بررسی علمی در احادیث مهدی

فهرست کتاب

۲۲- باب ذکرِ مَن رآهُ

۲۲- باب ذکرِ مَن رآهُ

در این باب مجلسی قصّۀ کسانی را که مدّعی رؤیت مهدی بوده‌اند جمع‌آوری کرده است. ولی باید دانست رؤیتِ ادّعا شده مانند دیدنِ کسانی است که تعدادشان نیز بسیار بود و در اوائل انقلابِ ایران، مدّعی بودند سایه کسی که او را «نائب الإمام» می‌گفتند، در ماه دیده‌اند؟! آیا می‌توان چنین رؤیتی را معتبر دانست؟! رؤیت اینگونه افراد از قبیل رؤیت امام زمان در آباده است که شرح آن در کتاب حاضر قبل از باب ۶ (ص۱۸۲) گذشت! و یا مشابه رؤیت کسانی است که دیدن امام برایشان منافع بسیار دارد! عَلی أیِّ حال قصّه‌هایی که مجلسی از قول مجاهل و ضُعَفا گردآوری کرده بیشتر حدس کسی است که تصوّر کرده شخصی را که دیده مهدی بوده و اگر در برخی از روایات شخصی به ناقل گفته من مهدی‌ام، یا شوخی کرده یا دروغ گفته و یا خودِ ناقل، قصّه را جعل کرده و إلا به صرف إدّعای یک نفر حتّی اگر از ضُعَفا نباشد چیزی اثبات نمی‌شود تا چه رسد به قول ضُعَفا!.

این باب نیز مانند أبواب قبلی واقعاً افتضاح است و یک حدیث قابل اعتنا در آن نمی‌توان یافت لذا بررسی یکایک أحادیث آن واقعاً تضییع وقت خوانندگان است. بسیاری از أحادیث این باب، منقول از کافی است [۲۱۲]که قبل از بررسی سایر روایات، آن‌ها را متذکّر می‌شویم. أعداد سمت راست، شماره أحادیث در جلد ۵۲ بحارالأنوار و أعداد سمت چپ شماره أحادیث در کافی است و نظر مجلسی درباره هریک از أحادیث را به نقل از «مرآةُ العُقُول» بین الهلاین می‌آوریم، سپس تعدادی از باقیِ أحادیث را به عنوان نمونه بررسی می‌کنیم تا خوانندگان بدانند قصص این باب چه وضعی دارند.

×۷ ← حدیث ۱۱ باب ۱۳۴ کافی است که مجلسی آن را (مجهول) دانسته و چنانکه محشّی «بحار» متذّکر شده در کافی به جای «نسیم» نام «سیماء» آمده که گفته می‌شود از غلامان «جعفر بن علی» برادر حضرت عسکری و یا از معتمدین عباسّیان بوده است!.

×۸ ← حدیث ۲ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۹ ← حدیث ۶ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۱۰ ← حدیث ۸ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۱۱ و ۴۵ ← حدیث ۴ و ۵ باب ۱۳۴ (ضعیف و مجهول).

×۲۱ ← حدیث ۲ باب ۱۸۳ (مجهول).

×۲۲ ← مشابه حدیث ۳ باب ۱۸۲ (مجهول).

×۴۳ ← حدیث ۱۵ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۴۶ ← حدیث ۷ باب ۱۳۴ (صحیح یا مجهول؟!!).

×۴۷ ← حدیث ۹ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۴۸ ← حدیث ۳ باب ۱۳۳ و حدیث ۱۲ باب ۱۳۴ (ضعیف).

×۴۹ ← حدیث ۱۳ باب ۱۳۴ (مجهول).

×۵۲ ← حدیث ۱۰ باب ۱۳۴ (مجهول).

اینک به چند نمونه دیگر می‌پردازیم:

×۱- شیخ طوسی روایتی آورده که راوی آن «أحمد بن علی الرّازی» چنانکه محشّی فاضل گفته است غالی و ضعیف بوده و موثوق نیست. او روایت کرده از شیخی مجهول و او روایت کرده از «علیّ بن ابراهیم الفدکی» مجهول و او روایت کرده از مجهولی به نام «أودی»!! آخر این‌هم شد سند؟!! این‌هم شد دلیل؟! همچنین از قول علیّ بن أحمد الخدیجی الکوفی غالی فاسدالمذهب و او از قول «أزدی» روایت کرده حدود سال ۳۰۰ هجری جوانی خوش سیما و خوشبو و بامهابت و خوش‌بیان را هنگام طواف دیدم و او به گفت: من مهدی‌ام و مردم بیش از آنچه بنی‌اسرائیل در تیه سرگردان بودند [۲۱۳]، به حال خود نمی‌مانند و أیّام خروج من آشکار شده و این خبر أمانتی است بر عهده تو که به برادران أهل حقِّ خودت بگویی! باید گفت که هزار و صد سال گذشته ولی مهدی ظهور نکرده است! معلوم می‌شود مهدی مذکور دروغ گفته است.

مجلسی ناچار شده برای حفظ آبرو بگوید «بداء» حاصل شده است. ملاحظه کنید که اصل «بداء» تا چه‌اندازه برای اهل خرافه ضروری است و اگر این أصل را وضع نمی‌کردند با آبرویزی‌های بسیار زیادی مواجه می‌شدند!!. (فتأمّل)

×۲- شیخ طوسی از همان «أحمد رازی» از قول مجهولی از أهالی قم به نام «محمّد بن عبیدالله» داستانی بی‌سروته حکایت کرده و مدّعی است که مردی سیاه پوست به او گفته إن شاءَ الله ظهور نزدیک است!!.

×۳- شیخ طوسی از مهملی به نام «محمّد بن علیّ الشّجاعی» از قول مجهولی موسوم به «محمّد ابراهیم النّعمانی» و او از «یوسف بن أحمد الجعفریِ» مجهول نقل کرده که در راه سفر به شام نماز صبح او قضا شده و چون خواسته نماز بخواند، روبرو شده با چهار نفر که یکی از آن‌ها پرسیده می‌خواهی صاحب زمانت را ببینی؟ و او گفته دلائل و علاماتِ او چیست؟ همان فرد گفته: چه دوست داری؟ آیا می‌خواهی شتر با بارش به هوا برود یا فقط بار شتر به هوا برود؟! سپس دیده که شتر با بارش به هوا رفته است!! آیا اینان می‌خواهند دین خدا را باهمین مهملات اثبات کنند؟! واقعاً متحیّرم که به نویسندگان شیعه چه باید گفت؟ به راستی شیخ طوسی چرا چنین مهملی را در کتابش آورده است؟!.

×۴- شیخ طوسی از قول «أحمد بن علی الرّازی» بی‌اعتبار، نقل کرده روز وفات حضرت عسکری÷طفل ده سال‌های را دیده که ردایی به خود گرفته بود و بر جنازه حضرت عسکری نماز خوانده و سپس وارد خآن‌های شده غیراز خآن‌های که از آن خارج شده بود! شیخ طوسی این قصّه‌ها را به مصداق «الغَریقُ یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشیشٍ» گرد آورده تا بگوید مهدی دیده شده در حالی که در این روایات دلالتی نیست مگر براینکه چندتن از مجاهل گمان کرده‌اند کسی را که دیده‌اند مهدی بوده است!.

×۵- شیخ طوسی از قول عدّه‌ای ازمجاهیل آورده است که کسی به‌ نام «أبونعیم محمّد ابن أحمد الأنصاری» گفته در مستجار مکّه حدود سی نفر بودیم که جوانی -طبق معمول- با هیبت دیدیم که دعاهایی می‌خواند سپس شخصی به نام «محمودی» گفته: ای قوم آیا این شخص را می‌شناسید، او صاحب الزّمان است! آنان گفته‌اند: به چه دلیل؟ او گفته: زیرا من هفت سال خدا را خوانده و دعا کرده‌ام تا صاحب الزّمان را ببینم و بعد گفته من خواب دیدم که رسول خدا صبه من فرموده شخصی را که دیدی صاحب زمان تو بوده است!! شما را به خدا آیا با این خیالات می‌توان أصلی را ثابت نمود؟!!.

×۶- شیخ طوسی نقل می‌کند از «أحمد بن علی الرّازی»! او در حدیث شماره یک همین باب از قول شیخِ بی‌نام و نشانی که وارد «ری» شده بود، قصّه‌ای حکایت کرده و این بار قصّه خود را از قول قزوینیِ بی‌نام و نشانی نقل می‌کند!! (چه راوی معتبری!!) قصّه از این قرار است که مجهولی به نام «حبیب بن محمّد بن یونس بن شاذان الصّنعانی» وارد شده بر کسی که خود مدّعی نیابت و سفارت بوده به نام «علیّ بن ابراهیم بن مهزیار الأهوازی» و از باقی ماندگانِ آل‌محمّد صسؤال کرده، جناب وکیل و سفیرِ ناحیه جواب داده: از أمر بزرگی سؤال کرده‌‌ای من خود بیست سال درباره باز ماندگانِ حضرت عسکری÷سؤال می‌کردم أمّا خبر و أثری از مهدی نیافتم [۲۱۴]. (چگونه امامی که از کوچک‌ترین نقل و انتقال مالی بی‌خبر نبود و با علم غیب می‌دانست که هرکیسه پول مالِ کیست و چه قدر طلا یا نقره در آن است در این بیست سال به یکی از نُوّاب خود نگفت که این مسکین را از حقیقت مسأله باخبر سازند تا او زودتر «وکیل» شود و به نمایندگی از «ناحیه» از مردم پول طلب کند؟!) جالب‌تراینکه همین جناب وکیل می‌گوید امامی‌که به قول اینان پیوسته از غیب خبر می‌دهد او را نشناخته و از وی پرسیده: أهل کجایی؟ گفتم: عراق. پرسید: کدام قسمتِ عراق؟ گفتم: اهواز. پرسید: علیّ بن ابراهیم مهزیار را می‌شناسی؟ گفتم خودم هستم. وی از مهدی پرسیده شما کی ظهور می‌کنید؟ او جواب داده: تا روزی که راه حج را بر شما ببندند و خورشید و ماه جمع شوند و ستارگان پیرامونشان به گردش در آیند!! گفتم: این واقعه کی خواهد بود، گفت در سال فلان و فلان [۲۱۵]؟!! (ملاحظه می‌فرمایید که با گفتن «فلان و فلان» خود را راحت کرده و مهم‌ترین مسأله را مبهم گذاشته و جالب این است که جوابِ مهدی نیز مخالف سایر روایات است که ظهور او را چندین سال قبل از قیامت می‌دانند و جالب‌تر اینکه مهدیِ جنابِ «ابن مهزیار» وقتِ خروج را تعیین کرده در حالی‌که مجلسی در جلد ۵۲ بحار «باب التَّمحیص و النَّهی عَنِ التَّوقیت» در حدیث ۶، از قول صادق÷روایت کرده که تعیین کنندگان وقت خروج دروغ گفته‌اند ما درگذشته وقت تعیین نکرده در آینده نیز نمی‌کنیم!! (فتأمّل). قرآن درباره زمان قیامت فرموده: ﴿ يَسۡ‍َٔلُ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ ٦ فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ ٧ وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ ٨ وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ ٩ [القیامة: ۶-۹]. «[انسان نا باورانه] می‌پرسد که روز ستاخیز کی خواهد بود؟ پس آن‌هنگام که دیدگان [از ترس] خیره شود و ماه گرفته و تیره گردد و خورشید و ماه باهم جمع شوند [از مدار خود خارج شده و یا باهم برخورد کنند]».أمّا این روایت می‌گوید زمان ظهور همان زمان قیامت است در حالی‌که سایر روایات می‌گویند مهدی قبل از قیامت خروج می‌کند نه زمانی که نظام کنونی عالم فرو می‌ریزد!! بیهوده نگفته‌اند که دروغگو کم‌حافظه است زیرا این روایت مخالف است با روایت نوزدهم باب «التَّمحیص والنَّهی عَنِ التَّوقیت» که «ناحیه» گفته: «أمّا ظهورُ الفَرَج فإنَّهُ إلَی اللهِ وکَذِبَ الوَقّاتُونَ»«أمّا ظهور فرج با خداست و کسانی که وقت آن را تعیین می‌کنند دروغ می‌گویند»و روایات مشابهِ این روایت از قبیل حدیث ۵ تا ۸ باب ۲۵. مثلاً در حدیث ۵ امام باقر÷سه بار فرموده: تعیین کنندگانِ وقت ظهور، دروغ می‌گویند! معلوم می‌شود آقا مهدیِ روایت بالا، دروغ گفته است!! دیگر آنکه این جناب وکیل آن‌قدر رندی نداشته که لاأقلّ در این قصّه وکالت و نیابتِ خود را از قول مهدی نقل کند، بلکه یک مکالمه مضحک را نقل کرده است!! و از آنجا که دروغگو کم‌حافظه است در طول مدّت نیابت، «مهدی» را به پسرش «محمّد ابن ابراهیم مهزیار» معرّفی نکرده و طفلک مجبور شده با قصّه‌ای بی‌اعتبار [۲۱۶]برای خود نیابت بتراشد!!! باید گفت فغان از این نُوّاب گیج و حواس پرت!! دسته‌گل دیگری که این جناب نائب به آب داده، حدیث ۲۸ باب «ذکر مَن رآهُ» است که محشّی فاضل درباره آن نوشته است: این حدیث جدّاً شاذ و مشابه خیالات داستان نویسان و [قصّه‌های] مقامات حریری و نظایر آن است!.

×۱۲- بازهم راوی بی‌اعتبار «أحمد بن علی الرّازی» روایت کرده از مجهولی به نام «أبی‌ذر أحمد بن أبی‌سوره» و او از فرد مجهولی که بنابه ادّعای رُوات، زیدی‌مذهب بوده، نقل می‌کند که وی گفته به قصد رفتن به «حیر» -گویا نزدیک سامرّاء است و قصر خلیفه در آن منطقه قرار داشته- سفر می‌کردم که به جوان خوشرویی برخوردم و با او گفتگو کردم. این مرد زیدی‌مذهب با نشانی‌هایی که جوان به او داده، رفته و از خآن‌های پول گرفته و چون جوان به او گفته من «محمّد بن الحسن» ام شیخ طوسی توقّع دارد که ما قبول کنیم او مهدی بوده است! و حقّ نداریم بگوییم «محمّد بن الحسن» بسیار است و چرا باید قول کسی که خودش حضرت عسکری و پدر و پسرش را قبول ندارد، حجّتِ وجودِ مهدی بدانیم؟! اصلاً از کجا بدانیم که این قصه را از قول او نساخته‌اند؟.

×۱۳- حدیثی مرفوع و بی‌اعتبار است که از قول زُهری که از أهل سنّت بوده نقل شده تا به گمانشان مصداق «الفَضلُ ما شَهِدَت بِهِ الأعداءُ» باشد!! أمّا از آنجا که دزدناشی به کاهدان می‌زند قولی از جانب او نقل کرده‌اند که نه موافق رأی أهل سنّت است و نه موافق رأی شیعه [۲۱۷]!! فاعتَبِروا یا أولی الأبصار.

در این قصّه «زهری» می‌گوید نزد «عَمری» (شاید نائب دوّم) رفتم و مدّتی با او معاشرت و به وی خدمت کردم و سپس از صاحب الزّمان پرسیدم جواب داد وصول به او میسّر نیست (البتّه دکاندار هرچه بیشتر ناز کند، اشتیاق مشتری بیشتر می‌شود!) من التماس و خضوع کردم، گفت: فردا صبح بیا (کسی‌که می‌گفت وصول ممکن نیست چون مشتری بیشتر چاپلوسی کرده ناممکن ممکن شده!!) صبح فردارفتم و «عَمری» مرا نزد جوانی خوشرو و خوشبو که مانند تجّار به نظر می‌رسید برد، من از او سؤالاتی پرسیدم که او جواب داد سپس وارد خآن‌های شد در حالی‌که هنگام ورود به خانه می‌گفت: ملعون است، ملعون است کسی‌که نماز عشاء را چندان تأخیر افکند تا آنگاه که ستارگان شب کاملا آشکار شوند..... الخ.

متأسّفانه آقا مهدی دچار اشتباه شده!! زیرا آنچه از رسول خدا صرسیده این است که: «ملعُونٌ مَن أخّرَ الـمغربَ حتّی تَشتَبِكَ النُّجُومُ» «معلون است کسی که نماز مغرب را تا وقتی که آسمان پرستاره شود، به تأخیر اندازد». در حالی‌که درمورد نماز عشاء لاأقل به نظر تعدادی از فقها تأخیر آن أفضل است و این گروه استناد می‌کنند به این حدیث رسول خدا صکه فرموده: «لَولا أن أشُقَّ عَلی أمَّتی لأخَّرتُ العِشاءَ إلی نِصفِ اللَیل (ثُلُثِ اللَّیل)»«اگر [بیم] مشقّت و دشواری بر أمّتم نبود نماز عشاء را تا نیمه شب (یا تا یک سوّم شب) به تأخیر می‌افکندم» [۲۱۸].

×۱۴- «أحمد بن علی الرّازیِ» بی‌اعتبار از قول عدّه‌ای از مجاهیل که شاید خودش اسامی مذکور را جعل کرده باشد دروغی را از قول «أبو‌سهل اسماعیل بن علی نوبختی» حکایت کرده. أبوسهل می‌گوید مهدی در حال سجده انگشت سبّابه‌اش به سوی آسمان بود!! می‌پرسیم مگر در سجده هر دو دست بر زمین نیست پس چگونه در حال سجده یک دست یا انگشت مهدی به سوی آسمان بوده؟! دروغ از سراسر این قصّه می‌بارد! ولی چه باک که به هر حال به نفع «حسین بن روح» خواهد بود که از بستگان «أبوسهل نوبختی» بوده است.

×۱۴ مکرّر- در «بحار» شماره این حدیث ۱۴ است! که همان راویِ غالیِ حدیث قبل یعنی «أحمد رازی» از قول یکی از مدّعیان نیابت موسوم به «محمّد بن جعفر الأسدی العربی» قصّه‌ای حکایت کرده است. این قصّه را مجلسی در جلد ۹۱ «بحار» صفحه ۸۱ به بعد نیز آورده راوی آن چه غسّانی باشد چه اصفهانی، مجهول و بی‌اعتبار است. برای اطّلاع از کیفیّت این قصّه رجوع کنید به تحریر دوّم «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن» (ص ۴۳ تا۴۷).

أحادیث این باب را باهمان شماره مذکور در «بحار» می‌آوریم که یک عدد از رتبه حدیث در این باب، کمتر است:

×۱۵- مهملی به نام «فهّام» روایت کرده از مهملی به نام «أحمد بن محمّد بن بطّه» که او قصّه‌ای کاملاً بی‌سروته حکایت کرده و معلوم نیست چه می‌خواهد بگوید!! حیف از عمر که صرف این أباطیل شود!.

×۱۶- «علیّ بن عبدالله الورّاقِ» مهمل که در نقل این روایت منفرد است، می‌گوید «احمد بن اسحاق» گفته که من خودم به تنهایی مهدی را دیده‌ام! أوّلاً این آقا خود مدّعیِ نیابت بود و ادّعای مدّعی به نفع خود، مسموع نیست. ثانیاً در خبر «سعد بن عبدالله» [بحار: ج۵۲، ص۸۷] گفته شده که «أحمد بن اسحاق» قبل از وفات حضرت عسکری÷در سه فرسخی «حلوان» که در ولایت کرمانشاهان است درگذشت و در همانجا دفن شد!! کذّابان از ضدّ و نقیض گویی ابایی ندارند.

×۱۷ و ۲۴ و ۲۹- جالب است که «مظفّر علوی» می‌گوید ابن العیاشی مجهول از پدرش و او از «آدم بن محمّد البلخی» مهمل و او از «علیّ بن الحسین (الحسن) بن هارون» و او از مهملی به نام «جعفر بن محمّد بن عبدالله بن القاسم» و او از مجهولی به نام «یعقوب بن منفوس (منقوش)» گفته که من مهدی را در دامان پدرش دیدم. سپس پدرش گفت پسرکم داخل خانه شو. وی در حالی‌که او را می‌نگریستم داخل خانه شد. پدرش به من گفت: یعقوب داخل خانه را ببین. من داخل خانه شدم کسی را ندیدم!! معلوم است مهدیِ کذّابان غیب و نامرئی می‌شود! در حالی‌که پیامبر و علی÷غیبت و نامرئی نمی‌شدند! أمّا عجیب‌تر اینکه کاش «مظفّر علوی» آن‌قدر عقل می‌داشت که این قصّه را نقل نکند زیرا خودش مدّعیِ نیابت و سفارت بود و طبعاً سفیر باید با مهدی مرتبط بوده و او را دیده باشد نه اینکه با چند واسطۀ مجهول و مهمل از وجود مهدی خبر دهد!! البتّه او بسیار أحمق است زیرا روایت کرده که مهدی شب دوّم ولادتش سخن می‌گفت!! (حدیث ۲۴) حال اگر بپرسیم چگونه طفل دوشبه سخن می‌گوید؟! لابد خواهد گفت: همچنانکه حضرت عیسی÷در گهواره سخن گفت. و البتّه از او نباید توقّع داشت که بفهمد آن‌حضرت پیامبر بود و مهدی پیامبر نبوده وقیاس نَبِیّ با غیرنَبِیّ صحیح نیست. ثانیاً اصولاً چنانکه بارها گفته‌ایم معجزات انبیاء را نمی‌توان به غیرخودشان نسبت داد. وی همچنین «عبدالله سوری» را از کسانی شمرده که «مهدی» را دیده‌اند در حالی‌که نامش در حدیث ۲۶ ذکر نشده است.

×۱۸- فرد ناشناسی مُکَنّی به «أبی‌هارون» گفته من مهدی را دیدم و لباسش را کنار زدم و دیدم مختون است (مگر به مختون بودن امام شک داشته که خواسته با چشم خود ببیند؟!) حال باید از مجلسی و أمثال او پرسید گفته مردی بی‌نام و نشان چه چیزی را ثابت می‌کند؟.

×۱۹- «ماجیلویه» ضعیف از قولِ فزاریِ ضعیف و جاعل حدیث از قولِ «محمّد بن عثمان العَمری» (نائب دوّم) نقل می‌کند که ما چهل نفر بودیم که حضرت عسکری÷در منزلش پسر خود را به ما نشان داد و گفت پس از امروز او را نخواهید دید. در حالی‌که اینان در روایات خود می‌گویند حتّی اسم او را نبرید و حتّی تولّد او را مخفی می‌داشتند ولی در این حدیث او را به چهل نفر نشان می‌دهند که این تعداد در قرن سوّم برای شهری مانند سامرّاء عدد کمی نیست. دیگر آنکه هر دو «عَمری» مدّعی نیابت و سفارت بودند و لازم بود که موکِّلِ خود را ببینند و از او توقیع بگیرند و در أخبار دیگر همین «عَمری» إدّعا کرده که امام را در خارج از خانه حضرت عسکری و در مکّه دیده است! دیگر آنکه دیگران نیز ادّعا کرده‌اند در موقعیّتی دیگر مهدی را دیده‌اند! (مانند حدیث ۲۵).

×۲۶- براستی نگارنده در حیرتم از عقل شیخ صدوق که خودش در «کمال الدّین» ثبت کرده که مهدی را به چهل نفر نشان دادند و گفتند پس از امروز او را نمی‌بینید (حدیث ۱۹ همین باب) و باز خود او این حدیث را آورده و از قول «محمّد کوفی» که قائل به جبر و تشبیه بوده و از ضعفاء نقل می‌کرده [۲۱۹]، می‌گوید: ۶۵ نفر او را دیده‌اند!!.

بدیهی است که نمی‌توان گفت ۲۵ نفر قبل از جلسه چهل نفره مهدیِ موهوم را دیده‌اند زیرا بسیاری از این ۲۵ نفر مدّعی رؤیت مهدی بعد از حضرت عسکری÷هستند! (فلاتجاهل) جالب‌تر اینکه در این حدیث نام نائب سوّم و چهارم ذکر نشده است!.

×۲۷- رجوع کنید به صفحه ۲۴۳ کتاب حاضر.

×۲۸ و ۳۲- محشّی فاضل درباره حدیث ۲۸ فرموده: حدیثی شاذّ و مشابه خیالات داستانپردازان و قصص مقامات حریری و نظایر آن است! این احادیث دلالت دارد مهدی برادرِ غائبی به نام موسی دارد!! و در مورد حدیث أخیر نیز رجوع شود به تذکّر محشی محترم در صفحه ۴۲ و ۴۳ جلد ۵۱ «بحار الأنوار».

تا اینجا تعدادی از ۵۵ قصّۀ این باب را بیان کردیم و اگر بخواهیم باقی أخبار این باب را بیاوریم هم کتاب بسیارمفصّل می‌شود ومهمتر اینکه واقعاً تضییع عمر است زیرا در آن‌ها حتّی یک حدیث نامعیوب وجود ندارد!!! قصص این باب مانند حکایت مادربزرگ‌هاست که برای خواب کردنِ أطفال می‌گویند و برخی حتّی مضحکتر است!! در این قصّه‌ها «مهدی» از درهای بسته عبور می‌کند، غیب و نامرئی می‌شود، سنگریزه را طلا می‌کند، مریض شفا می‌دهد در «صابر» مدینه قصر دارد [۲۲۰]!! و در قصّه شماره ۵۵ دندان شکسته و افتاده را به حالت قبل برمی‌گرداند! زنی سنّی را کور و سپس بینا می‌سازد! چند افلیج و نابینا را شفا می‌دهد. در غزّه فلسطین سرکسی را که ازمعاویه طرفداری کرده بود، می‌بُرد! و با یک دست کشیدن برسر مجروحِ یکی از طرفداران علی÷او را شفا می‌دهد! ظرفی آب به چند تشنه می‌دهد که آبش تمام نمی‌شود!! و........

أوّلاً: مشابه این معجزات و کرامات و عجائب را فِرَقِ باطله خصوصاً صوفیه -و حتّی فِرَقِ غیرمسلمان- از بزرگان خود نقل کرده‌اند که از قصّه‌های مهدی موهوم کمتر نیست. چرا قصّه‌های مهدی را قبول کنیم و آن‌ها را ردّ کنیم؟ [۲۲۱].

ثانیاً آشنای به قرآن و سیره پیامبر صنمی‌تواند این قصّه‌ها را باور کند. حضرت ابراهیم÷می‌گوید: ﴿ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ يَشۡفِينِ ٨٠ [الشُّعراء: ۸۰]. «و چون بیمار شوم پس اوست که شفایم بخشد». و خودم خویشتن را شفا نمی‌دهم. رسول‌خدا صچون به مدینه مهاجرت فرمود تعدادی از صحابه بیمار و دچار تب شدند و یا در جنگ «اُحُد» دندان مبارک آن‌حضرت شکست و لبش مجروح شد و ضربتی بر شانه مبارکش خورد که تا یک ماه درد داشت أمّا پیغمبر نه دندان خود را به جایش برگرداند و نه بیماران را با یک حرکت دست شفا بخشید. رسول خدا صمجروحین بدر و اُحُد را نیز با حرکت دست شفا نداد. (فتأمّل). امام زین العابدین÷روز عاشورا تب داشت أمّا پدرش او را شفا نداد. حضرت رضا÷به انسداد روده مبتلا شد و یا به قول شما انگور یا اناز مسموم خورد و خود را شفا نداد! و هکذا......

ثالثاً: رسول‌خدا صدر أدعیه ازجمله جوشن کبیر می‌خواند: «لایَشفِی المَرضی إلا هُو»«جُز خدا کسی بیماران را شفا نمی‌دهد». قرآن کریم درباره مشرکین فرموده وقتی در تنگنا قرار می‌گیرند خدا را به زاری می‌خوانند و می‌گویند اگر خدا ما را از این گرفتاری برهاند شاکر او خواهیم بود و یا وقتی در دریا دچار طوفان می‌شوند جُز خدا را نمی‌خوانند ولی چون به خشکی می‌رستد، پس از نجات یافتن، غیرخدا را نیز در نجات خود دخیل می‌دانند! (الأنعام: ۶۳ و ۶۴، الإسراء: ۶۶ و ۶۷، العنکبوت: ۶۵). معلوم می‌شود که اگر در خشکی و در حال أمنیّت همان حالِ گرفتاری در دریا را داشته باشند، موحّداند و إلا خیر. ما اگر بخواهیم آیات قرآن را راجع به این موضوع بیاوریم و مسأله إذن عامّ و إذن خاصّ إلهی را ذکر کنیم تکرار مکررّ و مطلب طولانی می‌شود.

[۲۱۲] درباره این احادیث رجوع کنید به «عرض اخبار اصول....». [۲۱۳] مشهور است که بنی‌اسرائیل حدود چهل سال در «تیه» ماندند. [۲۱۴] فَلَم أجِد لَهُ أثراً و لاسَمِعتُ لهُ خَبَراً. [بحار الانوار: ج۵۲، ص۱۰]. [۲۱۵] اِجتَمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ وَاستَدارَ بِهِمَا الکَواکِبُ وَالنُّجُومُ.... فِی سَنَةِ کذا وکذا!!. [۲۱۶] مجلسی در «مرآةُ العُقول» حدیث ۵ باب ۱۸۲ را مجهول دانسته که از انواع نامعتبر حدیث است. رجوع شود به «عرض اخبار اصول....» ص ۸۰۰. [۲۱۷] به طوری که مجبور شده‌اند طبق معمول از بهانه بسیار رایج «اشتباه کاتب» استفاده کنند!. [۲۱۸] وسائل الشیعة: ج۳، ص۱۴۶.. [۲۱۹] برای آشایی با او رجوع کنید به «زیات و زیارتنامه‌«ص ۹۸ و معرفة الحدیث ص۹۶. [۲۲۰] از یک سو می‌گویند از خوف قتل غائب شده و یا در قصّه ۶ همین باب می‌گویند جُز در کوه‌ها و بیابآن‌ها اقامت نمی‌کند و از طرف دیگر می‌گویند در «صابر» قصر دارد؟. در این‌صورت چگونه عُمّال خلیفه به آنجا حمله و برای دستگیری او اقدام نمی‌کنند؟!. [۲۲۱] ضرور است که مراجعه شود به «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن» ص ۲۳۱ تا۲۴۰.