و برخی میگویند اسلام درمیدآنهای جنگ بر یهود و نصاری و زرتشتیان و کفّار غلبه یافت. حال، ما روشن میسازیم که این آیه در چه موردی است؟.
أ) در این آیه قید «أرسَلَ رَسُولَهُ» آمده، یعنی، خداوند رسولش را فرستاد تا آیین خود را بر آیینهای دیگر غالب گرداند، پس معلوم میشود غلبه آیین حقّ به وسیله رسول یعنی حضرت محمّد صباید انجام شود، و بدین معنی است که برخی گفتهاند محمّد صدر میدآنهای جنگ بر کفّار و اهل کتاب غلبه نمود. ولی به نظر ما صحیحتر این است که به وسیله براهین و دلائلی که در قرآن است بر روشهای غلط و آیینها غلبه نمود، چنانکه میفرماید: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ لِلۡحَوَارِيِّۧنَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِۖ فََٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ ١٤ ﴾[الصّف: ۱۴]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یاران خدا باشید چنانکه عیسَی بن مریم به حواریّین گفت چه کسی مرا در راه خدا یاری میکند؟ حواریّون گفتند: ماییم یاران خدا، پس طائفهای از بنیاسرائیل ایمان آوردند و طائفهای کفر ورزیدند، پس ما کسانی را که ایمان آوردند بر دشمنانشان غالب گردانیدیم».از جمله کسانی که گفتهاند این غلبه پیروان عیسی بر دشمنانشان با حجّت بود، زید بن علی است که چنین گفته و صاحب کشّاف نیز نظیر این قول را آورده است.
ب) خود قرآن در چندین آیه تصریح نموده و خبر داده که یهود و نصاری تا قیامت هستند و هیچ وقت محو نخواهند شد، و اگر ما بگوییم این آیه میگوید تمام أدیان از بین میروند و همه مسلمان میشوند با آن آیات شریفه که در سوره مائده آمده و ما قبلاً بیان کردیم [۲۱]، منطبق نمیشود، به علاوه در این آیه یعنی آیه نهم از سوره صف، خدا نفرموده رسول را فرستادیم تا أدیان دیگر را محو نماید، بلکه فرموده بر آنها غالب باشد و غالب شدن غیر از محو و نابود کردن است. و دیگر آنکه خداوند فرموده: ﴿ كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓ ﴾[المجادلة: ۲۱]. «خدا مقرّر داشته که من و رسولانم غالب و پیروز خواهم گشت». و ما میدانیم که برخی از رسولان خدا را کشتند. پس منظور از غلبه در این آیه، غلبه معنوی میباشد.
۶- از آیات دیگری که به آن استشهاد میکنند آیهای است که خداوند میفرماید: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥ ﴾[النّور: ۵۵]. «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و عملهای صالح را پیشه کردهاند وعده داده که آنها را در زمین خلیفه گرداند، همان طورکه کسانی را که قبل از ایشان بودند در زمین خلیفه گردانید، و ثابت میدارد برای آنان دینشان را که بر ایشان برگزید، و ترس آنها را بعد از خوفشان تبدیل به أمنیّت گرداند تا اینکه مرا عبادت کنند و شریکی برایم قرار ندهند، و هرکس بعد از این کافر شود، جزء فاسقان خواهد بود». میگویند، این آیه درباره مهدی نازل شده است!!.
أمّا باید توجّه داشت که:
أ) در این آیه ذکر: ﴿ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ﴾به طور خطاب است که معلوم میشود درباره کسانی است که معاصر پیغمبرصبودهاند.
ب) در این آیه، قید شده: ﴿ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ ﴾یعنی: «شما را جانشین نماید همان طورکه قبل از شما را جانشین گرداند». اگر ما در قرآن نگاه کنیم میبینیم که خداوند سابقین را در تمام کره زمین خلافت و سلطنت نداد، مثلاً میفرماید: ﴿ يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ ﴾[ص: ۲۶]. «ای داود ما تو را خلیفهای در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حقّ حکم کن».از این آیه معلوم میشود خلیفه بر تمام زمین نیست چون حضرت داود÷بر گوشهای از زمین حکومت نموده، و بر تمام أهل آن حکومت نمیکرد. حال اگر کسی اشکال کند از کجا حضرت داود بر تمام اهل زمین حکومت نکرده باشد، میگوییم از قرآن معلوم میشود. حضرت سلیمان÷که پسر داود بود بعد از داود، از حال أهالی سبا که خورشید پرست بودند، با خبر نبود و هُدهُد برای او خبر آورد. یعنی تمام اهل زمین در زمان داود تسلیم خدا و دین داود نشده بودند، و از آن حبری نداشتند، و در زمان داود خورشیدپرستانی در زمین بودند که داود خبر نداشت و آنها نیز از داود خبر نداشتند، بعداً در زمان پسرش سلیمان که جانشین داود شد با خبر شدند، و چه بسا کسانی در زمین میبودند که سلیمآنهم از آنها خبر نداشت. و این موضوع از آیات ۲۲ تا ۲۸ سوره نَمل معلوم میگردد. پس معلوم میشود مقصود از خلیفه شدن، جانشین شدن بر کفّار و غلبه بر آنها در ناحیه مکّه و أطراف آن است که در صدر اسلام به وقوع پیوست و در دعای وحدت که هنگام فتح مکّه مسلمین میخواندند، آمده است: «لا إلهَ إلا اللهُ وَحدَهُ وحدهُ وحدهُ، أنجَزَ وعدهُ، ونَصَرَ عبدهُ، وهَزَمَ الأحزاب وحدهُ». مقصود از «أنجزَ وعدَهُ»حاکمیّت مسلمین بر مکّه است که طبق آیه مورد استشهاد: ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾[النور: ۵۵]. به وقوع پیوست. به علاوه کلمه «الأرض» در این آیه با الف و لام آمده، که الف و لام عهد است مانند این آیه که خدا به پیغمبرش فرموده کفّار میخواستند تو را از زمین بیرون کنند: ﴿ وَإِن كَادُواْ لَيَسۡتَفِزُّونَكَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِيُخۡرِجُوكَ مِنۡهَا ﴾[الإسراء: ۷۶]. که منظور این نیست که پیغمبر را از کره زمین بیروناندازند بلکه کلمه «الأرض» با الف و لام آمده، یعنی از آن زمین معهود (عربستان) اخراج نمایند.
ج) هنگام جنگ مسلمین با ایران حضرت علی÷به این آیه اشاره و به عُمَر فرمود: «هُو دِینُ اللهِ الَّذِی أظهَرَهُ، وَجُندُهُ الَّذی أعَدَّهُ.... وَ نَحنُ عَلی مَوعودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ». «این دین خداست که آن را غالب و پیروز ساخته و سپاه اوست که آن را یاری فرموده... و ما متّکی به وعده إلهی هستیم و خداوند وعدهاش را جامه عمل میپوشاند».[نهج البلاغه: خطبه ۱۴۶]. بنابراین اصحاب رسول بر قسمتی از کره زمین خلافت کردند، همچنان که مردم پیش از ایشان نیز بر پارهای از زمین خلافت و حکومت کردند.
۷- آیه دیگری که به آن استشهاد میکنند آنجاست که خداوند تعالی میفرماید: ﴿ وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢ وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ ﴾[النَّمل: ۸۲-۸۳]. «هنگامیکه آن گفته [عذاب] بر کفّار محقّق شود از زمین جنبندهای بر آنها خارج کنیم که با آنها سخن میگوید که این مردم به آیات ما یقین نمیداشتند، و روزی که از هر أمّتی دستهای از کسانی را که به آیات ما تکذیب میکردندمحشور میکنیم، پس آنها تقسیم کرده میشوند».
میگویند: منظور از «دابَّة» یعنی جنبنده در آیه ۸۲، «مهدی» است و میگویند منظور از آیه ۸۳ درباره رجعت میباشد.
در مورد آیه اوّل (یعنی آیه ۸۲)، باید گفت: اولاً کلمه «دابّة» در قرآن به معنی جنبندگان پست آمده [۲۲]که با امام تناسب ندارد. ثانیاً در مورد این آیه (۸۲ نَمل) باید به ما قبل آن توجّه کرد. آیه ۶۶ همین سوره درباره کفّار است که به آخرت شک داشتند. آیه ۶۷ نیز در مورد کفّار است که منکرانه میگفتند آیا اگر استخوان شویم و خاک گردیم، روز قیامت برانگیخته میشویم؟! در آیه ۷۱ میگفتند: وعده عذاب آخرت چه موقع است؟ در آیه ۸۰ به پیامبر میفرماید: «تو مردگان را نمیتوانی بشنوانی و تو هدایتکننده کوران نیستی». بعد در آیه ۸۲ که آیه مورد بحث است، میفرماید: «وقتی که وعده عذاب بر آنها محقّق شود (یعنی بر کفّار)، از زمین جنبندهای خارج میکنیم تا بگویدشان که این مردم به آیات ما یقین نداشتند». از عبارت «به آیات ما یقین نداشتند»، معلوم است در موردی است که در آیه ۶۶ خداوند فرموده: «کفّار در مورد آخرت در شکّ بودند»، پس با توجّه به آیات قبل، معلوم میشود مقصود قیامت کبری است که کفّار به آن شک داشتند، دیگر اینکه اصلاً در قرآن صحبت از مهدی نیست که در مورد او و ظهورش صحبتی شده باشد خصوصاً که سوره نَمل مکّی است و در مکّه اصلاً بحث امامت و مهدی مطرح نبود تا بعضی در شکّ باشند و قبول نکنند. آری چون کافران در دنیا میخواستند با رؤیت عجایب و معجزات به ایمان برسند عاقبتشان اینست که در آخرت با رؤیت جنبندهای از زمین بیرون آمده و با آنها سخن میگوید به ایمان میرسند. دیگر اینکه روایات زیادی نیز تأیید میکند که این آیه درباره جهان آخرت و قیامت است. و منظور از «الأرض» در این آیه همان «أرضِ قیامت» است در حالیکه مسأله مهدی مربوط به قبل از قیامت است.
و أمّا آیه ۸۳ سوره نمل، با توجّه به آیات که گفته شد و در ارتباط با آنها، این آیه نیز درباره قیامت است و أمّا اینکه چرا گفته شده که از هر أمّتی دستهای از کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، محشور میکنیم و گفته نشده تمام انسآنها را محشور میکنیم؟ باید توجّه داشت که خداوند فرموده: ﴿ مَّنۡ أَعۡرَضَ عَنۡهُ فَإِنَّهُۥ يَحۡمِلُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وِزۡرًا ١٠٠ خَٰلِدِينَ فِيهِۖ وَسَآءَ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ حِمۡلٗا ١٠١ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِۚ وَنَحۡشُرُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ يَوۡمَئِذٖ زُرۡقٗا ١٠٢ ﴾[طه: ۱۰۰-۱۰۲]. «هرکس از ذکر [قرآن] روی برگرداند، روز قیامت وزری را حمل میکند، و جاوید در حمل وزر خواهد بود، و حمل کردن آن، در روز قیامت برایش بد خواهد بود، قیامت روزی است که در صور دمیده میشود و مجرمین در آن روز کبودچشم محشور میشوند [کنایه از کوری آنان است]».
از این آیات که در مورد قیامت است، معلوم میشود با اینکه در قیامت تمام موجودات و انسآنها محشور میشوند، ولی خداوند میفرماید در آن روز مجرمین را کور محشور میکنیم، چون طرف صحبت مجرمین هستند، و معلوم است که غیرمجرمین بلکه مؤمنین نیز در قیامت محشور میشوند چنانکه در آیات دیگر قرآن به تفصیل آمده است. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم چون در آیه مورد بحث از غیر مجرمین صحبت نشده، پس فقط مجرمین محشور میشوند، و به قول معروف اِثبات شئ نفی ما عَدا نمیکند.
دیگر اینکه اگر به آیه بعد از آیه مورد استشهاد، یعنی آیه ۸۴ توجّه کنیم، میبینیم میفرماید: ﴿ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُمبَِٔايَٰتِي ﴾[النَّمل: ۸۴]. «تا اینکه بیایند به آنان خدا خواهد گفت: آیا آیات مرا تکذیب کردید؟». پس معلوم میشود منظور از آمدن آنها، آمدن در صحرای محشر قیامت کبری است که خداوند با آنها صحبت خواهد کرد، چون زمان مهدی که خدا با کسی صحبت نمیکند، و این قیامت است که خداوند با خلائق صحبت خواهد کرد.
دیگر اینکه از این آیات (۸۲ و۸۳) نَمل معلوم میشود، مسافتی را باید کفّار در قیامت طی کنند تا آنها را به آتشاندازند، و أمّا تکلیف دیگران چه میشود (یعنی مؤمنین). در آیات دیگر به آنها اشاره شده است. به عبارت دیگر آیات ۸۲ و۸۳ سوره نمل در مقام وصف حال فوج و دستهای است که تکذیب کنندگان پیامبران بودهاند. چنانکه خداوند فرموده: ﴿ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا ١٨ ﴾[النَّبَأ: ۱۸]. «روزی که در صور دمیده شود پس فوج فوج میآیید». بنابراین در آیات سوره نمل به فوج مکذّبین توجّه شده و حالِ دستههای دیگر در سایر آیات بیان گردیده است.
۸- آیات دیگری که به آن استشهاد میکنند: علیّ بن ابراهیم از عبدالله بن عبّاس روایت کرده که پیغمبر صدر تفسیر آیه ﴿ وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا ٣ ﴾[الشَّمس: ۳]. «قسم به روز هنگامیکه خدا آن را جلوه گر سازد». فرمودند که: مقصود از روز در این آیه، امامان ما اهل بیت هستند که درآخرالزّمان به سلطنت میرسند وزمین را پرازعدل و داد میکنند!!.
باید توجّه داشت که خداوند در قرآن به عصر –روز- شب- ماه- خورشید- زیتون- انجیر و مکّه و غیر اینها قسم خورده که معلوم میشود همان مخلوقات اوست. بنابراین روز که در این آیه خدا به آن قسم خورده همین روز است که خورشید از أفق ظاهر میشود. و اگر ما مقصود از روز را امام بگیریم، پس مقصود از «لَیل» (یعنی شب که خدا به آن قسم خورده و فرموده: ﴿ وَٱلَّيۡلِ ﴾را چه بگیریم؟ بعضی گفتهاند مقصود از «لَیل» که خدا به آن قسم خورده عُمَر است، و مقصود از «شمس» علی است. باید به ایشان گفت خداوند به چیز مهمّ و مقدّس و با فضیلت و مانند آن قسم میخورَد، اگر مقصود از «لَیل» عُمر باشد، خدای تعالی چگونه به آن قسم یاد نموده با اینکه باید بر چیزهای خوب و انسآنهای شریف قسم میخورد، چرا به «لیل» که به قول شما به معنی عُمر است قسم یاد نموده که شما برای او فضیلتی قائل نیستید!!!.
۹- آیه دیگری که به آن استشهاد میکنند آیهای است که کفّار میگویند: ﴿ قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ ١١﴾[غافر: ۱۱]. «[کفّار در جهنّم] خواهند گفت: پروردگارا دو بار ما را میراندی و دوبار ما را زنده نمودی، پس اعتراف نمودیم به گناهانمان پس آیا برای خروج [از جهنّم] راهی وجود دارد؟».
درباره این آیه میگویند که مقصود از دوبار میراندن یکی هنگام مردن در این دنیا میباشد، و مرگ دوّمی، مردن بعد از رجعت است.
در حالیکه این آیه دلالتی بر رجعت ندارد و آیه به هیچ وجه چنین مقصودی را نمیرساند، زیرا اگر منظور رجعت باشد و ما به فرض بگوییم قبل از قیامت رجعتی باشد، در اینصورت برای کسانیکه به دنیا رجعت میکنند، سه حیات میباشد، در این صورت برای کسانیکه به دنیا رجعت میکنند، سه حیات میباشد و دو مرگ. زیرا یک حیات در این دنیا و بعد از آن مرگ است، حیات دیگر، در رجعت و بعد از آن مرگ و حیات سوّم در قیامت که جمعاً میشود سه بار زنده شدن و دوباره مردن! و با آیه مطابقت ندارد. زیرا کفّار میگویند: دوبار ما را زنده کردی و میراندی، حال اگر فرض کنیم که در رجعت کفّار نمیمیرند و بلافاصله وارد قیامت میشوند، در این صورت دوبار حیات و یک بار مرگ میشود که بازهم با آیه منطبق نیست. پس معلوم میشود آیه در مورد رجعت نیست. و حال ببینیم در چه موردی است:
با توجّه به خود آیه، معلوم میشود که دورخیان میگویند، خدایا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی آیا راهی برای خروج هست؟ بنابراین مقصود عذاب آنها در دوزخ است که دوباره به حالت بیهوشی افتادند و دوباره به حالت اصلی باز گشتند، میگویند راهی هست ما را از جهنّم نجات دهی؟ چون عذاب چشیدهاند، ولی اگر صحبت آنها را درباره مرگ و ز ندگی دردنیا بگیریم، حرفشان بیربط میشود، چون اقرار به زندگی و مرگ چه ارتباط با تقاضای آنها در مورد رهایی از آتش دارد؟! حال اگر کسی بگوید کفار طبق آیه: ﴿ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ﴾[طه: ۷۴]. در جهنّم نمیمیرند، میگوییم کفّار به نظر خودشان صحبت میکنند و به نظرشان میآید که آن حالت بیهوشی ناشی از عذابها، مرگ است و این آیه نیز مؤیّد قول ماست که میفرماید: ﴿ مِّن وَرَآئِهِۦ جَهَنَّمُ وَيُسۡقَىٰ مِن مَّآءٖ صَدِيدٖ ١٦ يَتَجَرَّعُهُۥ وَلَا يَكَادُ يُسِيغُهُۥ وَيَأۡتِيهِ ٱلۡمَوۡتُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٖۖ وَمِن وَرَآئِهِۦ عَذَابٌ غَلِيظٞ ١٧ ﴾[ابراهیم: ۱۶-۱۷]. «از پس [هر زورگوی حقّ ناپذیری] چهنّم است و در آن زرداب جراحت چشانده میشود و جرعه جرعه داده میشود و به آسانی فرونبرد و از هر طرف مرگ میآید و او نمیمیرد و از پس آن عذابی دردناک است».
از همین آیه أخیر، معلوم میشود که مقصود از اینکه از هر طرف مرگ میآید ولی نمیمیرد، این است که برای همیشه نمیمیرد که راحت شود. و از آیه: ﴿ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ﴾[طه: ۷۴]. «[در جهنّم] نه میمیرد و نه زنده میماند».نیز معلوم میشود که برای همیشه نمیمیرد و برای همیشه زنده نمیماند، بلکه حالتی بین تبدیل شدن مرگ به زندگی و بالعکس خواهد داشت که نوعی عذاب است، و کفّار آن را در جهنم در مییابند.
به علاوه خداوند در قرآن از قول أهل بهشت چنین میآورد که ایشان میگویند: ﴿ أَفَمَا نَحۡنُ بِمَيِّتِينَ ٥٨ إِلَّا مَوۡتَتَنَا ٱلۡأُولَىٰ ﴾[الصّافّات: ۵۸-۵۹]. «پس آیا ما [در این جا] دیگر نمیمیریم مگر همان یک بار مرگی که در دنیا مردیم». که معلوم میشود، ایشان فقط یک بار مرگ را چشیدهاند، آنهم در دنیا. و در سوره بقره نیز برای انسان دوبار مرگ و دوبار حیات آمده که میتواند توضیح آیه مورد بحث (آیه ۱۱ سوره غافر) باشد. آنجا که میفرماید: ﴿ كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٢٨ ﴾[البقرة: ۲۸]. «چگونه به خدا کافر میشوید و حال آنکه شما مرده بودید، خدا شما را زنده نمود، سپس شما را میمیراند، سپس شما را زنده میکند سپس به سوی او باز گردانده میشوید». در این آیه برای انسان دو موت و دو حیات ذکر نموده، موت و حیات أوّل را به صورت ماضی آورده یعنی، موت و حیاتی به شما داده که از حالت جمادی خارج و به حیات دنیوی، نائل شدهاید، و موت و حیات دیگر در مستقبل به شما عطا خواهد شد و آن مردن به أجل دنیوی و حیات أخروی است. پس آیه یازدهم سوره غافر در مورد هرچه باشد، درباره رجعت نمیتواند باشد.
[۲۱] ر.ک. ص۵۲ کتاب حاضر.. [۲۲] مانند آیه ۱۴ سوره سبا.