۱۷: باب ذکر الأدِلَّةِ الَّتی ذَکَرها شیخُ الطّائفة علی إثباتَ الغیبَةِ
مجلسی در این باب پرداخته به استدلال برای اثبات غیبت مهدی و دلیلهایی آورده سستتر از تار عنکبوت!! یکی از دلائل او این است که چون باید در هر زمان برای مردم رئیسی معصوم موجود باشد، و زمان ما کسی نیست، پس ناچاریم بگوییم یک معصومی هست ولی غائب است! جواب این است که خیر، احتیاج به رئیس معصوم نداریم، اگر برای حفظ دین است که بر همه مردم حفظ دین واجب، و اجماعِ مردم از خطا محفوظ است چنانکه رسول خدا صفرموده: «لاتَجتَمِعُ اُمَّتِی عَلَى خَطَإٍ» «اُمّت من بر خطا اجماع نمیکنند». علاوه بر این کسانی که شما مدّعی عصمت آنان هستید، آنان خود را خطاکار و گنهکار میدانستند [۱۳۳]! به اضافه اینکه رئیسی که میان مردم باشد و برای مردم خدمت کند و مردم را از تعدّی بازدارد و بر دشمن بتازد و أمور مردم را اصلاح کند و برای مردم أمنیّت و کار و مسجد و آموزشگاه و راه و بیمارستان و... ایجاد کند أمّا معصوم نباشد قطعاً بهتر است از معصوم غائبی که مانند معدوم، خارج از دسترس خلق الله است. به عبارت دیگر وجود ناقص بهتر از عدم است. این سخن را مبتنی بر این فرض بیان کردیم که معصومِ غائبی موجود باشد در حالیکه هیچ دلیل متقنی بر وجود چنین غائبی در دست نیست.
صرف نظر از این، عصمت شرط موفّقیّت نیست. شما حضرت علی÷و حضرت مجتبی÷را معصوم میدانید ولی معترفاید که مخالفین نگذاشتند آنان چنانکه باید و شاید اهداف عالیه خود را تحقّق بخشند و مانع شدند که سایر معصومین حکومت را به دست بگیرند!.
مغالطه دیگر ایشان این است که خدا قدرت دارد بندهای را هزاران سال نگه دارد در حالیکه پر واضح است صِرف قدرت إلهی بر إعطای عمر طولانی، در بحث ما کافی نیست و دلیل نمیشود بلکه دلیل و مدرکی دالّ بر وقوع، لازم است. آری خدا قدرت داشت که حضرت ابراهیم و موسی و پیغمبر اسلام را هزار سال یا ببیشتر عمر دهد، ولی نداد. هر مقدور و ممکنی را خدا تحقّق نمیدهد، چنانکه نداده. مدّعی باید دلیل بر وقوع إدّعای خود بیاورد وگرنه چنانکه گفته شد صِرف اثبات امکان – که مخالف ندارد – دلیل بر وقوع نیست. (فلاتجاهل)
مغالطه دیگر ایشان وجود أخبار کثیره است از رسول خدا صو امامان درباره إمامت مهدی و غیبت و ظهور او. أمّا چنانکه در کتاب شریف «شاهراه إتّحاد» (تألیف مرحوم قلمداران) و یا «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» و «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن» (ص ۳۳۱ تا۳۶۴) و «رهنمود سنّت در ردّ أهل بدعت» و نظایر اینها آمده، اخبار امامت در قرن دوّم به بعد جعل شده و اعتبار ندارد. در اینگونه روایات مطالب مخالف قرآن و عقل و یا مسائل ضدّ و نقیض کم نیست صرف نظر از اینکه بسیاری از رُوات آنها مطعوناند.
علاوه بر این اگر أخباری که مستند شماست واقعاً صادر از شارع بود اینهمه حیرت و اختلاف در پیروانشان روی نمیداد!. (ر.ک. کتاب حاضر مقاله «مهدی و غیبت او» و کتاب «شاهراه إتّحاد»، ص ۲۳۳ به بعد و «خاندان نوبختی»، ص ۵۰تا۵۳ و ۱۶۲تا۱۶۵).
همچنین لازم به تذکّر است که دلیل آنها بر لزوم حاکمیّت معصوم باید در همه زمآنها صادق باشد. تا صد سال پیش که تلفن و تلگراف و رادیو و بیسیم و... نبوده، مثلاً حضرت علی÷فرد غیرمعصومی را والی مصر یا خراسان یا.... میکرد و آن غیرمعصوم میبایست مسائل منطقه خود را با نظر به کتاب و سنّت و بدون استفتاء از معصوم حلّ و فصل کند و کسی هم به این موضوع اشکال نمیکرد. بنابراین در زمان قدیم جُز مناطق محدود، مردم سایر مناطق به معصوم دسترسی نداشتند و بیشتر مناطق جهان اسلام بدون نظر معصوم اداره میشد. قرآن نیز مسلمین را به پیروی از کتاب و سنَّت و مشورت دعوت فرموده [الشّوری: ۳۸] و برای پس از پیامبر، ذکری از امام معصوم نکرده است! باید توجّه داشت که به قول شما امام از رسول أکرم صبالاتر نیست در حالیکه دلیل متقن بر اینکه أنبیاء و از جمله خاتم الأنبیاء صدر غیرموضوع وحی و ابلاغ شریعت، معصوم بودهاند، دردست نیست و آنها به تصریح قرآن، بشر بودند و در غیرمسأله وحی، امکان اشتباه یا انتخاب غیر أحسن در شؤون مختلف حیات، از ایشان منتفی نبود [۱۳۴]. (فتأمّل). در زمان رسول أکرم صمنصوبینِ حضرتش که معصوم نبودند در مکّه و یمن و مناطق دور و نزدیک، أمور مردم را با توجه به کتاب و سنّت اداره میکردند و در آن نقاط معصومی مستولی و حاکم نبود. أمّا در دوران پس از ختم نبوّت أوّلاً اثبات عصمت به معنایی که موردپسند شماست برای یکی از افراد أمّت محتاج دلیل متقن شرعی است که شما دلیلی ارائه نکردهاید [۱۳۵]. ثانیاً بر فرض که حضرت علی÷معصوم میبود أمّا عُمّالِ منصوبِ او در مصر و مدینه و مکّه و بلاد دور که معصوم نبودند و صرفاً توجّه به کتاب و سنّت تصمیماتی گرفته و کارهایی میکردند که آن حضرت اطّلاع نداشت. بنابراین چه حضرت علی و یا حضرت حسن إ معصوم باشند یا نه آیا نُوّاب و منصوبینِ غیرمعصومِ آنها که در مناطق دوردست بودهاند و دائماً به ایشان دسترسی نداشتند، نباید أمور أمّت را با توجّه به کتاب و سنّت اداره میکردند؟!!.
بنابراین عصمت علی یا امام حسن برای شهر خودش مفید بود. أمّا در شهرهای دور و مناطق صعب العبور فائده چندانی نداشت، در نتیجه حتّی اگر معصومی وجود میداشت نُوّاب و منصوبین غیرمعصوم او که در مناطق دور بسر میبرند بدون عصمت در أعمال جزئیّه و شؤون مختلف حیات اجتماعی مسائل مردم را فیصله میدهند پس أصول کلّیّه که نباید از آنها تخطّی شود باقی میماند که این اصول کلّیّه به نظر ما در قرآن و سُنّت مذکور است و خدای متعال قادر است که تعالیم و أحکام و أصول شرع را به صورتی نازل فرماید که قواعد و أصول کلّیّه مورد نیاز در آن مذکور باشد و محفوظ بماند و پس از رسول خدا صبرای مطّلع شدن از آنها احتیاجی به امام معصوم نباشد و خوشبختانه چنین چیزی تحقّق یافته و پیامبرخاتم در تبلیغ دین خدا و إکمال دین و إتمام نعمت شریعت توفیق کامل یافته، در غیراینصورت بنا به قاعده شما یعنی «لزوم عصمتِ امامِ مسلمین پس از پیامبر» با کمبود شدید معصوم دچار میشوید و لازم میآید خدا برای هر منطقهای معصومی قرار دهد که حتّی به قول شما چنین نکرده است! و شما نیز برای هر زمان فقط به یک معصوم قائلاید که نیاز مردم به معصوم را مرتفع نمیسازد بلکه قاعده لزوم وجود امام معصوم را متزلزل میسازد. در أواخر دوران حیات پربرکت رسول خدا صنیز وضع بدین منوال بود که منصوبینِ غیرمعصومِ آن حضرت در مناطق دوردست با توجّه به کتاب و سنّت أمور أمّت را فیصله میدادند وکسی در این أمر شبههای نداشت.
آنچه گفتیم مربوط به زمانی است که به قول شما یک معصومِ مشهود لاأقلّ در یک شهر وجود داشت أمّا پس از حضرت عسکری÷، معصوم، به ادّعای شما غائب و غیرقابل دسترس و از نظر ما موهوم و ناموجود است، و در نتیجه عملاً برای ما و شما فرقی در عدم استفاده از معصوم نیست و طبعاً با این وضع مقاصد و منافع حضور معصوم -یعنی همان قاعده ادّعاییِ شما بر لزوم معصوم- به هیچ وجه حاصل نمیشود، بلکه امام و رهبر غیرمعصومی که لا أقلّ در شؤون و أمور عمومی از کتاب و سنّت تخطّی نکند، برای انتظام أمورأمّت ازامام معصومیکه هیچ تأثیری دراداره جامعه ندارد بهتراست [نهج البلاغه، خطبه ۴۰] زیرا مردم باید مسائل مشکلات گوناگون خود را با امام منطقه خود درمیان بگذارند. احتیاج مردم به امام یا احتیاج به علم اوست تا از تبلیغ و تعلیم او بهره گیرند و یا احتیاج به عمل و حُکم اوست تا با اقتدار و حاکمیّت خود مردم را کمک کرده و أمور ایشان را انتظام دهد ولی امامِ منتظَرِ شما برای أمّت هیچ یک از این دو فائده را ندارد [۱۳۶].
امروز نیز شما زمام کلّیّه أمور مردم را بدون دلیل متقن شرعی تحت عنوان «ولایت فقیه» به فردی غیرمعصوم سپردید که به گوش خود از رادیو شنیدم در یکی از سخنرانیهایش میگفت در قرآن سورهای درباره کفّار نداریم ولی درباره منافقین داریم!! و سوره «الکافرون» (= سوره ۱۰۹ قرآن) را به یاد نداشت! وی از شیفتگان «اِبن عَرَبی» و «مُلا صدرا» است که بسیاری از فقهای شیعه أفکار و عقائد آن دو را نمیپسندند. بنابراین شما عملاً مانند ما که مهدی را موهوم میدانیم بدون امام معصوم أمور أمّت را فیصله میدهید ولی از سوی دیگری هنوز در مقابل عوام وجود امام معصوم را ضروری میشمارید در حالیکه اگر این لزوم حقیقت میداشت خدا آن را از بندگانش دریغ نمیفرمود [۱۳۷].
شبه دلیل دیگر ایشان این است که خود مردم سبب شدند که امام غائب شود!! در حالیکه أوّلاً دلیلی واضح و متقن بر امامت الهیّه ایشان دردست نبود تا مردم تبعیّت از ایشان را بر خود واجب بدانند. ثانیاً چرا از زمان امام سجّاد÷تا زمان حضرت عسکری÷که هیچ یک از آن بزرگواران زعامت عام نداشتند، غائب نشدند و مردم را متسحقّ محرومیّت از وجود خود ندانستند أمّا در مورد کسی که وجود و ولادتش جدّاً محلّ تردید است، ناگاه لزوم غیبت پیش آمد؟! شما که تاکنون هیچ دلیلی بلکه شبه دلیلی بر اینکه زمان امام جواد÷یا امام هادی÷با زمان مهدی تفاوت اساسی داشته، ارائه نکردهاید!! هیچ دلیلی که خطر زمان مهدی از خطرهای موجود در زمان أئمّه قبلی جِدّاً بیشتر بوده، عرضه نکردهاید!! ثالثاً امروز که مردم سراسر ایران در انتظار مهدی هستند و شب و روز برای تعجیل در فرج دعا میکنند و از راههای دور و با چشم گریان به جمکران میروند و از نائب غیرمعصوم مهدی، با بذل جان اطاعت میکنند، آیا لیاقت این مردم کمتر از مردم زمان امام سجّاد÷یا حضرت جواد÷یا حضرت عسکری÷است که امامشان غائب نبود ولی مردم دوران ما از حضور امام محروماند؟! این مردم چه کردهاند که مردم زمان حضرت مجتبی÷یا حضرت سیِّدالشُّهداء -عَلَیهِ آلافُ التّحیّةِ والثَّناء- نکردهاند و لذا امامشان غائب نشد؟!!.
مینویسد قول کیسانیّه و ناووسیّه و واقفیّه باطل است!! میپرسیم آنها خصوصاً اسماعیلیه أخبار متعدّد دارند که موعود، همان فرد منظور آنهاست ولی شما أخبار آنها را نمیپذیرید! أخبار شما چه فرقی با أخبار ایشان دارد که قول آنها را باطل و قول خود را حقّ میدانید؟! لاأقلّ آنها کسانی را امام دانستهاند که در ولادتشان تردید نیست ولی شما کسی را امام میدانید که در ولادتش جدّاً تردید هست! مجلسی أخباری را که شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود بدآنها استناد کرده، آورده است و چنانکه در صفحات گذشته ملاحظه شد، هیچ یک وضع خوبی نداشتند.
شیخ طوسی میگوید: «بحث درباره غیبت پسر حضرت عسکری÷فرع بر ثبوت امامت اوست و مخالف ما یا امامت او را میپذیرد و از سبب غیبت او میپرسد که ما موظّف به جواب او میشویم و یا امامت او را نمیپذیرد که در اینصورت سؤال از غیبت او معنی ندارد [۱۳۸]». به همین سبب میگوییم چنانکه در کتب مختلف آوردهایم موضوع امامت منصوصه إلهیّه دلیل ندارد و شما یک قول بلادلیل را پذیرفتهاید و بر این ادّعا نصّ شرعی ارائه نمیکنید و این أصل که زعیمِ أمّتِ اسلام پس از رسول خدا صو پس از «إکمال دین و إتمام نعمت» [المائدة: ۳]. باید معصوم باشد، دلیل ندارد و با آیه ۵۹ سوره نساء ردّ میشود و ضروراست که به تحریر دوّم کتاب «عرض أخبار أصول بر قرآن و عقول» (ص ۳۸۴ تا۳۸۹ و ۵۵۵تا۵۵۷ و ۵۷۲ و۵۷۳) مراجعه شود.
در این باب به أنواع و اقسام مغالطات و یا قصّههایی ازقبیل قصّه کیخسرو [۱۳۹]و یا حتّی دروغ صریح، متشبّث شدهاند تا مهدی موهوم را به خوانند بقبولانند و برای وصول به این مقصود از گفتن أقوال واضح البطلان ابایی ندارند!! مثلاً میگویند: «هرگاه امام برجان خود بیمناک شد غیبت وی واجب است و لازم است (از دیدهها) پوشیده بماند همچنانکه پیغمبر گاهی در شِعبِ (أبیطالب) و گاهی در غارِ (ثَور) پنهان میشد و سبب این کار چیزی نبود مگر بیم از زیآنهایی که متوجّه آن حضرت بوده است [۱۴۰]!!. میپرسیم چرا حضرت علی÷و امام حسین÷غائب نشدند و این واجب را رعایت نکردند؟! ثانیاً: رسول خدا صدر شِعب أبیطالب مخفی نشد و همه أعمّ از مؤمن و کافر جای ایشان را میدانستند بلکه مشرکین آنحضرت و پیروانش را در آنجا محصور نگه داشتند. ثالثاً: پیغمبر حدّ أکثر سه روز در غارِ ثَور از تعقیب کنندگانش مخفی شد و أظهَرُ مِنَ الشَّمس است که بحث ما درباره غیبت متعارفِ کوتاه مدّت از قبیل یک یا دو روز و یا یک یا دو هفته و یک یا دو ماه و یک یا دو سال... نیست بلکه تشکیک ما به غائب شما ناشی از عدم حصول علم به ولادت و موجود بودن اوست و اینکه غیبت او از أنظار همگان -أعمّ از دوست و دشمن- است نه فقط از أنظار دشمنان! در این مورد لازم است مراجعه شود به «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» (ص ۶۵۳-۶۵۴). رابعاً: پیغمبر صپس از اختفای سه روزه در غار ثَور، بر همان مردمی ظاهر شد که به قول شما نه از أنظار آنها پنهان شده بود نه بر نسل پس از ایشان، أمّا امامِ شما نه تنها بر نسل بعدی ظاهر نشده بلکه بر دهها نسل پسازمردم قرن سوّم، نیز ظاهر نشده است!! مشرکین مکّه و أطراف آن به چشم خود رسول خدا صرا دیده و از او شنیده بودند که: ﴿......فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا......﴾[یونس: ۱۶]. «عمری درمیان شما به سر بردهام»و منکر این حقیقت نبوده و حدود پنجاه سال او را درمیان خود دیده بودند و أحدی در وجود آنحضرت تردید نداشت و به همین سبب چون پیامبر صچند روزی در غار ثَور مخفی شد مشرکین با جدّیّت تمام به تعقیب آنحضرت اقدام وبرای دستگیری او جائزه تعیین کردند تا شاید او را دستگیر کنند. بنابراین مخفی شدن چند روزه رسول خدا صدر غار، در اعتقاد به وجود او به هیچ وجه خللی وارد نمیکرد وإلا اگر کسی ازمخالفین، پیغمبررا ندیده بود و وجودش متّکی به چند روایت بود که عدّهای نامعتمد نقل کرده بود، آیا مشرکین آنهمه به خود زحمت میدادند؟! پیامبرصنیز پس از وصول به مدینه اظهار داشت که با أبوبکر در غار ثَور پنهان بوده، این چه ربطی به مهدی دارد که در هیچ یک از موضوعات مربوط به او (از قبیل زمان تولّد، نحوه تولّد، نام مادر، علّت غیبت و....) قول واحد وجود ندارد و جُز ضُعَفا و مجاهیل کسی او را ندیده است. آیا اگر مشرکین مکّه هیچگاه پیامبر را ندیده بودند و چند فرد نامعتمد در مکّه ادّعا میکردند که پیامبری وجود دارد که فقط ما او را دیدهایم و باید به او ایمان بیاورید آیا مکّیان مُحقّ نبودند که بگویند این چه پیغمبری است که هیچ شباهتی به انبیاء سابق ندارد که میان مردم حضور یافته و خود، آنها را دعوت به ایمان نموده و آنها را تعلیم میدادند؟! ما هیچ أثر و نشانه معتبری از تولّد او نداریم و جستجوی ما از او نتیجهای نداده و فقط عدّهای أفراد نامعتبر وجود او را ادّعا و ما را به قبول او دعوت میکنند، در حالیکه وجود رهبر باید با دلیل برهان ثابت شود و این ادّعای شما شبیه بازی «قائم باشکِ» بچّههاست و در خور عُقًلا و خردمندان نیست!.
غیبت مهدی را به غیبت حضرت یوسف÷از کنعان نیز تشبیه میکنند در حالیکه در مدّت غیبت او از کنعان، حضرت یعقوب÷حاضر و ظاهر و دردسترس مردم بود. ثانیاً اگر وی در کنعان ظاهر نبود، در مصر ظاهر و حاضر بود، نه آنکه دردسترس هیچ بشری نباشد!! ویا میگویند حضرت موسی÷از مصر غیبت کرد!! در حالیکه پر واضح است أوّلاً اگر حضرت موسی از مصر غائب بود در مدین ظاهر و حاضر بود. ثانیاً أصلاً در مدّت إقامت در مَدیَن هنوز نبوّت نداشت و تشبیه و تمثیل شما کاملاً بیمورد است. تعجّب میکنم چرااینها هرنوع هجرت یا سفریرا غیبت قلمداد نمیکنند ومثلاً نمیگویند اگر پدر خانواده به سفر حجّ میرود در واقع از خانواده و شهر خود غیبت کرده است پس همه غیبت میکنند بنابراین غیبت هزار ساله امام نیز أمری عجیب و موجب سؤال نیست!!!.
در مقابل این اشکال که اگر خوف از دشمنان، موجب غیبت مهدی است، این خوف به اقرارخودتان در زمان أئمّه دیگر -که باز به ادّعای بیدلیل شما همگی مسموم یا شهید شدهاند- نیز وجود داشت، پس چرا آنها غائب نشدند؟! شیخ طوسی جواب مضحکی داده میگوید أئمّه دیگر تقیّه نموده و نه تنها همهجا ادّعای امامت نمیکردند بلکه گاهی امات را از خود نفی میکردند!! (پس مردمی که شما گناه و مسؤولیّت محرومیّت از وجود امام را به گردنشان میگذارید، چه گناهی داشتند؟) و لذا خوف نداشتند!! در حالیکه بنا به نقل مجلسی، شیخ طوسی از امام صادق÷نقل کرده که فرمود ظهور قائم آل محمّد درباره من بود که خدا آن را به تأخیرانداخت! «كانَ هذَا الأمرُ فِیَّ فَأخَّرَهُ الله...»[بحارالأنوار: ج۵۲، ص ۱۰۶، حدیث ۱۲]. شما را به خدا ملاحظه کنید که چه بهانههای کودکآنهای میتراشند! أولاً مگر تقیّه به قول شما بر أئمّه نبوده است پس چرا مهدی تقیّه نکرد، با این کار -مانند سایر أئمّه- طبعاً غیبت لزومی نداشت و در اینصورت میتوانست مانند أجدادش به مقداری از وظائف امامت اقدام کند و مردم نیز تا حدودی از فوائد امامت بهرهمند شوند. أصلاً به چه دلیل تقیّه در مورد أجدادش لازم بود أمّا بر او لازم نبود؟! مگر او مسلمان نبود؟.
دیگر آنکه قیام به شمشیر و اقدام به إقامه حکومت عدل، در صورت مناسب بودن جمیع شرائط، بر عهده أئمّه قبلی هم بود و عدم قیام آنها به گفته خودتان نتیجه عدم تحقّق شرائط لازم بود، پس چرا در مورد مهدی بدون ذکر دلیل شرعی حصول مقتضیات لازم برای قیام به شمشیر را شرط نمیدانید و میگویید اگر او میماند باید قیام به شمشیر میکرد؟!.
دیگر آنکه گفته است اگر أئمّه قبلی کشته میشدند امام دیگری بود که جانشین آنها شود أمّا در مورد مهدی چنین نبود!! بدیهی است که شما برای مهدی غیبت در کودکی را تراشیدهاید و إلا اگر او هم مانند سایر أئمّه میماند و ازدواج میکرد طبعاً صاحب فرزندی میشد که جانشین او شود و سلسله امامت منقطع نشود و نیاز به اینهمه بافندگیهای تار عنکبوتی نبود! آیا اگر امامان سابق، قبل از ازدواج کشته میشدند باز هم سلسله امامت باقی میماند؟! به نظر ما شیخ طوسی خودش هم نفهمیده که چه بافته است از آن جمله میگوید دلیل ناحقّ بودن سایر فِرَقِ شیعه که مهدی را قبول ندارند - از قبیل «فطحیّه» و «محمّدیّه» (= قائلین به امامت سید محمّد بن علی النّقیّ) و....] این است که منقرض شدهاند و به روی خود نمیآورد که «اسماعیلیه» و «نُصیریّه» تا امروز منقرض نشدهاند!! أمّا خودش آنها را محقّ نمیداند! خلاصه کلام اینکه، در این باب به قدری دروغ و مغالطه و مصادره به مطلوب و استناد به اقوال نامعتبر، زیاد است که رسیدگی به یک یک آنها مطلب ما را بسیار طولانی خواهد کرد ولی با چند نمونه که نشان دادیم، باقی فریبکاریها نیز بهاندک تأمّلی آشکار میشود [۱۴۱]. (البتّه مطالعه فصول مربوط به مهدی در کتاب «عرض أخبار أصول بر قرآن و عقول» نیز مفید است).
[۱۳۳] ر.ک. عرض اخبار اصول... ص ۵۷۹ تا ۵۸۱. [۱۳۴] در موضوع «عصمت» ضرور است مراجعه شود به «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن»، ص ۱۳۴ و ۳۲۰ تا ۳۲۲ و «عرض اخبار اصول»، ص ۱۰۴. [۱۳۵] رجوع شود به «شاهراه اتّحاد» ص ۱۳۸تا۱۴۲ و «زیارت و زیارتنامه» ص ۲۶۹و۲۷۰. [۱۳۶] در واقع آنچه شما به عنوان معارف شیعه، منحصر به خودتان میدانید از امامانی است که قبل از مهدیِ موهوم بودهاند و حتّی از پدر و یا جدّ و یا پدرجدّش مطالب مهمّ و یا زیادی که از طرق دیگر دردسترس نباشد، ندارید! (فتأمّل). [۱۳۷] ر.ک. کتاب «رهنمود سُنَّت در ردّ أهل بدعت» که ترجمه فارسی کتاب «المنتقی» است. کتاب مذکور تلخیصی است از کتاب «منهاج السّنّنة» ابن تیمیّه. [۱۳۸] الكلام فی غیبة ابن الحسن فرع على ثبوت إمامته والمخالف لنا إمّا یسلّم لنا إمامته ویسأل عن سبب غیبته فنكلّف جوابه أو لایسلّم لنا إمامته فلامعنی لسؤاله عن غیبته. [۱۳۹] پادشاه أساطیری ایران!!. [۱۴۰] وإذا خافَ على نَفسِهِ وَجَبَت غَیبَتُهُ وَلَزِمَ استتارُهُ كَمَا استَتَرَ النّبیّ"" جتارة فی شِعب وأخرى فی الغار و لاوجهَ لِذلِكَ إلا الخوف من الـمضارّ الواصلة إلیه!![بحار الأنوار: ج۵۱، ص ۱۹۰]. [۱۴۱] همچنین رجوع شود به آنچه در باب ۲۴ همین کتاب گفتهایم.