۵: باب الآیات المُأوَّلَةِ بقیام القائم
بدان که یک آیه در قرآن کریم که صراحت داشته باشد و یا اشارهای کرده باشد به قیام مهدی، وجود ندارد. ما درباره اینکه در قرآن أثری از امام موعود نیست در تحریر دوّم کتاب «عرض أخبار اصول بر قرآن و عقول» و در مقایسه این امام با حضرت موسی÷و حضرت یحیی÷به اختصار مطالبی گفتهایم (ص ۶۲۳ تا ۶۲۵ ۶۵۳ تا۶۵۵) و در اینجا تکرار نمیکنیم و به تذکّر این نکته اکتفا میکنیم که نه تنها در قرآن أثری از مهدی نیست بلکه آیاتی در قرآن هست که موافقِ امامی که به زورِ شمشیر قیام میکند تا همه را مسلمان کند، نمیباشد! (چنانکه در صفحات گذشته ملاحظه شد).
ولی چون عدّهای با تفسیر خلاف ظاهر و خلاف سیاق آیات و با تأویل بیمناسبت و دلبخواهی با بسیاری از آیات شریفه قرآن بازی کردهاند، در اینجا آیاتی را که مذهب سازان به دلخواه خویش با مهدی تطبیق دادهاند میآوریم و إشکال قول آنها را روشن میسازیم، باشد که مانع عوامفریبی خرافه فروشان شود:
×۱ و ۴۲ و ۴۳ و ۵۱- به نقل از تفسیر علیّ بن ابراهیم [۶۴]میگوید در آیه: ﴿ وَلَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحۡبِسُهُۥٓۗ أَلَا يَوۡمَ يَأۡتِيهِمۡ لَيۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُمۡ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ٨ ﴾[هود: ۸]. «و هر اینه اگر عذاب را تا مدّتی معیّن از ایشان به تأخیر افکنیم البتّه میگویند چه چیز آن را (از ما) بازمیدارد؟ آگاه باشید روزی که (عذاب) بر آنان بیاید بازگشت ندارد و آنچه بدان ریشخند میکردند، ایشان را فراگیرد». مقصود این است که اگر عذاب را تا خروج قائم عقب بیندازیم! و روایت کرده که حضرت علی÷فرموده: ﴿ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ ﴾أصحاب قائماند!!. و از تفسیر عیّاشی و غیبت نعمانی، از حضرت صادق÷آورده: منظور از «عذاب» خروج قائم و عدد ﴿ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ ﴾با مجاهدین بدر و اُحُد برابر است!!.
عجیب استکه «علیّ بن ابراهیم»خود اعترافکردهکه یکی ازمعانی«أمّة»، «وقت ومدّت» است واین آیهرا شاهدآوردهاستکه فرموده: ﴿ وَقَالَ ٱلَّذِي نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّكَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ ﴾[یوسف: ۴۵]. «و آن کس از آن دو (هم زندانی یوسف÷) که رهایی یافته بود و پس از مدّتی به یادش آمد» و حتّی گفته مقصود از ﴿ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ ﴾ «وقت» است با این حال روایتی از قول «علیّ بن الحکم» [۶۵]أحمقِ کذّاب که به قرآن هفده هزار آیهای معتقد بوده، نقل میکند که حضرت علی÷وامام صادق÷ فرمودند: «الأمّةُ المَعدودَةُ أصحابُ القائمِ الثَّلاثمِأة والبِضعَة عَشَر» «أمّه معدوده یاران قائم سیصد و ده و أندی نفراند»؟!!.
به هر حال لازم است بدانیم که أوّلاً: سوره هود در مکّه نازل شده و در آن وقت مشرکین خودِ رسول خدا صرا قبول نداشتند تاچه رسد به امامت و امام، آنهم دوازدهمین ایشان که وجودش اثبات نشده، آنهم قیام او را؟!!. أصلاً در آن زمان سخنی از این موضوعات نبوده تا کسی انکار یا استهزاء کند! أفلاتعقلون؟.
ثانیاً: آیه قبل از این آیه معلوم میکند که کلام درباره عذاب پس از مرگ است نه قبل از مرگ، زیرا فرموده: ﴿ وَلَئِن قُلۡتَ إِنَّكُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ﴾[هود: ۷]. «و چنانچه بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد هر آینه کسانی که کفر ورزیدهاند گویند این نیست مگر سحری آشکار». بنابراین معلوم میشود آیه بعدی نیز درباره عذاب پس از مرگ است.
ثالثاً: علیّ بن ابراهیم به تحریف قرآن قائل بوده و چنین کسی اسلامش معیوب است و قول او بیاعتبار بوده و قابل اعتنا نیست. البتّه عیّاشی نیز وضعی بهتر از او ندارد و در استفاده از نعمت عقل بسیار کاهل بوده است اگر خواننده در روایاتی که از او در همین فصل آوردهایم تأمّل کند این حقیقت بر او کاملاً آشکار خواهد شد. (به عنوان نمونه به روایات ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ مراجعه شود) بسیاری از روایات این فصل را عیّاشی نقل کرده است.
×۲ و ۲۳- ﴿ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَآ أَنۡ أَخۡرِجۡ قَوۡمَكَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ وَذَكِّرۡهُم بِأَيَّىٰمِ ٱللَّهِۚ ﴾[ابراهیم: ۵]. «و براستی که موسی را با نشانههای خویش فرستادیم که قومت را از تاریکیها به سوی نور برون آر و روزهای خداوند را بدینشان یادآور باش». درباره آیه فوق، «علیّ بن ابراهیم» أحمق میگوید مقصود از «أیّامِ الله» روز قیام قائم و روز مرگ و روز قیامت است!! و روایتی دیگر مدّعی شده که مقصود روز قیام قائم و روز رجعت و روز قیامت است!! أیا أصحاب حضرت موسی÷به قیام قائم و یا رجعت معتقد بودند که خدا فرموده باشد به یادشان آور؟!!.
أوّلاً چنانکه مفسّرین گفتهاند مقصود از «أیّامِ الله» روزهایی است که حوادث مهمّی -از نظر شارع- رخ داده از قبیل نجات قومی مؤمن و یا اعطای نعمت هدایت به ایشان و نزول کتاب آسمانی و یا هلاکت قومی کافر و... بنابراین «أیّامِ الله» ایّامی بوده که نزد قوم موسی÷معلوم بوده است، چنانکه بلا فاصله پس از آیه مذکور موسی÷به منظور امتثال أمرِالهی بهقومش میگوید: ﴿ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ أَنجَىٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ... تَأَذَّنَ رَبُّكُمۡ لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ...﴾[ابراهیم: ۶-۷]. «نعمت خداوندرا بر خودتان به یاد آرید آنگاه که شما را از فرعونیان رهایی بخشید... و آنگاه که پروردگارتان شما را آگاه فرمود که اگر سپاس گزارید همانا (بر نعمت) شما البتّه بیفزاییم...».قرآن فرموده: ﴿ وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ ﴾[البقره: ۴۹]. «و به یاد آرید هنگامی را که شما را از فرعونیان رهایی بخشیدیم» و ﴿ وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِكُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَيۡنَٰكُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ﴾[البقرة: ۵۰]. «و به یاد آرید آنگاه که دریا را با (ورود) شما شکافتیم آنگاه شما را رهایی بخشیده و فرعونیان را غرق کردیم»و ﴿ وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ ... ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم... وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ ﴾[البقرة: ۵۱-۵۳]. «و به یاد آرید هنگامی را که موسی را به چهل شب وعده کردیم آنگاه شما پس از (رفتن) او گوساله را (به عبادت) گرفتید... سپس از شما گذشت نمودیم... و آنگاه که به موسی کتاب (آسمانی) و فرقان (جداکننده حقّ از ناحقّ) عطا کردیم...». البتّه باید سوره مبارکه بقره از آیه ۴۹ تا ۷۳ ملاحظه شود تا بدانیم که أیّام و أوقاتی که موسی به قوم خود تذکّر میداده تماماً در قرآن آمده است و نیازی به قول رُواتِ بیاعتبار نیست خصوصاً أحمقی چون علیّ بن ابراهیمِ معتقد به تحریف قرآن و یا ابن أبیعمیر!!. [۶۶]
×۳ و ۴۶ و ۴۷ و ۴۸- آیاتی است از سورهای که سوره «بنیاسرائیل» نیز نامیده میشود. در این سوره پس از اینکه در آیه دوّم فرموده به موسی÷کتاب آسمانی دادیم و آن را مایه هدایت بنیاسرائیل ساختیم میفرماید: ﴿ وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَيۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا ٤ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِۚ وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا ٥ ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِيرًا ٧ عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يَرۡحَمَكُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ حَصِيرًا ٨ ﴾[الإسراء: ۴-۸]. «ما در کتاب (تورات) به بنیاسرائیل اعلام نمودیم که هر آینه شما دوبار در این سرزمین تباهکاری و سرکشی بزرگی خواهید نمود پس چون وعده (کیفر) نخستین آن دو (طغیان) فرا رسد (کسانی از) بندگان خود را که نیروی شدیدی دارند بر شما برگماریم کهاندرون خانهها را جستجو کنند و (این) وعدهای انجام یافتنی است سپس برایتان تاخت و تاز بر آنان را بازگردانیم و شما را به أموال و پسران (جنگاور) یاری کنیم و (نیرو و سپاه) شما را افزونتر سازیم. اگر نیکی کنید در حقّ خویش نیکی کرده و اگر بدی کنید به زیان خویش کردهاید. و چون وعده واپسین فرارسید (کسانی از بندگان خودرا برگماریم) تا رخسارتان رااندوهناک و زشت سازند و به آن سجدهگاه درآیند همچنانکه بار نخست درآمدند و به هرچه دست یابند به سختی نابود سازند امید است که پروردگارتان بر شما رحمت آورد و اگر (به تباهکاری) باز گردید (ما نیز به کیفر دادنتان) باز میگردیم و دوزخ را تنگنا و زندان کافران ساختهایم».
باتوجّه به آیه دوّم همین سوره، معلوم میشود که آیات بعدی بیانگر مندرجات تورات است أمّاچه میتوان کردکه«علیّبنابراهیم» أحمق میگویدمخاطب ﴿ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾«البتّه در این سرزمین فساد میکنید»أمّت محمّد صیعنی شیخین و أصحابشان است که نقض عهد کرده و برتری میجویند یعنی مدّعی خلافت میشوند!! و مقصود از «هنگام وعده نخستین» روز جنگ جَمَل است و «بندگان بسیار نیرومند» یعنی امیرالمؤمنین÷و یارانش و «سپس برایتان تاخت و تاز بر آنان را بازگردانیم» یعنی بنیأمیّه بر آلِ محمّد صتاخت و تاز میکنند!! و مقصود از «شما را به أموال و پسران یاری کنیم و نیرو و سپاه شما را افزونتر سازیم» حسین بن علی إو أصحاب او و أسیری زنان آل محمّدصاست!! و قرآن خطاب به بنیأمیّه میگوید اگر با سفیانی برگردید ما نیز با قائم آل محمّد صباز میگردیم!! جالباستکه حدیث ۴۶ آیه را به قبل از قیام قائم ورجعت مربوط میسازد! برخلاف حدیث۴۷ که منظور از «بندگان بسیار نیرومند» را قائم و أصحابش میداند!! این أخبارمضحکرا ضعفائی ازقبیل «صالح بن سهل [۶۷]» و «مسعدة بن صدقه [۶۸]» نقل کردهاند! [۶۹]. (فلا تجاهل)
باید گفت اوّلاً: سوره إسراء (بنیاسرائیل) مکّی است و در مکّه به هیچ وجه سخنی از خلافت شیخَین یا جنگ جمل نبوده و کسی از قائم خبری نداشته و منکری نبوده تا آیاتی نازل شود!.
ثانیاً: چنانکه گفتیم آیات منظور، مندرجات تورات را بیان فرموده و ربطی به شیخَین و بنیأمیّه و مخالفین حضرت علی÷و قائم ندارد. أفَلاتَعقِلُونَ؟ زیرا معنی ندارد که خدا در تورات به أصحاب موسی از شیخَین یا بنیأمیّه و... بگوید!.
آیا هیچ أمّتی با کتاب آسمانی خود اینطور بازی میکند که ضعفا و مجاهیل و غُلاة و... کردهاند؟! واقعاً جای تأسّف است که مجلسی به جای هشیار کردن مردم، أکاذیب اینان را توجیه میکند!! آیا وظیفه عالم این است که أقوال دروغگویان را توجیه کند؟! وای به روزی که بگندد نمک!.
×۴- ﴿ وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا وَصَرَّفۡنَا فِيهِ مِنَ ٱلۡوَعِيدِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ أَوۡ يُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِكۡرٗا ١١٣ ﴾[طه: ۱۱۳]. «و بدین سان آن را قرآنی به زبان عربی فرو فرستادیم و در آن هشدار گونهگون آوردیم باشد که بپرهیزند یا برای آنان یادآوری و پندی پدید آورَد»علیّ بن ابراهیم گفته «یا برای آنان یادآوری و پندی پدید آورَد» یعنی أمر قائم و سفیانی!!.
گوییم أوّلاً سوره طه مکّی است و اگر از آیه ۱۰۰ به بعد این سوره ملاحظه شود میبینیم تماماً راجع به قیامت است و هیچ ربطی به قائم و سفیانی ندارد. از خدا بترسید و اینطور با آیات خدا بازی نکنید!.
ثانیاً کلمه «ذکر» بارها و بارها در قرآن آمده که در هیچ موردی مربوط به قائم و سفیانی نیست. قرآن به زبان عربی شیوا و روشن نازل شده [النحل: ۱۰۳ و الشّعراء: ۱۹۵]. که در بیانش هیچ کژی نیست [الزُّمَر: ۲۸]. بنابراین آیات قرآن واضح و روشن است و احتیاجی به بیان أحمقی چون «علیّ بن ابراهیمِ» معتقد به تحریف قرآن، ندارد!.
×۵- ﴿ فَلَمَّآ أَحَسُّواْ بَأۡسَنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَرۡكُضُونَ ١٢ ﴾[الأنبیاء: ۱۲]. «چون عذاب ما را احساس کردند آنگاه از آن میگریختند». علیّ بن ابراهیم گفته چون بنیامیّه قائم را ببینند از او فرار میکنند!! و به آنها گفته میشود مگریزید و به سوی گنجهایی که پنهان کردهاید باز گردید. بنیأمیّه به روم میگریزند و قائم آنها را از روم بیرون میآورد و گنجهایشان را طلب میکند. سپس میگوید با اینکه افعال آیات (۱۲تا۱۵) ماضی است أمّا معنای آنها مستقبل است؟!!.
مجلسی مشابه این حدیث را در جلد ۵۲ باب «سیره وأخلاقه وخصائص زمانه» (حدیث ۹۱ از تفسیر خرافی عیّاشی و حدیث ۱۸۰ از روضه کافی) آورده است و در حدیث أخیر میگوید قائم بنیأمیّۀ فراری را با شمشیر میکشد!!.
در حالیکه که سوره أنبیاء در مکّه نازل شده و در آن وقت ذکری از قائم نبوده تا بنیأمیّه بترسند. در آن زمان بنیأمیّه حتّی از رسول خدا صنمیترسیدند تا چه رسد به نواده دهمش –که وجودش موهوم است-؟! آیا علیّ بن ابراهیم آیات قبل و بعد این آیه را ندیده که راجع به همه ستمگران و در مقام بیان یکی از سُنَنِ إلهی است و مخصوص گروه خاصّی نیست؟! دیگر آنکه در زمان ما بنیأمیّه وجود ندارند تا از قائم خیالی فرار کنند و قائم به شمشیر آنها را بکشد! [۷۰].
×۶- بدان که این آیه و آیه ۳۳ سوره توبه و آیه ۵ سوره قصص و آیه ۵۵ سوره نور بیش از سایر آیات قرآن مورد سوء استفاده خرافه فروشان قرار گرفته و حتّی برای آلودن ذهن بیآلایش نوجوانان آیات مذکور را با توجیهات بیمناسبت در کتب درسی نیز وارد کردهاند [۷۱]!! لذا باید در مورد آیات فوق بیشتر تأمّل و تدبّر شود. ﴿ وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥ ﴾[الأنبیاء: ۱۰۵]. «و هر آینه براستی در زبور، پس از کتاب (آسمانی تورات [۷۲]نگاشتیم که همانا زمین را بندگان شایسته نکوکردارم به میراث میبرند». علیّ بن ابراهیم گفته مقصود از «بندگان صالح و شایسته» قائم و اصحاب اوست!.
اوّلاً: گیرم که مقصود از «الأرض» در این آیه، زمین دنیا باشد، -گرچه چنین نیست- امّا میپرسیم آیا حضرت داود و سلیمان إبندگان صالح نبودند که در زمین سلطنت یافتند؟! آیا حضرت محمّد صو أصحابش بندگان صالح نبودند که در زمین سلطه و قدرت یافتند؟! آیا فقط قائم خیالی و اصحابش صالحاند؟.
ثانیاً: آیات پیشازاین آیه (۹۸ تا۱۰۴) درباره قیامت است چنانکه درآیه قبل میفرماید: ﴿ يَوۡمَ نَطۡوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡكُتُبِۚ كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥ ﴾[الأنبیاء: ۱۰۴]. «روزی که آسمان را همچون درپیچیدن طومارِ نوشتهها درهم پیچیم و همچنان که آفرینشِ نخستین را آغاز کردیم، آن را بازگردانیم». سپس در آیه منظور، میفرماید، که زمین قیامت را بندگان صالح من به میراث میبرند، زیرا چنانکه میدانیم قیامت روزی است که زمین به جُزاین زمین و آسمآنها (به جُز این آسمآنها) تبدیل شوند ﴿ يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ ﴾[ابراهیم: ۴۸]. بنابراین زمینیکه ما اکنون برآن زندگی میکنیم به قسمتی از بهشت تبدیل خواهد شد و أهل بهشت آن را ارث برده و در آن به سیروسیاحت میپردازند [الزُّمَر: ۷۴]. علاوه براین ﴿ عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ﴾[الأنبیا: ۱۰۵]. «بندگان شایسته من»شامل عموم صالحین میشود نه یک دسته از صالحین که در آینده میآیند! (فلاتَجاهل) خصوصاً که بلافاصله در آیه بعد میفرماید: ﴿ إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِينَ١٠٦ ﴾[الأنبیاء: ۱۰۶]. «همانا در این (گفته) هر آینه عابدان را پیام (نیکو و نویدی) است»که معلوم میسازد این آیات اختصاص به یک گروه خاصّ ندارد و همه عبادت کنندگان موحّد را شامل میشود و خداوند فرموده زمین بهشت را به همه ایشان میدهیم از جمله أصحاب رسول خدا صکه این پیام و نوید را شنیدند و منحصر به آیندگان نیست. (درباره این آیه رجوع کنید به صفحه ۵۴ کتاب حاضر).
×۷ و ۵۳- ﴿ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩﴾[الحجّ: ۳۹]. «به کسانی که (دشمنان) با آنان کار زار میکنند از آن رو که ستم دیدهاند، رخصت (پیکار) داده شد و همانا خداوند بر یاری ایشان بسیار تواناست». علیّ بن ابراهیم میگوید که اهل سنّت گفتهاند این آیه راجع به محمّد صو اصحاب اوست که قریش آنها را از مکّه اخراج کردند، همانا این آیه راجع به قائم است هنگامی که خروج میکند و در طلب خون حسین÷میگوید ما ولیّ دوم و خونخواهان حسین÷هستیم!!.
أوّلاً: این آیه بهقول اصحاب سِیَر ومفسّرین - أعمّ ازشیعه وسُنّی - مربوط بهرسولخداصوأصحاب آن حضرت است، زیرا در آیه بعد فرموده: ﴿ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ ﴾[الحجّ: ۴۰]. «همانان که به ناحقّ از خانههایشان اخراج شدند». فعل ﴿ أُخۡرِجُواْ ﴾ماضی است و تناسبی با کسی که در آینده دور میآید ندارد!.
ثانیاً: علیّ بن ابراهیم گفته اهل سنت (= عامّه) میگویند که این آیه راجع به محمّد و أصحاب اوست. ولی عجیب است که علامه مجلسی هم به روی خود نیاورده که علمای شیعه از قبیل شیخ طوسی و شیخ طبرسی و ابوالفتوح رازی نیز همین قول را گفتهاند. شیخ طبرسی در «مجمع البیان» فرموده: مأذونین به قتال، أصحاب رسول الله صمیباشند و ظلمی که به ایشان شده همان اِخراج از خانههایشان است. شیخ طبرسی نیز آن را درباره معاصرین پیامبر دانسته و تصریح کرده که این اوّلین آیهای است که درباره جواز جهاد نازل شده. و در زمان ما «تفسیر نمونه» نیز آن را أوّلین آیه جهاد و درباره أصحاب پیامبر دانسته همچنانکه صاحب «المیزان» تصریح کرده این آیه خطاب به مسلمین در مدینه است و کسانی که آنها را از وطن و دیارشان مکّه، بیرون کرده بودند.
ثالثاً: رسول خدا صو أصحابش زمانی که در مکّه بودند، اجازه قتال نداشتند أمّا پس از هجرت به مدینه، مأذون به جهاد شدند که این اذن تا قیامت برای مسلمین باقی است و احتیاجی نیست که برای قائم – به فرض که قائمی موجود باشد – إذن صادر شود!!.
رابعاً: کسیکه قائم وأصحاب اورا ازخانههایشان اخراج نکرده تابرایشان آیه نازل شود.
خامساً: آیه راجع به موجودین است نه برای کسانی که در زمان نزول آیات، اصلاً وجود خارجی نداشتهاند و کسی آنها را نمیشناخت!.
ملاحظه فرمایید کسی که اصلاً پیرامون آیه تفکّر و تأمّل نکرده و هرچه خواسته نوشته، هزار سال است قول او را مدرک ادّعای بیدلیل خود قرار دادهاند و مردم را به اشتباه میاندازند!.
توجّه: چون علیّ بن ابراهیم درباره آیه ۴۱ سوره حجّ نیز مطلبی نوشته لذا این قول او را که با شماره ۹ در بحار الأنوار ذکر شده بر قول دیگرش که با شماره ۸ در بحار آمده، مقدّم میداریم:
×۹- ﴿ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ ﴾[الحج: ۴۱]. «همانان که اگر ایشان را در این سرزمین توانایی بخشیم نماز به پا داشته و زکات میپردازند».علیّ بن ابراهیم از قول فرد فاسد و منحرفی به نام «أبیالجارود [۷۳]» میگوید: این آیه درباره آل محمّد صتا مهدی و أصحاب اوست که خدا مشارق و مغارب زمین را به آنها میدهد و با او دین را غالب ساخته و بدعتها و باطل را نابود میسازد، آنچنانکه ظلمی دیده نشود که أمر به معروف و نهی از منکر کنند!!.
البتّه علیّ بن ابراهیم نمیداند که ﴿ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ ﴾صفت و تابع ﴿ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ ﴾و ﴿ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ ﴾در آیات قبل است و نمیتوان آن را از آیات پیشین جدا کرد. و آیات مذکور چنانکه دیدیم هیچ ربطی به مهدی ندارد. ولی علیّ بن ابراهیم توجّه به آیات قبل نکرده و چنین سخن نامربوطی گفته!! واقعاً که منقولات او تفسیر به رأی و باطل است.
×۸- ﴿ وَمَنۡ عَاقَبَ بِمِثۡلِ مَا عُوقِبَ بِهِۦ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيۡهِ لَيَنصُرَنَّهُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ ﴾[الحج: ۶۰]. «و کسی که عقوبت کند به مانند آنچه (به ناروا) عقوبت شده است و پس از آن باز بر او ستم رود هر آینه البتّه خداوند او را یاری فرماید همانا خداوند بخشاینده آمرزگار است».
چنانکه مفسّرین عامّه و خاصّه نوشتهاند آیات فوق راجع به مهاجرینی است که از خانههایشان اخراج و مجبور به هجرت شدند و خانه و اموالشان به تصرّف مشرکین مکّه درآمد. در زمان اقامت مهاجرین در مدینه گروهی از ایشان برای جبران أموالِ غصب شده خود بر سر راه مشرکین قرار گرفتند و با آنها درگیر و سر انجام غالب شدند أمّا چون این واقعه درماه حرام رخ داد مسلمین از این واقعه دلگیر بودند لذا این آیه نازل شد که مقابله به مثل ممنوع نیست و خداوند عفو میکند. چنانکه در آیه ۲۱۷ سوره بقره نیز به این مسأله اشاره شده است.
ملاحظه میکنید که این آیات درباره مهاجرین است [۷۴]و هیچ مناسبتی با قائم ندارد ولی علیّ بن ابراهیم میگوید مربوط به قائم است!! معلوم میشود اینان به هیچ تناسبی بین اجزای کلام خدا قائل نیستند! از کجای این آیات، قائم درآمده، معلوم نیست!!.
×۱۰- ﴿ لَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٣ إِن نَّشَأۡ نُنَزِّلۡ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ ءَايَةٗ فَظَلَّتۡ أَعۡنَٰقُهُمۡ لَهَا خَٰضِعِينَ ٤ ﴾[الشُّعراء: ۳-۴]. «چه بسا تو خویشتن را از (اندوه) اینکه (مردمان) مؤمن نمیشوند هلاک سازی [۷۵](چنین مباد، بدان که) اگر میخواستیم نشان و آیتی از آسمان بر ایشان نازل میکردیم که گردنهایشان برای آن (به تسلیم) فرود آید».
چنانکه میدانیم پیامر أکرم صبر ایمان آوردن مردم بسیار حریص بود و از اینکه ایمان نمیآوردند بسیار غصّه میخورد [التّوبه: ۱۲۸ و فاطر: ۸]. بدین سبب قرآن به پیامبر میفرماید مبادا خود را غصّه ایمان نیاوردن مردم هلاک سازی. شاید میخواهی آنان مجبور به ایمان شوند ما اگر بخواهیم میتوانیم ایشان را به ایمان آوردن ناگزیر سازیم ولی ما با این قدرت، چنین نکردیم زیرا ایمان اجباری نمیخواهیم چنانکه با استفهام انکاری فرموده: ﴿ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩ ﴾[یونس: ۹۹]. «و اگر پروردگارت میخواست هر آینه هرکه در زمین است همگان به تمامی ایمان آورده بودند (أمّا چنین نکرد) پس آیا تو مردم را به اکراه وامیداری که مؤمن شوند؟!». زیرا قرآن که فرموده: ﴿ لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّ ﴾[البقرة: ۲۵۶]. «در دین اکراه و اجبار نیست چه، راه هدایت از بیراهه گمراهی به روشنی آشکار شده است». و به پیامبرش فرموده: ﴿ مَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِجَبَّارٖۖ فَذَكِّرۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ ﴾[ق: ۴۵]. «تو بر ایشان زورگو نیستی پس هرکه را که از وعده عذاب من میترسد، با قرآن تذکّر بده». ﴿ فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ ٢٢ ﴾[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «پس یاد آوری کن که همانا تو (فقط) هشدار دهندهای و بر ایشان گماشته و حکمفرما نیستی». بنابراین قرآن قیام کسی که مردم را به اجبار و به زورِ شمشیر مسلمان کند، نمیپسندد زیرا خدا ایمان اجباری نخواسته است.
ولی تعجّب است از کسانیکه نسبت به مطلبی تا این حدّ واضح و روشن تجاهل کرده و مانند علیّ بن ابراهیم از قول حضرت صادق÷میگویند این آیه راجع به قیام قائم است که بنیأمیّه را خاضع خود میکند و آیتی که قرآن گفته، فریادی آسمانی است که نام قائم را میگوید!!..
یا اینکه قرآن فرموده ما میتوانیم آیتی نازل کنیم أمّا نمیکنیم، علیّ بن ابراهیم میگوید آیت مذکور نازل میشود!! و توجّه ندارد که اوّلاً سوره شعراء مکّی است و در مکّه به هیچ وجه مسأله امامت و خلافت پس از پیغمبر مطرح نبود تا چه رسد به دوازدهمین جانشن آن حضرت؟! علاوه بر این هزار سال است که بنیأمیّه وجود خارجی ندارند و دولتشان از بین رفته است!! و قائمی ظاهر نشده است!!.
اینگونه أخبار -چنانکه گفتیم- در آن زمان به این منظور جعل میشد که گروههای مخالف بنیأمیّه نا امید نشده و پراکنده نشوند و مردم را دلگرم میکردند که بالآخره یک نفر قائمِ بِالسَّیف (= قیامکننده با شمشیر) ظهور خواهد کرد و حکومت را از دشمنان ما میگیرد، أمّا چنانکه دیدیم دولت بنیأمیّه زائل شد بیآنکه قائم مورد ادّعا ظاهر شود! [۷۶](به خبر ۸۴ باب «علامات ظهوره» و خبر ۱۲ تا ۱۵ باب «یوم خروجه» ج ۵۲ نیز مراجعه شود).
×۱۱و ۵۶- ﴿ أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٦٢ ﴾[النّمل: ۶۲]. «یا کیست که دعای درمانده را چون او را بخواند اجابت میکند و بلا و بدی را برطرف میسازد و شما را جانشینان زمین قرار میدهد (جمعیّت کنونی را جانشین جمعیّت سابق قرار میدهد) آیا با خداوند یگانه بیهمتا، معبودی هست؟ چهاندک پند میگیرید».
با توجّه به آیات قبل و بعد این آیه (آیات ۶۰ تا ۶۵ سوره نمل) هر عاقل منصفی درمییابد که آیات مذکور راجع به قدرتنمایی خدا و دعوت مشرکین به توحید و یکتاپرستی است چنانکه میفرماید «یا کیست که آسمآنها و زمین را آفرید؟» و «یا کیست که زمین را قرارگاه ساخت و درمیان آنها جویبارها را قرار داد؟» و «یا کیست که شما را در تاریکیهای خشکی و دریا راه مینماید؟» و «یا کیست که آفرینش را آغاز کرده سپس آن را بازمیگرداند؟» و مکرّر با استفهام انکاری میپرسد: «آیا با الله (= خداوند یگانه بیهمتا) معبودی هست؟!».
أمّا جای تعجّب بسیار است که علیّ بن ابراهیم از قول کذّابی جون «صالح بن عقبه [۷۷]» و «ابن فضّال» واقفی که امام هشتم به بعد را دروغگو میدانسته، میگوید آیه فوق راجع به قائم است که در مقام ابراهیم نماز میخواند و دعایش مستجاب شده و خلیفه زمین میشود!!! و غافل است که سوره نمل مکّی است و در مکّه کسی مدّعی یا منکر مهدی قائم نبود تا آیهای درباره او نازل شود!.
عجیب است که اینان آیاتی را که اصرار بر «توحید» دارند به «امامت» نسبت میدهند و از تعصّبی که دارند اگر خجالت نکشد تمام آیات قرآن را بیهیچ تناسبی، راجع به قائم خیالی قلمداد میکردند!!.
×۱۲- ﴿ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡۚ أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠ ﴾[العنکبوت: ۱۰]. «و از مردمان کسی هست که میگوید به خداوند ایمان آوردیم پس چون در (راه) خدا رنج و آزاری رسد، آزار مردم را همچون عذاب خدا شمارد و هر آینه اگر نصرتی از سوی پروردگارت فرا رسد، گویند ما همراه شما بودیم مگر خداوند به آنچه در سینه جهانیان است داناتر نیست؟!».
این آیه چنانکه مفسّرین گفتهاند درباره کسانی است که مسلمان میشدند امّا چون گرفتار آزار و اذیّت مشرکین میشدند، تحمّل نمیکردند و از دین برمیگشتند از قبیل «عیّاش بن أبیربیعۀ مخزومی» که به نقل شیخ طبرسی اسلام آورد ولی چون از خانواده خود میترسید، قبل از هجرت پیامبر صبه مدینه رفت. مادرش قسم خورد که نخورد و نیاشامد و سر نشوید و داخل خانه نشود تا اینکه فرزندش بازگردد – هرچند که پس از سه روز سوگند خود را زیر پا گذشت و خورد و نوش را از سر گرفت! – أمّا فرزندان شوهر دیگرش، ابوجهل و حرث بن هشام که برادران مادری او بودند به مدینه رفته و او را یافتند و ماجرای قسم مادر و غصّه او را باز گفتند و آنقدر وی را وسوسه کردند تا قبول کرد به نزد مادر مراجعت کند ولی قبل از سفر، ازاندو عهد و پیمان گرفت که او را از دینش باز نگردانند، أمّا چون از مدینه خارج شدند دو برادر مشرک برخلاف پیمانشان، دستهایش را بسته و هر یک او را صد تازیانه زدند تا از دینش دست بردارد. او نیز تحمّل نکرد و سخنانی بر زبان آورد که شایسته نبود.... الخ.
به هرحال این آیه مربوط به کسانی است که ایمان آودره و یا اظهار ایمان میکنند و چون به سختی مبتلا شوند، از دین برمیگردند و چون نصرتی به مؤمنین برسد و منفعتی پدیدار شود میگویند ما با شما بودیم و هیچ ربطی به مهدی قائم ندارد. امّا علیّ بن ابراهیم میل دارد که این را در شأن قائم بداند و توجّه ندارد که سوره عنکبوت مکّی است و سُوَر مکّی هیچ تناسبی برای معرّفی قائم ندارند، بدتر از اینکه آیه: ﴿ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ ﴾را به صورت «وَإذا جاءَهُم نَصرٌ مِن رَبِّكَ» آورده است!!.
×۱۳- ﴿ وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَا عَلَيۡهِم مِّن سَبِيلٍ ٤١ ﴾[الشّوری: ۴۱]. «و هرکه پس از ستم بر او، داد بستاند (و مکافات کند) پس راهی بر (تعرّض و نکوهش) ایشان نیست».و در آیه بعد میفرماید: «همانا راه (تعرّض) تنها بر کسانی (باز) است که به مردم ستم کرده و در زمین به ناحق سرکشی میکنند».
اگر به قرآن مراجعه کنید، ملاحظه میشود که آیات ۳۶ تا ۴۳ سوره شوری به هم مربوطاند و با هیچ چسبی به مهدی قائم نمیچسبند!! ولی علیّ بن ابراهیم از قول ضعیفی چون «محمّد بن فضیل [۷۸]» مدّعی است که منظور قائم و اصحاب اوست که «راهی بر (تعرّض و نکوهش) ایشان نیست» و قائم چون قیام کند از بنیأمیّه و ناصبیها و مکذّبینِ خود انتقام میگیرد!! و متأسّفانه درک نمیکند که سوره شوری مکّی است و تناسبی با ذکر احوال مهدی ندارد و نمیداند که قرنهاست بنیأمیّه منقرض شدهاند امّا قائمی ظهور نکرده است!!! [۷۹]. این مؤلّفین چه غرضی و مرضی داشتهاند این مطالب را به عنوان أخبار دین ضبط کردهاند؟.
×۱۴- ﴿ ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ ﴾[القمر: ۱]. «رستا خیز نزدیک شد و ماه بشکافت»و این آیه مربوط به قیامت است و اگر میبینیم که با لفظ ماضی آمدهاند از آن روست که مستقبل یقینی محقّق الوقوع به صورت ماضی استعمال میشود. چنانکه در فارسی نیز هنگام بیدار کردن کسی برای أدای نماز صبح، میگویند برخیز که آفتاب دمید (یعنی یقیناً به زودی میدمد) و إلا اگر واقعا مقصودشان إخبار از تحقّق أمری قبل از زمان تکلّم باشد بیدار کردن فرد، وافی به مقصود نیست و فائده ندارد. علاوه براین چون تغییرات آسمان و ماه و خورشید و ستارگان در قرآن کریم مربوط به قیامت و مقدّمات آن است [الإنشقاق: ۱ و الإنفطار: ۱ و۲ و المعارج: ۸ و القیامه: ۸ و۹ و التّکویر: ۱و۲ و...] لذا با توجّه به اینکه آیه از نزدیکی ساعت (قیامت) گفته است مربوط دانستنِ آن به قیامت موجّهتر از اقوال دیگر به نظر میرسد.
أمّا اگر برخی اصرار دارند که انشقاق قمر در زمان پیامبر صدر مکّه و قبل از هجرت واقع شده ما نیز با آنها جدال نمیکنیم ولی علی أیِّ حال تردید نمیتوان کرد که این آیه مکّی به هیچ وجه به مهدی قائم مربوط نمیشود. خصوصاً که کلمه «السّاعة» بارها در قرآن آمده و أبداً به معنای «قیام کردن» یا «خروج کردن» نیست. همچنین نمیتوان گفت که خدا به أهل مکّه که خود پیغمبر را قبول نداشتند نسبت به آمدن خلیفه دوازدهمِ او، هشدار دادهاست؟!.
×۱۵ [۸۰]-﴿ مُدۡهَآمَّتَانِ ٦٤ ﴾[الرحمن: ۶۴]. «دوبوستان» بسیار سرسبز که از شدّت سبزی به سیاهی زند». این آیه صفت دو بوستان بهشتی است که موصوف آن ﴿ جَنَّتَانِ ﴾ «دو بوستان»است و در آیه ۶۲ آمده ولی علیّ بن ابراهیم میگوید مابین مکّه و مدینه درختان خرمای متّصل به هم میروید و احتمالاً منظورش در زمان مهدی قائم است! (المعنی فِی بَطنِ الشّاعر) چون نامی از مهدی نیامده است.
×۱۶ و ۵۷- ﴿ يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٣٢ ﴾[التوبة: ۳۲]. «میخواهند که نور (هدایت) خداوند را با (سخن) دهآنهایشان خاموش سازند در حالیکه خداوند جُزاین نمیخواهد که نور(هدایت) خویش راکمال بخشد گرچه کافران کراهت داشته باشند». و ﴿ يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨ ﴾[الصّفّ: ۸]. «میخواهند که نور (هدایت) خداوند را با (سخن) دهآنهایشان خاموش سازند و حال آنکه خداوند کمال بخش نور (هدایت) خویش است گرچه کافران کراهت داشته باشند». علیّ بن ابراهیم درباره آیه أخیر میگوید خدا نور هدایت را با قائم به اتمام میرساند!! باید بپرسیم مگر در زمان پیامبر أکرم صنور هدایت إلهی و دین خدا به اتمام و اکمال نرسید که خدا فرمود: ﴿ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي ﴾[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم». دیگر آنکه کفّاری که نام قائم را نشنیده بودند، چگونه کراهت داشتند و اگر میدانستند که دین در زمان آنها به تمامیّت نمیرسد بلکه هزاران سال پس از آنها به تمامیّت خواهد رسید که أصلاً کراهت نمیداشتند بلکه خوشحال میشدند!!.
در حدیث پنجاه و هفت از قول «أبیالجارود [۸۱]» منحرف فاسد المذهب میگوید امام باقر÷فرمود: اگر شما این أمر را (کدام أمر را؟ أنتظار را یا خود قائم را؟) رها کنید خدا آن را (یا او را) رها نمیکند! چرا کراچکی آن را در کتابش آورده و چرا مجلسی آن را نقل کرده، معلوم نیست. سپس مجلسی حدیث ۹۱ باب ۱۶۵ أصول کافی را به عنوان تأیید آورده است! درباره سند و متن روایت مذکور بهاندازه لازم در تحریر دوم کتاب «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» (ص ۷۰۵ به بعد) سخن گفتهایم. (مراجعه شود). بنابه این روایت امام درباره آیه: ﴿ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَا ﴾[التَّغابُن: ۸]. «(ای کافران) [۸۲] پس به خداوند و فرستادهاش و نوری که فرو فرستادهایم ایمان آورید». فرموده مراد از ﴿ ٱلنُّورِ ﴾امام است و مراد از ﴿ ٱلۡكَٰفِرُونَ ﴾در مقطع آیه ۸ سوره صفّ «کافران به ولایت علی» است. میگوییم نزول سوره صفّ قبل از سوره مائده (یعنی به قول شما قبل از اعلام ولایت إلهی علیّ) بوده، پس چگونه مردم به ولایت آن حضرت کفر میورزیدند؟! صرف نظر از این، اگر مراد از «نور» امام است، امام چگونه نازل شده؟ مگر امام نازل میشود؟ ما تاکنون شنیده بودیم که امام نصب میشود و نمیدانستیم که امام نازل میشود!! پس چرا کافران نپرسیدند امامی که نازل شده کیست و ما که تاکنون او را نمیشناختیم پس چگونه به او کفر ورزیدهایم؟! زیرا در آن زمان هنوز امامی معرّفی نشده بود در حالیکه ﴿ أَنزَلۡنَا ﴾«نازل کردیم» ماضی و متعلقی به گذشته است چگونه ممکن است امام بگوید مراد از «نور» امام است و نداند که خدا مکرّراً کُتُب آسمانی را «نور» وصف نموده، مثلاً فرموده: ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤ ﴾[النساء: ۱۷۴]. «ای مردم شما را از جانب پروردگارتان دلیل و برهانی آمده و نوری آشکار به سوی شما فرو فرستادیم». و یا فرموده: ﴿ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ﴾[الأعراف: ۱۵۷] [۸۳]. «پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ و گرامی داشته و او را یاری کردند و از نوری که همراه او نازل گردیده پیروی کردند، ایشآنهمان رستگاراناند».و همچنین ایمان به کتب آسمانی واجب شمرده و در وصف متّفین فرموده: ﴿ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ ﴾[البقرة: ۴]. «کسانی که به آنچه به سوی تو نازل شده و به آنچه که پیش از تو نازل گردیده، ایمان میآورند». ولی ایمان به امام را از واجبات نشمرده است. (فتأمّل)
×۱۷- ﴿ وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٣ ﴾[الصّفّ: ۱۳]. «و (نعمت و بشارت) دیگری که دوستش میدارید،و یاوری از جانب خدا و پیروزی نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده» که شیخ طبرسی نیز در «مجمع البیان» آن را پیروزی بر مشرکین قریش و فتح مکّه دانسته است. ولی علیّ بن ابراهیم برخلاف تمام مفسّرین میگوید: ﴿ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ ﴾یعنی پیروزی قائم!! انسان در جواب این بافته چه بگوید؟ براستی آیا معقول است که قرآن به أصحاب پیغمبر بگوید: ای مؤمنین اگر ایمان بیاورید و جهاد کنید، قائم پیروز خواهد شد؟!! آیا أصحاب نمیپرسند قائم کیست؟ کجاست؟ و فتح او چه وقت است؟ و جواب بشنوند که قائم، نواده دهم پیامبر شما و فتح او هزاران سال پس از مرگ شماست!!! ﴿ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا ﴾.
×۱۸ و ۶۴- [۸۴]﴿ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا ٱلۡعَذَابَ وَإِمَّا ٱلسَّاعَةَ فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضۡعَفُ جُندٗا ﴾[مریم: ۷۵]. «تا آنگاه که آنچه وعده داده میشوند، ببینند یا عذاب (این جهانی) و یا عذاب (آن جهانی) را و بزودی بدانند چه کسی را جایگاهی بدتر و سپاهی ناتوانتر است». و ﴿ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ أَضۡعَفُ نَاصِرٗا وَأَقَلُّ عَدَدٗا ٢٤﴾[الجِنّ: ۲۴]. «تا آنگاه که آنچه وعده داده میشوند، ببینند، پس بزودی بدانند چه کسانی را یارانی ناتوانتر و به شمار کمتر است». سوره مریم و سوره جنّ از سُوَرِ مکّی قرآن است که نمیتوان آنها را با قائم الزّمان تطبیق نمود. بنا به آیه ۷۳ سوره مریم هنگامی که آیات روشن خدا بر کفّار خوانده میشود به مؤمنین میگویند: ﴿ أَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ خَيۡرٞ مَّقَامٗا وَأَحۡسَنُ نَدِيّٗا ﴾«کدام یک از این دوگروه (کافر و مؤمن) را مقامی بهتر و انجمنی نیکوتر است؟». و چون در مکّه جمعیّت و توان خود را بیشتر میدیدند به آیات قرآن بیاعتنا بودند و مسلمین را تحقیر میکردند و آیه مورد نظر ما در جواب آنهاست. شیخ طبرسی نیز در «مجمع البیان» ذیل آیه ۲۴ سوره جن فرموده مراد از ﴿......وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ......﴾[الجن: ۲۳]. «و هرکه از (فرقان) حقّ و پیامبرش سرپیچی کند».کفّاری هستند که به زیادی گروه خود و کم شمار بودن مسلمین تفاخر میکردند و خداوند در جواب آنها فرموده که بزودی أوضاع معکوس خواهد شد. أمّا عدّهای از ضعفا از قبیل «سلمه بن خطّاب البراوستانی و علیّ بن أبیحمزه بطائنی» [۸۵]و یا أحمقی چون علیّ بن ابراهیم میگویند وعده خدا خروج قائم است!! آیا از نظر قرآن کفّار قریش آنقدر عمر میکنند که تا قائم خروج کند؟!. و در زمان قائم نتیجه استهزایشان را ببینند؟!! آیا خدا -نَعوذُ بالله- این چنین سست و بیمناسبت سخن میگوید! یا اینکه ضُعَفا و مجروحین دروغ میبافند؟! أفلا تعقلون؟.
×۱۹- ﴿ إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا ١٥ وَأَكِيدُ كَيۡدٗا ١٦ فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَيۡدَۢا ١٧ ﴾[الطارق: ۱۵-۱۷]. «همانا ایشان جدّا نیرنگ میکنند من نیز تدبیر (نهایی) میکنم پس کافران را مهلت ده واندک زمانی آنا را فروگذار». سوره طارق مکّی است و خدا تهدید کرده کفّار را که با رسول او نیرنگ میکردند أمّا علیّ بن ابراهیم أحمق گفته مراد آن است که خدا قائم را برانگیزد تا از زورگویان و طواغیت قریش و بنیأمیّه انتقام بگیرد و نمیداند که بنیأمیّه منقرض شدند أمّا قائمی ظهور نکرد! [۸۶].
×۲۰- ﴿ وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ ٢ ﴾[اللَّیل: ۱-۲]. «سوگند به شب چون (زمین را) فروپوشاند و سوگند به روز هنگامی که جلوهگر شود». این سوره مکّی و معنی ندارد که خدا به دولت ناموجود کسی سوگند یاد کند أمّا چه میتوان کرد که علیّ بن ابراهیم أحمق روایت کرده که حضرت باقر العلوم÷فرموده مراد از ﴿ ٱلَّيۡلِ ﴾در این آیه خلیفه ثانی است که در دولت خود با أمیر المؤمنین علی÷غشّ و ناراستی کرد و به آن حضرت أمر کرده که صبر کند تا دولت ایشان منقضی شود و مقصود از «سوگند به روز هنگامی که جلوه گر شود» قائم است که چون قیام کند بر دولت باطل غلبه میکند!!.
از این روایت معلوم میشود که علیّ بن ابراهیم بسیار کم سواد بوده زیرا همه میدانند که کلمه «غَشِیَ» از مادّه (غ، ش، ی،) و ناقص یائی است ولی «غَشَّ» از ماده (غ، ش، ش،) و مضاعف است. یقیناً حضرت باقر العلوم÷که أفصح عرب بوده این دو کلمه را باهم اشتباه نمیکرده ولی محدّثی مانند علیّ بن ابراهیم قمّی که عرب نبوده این مطلب را درنیافته است!.
به اضافه اینکه شب و روز دو آیه از آیات پروردگاراند که خدا آن دو را با أهمیّت شمرده و به آنها قسم خورده است. این جانب سیّدی را سراغ دارم که تفسیر روایی به نام «تفسیر جامع» چاپ کرده است. یکی از برادران فاضل ما -حَفَظَهُ اللهُ- در خیابان با او روبرو شده و به او میگوید بنا به روایتی که در تفسیرتان آوردهاید، مراد از «شب» که خدا به آن سوگند یاد کرده، عُمَر است و در اینصورت عُمَر باید أهمّیّت و نزد خدا ارزشی بسیار داشته باشد که لائق سوگند خوردنِ خدا قرار گیرد و إلا هیچ عاقلی به چیزهای بیارزش و یا کم ارزش سوگند نمیخورد، آیا دیدهاید که کسی به سطل زباله سوگند یاد کند؟ طبعاً به چیزی قسم یاد میشود که أهمّیّتی داشته باشد. این روایت به نوعی متذّکّر أهمّیّت و اعتبار بسیار زیاد خلیفه ثانی شده است!.
سوّم اینکه خدای متعال، تقیّه نمیکند و از کسی اِبا نداشته و خجالت نمیکشد، اگر مقصود خدا «عُمَر» بود، اسم او را ذکر میفرمود و تا ایناندازه دور از ذهن سخن نمیگفت.
×۲۱ و ۲۷ و ۳۰- ﴿ قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ غَوۡرٗا فَمَن يَأۡتِيكُم بِمَآءٖ مَّعِينِۢ ٣٠ ﴾[المُلک: ۳۰]. «(ای پیامبر) بگو مرا بگویید اگر آبتان (در زمین) فرو رود (و ناپیدا شود) پس کیست که شما را آبی روان آورَد؟». از خوانندۀ محترم تقاضا میکنم که این سوره مکّی را در قرآن کریم ملاحظه کند که تمام آن خطاب به کفّار و مشرکین است و خدا آیات قدرت و رحمت خود را به ایشان تذکّر داده تا تأمّل کنند و ایمان بیاورند و موحّد شوند. ولی علیّ بن ابراهیم أحمق و عدّهای از ضعفا و مجروحین و مجاهیل میگویند امام فرموده که مقصود از ﴿ مَآؤُكُمۡ ﴾امام است یعنی اگر امام شما غائب شود چه کسی امامی ظاهر و حاضر برای شما میآورَد؟! در حالیکه در مکّه مسأله امامت به هیچ وجه مطرح نبود تا قرآن بپرسد اگر امام شما غائب شود چه کسی برایتان امام میآورد، واضح است که امام باقر یا امام رضا چنین سخن بیمناسبتی نمیگویند بلکه رُوات کذّاب به آنان افترا بستهاند.
×۲۲ و ۵۸ و ۵۹- ﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣ ﴾[التوبة: ۳۳ و الصّفّ: ۹]. «او (خدایی) است که فرستادهاش را با هدایت و دین حقّ فرستاده تا آن را بر همه أدیان غالب و پیروز گرداند، گرچه مشرکین کراهت داشته باشند». و ﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٢٨ ﴾[الفتح: ۲۸]. «او (خدایی) است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه أدیان غالب و پیروز گرداند و خداوند گواهی را بسنده است».
بدان که آیات فوق و آیه ۱۰۵ سوره أنبیاء و آیه ۵ سوره قصص و آیه ۵۵ سوره نور بیش از سایر آیات قرآن تفسیر به رأی شده و مورد سوء استفاده خرافه فروشان قرار گرفته و حتّی این آیات را به عنوان دلیل مهدویّت در کتب درسی وارد کردهاند تا مردم را از نوجوانی به خرافات عادت دهند لذا باید در مورد چنین آیاتی بیشتر تأمّل و تدبّر شود.
علیّ بن ابراهیم وعدّهای از ضعفا و مجاهیل میگویند آیه قرآن میفرماید که در آینده قائم ظهور میکند و همه أدیان را از بین میبرد و جهان را پر از عدل و داد میکند و هیچ کافری و مشرکی باقی نمیماند و اگر کافر یا مشرکی در دل تخته سنگی پنهان شود، صخره به سخن درآمده و میگوید ای مؤمن در دل من کافر یا مشرکی مخفی شده مرا بشکن و او را بکش!! (از نظر اینان در آخرالزّمان دین بسیاری از مردم دین اجباری خواهد بود!!) [۸۷]و پیروان هیچ دینی باقی نمیمانند و همه اسلام میآورند و گرگ و گوسفند و شیر و گاو و... همگی در أمنیّت از یکدیگر زندگی میکنند! (لابدّ در آخر الزّمان درندگان، گیاهخوار میشوند یا روزه میگیرند!!) در حدیث ۵۷ نیز آیه فوق مذکور است.
أوّلاً: شما معتقدید که قائم امام است در حالیکه خدا فرموده: ﴿ رَسُولَهُۥ ﴾و نفرموده: «إمامَهُ» بنابراین آیه به وسیله پیامبر تحقّق مییابد نه امام (فلاتجاهل) آیا اینان فرق پیغمبر و امام را نمیدانند؟!.
ثانیاً: باید توجّه شودکه خدا فرموده: ﴿ لِيُظۡهِرَهُۥ ﴾«تا پیامبرش را غالب و پیروزگرداند» و غالب شدن غیر از نابود کردن است. (فلاتجاهل) اگر مقصود آیه نابودی همه أدیان و مسلمان شدن همه مردم بود، میفرمود: «لِیُمحِىَ الدِّینَ كُلَّهُ» و یا «لِیَقضِىَ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» و نظایر اینها، أمّا قرآن کریم ماده (ظ، ه، ر) را استعمال فرموده که به معنای «غلبه» است نه به معنای «ازمیان برداشتن» چنانکه فرموده: ﴿ يَٰقَوۡمِ لَكُمُ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَ ظَٰهِرِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ......﴾[المؤمن: ۲۹]. «ای قوم من سلطنت شماراست که در این سرزمین چیرهاید»در «مجمع البیان» درباره این آیه آمده: «ای قوم من امروز شما بر أهل این سرزمین یعنی مصر سلطه دارید و در آن از همه بالاتر و بر آن چیرهاید و با قدرت بر أهالی آنجا حکمرانی میکنید [۸۸]». اگر «إظهار» به معنای از بین بردن کامل بود که در اینصورت کسی از بنیاسرائیل باقی نمیماند تا فرعونیان بر آنها سلطنت و فرمانروایی کنند! و یا در همان سوره صفّ فرموده: ﴿......فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ ﴾[الصّفّ: ۱۴]. «پس کسانی را که ایمان آوردند دربرابر دشمنشان تأیید نمودیم و پیروز و غالب گردیدند».بدیهی است که مؤمنان بر دشمنان خود غالب گردیدند ولی آنها را به صورت کامل از بین نبردند و هیچگاه نبوده که نصاری هیچ دشمنی نداشته باشند!.
ثالثاً: اگر روایات فوق و نظایر آنها را بپذیریم که میگویند همه أدیان از بین میروند، با قرآن مخالفت کردهایم که فرموده یهود و نصاری تا قیامت باقی بوده و میان فرقههای مختلف آنها مخالفت با یکدیگر، ادامه خواهد داشت. [المائدة: ۱۴ و ۶۴] [۸۹]. (فتأمّل)
رابعاً: شیخ طبرسی در تفسیر ﴿ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ ﴾فرموده: «تا دین اسلام با دلیل یا با قهر و غلبه بر جمیع أدیان رفعت و برتری یابد تا اینکه همه أدیان مغلوب شوند و أحدی بر أهل اسلام با دلیل غلبه نکند بلکه مسلمین با دلیل بر أهل سایر أدیان غلبه کنند أمّا پیروزی با قهر و غلبه این است که هرگروه از مسلمین بر ناحیهای از نواحی أهل شرک غلبه یافتند». و این معنی را قبل از سایر احتمالات آورده است.
عدّهای از مفسّرین نیز با توجّه به اینکه تحقّق این آیه توسّط «رسول» میباشد و در مقطع آیه نیز به کراهت مشرکین -که در جزیرة العرب بودند- اشاره شده، فرمودهاند مراد غلبه اسلام است بر أدیانی که در جزیرة العرب موجود بودند و این آیه در صدر اسلام تحقّق یافت و اسلام بر مشرکین مکّه و بر یهود و نصاری در ناحیه شام غلبه و پیروزی یافت واین معنی در بحث «إعجاز قرآن» در کتاب شریف «البیان» مورد تأیید آیت الله سیّد ابوالقاسم خوئی نیز قرار گرفته است. و تحقّق این پیروزیها را مشرکین و یهود و نصاری – که قبل یا بعد از آیات مذکور در سوره توبه و فتح و صفّ، از آنها سخن گفته شده – در همان دوران دیدند. خصوصاً که تمامی وعدهای سوره فتح وعدههایی است نزدیک و مربوط به آیندههای دور نیست. البتّه غلبه ظاهری هیچ منافات ندارد با اینکه اسلام از لحاظ معنوی و استدلالی نیز غلبه کند یعنی هردو جنبه غلبه – غلبه ظاهری و غلبه معنوی – را داشته باشد و البتّه أهمّیّت غلبه معنوی از نظر قرآن بیشتر و با دوامتر است. با توجّه به اینکه خدا فرموده: ﴿ كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓ......﴾[المجادلة: ۲۱]. «خداوند مقرّر داشته که من و پیامبرانم البتّه پیروز میگردیم». حال آنکه میدانیم برخی از انبیاء شهید شدند [البقرة: ۶۱ و ۸۷ و النّساء: ۱۵۵ و آیات دیگر] و غلبه ظاهری نیافتند لذا معلوم میشود که غلبه معنوی مراد أصلی است و همین یک جنبه برای اینکه قرآن آن را ظاهر و غالب شدن بشمارد، کافی است. گرچه برای نبی أکرم صهردو جنبه غلبه تحقّق یافت و کفّار و مشرکین یا یهود و نصاری از لحاظ عقل و منطق و استدلال نیز مغلوب بودهاند و نتوانستند اشکالات قرآن به عقائدشان را مستدلاً جواب گویند [۹۰].
علی أیّ حال چنانکه ملاحظه شد آیه منظور، ارتباطی به قائم خیالی ندارد. البتّه ما از علیّ بن ابراهیم کم سواد توقّع نداریم که این قدر عوامانه نبافد ولی تعجّب از علامه مجلسی و سایر دانشمندان امامیّه است که قول علیّ بن ابراهیم را مدرک عقیده خود قرار دادهاند!!.
×۲۴- ﴿ هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ ١ وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢ ﴾[الغاشیة: ۱-۲]. «آیا خبر آن (هول) پوشاننده فراگیر تو را رسیده است (که) در آن روز چهرههایی خاکسار و افتادهاند». در این سوره مکّی خدا أوضاع أهل دوزخ و أهل بهشت را تا آیه ۱۶ تبیین فرموده أمّا «صفّار» که در أخذ حدیث متساهل بوده این قرائن و نیز سیاق آیات را نادیده گرفته و میگوید: منظور از آیات فوق آن است که قائم با شمشیر همه را فرامیگیرد!! و چهرهها همه خاضعاند زیرا توان مخالفت و امتناع ندارند و.... و أباطیل خود را ادامه میدهد!.
×۲۵- ﴿ هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ١٥٨ ﴾[الأنعام: ۱۵۸]. «آیا (اینان) در انتظارند (و ایمان نمیآورند) مگر آنکه فرشتگان به سویشان آیند و یا پروردگارت بیاید یا برخی از آیات پروردگارت بیاید (بدانید) روزی که برخی از آیات پروردگارت بیاید برای هیچکس که پیش از آن ایمان نیاورده و یا با ایمانش کار نیکی نکرده است، ایمان آوردنش سودی ندارد (ای پیامیر) بگو منتظر باشید که ما نیز منتظریم».
در زمان رسول خداصمردم مشرک مکّه همان بهانهها و درخواستهای یهود را داشتند که در آیه ۲۱۰ سوره بقره و ۳۳ نحل آمده است و لذا ایمان نمیآوردند. آیا معنی دارد که پیغمبر به مشرکین مکّه بگوید منتظر قائم باشید؟! أمّا شیخ صدوق که درست یا نادرست را در أحادیث تشخیص نمیداد [۹۱]حدیثی نقل کرده که میگوید مقصود از«آیات» أئمّه و آیه مورد انتظار قائم است که اگر کسی پیش از آنکه وی با شمشیر قیام کند، به او ایمان نیاورد، ایمانش سودی ندارد!! آیا این رُوات جاهل آیات را منحصر به أئمّه میدانند، حتّی آیات عذاب را؟!!.
×۲۶- ﴿ فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦ ﴾[التّکویر: ۱۵-۱۶]. «سوگند به اختران بازگردنده (آن سیّارگان زیر نور) پنهان رونده». أمّا شیخ صدوق [۹۲]روایت کرده که امام باقر÷به أمّ هانی فرموده مقصود امامی است که در سال ۲۶۰ غائب شده سپس مانند شهاب نورانی در ظلمت شب پدیدار میشود و اگر او را ببینی چشمانت روشن میشود!.
آیا ممکن است که خدا به أهل مکّه که پیغمبر را قبول نداشته و قرآن را سحر میدانستند قسم بخورد به جانشین دوازدهم او؟ مضافاً بر اینکه لفظ ﴿ ٱلۡجَوَارِ ﴾جمع است و امام غائب مفرد است!! آیا امام باقرِ رُوات جاهل جاعل، عربی نمیداند؟! ﴿ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا ﴾.
×۲۸ و ۲۹- ﴿ الٓمٓ ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ ﴾[البقرة: ۱-۳]. «این است کتاب (إلهی) که هیچ تردید در آن نیست رهنمونی است پرهیزگاران را همانان که به غیب ایمان میآورند». «دواد رقّی» ضعیف غالی میگوید: ﴿ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ ﴾«همانان که به غیب ایمان میآورند» یعنی کسانی که اقرار میکنند قیام قائم حقّ است [۹۳]!! و «علی بطائنی [۹۴]» مدّعی است که «متّقین» شیعه علی÷و «غَیب» همان امام غائب است!! و شاهد مدّعایش این آیه است: ﴿ وَيَقُولُونَ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۖ فَقُلۡ إِنَّمَا ٱلۡغَيۡبُ لِلَّهِ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ ٢٠ ﴾[یونس: ۲۰]. «و گویند چرا آیتی از پروردگارش بر او فرود نیامده است؟ بگو غیب خاصّ خداوند است پس منتظر باشید که همانا من نیز با شما از منتظرانم». آیا درست است که قرآن در این آیات ایمان به خدارا ذکر نکند و ایمان به قائم ذکر شود. در حالیکه «غیب» آن است که ذاتاً نادیدنی و نامشهود باشد مانند ذات کبریای أحدیّت. مفسّرین نیز «غیب» را در این آیه به معنای خداوند میدانند. علاوه بر این مهدی قبل از غیبت و پس از ظهور «غیب» نیست و متّقین که مکلّفاند به «غیب» ایمان داشته باشند در آن وقت چگونه به «غیب» ایمان میآورند؟! یعنی با ظهور مهدی آیه لغو و بیمصدای میشود!! (به صفحه ۴۹ کتاب حاضر مراجعه شود). أمّا آیه سوره مکّی یونس -که در بالا آوردیم- درباره مشرکین مکّه است که میگفتند چرا بر محمّد صمعجزهای نازل نشده و خدا به پیامبرش میفرماید بگو آمدن معجزه به خواست من نیست بلکه امری است غیبی که مخصوص خداست پس منتظر باشید اگر خدا مصلحت بداند نازل خواهد فرمود من نیز منتظرم. این آیه با توجّه به آیات قبل و بعد آن در سیاق آیات توحیدی است و میرساند که معجزه کار رسول نیست و أمری غیبی است که رسول خدا صحتّی از آمدن و زمان ایجادش خبر ندارد. حال این آیه چه ربطی به مهدی دارد؟ آیا خدا در جواب مشرکینی که برای قبول توحید و ترک شرک، معجزه میخواستند فرموده منتظر مهدی آخرالزّمان باشید؟!! متأسّفانه شیخ صدوق و مقلّدین او روایت یک نفر «واقفی» را مدرک اعتقاد خود قرار دادهاند!!.
×۳۱ و ۳۳ و ۳۴ و ۵۲- ﴿ وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ ٢٢ فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ ٢٣ ﴾[الذّاریات: ۲۲-۲۳]. «و در آسمان (مایه) روزی شماست و آنچه وعده داده میشوید، پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این (سخن) مانند همینکه شما سخن میگویید (و در آن تردید ندارید) راست و حقّ است». چنانکه ملاحظه میشود آیه فوق با «واو عطف» آغاز شده و معطوف به آیات قبلی است، خواننده محترم این سوره مکّی را در قرآن ملاحظه کن تا ببینی که آیات قبلی درباره قیامت و سر انجام منکران و متّقین و جلب توجّه آنان به آیات إلهی در زمین و آسمان و وجود خودشان است سپس در آیه ۲۳ قسم یاد میشود که قیامت و جزای أخروی مسلّم و قطعی است. حال آیا هیچ عقلی -حتّی بسیار ضعیف- میپذیرد که خدا در مکّه بسیت و یک آیه درباره قیامت نازل فرماید سپس بگوید سوگند به پروردگار آسمان و زمین که مهدی خروج میکند!! آیا مشرکین نمیپرسند که مهدی کیست و به ما که در قیامت تردید داریم چه ربطی دارد که او خروج میکند؟!. آیا ابن عبّاس که شما این روایت را به او افترا بستهاید با وعدههای قرآن آشنا نبوده یا عربی نمیدانسته که آیات را مربوط به مهدی آخرالزّمان پنداشته است؟!. ایا قرآن بیش از آنکه نگران عدم ایمان مشرکین به قیامت باشد نگران ایمان آنها به قیام مهدی بوده است؟! [۹۵].
در حدیث ۳۳ و ۵۲ این دروغ را اضافه کردهاند که ابن عبّاس و امام صادق÷درباره آیه: ﴿......أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًا......﴾ [البقرة: ۱۴۸]. «هرجا که باشید خداوند همگی شما را (در قیامت باز) میآورد». گفته خدا اصحاب قائم را در یک روز گرد میآورد!!. آیا خدا خطاب به مردم میفرماید در نیکی کردن از یکدیگر سبقت جویید که خدا أصحاب مهدی را در یک روز گرد میآورد؟!! آیا صدر و ذیل این کلام هیچ تناسبی دارند؟! دیگر آنکه مگر أصحاب قائم در زمان رسول خدا صموجود بودند که خدا خطاب به آنها بفرماید: هرجا که باشید خدا همه شما را در یک روز بدون وعده قبلی گرد میآورد؟! نمیدانم چگونه اینان به این روایات دل خوش داشتهاند؟!! (به حدیث شماره ۵۰ نیز مراجعه شود).
×۳۲ و۳۷: ﴿ ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ١٧ ﴾[الحدید: ۱۷]. «بدانید که خداوند زمین را پس از مردنش (= پژمردنش) زنده میسازد براستی آیات را برای شما بیان کردیم باشد که تعقّل کنید». این مضمون بارها در قرآن ذکر شده و نشانه قدرت إلهی شمرده شده ولی عدّهای از مجاهیل و ضعفا از ابن عبّاس روایت کردهاند که گفته خدا زمین مرده را با قائم زنده میکند!! یعنی تا به حال خدا زمین را زنده نکرده و تا قبل از قائم زمین را زنده نمیکند؟! اینهم شد تفسیر؟! آیا واقعاً ابنعبّاس چنین گفته یا رُوات جاعل چنین دروغی بافتهاند؟ [۹۶].
×۳۵ و ۶۵ و ۶۶- بدان که این آیه که به آیه استضعاف مشهور است و آیه ۳۲ و ۳۳ سوره توبه و آیه ۵۵ سوره نور و آیه ۱۰۵ سوره انبیاء بیش از سایر آیات شریفه قرآن تفسیر به رأی شده و این تفاسیر مِن عندی و برخلاف سیاق آیات را، حتّی در کتب درسی نیز نوشتهاند تا مردم را از نوجوانی به خرافات عادت دهند لذا لازم است که درباره این آیات بیشتر تحقیق و تأمّل شود:
﴿ نَتۡلُواْ عَلَيۡكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٣ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٤ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ ٥ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ ٦ ﴾[القصص: ۳-۶]. «بخشی از خبر موسی و فرعون را برای گروهی که ایمان میآورند به راستی و درستی بر تو میخوانیم. همانا فرعون در آن سرزمین (= مصر) سرکشی کرد و أهالی آنجا را گروه گروه (= شیعه شیعه) ساخت. دستهای از ایشان را به زبونی میکشید (چنانکه) پسرانشان را سر میبُرید و زنانشان را (به کنیزی) زنده وامینهاد و براستی که او از تباهکاران بود، در حالیکه (ما) میخواستیم بر کسانیکه در آن سرزمین به زبونی کشیده شدند منّت نهیم (و نعمت بخشیم) و آنان را پیشوایان و میراثبران سازیم و آنان را در آن سرزمین جایگاه و توان دهیم و از سوی ایشان به فرعون (و رایزنش) هامان و سپاهیانشان چیزی را که از آن پروا داشتند، نشان دهیم».
سوره قصص مکّی است و ابوالفتوح رازی که از مفسّرین شیعه است در توضیح آیه پنجم سوره قصص مینویسد: «و ما میخواهیم یعنی خواستیم که منّت نهیم بر آنان که ایشان را مستضعف کردند و ضعیف داشتند در زمین مصر از بنیاسرائیل و ایشان را امامانی کنیم که مردم به ایشان اقتداء کنند در خیرات.... و ایشان را وارث مال فرعون و قوم او کنیم پسِ آنکه ایشان را هلاک کرده باشیم». ملاحظه میکنید که اعتراف کرده منظور از ﴿ ٱلۡأَرۡضِ ﴾سرزمین مصر است نه کُلّ زمین و دیگر آنکه فعل مضارع «نُرِیدُ» را به معنای «خواستیم» دانسته است [۹۷]. (فتأمّل).
أولاً: اینکه مفسّرین شیعه از جمله أبوالفتوح رازی ﴿ لۡأَرۡضِ ﴾را به معنای عامّ زمین (جمله زمین دنیا) میگیرند، قطعاً خطاست زیرا آیات سوره قصص درباره فرعونیان است و آنها بر سرزمینی محدود و معیّن حکمروا بودهاند نه کُلّ زمین!. (فلاتجاهل)
أصولاً آشنایان با قرآن میدانند که «أرض» در قرآن کریم، همیشه به معنای کره أرض یا کُلّ زمین نیست [۹۸]بلکه در موارد متعدّد به معنای بخشی محدود و مشخّص از زمین یعنی «سرزمین» است و گاهی به معنای زمین بهشت است [الزُّمر: ۷۴] و در بسیاری از موارد به معنای «این سرزمین» است مانند: [التوبة: ۲ و إبراهیم: ۱۴]. و در بیشتر مواردی که به معنای «این سرزمین» استعمال شده، معلوم میشود که منظور «سرزمین تحت حکومت فراعنه» یعنی مصر و فلسطین بوده است. مانند: [یوسف: ۲۱ و ۵۵ و ۵۶ و ۷۳ و ۸۰ و الإسراء: ۴ و ۱۰۳و۱۰۴ و...] بنابراین ﴿ ٱلۡأَرۡضِ ﴾را در آیات اتبدای سوره قصص که درباره فرعونیان است به هیچ وجه نمیتوان «کُلّ زمین» قلمداد کرد! چنانکه در آیه: ﴿ وَإِن كَادُواْ لَيَسۡتَفِزُّونَكَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِيُخۡرِجُوكَ مِنۡهَا ﴾[الإسراء: ۷۶]. «و همانا نزدیک بود به فریب و فتنه تو را از این سرزمین برانگیزانند تا تو را از آن إخراج کنند». منظور این نیست که میخواستند تو را از کره زمین بیرون برانند!! و یا در آیه دوّم سوره توبه که به مشرکین مهلت میدهد چهارماه آزادانه در «این سرزمین» ﴿ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾بگردند منظور این نیست که پس از چهار ماه باید از کُلّ زمین بیرون بروند و اگر در کُلّ زمین باقی ماندند باید اسلام آورند و هکذا....
ثانیاً: خدا میراثبران سوره قصص و تحقّق این وعده را -که قبل از دوران رسول خدا صبوده- بیان نموده و دیگر جایی برای گمانپردازی باقی نگذاشته و فرموده: ﴿ وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ ١٣٧ ﴾[الأعراف: ۱۳۷]. «به آن گروه که تضعیف میشدند از خاور تا باختر سرزمینی را که در آن برکت قرار داده بودیم [۹۹](= فلسطین) به میراث عطا کردیم ازآنرو که شکیبایی کردند و کلام و وعده نیکوی پروردگارت بر بنیاسرائیل تحقّق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم». از مقایسه این آیه با آیات ۲ تا ۶ سوره قصص کاملاً آشکار میشود مقصود قرآن، مستضعفان بنیاسرائیل در دوران حضرت موسی است [۱۰۰]و دروغ رُوات که آن را راجع به مهدی قلمداد میکنند نقش بر آب میشود!.
ثالثاً: درباره لفظ «إمام و أئمّه» در تحریر دوّم کتاب «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» بهاندازه لازم سخن گفتهایم (ص ۲۹۱ و ۳۵۳ تا۳۶۱) و در اینجا تکرار نمیکنیم ولی متذکّر میشویم که اراده إلهی تحقّق یافت و درمیان بنیاسرائیل امامانی از قبیل حضرت موسی و هارون و یوشع و... ظهور کردند زیرا خدا انبیاء بنیاسرائیل را «إمام» نامیده است [الأنبیاء: ۷۳]. وقتی جائز باشد که بندگان صالح از خدا «إمام شدن» را تقاضا کنند [الفرقان: ۷۴]. قطعاً بنیاسرائیل† که أسوه سایرین بودهاند نیز امام میباشند. دیگر آنکه لفظ «أئمّه» در سوره قصص، جمع و طبعاً با انبیاء بنیاسرائیل مناسبتر است تا مهدی که مفرد است. (فلاتجاهل)
رابعاً: اینکه همواره میگویند أفعال «نُریدُ» و «نَمُنَّ» و «نَجعَلَ» و «نُمَكِّنَ» مضارعاند و دلالت بر آینده دارند، جُز تعصّب ورزی و مغالطه و عوامفریبی، چیزی نیست زیرا با چشمان خود میبینند که فعل مضارع «نُرِیَ = نشان دهیم»، نیز معطوف به أفعال قبل است، همچنین میبینند که أفعال «یَستَضعِفُ» و «یُذَبِّحُ» و «یَستَحیی» نیز مضارعاند أمّا باخیرهسریِ تمام، فقط مضارع بودن أفعال آیه ۵ را ذکر میکنند!! دیگر آنکه به هیچ وجه به روی خود نمیآورند که در برخی از موارد بنا به فحوای کلام و قرائن موجود، فعل مضارع باید به معنایی مطابق معنای ماضی استمراریِ فارسی ترجمه شود تا مقصود واقعی آیه به دست آید، چنانکه هیچکس فعل مضارع را در آیه ۴۳ سوره «الرّحمان» مضارع (= حال و آینده) ترجمه نمیکند و همه آن را بنا به مقتضای کلام، مطابق ماضی استمراریِ فارسی ترجمه میکنند. بسیاری از آیات قرآن چنیناند و این مسالهای نیست که بر آشنایان با قرآن و نحو عربی پوشیده و یا فهم آن مشکل باشد! موارد بسیاری هست که فعل مضارع – بدون وجود أفعال ناقصه از قبیل کان – پس از فعل ماضی که متبوع فعل مضارع بوده وفعل مضارع بدان مربوط باشد، به معنای آینده (= پساززمان تکلّم) نخواهد بود مثلاً آیا کسی فعل مضارع ﴿ يُجَٰدِلُنَا ﴾در آیه ۷۴ سوره هود را که پس از فعل ماضی «ذَهَبَ» آمده به صورت آینده ترجمه میکند؟! آیا کسی فعل مضارع «تَجرِی» در آیه ۱۴ و «تَنزِعُ » در آیه ۲۰ سوره مبارکه قَمَر را به صورت آینده ترجمه میکند؟! آیا کسی فعل مضارع «یَغشَی» و «یَظُنُّونَ» درآیه ۱۵۴ سوره آلعمران را به صورت مضارع ترجمه میکند؟! آیا کسی فعل «یَحكُمُ» در آیه ۴۴ سوره مائده را به صورت آینده ترجمه میکند؟! آیا کسی فعل مضارع «تَتلُو» در آیه ۱۰۲ سوره بقره را مضارع ترجمه میکند؟! آیا کسی «یَهدُونَ» در آیه ۲۴ سوره سجده و افعال مضارع آیه اوّل سوره مجادله را به مضارع ترجمه میکند؟! آیا شما فعل «یُسَبِّحنَ» در آیه ۱۸ صوره صاد و «یَقذِفُونَ» در آیه ۵۳ سوره سبأ را به مضارع (= همزمان یا بعد از تکلّم) ترجمه میکنید؟! از این نمونهها در قرآن بسیار زیاد است که ما در صدد احصاء همه آنها نیستیم. (فلاتَجاهل)
بنابراین میپرسیم اگر فعل «نُریدُ» مضارع و دالّ بر آینده (به معنای بعد از تکلّم) است پس شما افعال «یَستَضعِفُ» و «یُذَبِّحُ» و «یَستَحیی» را به چه معنایی میگیرید؟! اگر بنا به پسند شما باشد، سوره شریفه قصص چنین فرموده است: فرعون -«که از تباهکاران بود ﴿ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ﴾و قرنها قبل از رسول خدا صزندگی میکرد- در این سرزمین (مصر) سرکشی کرد و أهالی آنجا را شیعه شیعه ساخت و در آینده طائفهای از آنها را تضعیف میکند؟! و پسرانشان را سر میبُرد؟! و زنانشان را زنده میگذارد؟! و ما اراده داریم که در آینده به کسانی که تضعیف شدند منّت نهیم و آنان را پیشوایان و میراث بران سازیم و آنها را در این سرزمین (کدام سرزمین؟) توان و جایگاه دهیم و به فرعون و هامان و سپاهیانشان (آنها را در آینده کجا هستند؟) آنچه را که از آن بیمناک بودند نشان بدهیم؟!!.
بدیهی است که حُکم فعل مضارع در جمله «نُرِىَ فِرعونَ» با افعال «نُمَکِّنَ» و «نَجعَلَ» و «نَمُنَّ» که به یکدیگر معطوف و یا مربوطاند یکی است. بنابراین افعال مضارع فوق که قبل و بعد از فعل ماضی «اُستُضعِفُوا» آمدهاند، باید متناسب باهم فهمیده شوند همچنانکه أفعال مضارع آیه ۴ که پس از أفعال ماضی «جَعَلَ» و «عَلا» آمدهاند باید متناسب باهم فهمیده شوند. علاوه بر این ضمیر «هُم» در «مِنهُم» و «لَهُم» [آیه: ۶] و در «نَجعَلَهُم» [آیه: ۵]. و در «نِساءَهُم» و «أبنائَهُم» و «مِنهُم» [آیه: ۴] و ضمیر «واو» در «اُستُضعِفُوا» [آیه: ۵] به یک جمع واحد که قوم موسی (بنیاسرائیل) [۱۰۱]باشند و در زمان فرعون در مصر میزیستند، اشاره میکند و ﴿ فِي ٱلۡأَرۡضِ ﴾در آیه ۴ و ۵ با یکدیگر تفاوت ندارند و هردو یک منطقه را بیان میکنند. (فلاتَجاهل)
خامساً: بنابرآنچه ذکر شد علّت استعمال أفعال مضارع در آیه ۴ و ۵ پس از أفعال ماضی، آن است که تأخّر معلولی (در مقابل تقدّم عِلّی) را برساند یعنی مستضعف ساختن بنیاسرائیل و کشتن پسرانشان و... ناشی از سرکشی او بوده و اراده ما بر پیروز ساختن بنیاسرائیل بر فرعونیان و دیدن سزای بد أعمالشان و میراث بردن قوم موسی، متأخّر بر سرکشی فرعون و مستضعف ساختن بنیاسرائیل و نتیجه آن بوده است.
سادساً: خدا نحوه تحقّق اراده خود (نُرِیدُ) را درسوره قصص از آیه ۷ تا ۴۰ بیان نموده و فرموده اراده خود را به این صورت تحقّق بخشیدیم [۱۰۲]که: ﴿ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ......﴾«به مادر موسی وحی کردیم که....»به او شیر بده.... و به او بشارت دادیم فرزندت را از پیامبران قرار میدهیم.... تا اینکه در آیه ۴۰ درباره فرعون و فرعونیان میفرماید: ﴿ فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٠ ﴾[القصص: ۴۰]. «پس او (فرعون) و سپاهیانش را فرو گرفتیم و آنان را به دریا افکندیم پس (ای پیامبر) بنگر که فرجام ستمگران چگونه بوده است»سپس در مقابل امام قرار دادن بنیاسرائیل در آیه ۵، میفرماید: ﴿ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا یُنصَرُونَ ٤١ ﴾[القصص: ۴۱]. «وآنان(فرعونیان)را پیشوایانی قراردادیم که بهآتش(دوزخ) فرامیخواندند و روز رستاخیز یاری نمیشوند» [۱۰۳].
به نظر ما هرکه بدون تعصّب و پیشداوری سوره قصص را مطالعه کند، مطالب ما را قبول میکند أمّا شیخ طوسی و مجلسی میخواهند از این سوره مکّی برای مردم «مهدی» بسازند!!.
در اینجا قول مرحوم «مرتضی مطهّری» -که این روزها از او تمجید و تبجیل بسیار و آثار او ترویج میشود- درباره آیات سوره قصص را ذکر میکنیم تا خواننده محترم بداند با آنکه وی از معتقدین به مهدی بوده أمّا از آیات سوره قصص مهدی استخراج نکرده است. (فتأمّل):
این سه آیه به یکدیگر مرتبطاند و مجموعاً یک مطلب را بیان میکنند. معنای مرتبط سه آیه این است: «فرعون در زمین برتری جویی کرد و مردم زمین را فرقه فرقه کرد [۱۰۴]، گروهی از آنان را ذلیل و ضعیف میساخت پسران آنها را سر میبُرید و (تنها) دخترانشان را باقی میگذاشت، او از مفسدان بود و حال آنکه ما اراده میکردیم که بر همان استضعاف شدگان از ناحیه فرعون، منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم و آنان را در زمین مستقرّ سازیم و به دست آنان به فرعون و (وزیرش) هامان آن را نشان دهیم که از آن حذر میکردند».
میبینیم که جملۀ: ﴿ وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾و جمله: ﴿ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ......﴾از آیه سوّم، عطف است به جلمه: ﴿ أَن نَّمُنَّ ﴾از آیه دوّم و متمِّمِ مفاد آن است. و بنابراین این دو آیه را نمیتوان از یکدیگر مجزّا ساخت. از طرف دیگر میبینیم محتوای جمله دوّم از آیه سوّم یعنی جمله: ﴿ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ......﴾مربوط است به محتوای آیه اوّل و سرنوشت فرعون را که در آیه اوّل جبّاریّتهایش مطرح شده است، مطرح کرده است، پس آیه سوّم را از آیه اوّل نمیتوان جدا کرد و چون آیه سوّم عطف به آیه دوّم و متمّمِ آن است آیه دوم، را نیز آیه أوّل نمیتوان جدا کرد.
اگر آیه سوّم نبود یا در آیه سوّم سرنوشت فرعون و هامان مطرح نشده بود، ممکن بود آیه دوّم را از آیه اوّل جدا کنیم و مستقلّ بگیریم و از آن یک أصل کلّی استفاده کنیم أمّا پیوند جداناشدنی این سه آیه به یکدیگر مانع استفاده یک أصلی کلّی است. آنچه استفاده میشود این است که فرعون برتریجویی و تفرقهاندازی و استضعافگری و فرزندکُشی میکرد در حالیکه در همان وقت اراده ما بر آن قرار داشت که بر همان مردم تحقیر شده و مظلوم و محروم منّت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم پس ﴿ ٱلَّذِينَ ﴾در آیه، اشاره به «معهود» است نه عامّ استغراقی.
به علاوه نکته دیگری در آیه هست و آن اینکه جمله: ﴿ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ ﴾عطف شده بر جمله ﴿ أَن نَّمُنَّ ﴾که مفادش این است: بر آنها منّت نهیم و آنها را چنین و چنان قرار دهیم. نفرموده است: «بِأن نَجعَلَهُم....» که مفادش این بود: منّتی که بر آنها نهادیم عیناً همان إِعطاء إمامت و وراثت بود -چنانکه معمولاً اینگونه تفسیر میشود- مفاد این است که اراده ما این بود که بر آن مستضعفان از راه فرستادن پیامبر و کتاب آسمانی (= موسی و تورات) و تعلیم و تربیت دینی و تولید اعتقاد توحیدی منّت نهیم و آنها را أهل ایمان و صلاح قرار دهیم. پس آیه میخواهد بگوید: ﴿ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ......﴾ [۱۰۵].
تذکّر: خواننده محترماندکی تأمّل کن که آیا شیخ أجلّ طوسی ملقّب به «شیخ الطّائفة» یا علامه مجلسی یا... براستی مطالب واضح و سادهای که در سطور بالا ملاحظه شد، نمیدانستند یا اینکه تجاهل کرده و میخواستند از رُواتِ جاعلِ جاهل جانبداری کنند؟! (فَتَأمَّل جِدّاً).
×۳۶ـ ﴿ أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦ ﴾[الحدید: ۱۶]. «آیا کسانی را که ایمان آوردهاند هنگام آن فرانرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آنچه از (کلام) حقّ فرود آمده، نرم و پذیرا شود؟ و نباشند چونان کسانی که پیش از این بدیشان کتاب (آسمانی) داده شد أمّا زمان بر آنان دراز گشت و دلهایشان سخت شد و بسیاری از ایشان بدکار بودند». چنانکه ملاحظه میشود خداوند مؤمنین همه زمآنها را دعوت فرموده: اینک که ایمان آوردهاند بهتر است که ایمانشان ظاهری نباشد و براستی با یاد خدا دلهایشان نرم و خاضع شود و در برابر آیات قرآن پذیرا و مطیع باشند و یهود و نصاری مایه عبرتشان باشند که آنها نیز کتاب آسمانی داشتند ولی واقعاً بدان پایبند و عامل نبودند و دلهایشان در برابر حقّ خاضع و پذیرا نبود زیرا بدکار بودند. حال این چه ربطی به مهدیِ آخرالزّمان دارد؟! کسی نمیداند مگر رواتِ جاعلِ جاهل!!.
×۳۸ و ۳۹ و ۴۰ و ۴۱- ﴿ إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ......﴾[آل عمران: ۱۴۰]. «اگر شما را زخم و آسیبی میرسد (بدانید) که آن گروه (مشرک) را نیز آسیبی همسان آن رسیده است و این روزهای (ناکامی و کامیابی) را میان مردمان میگردانیم». این آیه راجع به مجروحین غزوه «أحُد» است و حکمت نزول سختی و جراحت بر مؤمنین را بیان میفرماید. خواننده محترم به توضیحات شیخ طبرسی در «مجمع البیان» ذیل این آیه و آیه پس از آن مراجعه کن. أمّا عیّاشی روایت کرده که همیشه از ابتدای خلقت آدم، دولتی خدایی بوده و دولتی شیطانی. پس دولت خدایی کجاست؟ آیا دولت خدایی جُز دولت همان یک قائم است؟! عیّاشی با این آیه نیز بازی کرده است.
﴿......ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِ ﴾[المائدة: ۳]. «امروز کسانی که کفر ورزیدند از (نابود کردن) دین شما نومید شدند، پس از ایشان نترسید و (فقط) از من پروا کنید». سوره مائده به حسب ترتیب نزول سوره ۱۱۲ قرآن است و خداوند به مؤمنین مژده میدهد که امروز دین شما را کامل نموده و نعمتم را بر شما تمام کردم و کفّار از پیروزی بر شما ناامید شدهاند و از دشمنانتان کاری ساخته نیست و باید فقط از من پروا کنید و متّقی باشید. در آیه ۳ و ۵ سه بار کلمه ﴿ ٱلۡيَوۡمَ ﴾ذکر شده أمّا عیّاشی بدون توجّه به این مسأله از قول «عمرو بن شمر» که علمای رجال او را ضعیف میدانند روایت کرده که امام باقر÷فرموده منظور از «اَلیَومِ» اوّل، روز قیام قائم است و مقصود از ﴿ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ﴾بنیأمیّهاند که از (شکست) آل محمّد صنا امید شدند!! این راویان بیسواد نمیدانستهاند که اکنون قرنهاست بنیأمیّه از میان رفتهاند و هنوز مهدی قیام نکرده تا آنها را ناامید سازد!!.
حال به این آیه توجّه کنید که فرموده: ﴿ وَأَذَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوۡمَ ٱلۡحَجِّ ٱلۡأَكۡبَرِ أَنَّ ٱللَّهَ بَرِيٓءٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ وَرَسُولُهُۥ......﴾[التوبة: ۳]. «و این اعلامی است از سوی خداوند و فرستادهاش به مردم در روز حجّ أکبر (تا بدانند) که خداوند از مشرکان بری و بیزار است و پیامبرش (نیز از ایشان بری و بیزار است)». این آیه را حضرت علی÷در سال نهم هجری در أیّام حجّ در مکّه، برای مردم خواند. باید توجّه داشت که آیه با حرف عطف «واو» آغاز شده که میرساند معطوف به ما قبل است ولی گویا عیّاشی خرافی از همهجا بیخبر است که روایت کرده منظور قیام قائم است که مردم را به سوی خود دعوت میکند. وی این روایت را از قول امام صادق و امام باقر إنقل کرده که به نظر ما تهمت بر آن دو بزرگوار است.
آیه دیگر چنین است: ﴿ وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗ ﴾[التّوبة: ۳۶]. «همگی با مشرکین بجنگید همچنانکه مشرکین همگی با شما میجنگند». که باز عیّاشی از قول حضرت صادق÷نقل کرده که تأویل این آیه نیامده (تأویل آیه اِنشائی یعنی چه؟!) و اگر مهدی قیام کند شرکی روی زمین باقی نمیماند!! أمّا باید دانست طبق صریح قرآن -چنانکه در بررسی روایت بیست و دو گفته شد- شرک و توحید و یهود و نصاری و مسلمین تا قیامت وجود خواهد داشت و اینکه کسی بیاید و غیراسلام را از زمین محو کند، دروغی بیفروغ بلکه مخالف قول قرآن است!! (فَلاتَجاهَل).
بدان که یازده روایت از روایات این فصل، از تفسیر «محمّد عیّاشی سمرقندی» است که مؤلّفی خرافی وضعیفالعقل بود. اگربهکتابش مراجعه کنید درآن عجایبی یافت میشود که هیچ عقلی -و لو بسیار ضعیف- آنها را نمیپذیرد و ما برای آنکه خوانندگان میزان درک و فهم او را بدانند یک نمونه از مروّیات او را در اینجا میآوریم (ولی طالبین تفصیل باید به تفسیر او مراجعه کنند). عیّاشی در حدیثی مرسل راویت کرده امام باقر÷درباره آیه: ﴿ شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨ ﴾[آلعمران: ۱۸]. «خداوند یگانه که دادگری استواراست گواهی میدهد که هیچ معبودی جُزاو (به حقّ) نیست وفرشتگان ودانشوران(راستین) نیز (گواهی میدهند که) هیچ معبودی جُز او که پیروزمند فرزانه است (به حقّ) نیست». فرموده مقصود از ﴿ أُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ ﴾ پیامبران و جانشینان ایشان است که قسط را به پا داشتند و «قسط» در ظاهر به معنای عدالت و دادگری است ولی در باطن مقصود امیرالمؤمنین علی÷است!!.
هر کساندکی عربی بداند، میفهمد که ﴿ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِ ﴾حال است برای ﴿ ٱللَّهُ ﴾و به همین سبب «مفرد» آمده است در حالیکه اگر حال برای ﴿ أُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ ﴾میبود به صروت جمع یعنی به شکل «قائِمِینَ بِالقِسط» میآمد! بدیهی است که عربیدان چنین سخنی نمیگوید تا چه رسد به حضرت باقر العلوم÷ !! آیا اگر عیّاشی کمی عقل خود را به کار میگرفت چنین روایتی را در کتابش از قول امام نقل میکرد؟! بیهوده نیست که نجاشی و علامه حلّی گفتهاند: او بسیار از ضعفاء نقل میکند!!.
×۴۴ و ۴۵- عیّاشی روایتی نقل کرده که مدّعی است امام باقر÷فرموده که عهد إلهی پیامبر به حضرت سجّاد÷رسید سپس به محمّد بن علی منتقل شد (؟!! ملاحظه میفرمایید که در مورد امام صادق به بعد، حدیث ساکت است و به صورت مبهم میگوید:) سپس خدا هرچه بخواهد میکند. پس همراه ایشان باش تا اینکه مردی از ایشان قیام میکند به همراه سیصد نفر و پرچم رسول خدا صبا اوست. وی به سوی مدینه میآید و در مسیرش هنگامی که به «بیداء» میرسد میگوید اینجاست مکان کسانی که خدا آنها را در زمین فرو برد [۱۰۶]و خداوند فرموده: ﴿ أَفَأَمِنَ ٱلَّذِينَ مَكَرُواْ ٱلسَّئَِّاتِ أَن يَخۡسِفَ ٱللَّهُ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ يَأۡتِيَهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ ٤٥ ﴾[النّحل: ۴۵-۴۶]. «پس آیا کسانی که با نیرنگ بدیها کردهاند. از اینکه خداوند ایشان را به زمین فرو برَد، در أماناند؟ و یا از جاییکه نمیدانند عذاب بر آنان (فرود) آید؟ و یا آنها را در رفت و آمدشان (به عذابی) بگیرد؟ پس ایشان (به گریخن) ناتوانکننده خدا نیستند».این سوره مکّی است و در آن زمان بحث مهدی موضوعیّت نداشت. دیگر آنکه خدا چند نوع عذاب را مطرح فرموده که ممکن است بر بدکاران فرود آید و این عذابها را با جمله: ﴿......فَإِنَّ رَبَّكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٌ ﴾[النّحل: ۴۷]. «پس همانا پروردگارتان رؤوف و مهربان است». خاتمه داده است.
×۴۹ ـ عدّهای از ضعفاء و مجروحین ادّعا کردهاند که امام صادق درباره آیه: ﴿ فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ ٨ فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ ٩ ﴾[المدّثّر: ۸-۹]. «پس چون در صور دمیده شود پس آن (زمان) روز سخت و دشتوار است». فرموده که درمیان ما امامی پوشیده و مستور هست که وقتی خدا بخواهد به او الهام میکند و او نیز به أمر خدا قیام میکند!! کسی نبوده به رُوات جاهل بگوید که سوره مدّثّر از سورههای ابتدای دعوت پیغمبر صبوده و أهل مکّه همه مشرک و منکر قیامت و نبوّت رسول خدا صبودند حال در چنین موقعیّتی خدا توحید و معاد را رها کرده و خواسته به قیام امام غائب مستور ایمان بیاورند؟!. ﴿ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا ﴾خدای متعال کمی عقل به این راویان بدهد!.
×۵۰- ﴿ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥ ﴾ [۱۰۷][النّور: ۵۵] [۱۰۸]. «خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند وعده فرموده که هرآینه ایشان را در این سرزمین جانشین (دگران) گرداند همچنانکه کسانی (از مؤمنین) را که پیش از ایشان بودهاند، جانشین (پیشینیان) ساخت و دینشان را که بر آنان پسندیده است پایگاه و جایگاه بخشد و بیمشان را به ایمنی تبدیل نماید در حالیکه مرا عبادت میکنند و چیزی را شریک من نشمارند و هرکه پس از آن، کفر ورزد (بدانید که) آنآنهمان بدکاراناند».
آیه فوق که به آیه استخلاف شهرت یافته از آیاتی است که مانند آیه ۵ و ۶ سوره قصص و آیه ۳۲ و ۳۳ سوره توبه و آیه ۱۰۵ سوره انبیاء، بسیار مورد سوء استفاده و تفسیر به رأی قرار میگیرد، لذا ضرور است که بیش از سایر آیات در مورد آن تأمّل شود. (ر.ک. «بت شکن» باب ۷۰، حدیث ۳).
شیخ طوسی در تفسیرش موسوم به «التّبیان» فرموده در این آیه خدای متعال به مؤمنین و نیکوکاران از أصحاب پیامبر وعده داده که آنان را در این سرزمین مشرکین، جانشین و حاکم سازد همچنانکه، بنیاسرائیل را در منطقه شام پس از نابود کردن زورگویان، اسکان داد و این استخلاف و تمکّن در زمان پیغمبر صتحقّق یافت که دشمنانش شکست خوردند و دعوت آن حضرت آشکار گردید و دینش کمال یافت و نَعُوذُ بِالله از اینکه بگوییم خداوند دینش را برای رسول اکرم صدر زمان حیاتش [۱۰۹]تمکّن نبخشید تا بعد از او کسانی دیگر تمکنّ دین او را فراهم کردند [۱۱۰].
سخن شیخ طوسی درست است و آیه خطاب به حاضرین زمان رسول خدا صاست به دلیل «مِنکُم» از شما، که در آیه آمده است و اینکه فرموده ﴿ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ ﴾یعنی همانطورکه مردم مؤمن پیش از ایشان در قسمتی از این زمین خلافت نمودند نه همه زمین ایشان نیز در این سرزمین و نه سراسر زمین، خلافت و تمکّن مییابند و این وعده تحقّق یافت و مسلمین زمان رسول خدا صکه واقعاً ایمان داشتند وطبق أوامر خدا کارهای شایسته میکردند سرزمین کفّار و مشرکین به دست ایشان افتاد و جانشین آنها شدند و در اجرای مراسم دینی بدون خوف تمکّن یافتند.
حضرت علی÷نیز سپاه اسلام را -که بسیاری از أصحاب رسول خدا صیعنی مخاطبین این آیه، در آن حضور داشتند- مورد نظر آیه فوق دانسته و به هنگام جهاد با ایران به عمر فرموده: و ما (متّکی) بر وعدهای از خداوند هستیم (منظور همین آیه است) و خدا حتماً وعدهاش را محقّق میسازد و سپاه خویش را حتماً یاری میفرماید (سپاه آن زمان را سپاه حق دانسته است -فلاتَجاهل-) سپس به عمر توصیه فرمود که خود به جای حضور در سپاه، در مدینه بمانَد و از همانجا سپاهیان اسلام را رهبری کند و فرمود: تو همچون محور آسیا باش و آسیای جامعۀ اسلامی را به وسیله مسلمین عرب به گردش درآور... الخ [۱۱۱](نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶). أمّا بطائنی واقفی [۱۱۲]و نظایر او میگویند این آیه مربوط به پیغمبر و مسلمین صدر اسلام نیست بلکه راجع به مهدی است که در آن زمان حتّی پدرِ پدر بزرگش وجود نیافته بود!! [۱۱۳].
×۵۴- ﴿ يُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِيمَٰهُمۡ فَيُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِي وَٱلۡأَقۡدَامِ ٤١ ﴾ [الرحمن: ۴۱]. «بزهکاران به نشانههای رخسارشان شناخته شوند آنگاه موهای پیشانی و پاهایشان گرفته (و به دوزخ افکنده) شوند». و در آیات قبل فرموده: ﴿ فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ وَرۡدَةٗ كَٱلدِّهَانِ ٣٧ ﴾[الرَّحمان: ۳۷]. «پس آنگاه که آسمان شکافته شود و چون أدیمِ [۱۱۴]سرخگون باشد». و پس از آیه منظور میفرماید: ﴿ هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٤٣ ﴾[الرَّحمان: ۴۳]. «این است دوزخی که بزهکاران آن را دروغ میپنداشتند». این آیات بیتردید مربوط به قیامت است و هر عاقل منصفی میفهمد و مطلبی است واضح و روشن. دیگر آنکه این سوره مکّی است و به سُوَرِ مکّی شبیهتر است أمّا چون بعضی گفتهاند که مکّی نیست ما نیز مناقشه نمیکنیم أمّا خلاف نیست که قبل از سوره مائده نازل شده (یعن قبل از طرح مسأله امامت به قول ایشان). بنابراین معنی ندارد که خدا بفرماید روزی که آسمان سرخ رنگ میشود و شکاف برمیدارد قائم و یارانش با شمشیر ضربهای شدید به پوست تبهکاران میزنند؟!!.
أمّا «نعمانی» از قول غُلاة و ضُعَفا میگوید حضرت صادق÷درباره آیهای تا ایناندازه واضح و روشن، فرموده که درباره قائم است... الخ!! اینان از این بیراهه رفتن چه هدفی داشتهاند؟ اینان جواب خدا را چه خواهند گفت؟.
×۵۵- ﴿ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فَسَقُواْ فَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِيدُواْ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمۡ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ ٢٠ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٢١ ﴾[السجدة: ۲۰-۲۱]. «و أمّا کسانی که تباهکاری کردهاند سرا و سر انجامشان آتش (دوزخ) است هرچه خواهند از آن برون آیند بدان بازگردانده شوند و بدیشان گفته شود عذاب آتشی را که آن را دروغ میشمردید، بچشید و البتّه غیراز عذابِ بزرگترِ(رستاخیز)، عذاب کوچکترِ(دنیوی) را (نیز) بدیشان میچشمانیم، باشد که (به حقّ) بازگردند».
ملاحظه میفرمایید که خداوند کریم در این سوره مکّی میفرماید بندگان بدکار خود را از عذاب دنیوی میچشمانیم تا شاید به حقّ بگروند و مستحقّ عذاب اُخرَوی نشوند أمّا اگر بر حقّستیزی پافشاری کردند آنها را به دوزخ میافکنیم که نمیتوانند از آن خارج شوند. أمّا عدّهای از مجاهیل و ضُعَفا و مجروحین میگویند حضرت صادق÷فرموده: عذابِ أدنی گرانی و عذاب بزرگتر مهدی است که با شمشیر قیام میکند!!.
این رُواتِ جاهل نمیدانند که این سوره مکّی است و معنی ندارد خدا أهل مکّه را که رسولش را قبول نداشتند به شمشیر مهدیِ خیالی حواله دهد!!. ثانیاً: مگر شما قرآن را قبول ندارید!! قرآن خود «عذاب اکبر» را تبیین فرموده از جمله در این آیه: ﴿ فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡيَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٢٦ ﴾[الزُّمر: ۲۶]. «پس خداوند در زندگانی این جهان خواری و خفّت را بدیشان چشانید و هرآینه عذاب (جهان) آخرت بزرگتر است، اگر میدانستند». و نیز فرموده: ﴿ كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٣٣ ﴾[القلم: ۳۳]. «این چنین است عذاب و هرآینه عذاب (جهان) آخرت بزرگتر است، اگر میدانستند». و فرموده: ﴿ إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ ٢٣ فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ ٢٤ ﴾[الغاشیة: ۲۳-۲۴]. «مگر کسی که روی برتابد و کفر بورزد که خداوند او را به عذاب بزرگتر، عذاب میکند». آیا خدا همه کفّارِ رویگردان از حقّ را با مهدی عذاب میکند؟ حتّی آنان که او را ندیدهاند؟!! أفَلا تَعقِلُون؟ ثالثاً: رسول أکرمص﴿......رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ﴾[الأنبیاء: ۱۰۷]. بود. آیا شما مهدی را رحمت ندانسته و او را عذاب میدانید، آنهم عذاب أکبر؟!!. رابعاً: عذاب أکبر در آخرت است نه در دنیا، در حالیکه مهدی ﴿ ردنیا قیام میکند نه در آخرت!. ﴿فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَكَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا ﴾.
×۶۰- ﴿ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٥ ﴾[القلم: ۱۵ و المُطفِفین: ۱۳]. «چون آیات ما بر او خوانده گوید افسانههای پیشینیان است». این هر دو سوره در مکّه نازل شدهاند و در سوره اوّل، آیه منظور، بنا به قول مفسّرین راجع به «ولید بن مغیره» است که از دشمنان عنود و لجوج رسول خدا صبود و در غزوه بدر بینی او مجروح و نشاندار شد و آیه دوِّم عامّ بوده و همه منکرین را شامل میشود و با توجّه به آیه قبل، راجع به قیامت است نه دنیا. در مکّه که پیامبر مردم را به قبول توحید و معاد و نبوّت خویش دعوت میکرد و سخنی از مهدی نگفته بود، چگونه مشرکین مهدی را انکار میکردند، آیا مشرکین علم غیب داشتند؟!! به علاوه لفظ «آیات» جمع، أمّا مهدی مفرد است ولی چه میتوان کرد که کراجکی به این مسائل توجّه ندارد و آیات فوق را راجع به مهدی میداند!!.
×۶۱- ﴿ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ٣٩ فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤١ مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ ٤٥ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ ٤٧ فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨ ﴾[المُدَّثِّر: ۳۸ تا ۴۸]. «هرجانی در گرو آن چیزی است که کسب کرده مگر یاران (سمت) راست که در بهشتها باشند، میپرسند از تباهکاران که چه چیز شما را به راه دوزخ کشاند گویند از نمازگزاران نبودیم و بینوا را طعام نمیدادیم و با بیهودهگویان به یاوگی میگذراندیم و روز جزا را دروغ میانگاشتیم تا آنکه ما را مرگ فرارسید پس (اینک) شفاعت شفیعان ایشان را سود نبخشد». سوره مدّثّر مکّی است و چنانکه ملاحظه میشود این آیات راجع به مسائل پس از مرگ و قیامت است. ولی «فرات بن ابراهیم» [۱۱۵]که فردی ضعیف است و کم سواد نیز بوده و متأسّفانه تفسیری نوشته، مدّعی است که حضرت باقر÷فرموده مراد از: ﴿ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ ﴾ما و شیعه ماست!! و آنجا که أهل جهنّم میگویند: «از نمازگزاران نبودیم» یعنی شیعه علی÷نبودیم!! و مقصود از ﴿ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ﴾روز قیام قائم است!!.... الخ.
فرات این معانی را از حضرت باقر العلوم÷نقل کرده و پرواضح است که یقیناً آن حضرت چنین نگفته أمّا معلوم میشود که شماری از شیعیان آن حضرت، هرچه توانستهاند به آن بزرگوار تهمت زدهاند! خدا مقلّدین آنها را بیدار فرماید. به نظر ما حضرت باقر÷اینقدر خود پسند نبوده که به هرآیه خوبی برسد، بگوید مقصود ماییم!.
ذیل روایت بالا، مجلسی حدیث ۳۸ باب ۱۶۵ کافی را آورده که خودش آن را در «مِرآة العُقُول» ضعیف شمرده است!! بنا به حدیث مذکور، حضرت صادق÷فرموده مراد از آیه: ﴿ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١ ﴾[الواقعة: ۱۰-۱۱]. «پیشاهنگان آن پیشاهنگان، ایشاناند که مقرّباند». أئمّه هستند!! با توجّه به اینکه سوره «واقعه» مکّی است و در آنزمان جُز حضرت علی÷که نوجوان بود، هیچ یک از أئمّه ولادت نیافته بودند، میپرسیم چگونه ممکن است حضرت صادق که هشتاد و سه سال پس از هجرت متولّد شد از «سابقون» باشد أمّا عمّار یاسر یا جعفر طیّار یا... از سابقون نباشند؟! و این آیه درباره أئمّه نازل شده باشد؟!.
×۶۲- ﴿ قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ٨٧ وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِينِۢ ٨٨ ﴾[ص: ۸۶-۸۸]. «(ای پیامبر) بگو بر این (رسالت) از شما هیچ مزدی نمیخواهم و من از بهخودبستگان نیستم (که از خود ادّعای رسالت کرده باشم) این (قرآن) جُزاندرزی برای جهانیان نیست و البتّه پس از چندی (راستی) خبر آن را خواهید دانست». خدا این سخن را به مشرکین میگوید زیرا این سوره مکّی است و معنی ندارد که خدا به أبوجهل یا أبوسفیان و.. بفرماید این خبر را وقت خروج قائم خواهید دانست!!!.
أمّا جناب کلینی از قول ضعیفی موسوم به «علیّ بن عبّاس» و او زا رُواتی مثل خود از جمله «أبیحمزۀ» واقفی [۱۱۶]میگوید که حضرت علی÷فرموده: «لَتَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حِین» یعنی در زمان قیام قائم!! و از اینگونه نسبتهای بیمناسبت به آیات قرآن، در این حدیث بسیار است.
×۶۳- ﴿ سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ ﴾[فصلت: ۵۳]. «بهزودی آیات و نشانههای خود را در آفاق و در جآنهایشان بدیشان مینمایانیم تا بر آنان آشکار شود که (سخنان دین راست و) حقّ است». این سوره مکّی است که تأکید قرآن بر توحید و معاد بوده و در آن زمان مسأله «إمامت» موضوعیّت نداشته است أمّا «علیّ بن أبیحمزه» واقفی گمراه [۱۱۷]که از حضرت رضا÷به بعد را قبول ندارد مدّعی است که حضرت صادق درباره ﴿ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ ﴾فرمودهاند خدا آنها را مسخ میکند! و درباره ﴿ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ ﴾فرموده خروج قائم حقّی است از جانب خدا که مردم میبینند گریزی از او نیست!!.
خواننده فکور ملاحظه کن چگونه در زیر لوای امام و سوء استفاده از حُسن شهرت آن بزرگوار با قرآن بازی کردهاند؟! این سوره چنانکه گفته شد مکّی است أمّا این رُوات کذّاب میگویند خداوند به رسول خود فرموده به مشرکین مکّه که تو را مجنون و دروغگو میخوانند بگو بهزودی آیات حقّانیّت خود را در آسمآنها و در جآنهایتان به شما نشان خواهیم داد تا بدانید که خروج قائم حقّ است و گریزی از آن نیست!! آیا چنین سخنی هیچ مناسبتی دارد؟ لا وَالله.
خبر ۶۵ مجموعهای است که تعدادی از آیات گذشته در آن تکرار شده و نیازی به ذکر آن نیست.
تذّکر: اگر کسی بگوید آیا اینهمه أخباری که در کتب مختلف دربارهی مهدی آمده، دروغ و ساختگی است؟! توجّه شما را به این نکته جلب میکنیم که أخبار بیاعتبار حتّی اگر زیاد هم باشند، موجد اعتبار نمیشوند و به قول برادر بسیار فاضل ما مرحوم قلمداران: چهل کلاغ را به یک کلوخ میتوان پراند! و أهل تحقیق میدانند که «رُبَّ مَشهُورٍ لاأصلَ لَهُ» «چه بسیار مشهوراتی که أصل و اساسی ندارند»! ما خود در زمان خویش اخباری با ناقلان بسیار زیاد دیدیم که نادرست و ساخته ذهن ناورزیده عوام بوده است. بارها ازافراد مختلف شنیدیم تصویر یک روحانی در ماه منعکس گردیده در حالیکه مدّتیبعد معلوم گردید أصل خبر دروغ و شاید جعل سیاستمداران بوده است. و یا مثلاً اخبار بسیاری درباره ظهور دجّال در کتب أهل سنّت و همچنین در کتب شیعه از رسول خدا صنقل شده است که شاید تعداد آنها به صدها خبر برسد، و در آن اخبار مطالبی است محال و یا غیرمعقول با اینحال مورد قبول فرقههای اسلامی میباشد. در صورتی که وجود دجّالچنانی، یقیناً دروغ و آمدن او غیرمعقول است. و یا اینکه مثلاً بین مردم شایع و فعلاً مردم را بدان معتقد کردهاند که اینجانب وهّابی و دشمن علی بوده و از کشور عربستان پول میگیرم، در صورتی که هرسه دروغ است نه ما وهّابی هستیم و نه دشمن علی بلکه خود را اوّل دوستدار علی میدانیم و خدای تعالی را بر صدق خود گواه میگیریم که تاکنون نه دیناری از عربستان و نه از هیچ جای دیگر گرفتهایم بلکه نگارنده فقیرترین آخوند ایران است. ظلم بزرگ دیگری که به ما کردند این دروغ بزرگ بود که ما وهمفکران ما را در ردیف «أحمد کسروی» میآورند و عوام نیز باورد کردهاند. هذا بُهتانٌ عَظِیم.در حالیکه برادر عزیز ما و مفسّر عالیمقام مرحوم حاج میرزا یوسف شعار تبریزی در مقالهای بطلان أقوال کسروی را ثابت کرد و ما کسروی را دانشمندی منحرف میدانیم که قدر قرآن کریم را نمیدانست و به کتب خدا نسبتهای نادرست داد که معلوم میشود آیات قرآن را درست نمیفهمید.
همچنین أخباری از خضر در کتب فریقین وارد شده است، و چه بسیاراند کسانی که مدّعیاند فلان کس خضر را دیده و از او سؤال نموده است و یا حضرت امیر÷دعای کمیل را از خضر نقل کرده است و بسیاری از مرشدان صوفیّه نیز مدّعی رؤیت خضر میباشند و میگویند خرقه خود را از او گرفتهاند!! در صورتی که این اقوال تماماً دروغ و مخالف قرآن است، اگر مسلمانی قرآن را قبول دارد نمیتوان أخبار خضر را بپذیرد، زیرا قرآن به خاتم أنبیاء محمّد مصطفی صمیفرماید: «انسآنهای قبل از تو همه مردهاند و کسی باقی نمانده است و کسی باقی ماندنی نیست» چنانکه میفرماید: ﴿ وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤ ﴾[الأنبیا: ۳۴]. «(ای پیامبر) ما برای هیچ بشری قبل از تو بقا و ماندن در دنیا را قرار ندادیم، آیا اگر تو بمیری دیگران ماندنی هستند؟!». البتّه خیر، ما همگی میمیریم چنانکه در آیه بعد میفرماید: ﴿ كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِ......﴾[الأنبیا: ۳۵]. «هرجانی چشنده مرگ است».
ما در چنین مواردی همان را میگوییم که علمای ما درباره أخبار متعدّدی که در کتب مختلف أعمّ از شیعه و سنّی درباره «عبدالله بن سبأ» آمده، میگویند زیرا کثرت این أخبار موجب نشده که آنها را قبول کنند! عجیب است که علماء - صرف نظر از صحّت یا عدم صحّت رأیشان- أخبار مربوط به «عبدالله بن سبا» را نمیپذیرند ولی در برابر استدلال ما به جای نقض استدلال و اقامه دلیل، به کثرت أخبار مهدی متشبّث میشوند!!!.
[۶۴] درباره او رجوع شود به تحریر دوّم «عرض أخبار أصول...» ص ۵۴ و ۸۴ و ۱۳۲. [۶۵] برای آشنایی با او رجوع شود به «عرض أخبار أصول...» ص ۲۴۵ و ۵۹۳ و ۶۸۲. [۶۶] درباره او رجوع شود به «عرض اخبار اصول...» (ص ۱۵۶). [۶۷] ر.ک. «عرض اخبار اصول...» ص ۳۳۰ و ۴۱۷. [۶۸] ر.ک. «عرض اخبار اصول...» ص ۱۸۴. [۶۹] به صفحه ۱۰۸ کتاب حاضر (نکته اوّل) مراجعه شود. [۷۰] به صفحه ۱۰۸ کتاب حاضر (نکته أوّل) مراجعه شود. [۷۱] کتاب «بینش اسلامی، امامت، ولایت و حکومت، اقتصاد اسلامی» سال سوّم دبیرستان، درس یازدهم. [۷۲] ر.ک. «بت شکن» باب ۷۸، ص ۴۳۵. [۷۳] وی در صفحه ۸۰ «عرض اخبار اصول...» معرّفی شده است. [۷۴] به عنوان نمونه به تفسیر میبدی مراجعه شود. [۷۵] بنگرید به [الکهف: ۶] و [فاطر: ۸]. [۷۶] ر.ک. کتاب حاضر، صفحه ۱۰۸ (نکته اوّل). [۷۷] وی در کتاب «عرض اخبار اصول...» معرّفی شده است. (ص ۲۷۵ و ۷۶۱). [۷۸] وی در «عرض اخبار اصول...» صفحه ۲۶۷ معرفی شده است. [۷۹] ر.ک. کتاب حاضر، صفحه ۱۰۸ (نکته أوّل). [۸۰] در بحار الأنوار با شماره ۱۶ ذکر شده است. [۸۱] وی در صفحه ۸۰ کتاب «عرض اخبار اصول...» معرّفی شده است. [۸۲] در سوره تغابن از آیه ۵ تا ۱۰ سخن درباره کفّار است. [۸۳] و همچنین بنگرید به [الأنعام: ۹۱] [المائدة: ۱۵ و ۴۴ و ۴۶] [الشّوری: ۵۲] و.... [۸۴] خبر ۶۴ قسمتهایی از حدیث ۹۰ و ۹۲ باب ۱۶۵ کافی است که مجلسی هردو را ضعیف دانسته است. [۸۵] برای آشنایی با این دو، رجوع شود به «عرض اخبار اصول...» ص ۱۳۳ و ۱۶۵ و ۴۷۳. بطائنی که «واقفی» بود و أئمّه پس از حضرت کاظم÷را قبول نداشت چگونه برای پسر حضرت عسکری روایت نقل میکند!! (فلاتجاهل). کسانی که از «واقفیّه» اخباری درباره امام غائب نقل میکنند باید جوابگوی این سؤال باشند. (فتأمَّل). [۸۶] ر.ک. کتاب حاضر، ص ۱۰۸، (نکته اوّل) [۸۷] در حالیکه خدا ایمان اجباری نمیخواهد. ر.ک. کتاب حاضر، صفحه ۱۴۲. [۸۸] ﴿ يَٰقَوۡمِ لَكُمُ ٱلۡمُلۡكُ ﴾أی لَكُمُ السُّلطانُ عَلى أَهلِ الأرضِ یَعنی أَرضَ مِصراَ الیوم (ظاهِرِینَ فِی الأرضِ) أی عالِینَ فیها غالِبین عَلَیها قاهِریِنَ لِأهلِها. [۸۹] آیات مذکور در صفحه ۵۲ کتاب حاضر آمده لذا در اینجا تکرار نکردیم. [۹۰] لازم رجوع شود به جلد اوّل کتاب شریف «خیانت در گزارش تاریخ» تالیف «مصطفی حسینی طباطبائی» انتشارات چاپخش، چاپ اوّل، ص ۱۸۴ به بعد و رجوع شود به تحریر دوّم تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن، ص ۹۲ تا ۹۴. [۹۱] درباره «صدوق» رجوع شود به تحریر دوّم «عرض اخبار اصول...» ص ۲۴ به بعد. [۹۲] درباره «صدوق» رجوع شود به تحریر دوم «عرض اخبار اصول...» ص ۲۴ به بعد. [۹۳] روایت ۹ باب «فضل انتظار الفرج» جلد ۵۲ بحار را نیز او روایت کرده و روایت ۱۰ و ۶۰ باب مذکور نیز مربوط به همین آیه است. [۹۴] لازم است به حاشیه صفحه۱۵۰ مراجعه شود. [۹۵] در حدیث ۶۵ نیز آیه فوق، مذکور است. [۹۶] در حدیث ۶۵ نیز آیۀ فوق، مذکور است. [۹۷] «نجم الدّین نسفی» از مترجمین قدیم، آیه بالا را چنین ترجمه کرده است: «فرعون در زمین مصر سربرآورد، و اهل وی را گروه گروه کرد، به بندگی میگرفت گروهی از ایشان را، بسمل میکرد پسرکان را و برده میکرد دخترکان را، چه وی بود از تباهی کنندگان به اظهار کفر و طغیان، و ما میخواستیم که فضل کنیم برخوارگرفتگان آن ولایت و گردانیمشان مقتدایانِ اُمّت و میراث ایشان گردانیم آن مملکت». «مهدی الهی قمشهای» از مترجمین جدید، آیه فوق را چنین ترجمه کرده است: «همانا فرعون در زمین (مصر) تکبّر و گردنکشی آغاز کرد و میان اهل آن سرزمین تفرقه و اختلاف افکند و طایفه (بنیاسرائیل) را سخت ضعیف و ذلیل گرداند، پسرانشان را میکشت و زنانشان را زنده میگذاشت (که به خدمت پردازند) و همانا فرعون مردی مفسد و بداندیش بود و ما اراده کردیم که بر آن طایفه ذلیل و ضعیف منّت گذارده و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث مُلک و جاه فرعونیان گردانیم». به نظر ما ترجمه حاج شیخ «رضا سراج» از سایرین بهتر است: «بیگمان فرعون در زمین (در کشور مصر) برتری جُست و مردمش (قبطیان و سبطیان) را گروههایی گردانید (و هر گروهی را به کاری نامزد کرد) فرعون گروهی از ایشان (بنیاسرائیل) را ناتوان میشمرد. پسرانشان را سر میبُرید و زنانشان را (برای خدمت خوانینِ قبط) زنده میگذاشت زیرا او از تباهکاران بود. (فرعون هلاکت بنیاسرائیل را میخواست) و حال آنکه ما میخواستیم بر کسانی که در آن سرزمین ناتوان شمرده شده بودند منّت نهیم به آنکه ایشان را پیشوایان (در کار دنیا و دین) بگردانیم و ایشان را وارث (کلّیّه اموال فرعونیان) گردانیم و در آن سرزمین ایشان را جای دهیم (و از ناحیه بنیاسرائیل) به فرعون و هامان و سپاهانشان آن (حوادثی) را که پیوسته از آن میترسیدند، بنمایانیم». سیّد علینقی فیضالإسلام نیز چنین ترجمه کرده: «محقّقاَ فرعون در زمین (مصر) تکبّر و گردنکشی کرد و اهل و مردم آن را گروه گروه گردانید. گروهی از ایشان (بنیاسرائیل) را ضعیف و ناتوان میشمرد که پسرانشان را سر میبُرید و زنانشان را (برای خدمتگزاری) زنده میگذاشت. البتّه فرعون از فساد و تباه کنندگان بود. و ما میخواستیم بر ایشان (بنیاسرائیل) که در زمین (مصر) ضعیف و ناتوانشان کرده بودند منّت گذاریم و نیکی کنیم و آنها را پیشوایان قرار دهیم و ایشان را ارث برنده (اموال و داراییهای فرعون و قبطیها) گردانیم». «ابوالقاسم پاینده» نوشته است: «فرعون در آن سرزمین تفوّق داشت و مردم آن را فرقهها کرده بود که دستهای از ایشان را زبون میشمرد و پسرانشان را سر میبُرید و زنانشان را زنده نگه میداشت که وی از تبهکاران بود ولی ما میخواستیم بر آن کسانیکه در آن سرزمین زبون به شمار رفته بودند منّت نهیم و پیشوایانشان کنیم و وارثشان کنیم و در آن سرزمین استقرارشان دهیم و به دست آنها به فرعون و هامان و سپاهشان (حوادثی) را که از آن حذر میکردند بنمایانیم». ترجمه شیخ «عبّاس مصباح زاده» از این قرار است: «بدرستی که فرعون برتری یافت در زمین و گردانید اهل آن را گروه گروه، ضعیف میداشت گروهی را از ایشان، میکشت پسران ایشان را و باقی میگذاشت زنان ایشان را بدرستی که او بود از فساد کنندگان. و میخواستیم که منّت بگذاریم بر آنان که ضعیف داشته شده بودند در زمین و بگردانیمشان پیشوایان و بگردانیم ایشان را وارثان و تمکّن دهیم مرایشان را در زمین و بنماییم فرعون و هامان را و لشکرهای آن دو را از ایشان آنچه بودند که بیم میداشتند». تفسیر کبیر «منج الصّادقین» تألیف «ملا فتح الله کاشانی» نیز چنین ترجمه کرده است: «به درستی که فرعون برتری جُست و تکبّر و تجبّر کرد در زمین مصر و گردانید أهل مصر را از قبطیان و سبطیان گروه گروه متفرّقه... زبون گرفت و مقهور ساخت گروهی را از ایشان (یعنی بنیاسرائیل)... میکشت پسران بنیاسرائیل را... و زنده میگذاشت زنان ایشان را... و ما خواستیم آنکه منّت نهیم بر آنان که زبون گرفته شده بودند... در زمین مصر... و گردانیم ایشان را پیشوایان.. و گردانیم ایشان را وارثان مال و أمتعه و املاک فرعونیان... و جای دهیم مرایشان را در زمین مصر و شام...». آیت الله حال میرزا محمّد ثقفی تهرانی در کتاب «روان جاوید در تفسیر قرآن مجید» (انتشارات برهان) چنین نوشته است: «همانا فرعون برتری جُست در زمین و قرار داد اهل آن را گروه گروه ناتوان میساخت جمعی از آنها را میکشت پسرانشان را و زنده میگذاشت زنانشان را... و میخواستم منّت بگذاریم بر آنان که ناتوان کرده شده بودند در زمین و بگردانیمشان پیشوایان و بگردانیمشان وارثان...». مخفی نماند که راقم، از فاضلی معتمد شنیدم که مترجمین انگلیسیِ قرآن مجید نیز فعل «نُریدُ» را مضارع ترجمه نکردهاند. خواننده خود تحقیق کند. [۹۸] مشابه آنچه در تحریر دوّم کتاب «تضادّ مفاتیح الجنان با قرآن» درباره الفاظ «ناس» و «أمّت» و... گفتهایم. (ص ۲۹۹ تا ۳۲۲). [۹۹] با توجه به آیه اوّل سوره مبارکه اسراء و آیات دیگر، در اینکه فلسطین و پیرامون آن (= شام) همان سرزمینی است که خدای متعال در آن برکت بسیار قرار داده، خوشبختانه اختلافی نیست. [۱۰۰] شیخ طوسی نیز در تفسیر آیه ۵۵ سوره نور، تصریح کرده که بنیاسرائیل پس از شکست زورگویان، در منطقه شام خلافت و تمکّن یافتند. [۱۰۱] چنانکه در آیه ۱۳۷ سوره اعراف نام این قوم مذکور است. [۱۰۲] چنانکه شیخ طبرسی نیز قبل از تفسیر آیه ۷ مینویسد: «سپس خداوند که سبجان برای آگاهی ما از کمال قدرت و حکمتش، بیان فرموده که چگونه هلاک و نابودی فرعون و فرعونیان را تدبیر فرموده است». [۱۰۳] درباره استشهاد حضرت علی÷به آیه ۵ سوره قصص رجوع کنید به حاشیه صفحه ۱۷۵ کتاب حاضر. [۱۰۴] پُر واضح است که فرعون مردم چین و ژاپن یا مردم نروژ و انگلستان را فرقه فرقه نکرد بلکه در منطقه مشخّصی از کره زمین به تباهکاران پرداخته بود. [۱۰۵] مقدّمهای بر جهان بینی اسلامی، جامعه و تاریخ، فصل اسلام و مادیت تاریخی، ص ۴۴۴ تا ۴۴۶. [۱۰۶] اشاره است به قصّهای که از قول مفضّل بن عمر در جلد ۵۳ بحار الأنوار نقل شده است. این ماجرای را در صفحه ۱۰، ج ۵۳، ببینید و یا به صفحه ۴۳ کتاب حاضر مراجعه کنید. [۱۰۷] مقایسه شود به آیه ۵-۶ سوره قصص. [۱۰۸] آیه فوق در حدیث ۳۴ و ۶۵ نیز مذکور است. [۱۰۹] قول شیخ طوسی درست است مشروط بر اینکه با توجّه به لفظ «مِنکُم» اصحاب پیامبر صرا که آنها نیز مخاطب آیه و مرجع «کُم» بودهاند، مشمول وعده إلهی بداند، چنانکه حضرت علی÷آنها را مشمول وعده إلهی دانسته است. (نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶). [۱۱۰] مخفی نماند که مفسّرین شیعه از جمله شیخ طوسی و ابوالفتوح رازی و... این قول را که آیه فوق، راجع به مهدی است آوردهاند امّا باید توجّه داست که اوّلاً شیخ طوسی قول اوّل را در صدر اقوال دیگر آورده و برای آن استدلال کرده و ثانیاً از قول دوّم دفاع نکرده است و اعتراف کرده که قول دوّم مورد اتّفاق مفسّرین نیست. و ابوالفتوح رازی نیز قول اوّل را أقوی دانسته است. شیخ طبرسی نیز قول اوّل را قبل از سایر اقوال آورده است. دیگر آنکه این آیه بلافاصله پس از آیۀ ۵۴ سوره نور آمده که فرموده وظیفۀ پیامبر «ابلاغ آشکار= اَلبَلاغُ الـمُبین» است و اگر منظور آیه، مهدی باشد به هیچ وجه مصداق ابلاغ واضح و آشکار نخواهد بود. (فتأمّل). [۱۱۱] با توجّه به تفسیر امیر المؤمنین÷از آیه ۵۵ سوره مبارکه «نور» نمیتوان کلمه قصار ۲۰۹ نهج البلاغه را بیتناسب با تفسیر این آیه دانست و معلوم میشود که استشهاد آن حضرت به آیه ۵ سوره «قصص» نیز در تقویت همین تفسیر بوده و علی÷برای تایید تمثیل مذکور در آیه ۵۵ سوره «نور» ﴿ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ...﴾به آیه ۵ سور ه قصص نیز استشهاد کرده تا بفرماید همچنانکه مؤمنین بنیاسرائیل به خواست خدا بر فرعونیان غلبه و برای اجرای آیین خود تمکّن یافتند و جانشین آنها شدند ما مسلمین صدر اسلام نیز برمخالفین غالب خواهیم شد. (فلاتجاهل). با توجّه به مطالب فوق نمیتوانیم با پیشداوری و بدون دلیل و مدرک ادّعا کنیم که آن حضرت با استشهاد به آیه ۵ سوره مکّیِ قصص، به مهدی موهوم اشاره کرده است!. [۱۱۲] لازم است رجوع شود به حاشیه صفحه ۱۵۰ کتاب حاضر. [۱۱۳] درباره این آیه رجوع شود به صفحه ۶۱ و ۶۲ همین کتاب. [۱۱۴] چرم دبّاغی شده. [۱۱۵] وی از رُوات قصّه سقوط ستاره در خانه علی÷به عنوان نشانه خلافتِ آن حضرت است!! این حدیث رسوا در أمالی شیخ صدوق مذکور است. [۱۱۶] لازم است مراجعه شود به حاشیه صفحه ۱۵۰ کتاب حاضر. [۱۱۷] لازم است مراجعه شود به حاشیه صفحه ۱۵۰ کتاب حاضر.