بررسی علمی در احادیث مهدی

فهرست کتاب

فصل دوّم: مسأله رجعت

فصل دوّم: مسأله رجعت

یکی از مسائلی که شیعیان بدان معتقد‌اند، مسأله رَجعَت می‌باشد، و آن این است که قبل از قیامت در زمان ظهور مهدی تعدادی از أموات به دنیا باز می‌گردند!! ما از کتاب بحار الأنوار مطالبی می‌آوریم و سپس به نقد آن می‌پردازیم:

مجلسی در «بحار الأنوار» در باب سی و سوّم، جلد سیزدهم از مُفَضَّل بن عُمَر روایتی طولانی در این مورد آورده که ما روایت مذکور را تقریباً مشابه کتاب «مهدی موعود» ترجمه علی دوانی می‌آوریم، تا وقتی آن را نقد کردیم و خواننده عزیز دانست که دروغ است، معلوم گردد که دروغگویان چگونه مطالب را طولانی کرده و مطالبی را به هم می‌بافند تا خواننده خیال کند راست می‌گویند!.

در یکی از تألیفات شیعه با سلسله سند [۱۲]از مُفَضَّل بن عُمَر روایت شده است که گفت: از آقایم حضرت صادق÷پرسیدم: آیا مأموریّتِ مهدی مُنتَظَر وقت معیّنی دارد که مردم بدانند کی خواهد بود؟ فرمود: حاشا که خداوند وقت ظهور او را طوری معیّن کند که شیعیان آن را بدانند. عرض کردم: آقا برای چه؟ فرمود: زیرا وقت ظهور او همان ساعتی است که خداوند می‌فرماید: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَ[الأعراف: ۱۸۷]. «ای پیغمبر از تو سؤال می‌کنند آن ساعت کی خواهد بود؟ بگو: علم آن نزد خداست، آگاه نمیکند برای هیچ‌کس مگر خودش (خدا)».

توضیح: لازم دیدیم پیش از آنکه بقیّه داستان را بگوییم این قسمت را توضیح دهیم: در این بخش دروغ و تناقض گویی راوی آشکار می‌شود:

أولاً آیه در سوره مکّی أعراف است که در مکّه کسی از وقت ظهور مهدی سؤال نمی‌کرد بلکه خداوند در مورد قیامت در قرآن صحبت فرمود که مردم سؤال می‌کنند: چه موقع قیامتی را که می‌گویی برپا می‌شود؟.

بقیه داستان: و نیز این‌همان ساعتی است که خداوند فرمود: ﴿ يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا [الأعراف: ۱۸۷ و النازعات: ۴۲]. «سؤال می‌کنند از تو ای پیغمبر کی آن ساعت واقع می‌شود (قیامت)».و فرموده که: ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ [لقمان: ۳۴]. «همانا خداوند است که علم آن ساعت نزد اوست (قیامت)». و در آیه دیگر فرموده: ﴿ فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَا[محمّد: ۱۸]. «پس آیا انتظاری به جُز انتظار ساعت قیامت دارند که ناگهان بر آنان درآید که به تحقیق علائم آن آمده است». و نیز فرموده: ﴿ ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ [القمر: ۱]. «ساعت قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت».و هم فرموده: ﴿ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ ١٧ يَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَيَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ ١٨[الشّوری: ۱۷-۱۸]. «و چه می‌دانی شاید که ساعت قیامت نزدیک باشد شتاب می‌کنند بدان کسانی که ایمان نمی‌آورند به آن و کسانی که ایمان آورده‌اند، از آن ترسان‌اند و می‌دانند که آن راست است، آگاه باش آنان که درباره ساعت قیامت مراء و جدل می‌کنند در گمراهی دوری می‌باشند».

توضیح: چنانکه عرض شد کلمه «ساعت» در آیات فوق در مورد قیامت است و با رجوع به آیات قرآن و قرائن موجود در آن‌ها و یا آیات قبل و بعدشان، مطلب به خوبی روشن می‌شود.

اینک بقیّه داستان را بخوانید: عرض کردم: معنی «یمارُونَ» چیست؟ فرمود: یعنی، مردم می‌گویند: قائم کی متولّد شده و که او را دیده، و حالا کجاست و چه وقت آشکار می‌شود؟ این‌ها همه عجله در أمر خدا و شکّ در قضای إلهی و دخالت در قدرت اوست. اینان کسانی هستند که در دنیا زیان می‌برند و پایان بد برای کافران است.

توضیح: درباره معنی «یمارُونَ» که در آیه ۱۸ سوره شوری آمده، أوّلاً، می‌دانیم که صحبت از قیامت است و معنای «یمارُونَ» این است که مردم درباره قیامت مجادله می‌کنند و ربطی به قائم ندارد.

ادامه داستان: عرض کردم: آیا وقتی برای آن تعیین شده؟ فرمود: ای مُفَضَّل، نه من وقتی برای آن معیّن می‌کنم و نه وقتی برای آن تعیین شده است، هرکس برای ظهور مهدی ما وقت تعیین کند خود را در علم خداوند شریک دانسته و ادّعا کرده که توانسته است بر أسرار خدا آگاهی یابد......

مُفَضّل گفت: در وقت ظهورش چگونه است؟ فرمود: ای مُفَضّل، او در وضع و شکل شبهه ناکی آشکار می‌شود، تا آنکه وضعش بالأخره روشن می‌شود و نامش بالا گیرد و کارش آشکار گردد، و نام و کنیه و نسبش برده شود و آوازه و در زبان پیروان حقّ و باطل و موافقین و مخالفین زیاد برده شود تا اینکه به واسطه شناختن او حجّت بر مردم تمام شود. به علاوه ما داستان ظهور او را برای مردم نقل کرده‌ایم و نشان داده‌ایم و نام و نسب و کنیه او را برده‌ایم و گفته‌ایم که: او همنام جدّش پیغمبر خدا و هم کنیه اوست تا مبادا مردم بگویند اسم و کنیه او را نشناختیم. به خدا سوگند که کار او به واسطه روشن شدن نام و نسب و کنیه‌اش بر زبآن‌های مردم بالا گرفته و محقّق می‌شود به طوری که آن را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. همه این‌ها برای اتمام حجّت بر آن‌ها است. آنگاه همان طور که جدّش وعده داده، خداوند او را ظاهری می‌گرداند قَولُهُ تَعالی: ﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣ [التّوبة: ۳۳]. «او خدایی است که فرستاد رسول خود را با هدایت و دین حقّ تا اینکه آن را بر تمام أدیان غالب گرداند و اگرچه مشرکین نخواهد».

مُفَضَّل گفت: آقا تأویل ﴿ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ چیست؟ فرمود: یعنی، چندان از مشرکان بکشید که دیگر فتنه‌ای در عالم نباشد و همه دین برای خدا باشد.

ای مُفَضَّل به خدا قسم، اختلاف را از میان مِلَل و أدیان برمی‌دارد و همه دین‌ها یکی شود چنانکه خدا فرموده: ﴿ إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل‌عمران: ۱۹]. «همانا دین نزد خدا اسلام است». و هم فرموده: ﴿ وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥ [آل‌عمران: ۸۵]. «هرکس دینی جُز اسلام بپذیرد هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود و او در عالم آخرت از زیانکاران خواهد بود».

توضیح: ما در مورد آیه ۳۳ سوره توبه، در مبحث آیات قرآنی که به آن استشهاد می‌کنند صحبت می‌کنیم [۱۳]ولی در مورد آیه أخیر یعنی آیه ۸۵ سوره آل عمران می‌گوییم: منظور از «اسلام» در این آیه فقط دین حضرت محمّد صنیست و باز منظور این نیست که دین‌ها یکی می‌شود بلکه منظور از «اِسلام» تسلیم در مورد حکم خداست. بنابراین پیروان حضرت عیسی÷که در زمان آن بزرگوار تسلیم خدا و قانون خدا بودند، مسلمان (تسلیم حکم خدا) نامیده می‌شوند، پیروان حضرت موسی هم همین طور، پیروان حضرت نوح هم همین‌طور و هکذا.... اتّفاقاً روایت مُفَضَّل نیز این مطلب را تأیید می‌کند آنجا که می‌گوید:

مُفَضَّل گفت: آقا، آیا دینی‌که پدران او ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمّد داشتند، همان دین اسلام بود؟ فرمود: آری، همین دین اسلام بود، نه غیر آن، عرض کردم: دلیلی از قرآن دارید؟ فرمود: آری از اوّل تا آخر قرآن پر از دلیل است، از جمله آیه: ﴿ إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل‌عمران: ۱۹]. «همانا دین نزد خدا اسلام است». می‌باشد و دیگر این آیه دلیل است که فرموده: ﴿ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَۚ هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ [الحج: ۷۸]. «دین پدر شما ابراهیم است، و خدا شما را مسلمان نامید (تسلیم حکم خدا)». و دیگر آیه‌ای است که خداوند در داستان ابراهیم و اسماعیل از زبان آن‌ها می‌‌کند که گفتند: ﴿ وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ[البقرة: ۱۲۸]. «خدایا ما دو نفر را دوتن مسلمان و تسلیم شده خود قرار ده و از أولاد ما نیز مردمی مسلمان بیرون آر». دیگر این آیه که در داستان فرعون است و می‌فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ[یونس: ۹۰]. «وقتی فرعون می‌خواست غرق شود گفت: ایمان آوردم که جُز خداوند یگآن‌های که بنی اسرائیل به او ایمان دارند خدایی نیست و اینکه من از مسلمانان هستم». و در داستان بلقیس و سلیمان می‌فرماید: ﴿ يَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ [النمل: ۳۸]. «(یعنی سلیمان گفت) تسلیم‌وار نزد من آیند». و چون بلقیس نزد سلیمان آمد، گفت: ﴿وَكُنَّا مُسۡلِمِينَ ... وَأَسۡلَمۡتُ مَعَ سُلَيۡمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٤[النمل: ۴۲-۴۴]. «ما تسلیم و مطیع بوده‌ایم.... و من با سلیمان تسلیم خدا، ربّ جهانیان شدم».و از زبان عیسی بن مریم÷می‌فرماید: ﴿ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۵۲]. «(عیسی گفت) کسانیکه می‌خواهند با پذیرش دین خدا مرا یاری نمایند کیستند؟».﴿ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ[آل‌عمران: ۵۲]. «حواریون گفتند: ما یاران دینی تو هستیم، ما به خدا ایمان آوردیم و شاهد باش که ما مسلمانیم». و در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا[آل‌عمران: ۸۳]. «هر آنکه در آسمآن‌ها و زمین است با میل و بی‌میل تسلیم خدا هستند». (در مورد جبریّات زندگی مانند احتیاج به نفس کشیدن و نیز خورشید و ماه و ستارگان و افلاک وغیره، همه تسلیم قوانین تکوینی خدا هستند). و در داستان حضرت لوط÷می‌فرماید: ﴿ فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٣٦ [الذّاریات: ۳۶]. «ما در آنجا بیشتر از یک خانه از مسلمانان نیافتیم». و در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿ قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا ... وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ [البقرة: ۱۳۶]. «بگویید: ایمان آوردیم به خدا و آنچه ازطرف خدا به سوی ما نازل شده.... و بین هیچ یک از پیغمبران فرق نمی‌گذاریم و ما برای خدا تسلیم هستیم». و در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ... وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ [البقرة: ۱۳۳]. یعنی: «آیا شما حاضر بودید هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید»تا آنجا که فرموده: «و ما همه برای خدا تسلیم هستیم».

مُفَضَّل عرض کرد: آقا أدیان چند تاست؟ فر مود: چهار تا و هر کدام، دین جداگآن‌های است، عرض کرد، چرا مجوس را مجوس می‌گویند؟ فرمود: برای اینکه در سُریانی خود را مجوسی نامیدند و دعوی کردند که حضرت آدم و شیث هِبَتُ الله ازدواج با مادران و خواهران و دختران و خاله‌ها و عمّه‌ها و سایر محارم را برای آن‌ها حلال کرده‌اند و ادّعا می‌کنند که آدم و شیث به آن‌ها دستور داده‌اند که در وسط روز آفتاب را سجده کنند و وقتی برای ادای نماز آن‌ها قرار نداده‌اند. (در صورتی که این ادّعاء افتراء بر خدا و دروغ بستن به آدم و شیث است).

مفضّل گفت: چرا قوم موسی را یهود می‌گویند؟ فرمود: برای اینکه خداوند از زبان آن‌ها نقل کرده که گفتند: ﴿ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَ [الأعراف: ۱۵۶]. «ما به سوی تو راه یافته‌ایم»عرض کردم چرا نصاری را نصرانی می‌گویند؟ فرمود: به خاطر این آیه است که به عیسی گفتند: ﴿ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ[آل‌عمران: ۵۲]. «ما یاوران خداییم و دین خدا را نصرت می‌کنیم».

مفضّل گفت: آقا چرا صابِئین را بدین نام می‌نامند؟ فرمود: برای اینکه آن‌ها معتقد شدند که وجود پیغمبران و فرستادگان إلهی و أدیان و شرایع آسمانی بیهوده است و هرچه انبیاء گفته‌اند باطل است، و از این راه یگانگی خداوند و نبوّت پیغمبران و رسالت فرستادگان إلهی و جانشینی جانشینان آن‌ها را انکار نمودند، و می‌گویند: نه دینی و نه کتابی و نه پیغمبری است و به اعتقاد آن‌ها جهان آفرینش هیچ گونه رابطی با مبدأ و مدبّر عالم ندارد و خودسری می‌گردد. عرض کرد: سُبحانَ الله! چقدر این اطّلاعات مهمّ است؟ حضرت فرمود: آری، ای مفضّل آنچه گفتم به شیعیان ما برسان تا در أمر دین خدا شک نکنند.

مفضل گفت: آقا! مهدی در کدام سرزمین ظهوری می‌کند؟ فرمود: هنگام ظهورش هیچ‌کس او را نمی‌بیند، هرکس جُز این به شما بگوید، او را دروغگو بدانید، عرض کردم: آقا! آیا مهدی هنگام ولادتش دیده نمی‌شود؟ فرمود: چرا بخدا قسم از لحظه ولادت تا موقع وفات پدرش که دو سال و نه ماه است دیده می‌شود. اوّل ولادتش موقع فجرشب جمعه هشتم ماه شعبان سال ۲۵۷ تا روز جمعه هشتمِ ربیع الأول سال دویست و شصت روز وفات پدرش در شهری واقع در کنار شطّ دجله که آن را شخص متکبّر جبّار گمراهی به نام جعفر ملقَّب به متوکّل [۱۴]ملعون بنا می‌کند، آن شهر را سُرَّ مَن رَأی» می‌نامند «سُرَّ مَن رأی» یعنی: «مسرور می‌شود هرکس آن را ببیند»، ولی هرکس آن را ببیند گرفته می‌شود، در سال دویست و شصت هر شخص با ایمان و با حقیقتی او را در سامرّه می‌بیند ولی کسیکه دلش آلوده به شکّ و تردید است او را نمی‌بیند؟! أمر و نهی او در آن شهر نفوذ می‌‌کند و در همانجا غایب می‌شود. و در قصری به نام «صابر» در جنب مدینه در حرم جدّش رسول خداصظاهر می‌شود؟! و هرکس سعادت دیدار او را داشته باشد در آنجا او را می‌بیند. آنگاه در آخر روز سال دویست و شصت و شش از نظرها غائب می‌گردد و دیگر هیچ‌کس او را نمی‌بیند تا موقعی که همۀ چشم‌ها به جمالش روشن می‌گردد.

مفضّل گفت: در طول غیبت با که اُنس می‌گیرد و با که گفتگو می‌کند و که با او سخن می‌گوید؟ فرمود: فرشتگان خدا و افراد با ایمان وطائفه جنّ با وی سخن می‌گویند و دستورات او برای موثّقین و نمایندگان و وکلایش صادر می‌شود و همان روز که وی در صابر غائب می‌شود مُحَمّد بن نُصَیر نُمَیرِیّ [۱۵]، خود را باب او معرّفی می‌کند، آنگاه (بعد از غیبت طولانی) در مکّه آشکار می‌شود.

ای مفضّل: گویا او را می‌بینم که وارد شهر مکّه شده و لباس پیغمبر را پوشیده و عمامه زردی را بر سر گذاشته است و نعلین وصله شده پیغمبر را به پا کرده و عصای آن‌حضرت را به دست گرفته، چند بُزِ لاغر را جلو‌انداخته و بدینگونه به طرف خانه خدا می‌رود بدون اینکه کسی او را بشناسد. و به سنّ جوانی آشکار می‌شود.

مفضّل گفت: آیا به صورت جوان بر می‌گردد یا با حالت پیری ظهور می‌کند؟ فرمود: سُبحانَ الله، مگر از حالا کسی می‌داند؟ (مگر امام خود نگفته بود که به سنّ جوانی آشکار می‌شود؟!) وقتی خدا فرمان ظهورش را صادر کند هرطور او بخواهد و به هر صورتی که او صلاح بداند ظاهر می‌شود.

مفضّل گفت: آقا از کجا ظاهر می‌شود و چگونه آشکار می‌گردد؟ فرمود: ای مفضّل او به تنهایی آشکار می‌گردد و تنها به طرف خانه خدا می‌آید و تنها داخل کعبه می‌شود و چون شب فرا رسد، همچنان تنهاست، وقتی چشم‌ها به خواب رفت و شب کاملاً تاریک شد، جبرئیل و میکائیل دسته دسته فرشتگان بروی فرود می‌آیند و در آن میان جبرئیل به وی می‌گوید: ای آقای من هرچه بفرمایی، پذیرفته است و فرمانت رواست، او (قائم) هم دست بر رخسار خود می‌کشد و می‌گوید: ﴿ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ [الزُّمَر: ۷۴] [۱۶]. «خدا را سپاس می‌گزاریم که وعده‌اش درباره ما راست درآمد و زمین (بهشت را) به ما واگذار کرد و هرجای بهشت را بخواهیم منزل می‌کنیم پس چه نیکوست پاداش عمل کنندگان به فرمان إلهی».آنگاه در بین رُکن و مَقام می‌ایستد و با صدای رسا می‌گوید: ای نُقَباء و مردمی که به من نزدیک هستید، و ای کسانیکه خداوند شما را پیش از ظهور من در روی زمین برای یاری من ذخیره کرده است، برای اطاعت از من به سوی من بیایید، صدای او به این افراد می‌رسد و آن‌ها در شرق و غرب عالم بعضی در محراب عبادت خوابیده‌اند، و با این وصف با یک صدا می‌شنوند و با یک چشم به هم زدن درمیان رکن و مقام نزد او خواهند بود؟!!. سپس خداوند به نور دستور می‌دهد که به صورت عمودی از زمین تا آسمان جلوه کند و هر که ساکن زمین است از آن نور استفاده کند و نور از میان خآن‌هاش، بدرخشد و از این نور دلهای مؤمنین مسرور گردد، در حالی‌که هنوز آن‌ها نمی‌دانند که قائم ما اهل بیت ظهور کرده، ولی چون صبح شود همه در برابر قائم خواهند بود آن‌ها سیصد و سیزده مرد به تعداد لشکر پیغمبر در روز جنگ بدر هستند.

مفضّل گفت: آقا، آیا آن هفتاد دو نفر که با امام حسین در کربلا شهید شدند هم با آن‌ها ظهور می‌کنند؟ فرمود: فقط أبا عَبدالله حسین بن علی با دوازده هزار نفر از شیعیان أمیر المؤمنین در حالی‌که حضرتش عمامه سیاه پوشیده است، ظهور می‌کند. عرض کردم: آقا، آیا مردم به غیر روش و سُنَّت قائم قبل از ظهورش و قیامش با امام حسین بیعت می‌کنند؟ فرمود: ای مفضّل، هربیعتی قبل از ظهور قائم کفر و نفاق و نیرنگ است، خداوند بیعت‌کننده و بیعت گیرندگان آن را لعنت کند، بلکه ای مفضِل! تکیه به خانه خدا می‌دهد و دستش را دراز می‌کند و نوری از آن می‌جهد و می‌گوید این دست خدا و از جانب خدا و به امرخدا است، سپس این آیه را می‌خواند: ﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ [الفتح: ۱۵]. «[ای پیامبر] کسانی که باتو بیعت می‌کنند در حقیقت با خدا بیعت می‌کنند، دست خدا بالای دست‌های آن‌هاست، پس هرکس آن بیعت را بشکند، کاری به زیان خود کرده است». أوّل، کسی‌که دست او را می‌بوسد، جبرئیل است و سپس سایر فرشتگان و نُجَباءِ جِنّ و بعد از آن‌ها نُقَباء با وی متابعت می‌کنند: مردم در مکّه فریاد می‌زنند و می‌گویند: این مرد کیست و این جماعت که با او هستند، کیانند و این علامت که دیشب دیدیم و نظیرش دیده نشده چیست؟ بعضی به بعضی دیگر می‌گویند: این مرد همان صاحب بُزهاست. عدّه دیگر می‌گویند: نگاه کنید ببینید آیا کسی از همراهان او را می‌شناسید؟ مردم می‌گویند: ما جُز چهار نفر از مردم مکّه و چهار نفر که از أهل مدینه هستند و فلانی و فلانی می‌باشند هیچ کدام از آن‌ها را نمی‌شناسیم. این واقعه در آغاز طلوع آفتاب آن روز خواهد بود، موقعی که آفتاب طالع شود، گوینده‌ای از چشمه خورشید به زبان عربی فصیح صدا می‌زند که أهل آسمآن‌ها و زمین آن را می‌شنوند، وی می‌گوید: ای مردم عالَم! این مهدی آل محمّد است و او را با نام و کنیه جدّش پیغمبر می‌خوانَد و به پدرش حسن امام یازدهم تا حُسَین بن علی نسبت می‌دهد. آنگاه گوینده‌ای می‌گوید با وی بیعت کنید که رستگار می‌شوید و مخالفت أمر او ننمایید که گمراه خواهید شد. پس به ترتیب فرشتگان و جنّ و نقباء دست او را می‌بوسند و می‌گویند: شنیدیم و اطاعت می‌کنیم، هیچ صاحب روحی درمیان مخلوق خدا نمی‌ماند جُز اینکه آن صدا را می‌شنود، و کسانی‌که در جاهای دور و نزدیک و دریا و خشکی می‌باشند می‌آیند و برای یکدیگر نقل می‌کنند که با گوش خود چنین صدایی را شنیدم. هنگامی‌که آفتاب خواست غروب کند، کسی از سمت مغرب زمین فریاد می‌زند، ای مردم دنیا! خداوند شما در بیابان خشکی از سرزمین فلسطین به نام عثمان بن عنبسه أموی از اولاد یزید بن معاویه ظهور کرده!! بروید و با او بیعت کنید تا رستگار شوید و با وی سر به مخالفت بر ندارید که گمراه می‌شوید، در آن وقت فرشتگان و جن و نقباء (پیروان مهدی) گفته او را ردّ کرده تکذیب می‌کنند و به آن گوینده می‌گویند شنیدم و نافرمانی می‌کنیم، هر کس شکّ و تردیدی به دلش راه یافته باشد و هر منافقی و کافری، با این صدای دوّم گمراه می‌گردد، در آن وقت آقای ما قائم تکیه به خانه خدا می‌دهد و می‌گوید: ألا ای أهل عالَم، هرکس می‌خواهد آدم و شیث را ببیند، بداند که من همان آدم و شیث هستم، هرکس می‌خواهد، نوح و پسرش سام را بنگرد، بداند که من همان نوح و سام می‌باشم، هرکس می‌خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، بداند، من همان ابراهیم و اسماعیل هستم، هرکس می‌خواهد موسی و یوشع را ببیند، بداند که من همان موسی و یوشع هستم، هرکس می‌خواهد عیسی و شمعون را ببیند، بداند که من همان عیسی و شمعون هستم، هرکس می‌خواهد محمّد و أمیرالمؤمنین را ببیند بداند که من همان محمّد و علی هستم، هرکس می‌خواهد حسن و حسین را ببیند بداند که من همان حسن و حسین می‌باشم، هرکس می‌خواهد امامان اولاد حسین را ببیند، بداند که من همان أئمّه أطهار هستم؟!! دعوت مرا بپذیرید و به نزد من جمع شوید که هرچه خواهید به شما اطّلاع دهم، هرکس کتاب‌های آسمانی و صُحُف إلهی را خوانده است، اینک از من می‌شنود، آنگاه شروع می‌کند به قرائت مصحفی که خداوند بر آدم و شَیت –عَلَیهِمَا السَّلام- نازل فرمود، پیروان آدم و شیث می‌گویند [۱۷]: به خدا قسم این صُحُف حقیقی آدم و شیث است، این مرد آنچه را ما از صُحف آدم و شیث نمی‌دانستیم و برما پوشیده بود ویا از آن افتاده بود و یا تبدیل و تحریف شده بود، به ما یاد می‌دهد (چگونه این موضوع را می‌فهمند؟! آن‌ها که أصل صحف آدم و شیث را ندارند تا با گفته‌های مهدی مقایسه کنند!) سپس صحف نوح و ابراهیم و تورات و انجیل و زبور را می‌خوانَد، پیروان تورات و انجیل و زبور می‌گویند: به خدا قسم! این‌همان صحف حقیقی نوح و ابراهیم است که چیزی از آن ساقط نشده وتبدیل و تحریف نگردیده، به خدا قسم، تورات جامع و زبور تمام و انجیل کامل همین است و این بیش از کتب مزبوره‌ای است که آن را خوانده‌ایم، سپس قرآن می‌خوانَد، مسلمانان می‌گویند: به خدا قسم این‌همان قرآنِ حقیقی است که خداوند بر پیغمبر نازل کرده است، چیزی از آن کم نشده و تحریف و تبدیل نگردیده است [۱۸].

آنگاه دابّةُ الأرض در بین رُکن و مقام ظاهر می‌شود و درصورت مؤمنین کلمه «مؤمن»

و در صورت کافران کلمه «کافر» را می‌نویسد. مردی که صورتش به عقب و پشتش به سینه برگشته است، به نزد قائم آمده جلوی او می‌ایستد و می‌گوید: آقا، من بشر هستم، یکی از فرشتگان به من دستور داده که به خدمت شما برسم و نابودی لشکر سُفیانی را در بیابان بَیداء به شما اطّلاع دهم، قائم به وی می‌گوید: داستان خود و برادرت را شرح بده، آن مرد می‌گوید: من با برادرم در لشکر سفیانی بودیم، از دمشق تا زَوراء هرجا آبادی بود ویران ساختیم، و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر پیغمبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم و آن‌ها هم در آنجا سرگین‌انداختند، آنگاه از آنجا خارج شدیم در حالی‌که نفرات ما سیصد هزار لشکر بود، و می‌خواستیم به مکّه بیاییم و خانه خدا را ویران سازیم و أهل مکّه را به قتل رسانیم، ولی چون به سرزمین بَیداء رسیدیم در آنجا منزل کردیم ناگاه صدایی شنیدیم که گفت: ای بیابان، این ظالمان را در کام خود فروبر، با این صدا زمین شکاف برداشت و تمام لشکر را بلعید، به خدا قسم از تمام آن لشکر جُز من و برادرم حتّی بندی که با آن زانوی شتر را می‌بندند هم باقی نماند. در آن هنگام فرشته‌ای را دیدیم که سیلی به صورت ما زد و رویهای ما به پشت برگشت چنانکه می‌بینی، سپس آن فرشته به برادرم گفت: برو به شام نزد سُفیانیِ ملعون و او را از ظهور مهدی آل محمّد صبترسان، و به وی اطّلاع بده که خداوند لشکر او را در سر زمین بیداء نابود گردانید. آنگاه به من گفت: توهم برو به مکّه و قائم را به نابودی ستمگران بشارت بده و بر دست وی توبه کن که او توبه تو را قبول می‌کند. قائم هم دست روی صورت او می‌کشد و به صورت نخست بر می‌گرداند، و با وی بیعت نموده و همراه او می‌ماند.

مُفَضَّل گفت: آقا آیا جن و فرشتگان برای بشر آشکار می‌شوند؟ فرمود: آری وَالله آشکار می‌شوند و با آن‌ها سخن می‌گویند، مانند یک نفر آدمی که با بستگان خود سخن بگوید، عرض کردم: آقا! آیا فرشتگان و طایفه جِنّ همراه قائم همه‌جا می‌روند؟ فرمود: آری، وَالله، آن‌ها در زمین هجرت واقع در کوفه و نجف فرود می‌آیند و عدد یاران او در آن موقع چهل و شش هزار نفر فرشته و شش هزار جِنّ است، خداوند هم قائم را پیروز می‌گرداند.

مفضّل عرض کرد: قائم با اهل مکّه چه می‌کند؟ فرمود: آن‌ها را دعوت به جکمت و موعظه حسنه می‌کند آن‌ها هم از وی اطاعت می‌کنند، قائم مردی از خاندان خود را در آنجا به نیانت خود منصوب داشته و مکّه را به قصد مدینه ترک می‌گوید. مفضّل عرض کرد: آقا! با خانه خدا چه می‌کند؟ فرمود آن را می‌شکند و بر همان پایه‌ای که روز نخست در عهد حضرت آدم برای مردم بنا شده و ابراهیم و اسماعیل بالا برده بودند بر پا می‌دارد؟! و آنچه که بعد از آن در مسجد الحرام تعمیر شده، نه پیغمبری و نه جانشین پیغمبری آن را ساخته است، او همان‌طورکه خدا می‌خواهد، آن را می‌سازد و هم آثاری که در مکّه و مدینه و عراق و سایر جاها از ستمگران باقی مانده باشد، همه را ویران می‌کند و مسجد کوفه را نیز خراب کرده و بر اساس اوّلیِ آن بنا می‌کند، و همچنین قصر عتیق را نیز ویران می‌کند. خدا لعنت کند سازنده آن را، خدا لعنت کند او را.

مفضّل عرض کرد: آقا، آیا قائم در مکّه اقامت می‌کند؟ فرمود: نه، بلکه نائب خود را در آنجا می‌گذارد، پس چون اهل مکّه دیدند قائم از میان آن‌ها رفته است، هجوم آورده نائب او ر ا می‌کشند. قائم به سوی آن‌ها برمی‌گردد و آن‌ها به طور سرشکسته و ذلیل و گریه‌کنان نزد وی می‌آیند و التماس می‌کنند و می‌گویند: ای مهدیِ آل محمّد! توبه کردیم! قائم آن‌ها را موعظه می‌کند و از غضب خدا می‌ترساند، و شخصی از أهل مکّه را به نیابت خود انتخاب می‌کند و از مکّه خارج می‌شود. این بار هم أهل مکّه هجوم آورده نائب او را می‌کشند، قائم هم یاران خود از طایفه جنّ را به سوی مکّه فرستاده و سفارش می‌کند که جُز افراد با ایمان یک نفر از آن‌ها را باقی نگذارید. اگر به ملاحظه رحمت پروردگار نبود که همه أشیاء را فرا گرفته و مظهر رحمتش نیز من می‌باشم، خودم با شما به سوی آن‌ها باز می‌گشتم، زیرا آن‌ها به کلّی از خداوند و من فاصله گرفته و هرگونه پیوندی را قطع کرده‌اند. لشکر مهدی هم به سوی أهل مکّه باز می‌گردد، به خدا قسم از هر صد نفر آن‌ها بلکه از هر هزار نفر آنان یک نفر را باقی نمی‌گذارد. مفضّل گفت: آقا حانه مهدی در کجا خواهد بود و مؤمنین در کجا جمع می‌شوند؟ فرمود: مَقَرِّ سلطنت وی شهرکوفه است و محلّ حکومتش مسجد جامع کوفه و بیت المال و محلّ تقسیم غنائمش مسجد سهله و صفّه‌ها و زمین‌های صاف و مسطّح و روشن نجف و کوفه است.

عرض کرد: آقا، همه أهل ایمان در کوفه خواهند بود؟ فرمود: آری والله، در آن روزگار تمام مؤمنین یا در کوفه و یا در حوالی کوفه می‌باشند و به مساحت یک جولا نگاه زمین آن به دو هزار درهم می‌رسد، و اکثر مردم آرزو دارند که کاش می‌توانستند یک وجب از زمین «سبع» را به یک وجب شمش طلا بخرند و «سبع» از مضافات همدان است. در آن روز طول شهر کوفه، به پنجاه و چهار میل می‌رسد و به طوری که کاخهای آن مجاور کربلا می‌باشد و خداوند در آن روز کربلا را محلّ آمد و رفت فرشتگان و مؤمنین خواهد نمود و در آن روز ارزشی بسزا دارد و چنان برکت به آن روی می‌آورد که اگر مؤمنی از روی حقیقت در آنجا بایستد و یک دفعه از خداوند طلب روزی کند، خداوند هزار برابر دنیا به او عطاء می‌فرماید.

آنگاه حضرت صادق آهی کشید و فرمود: ای مفضّل تمام اماکن روی زمین بر یکدیگر فخر کردند از جمله کعبه مسجد الحرام بر زمین کربلا فخر نمود، خداوند وحی فرستاد که ای کعبه ساکت باش و بر کربلا فخر مکن زیرا کربلا بقعه مبارکی است که در آنجا از درخت به مُوسَی بن عِمران از جانب خداوند وحی شد؟! [۱۹]و همان تلّی است که مریم و عیسی منزل کردند و محلّی است که سَر حسین را در آن شستشو دادند و مریم، عیسی را شست و خودش هم بعد از ولادت وی غسل کرد کربلا بهترین سرزمین‌ هاست. پیغمبر هنگام غیبتش، از آنجا به آسمان رفت و آنجا تا موقع ظهور قائم خیر و برکت زیادی برای شیعیان ما دارد.

مفضّل گفت: آقا، سپس مهدی به کجا می‌رود؟ فرمود: می‌رود به مدینه جدّم رسول خدا، پس وقتی به مدینه در آمد مقامی بس عجیب خواهد داشت که باعث مسرّت مؤمنین و نقمت کفّار می‌باشد. مفضّل گفت: آقا، آن مقام عجیب چیست؟ فرمود: می‌آید کنار قبر پیغمبر و صدا می‌زند: ای مردم، آیا این قبر جدِّ من است؟ مردم می‌گویند: ای مهدی آل محمّد آری، این قبر پیغمبر جدّ تو می‌باشد، می‌پرسد: چه کسانی با وی در اینجا مدفون هستند؟ می‌گویند: دو نفر از اصحاب و أنیس او می‌باشند، با اینکه او از هرکس بهتر آن دو را می‌شناسد، در حالیکه مردم همه گوش می‌دهند، سؤال می‌کند: آن‌ها کیانند؟ چطور شد که درمیان تمام مردم فقط این دو نفر با جَدِّ من پیغمبرخدا در اینجا دفن شدند شاید کسانی دیگر مدفون باشند؟ مردم می‌گویند: ای مهدی آل‌محمّد، کسی غیر از این دو نفر در اینجا مدفون نیست از این جهت در اینجا دفن شدند که خلیفه پیغمبر و پدر زن او هستند، مهدی سه بار این سؤال را تکرار می‌کند، سپس دستور می‌دهد که آن دو نفر را از قبر بیرون آورند، مردم هم آن‌ها را بیرون می‌آورند در حالیکه بدن‌شان تر و تازه است، و أصلاً نپوسیده، و تغییر نکرده‌اند. سپس مهدی می‌پرسد: آیا کسی درمیان شما هست که اینان را بشناسد؟ مردم می‌گویند: ما آن‌ها را به اوصافشان می‌شناسیم، اینان أنیس جدّ شما هستند. می‌پرسد: آیا درمیان شما کسی هست که جُز این بگوید یا درباره اینان شکّ کند؟ مردم میگویند: نه! مهدی بیرون آوردن آن‌ها را سه روز تأخیر می‌اندازد (مگر در سطور قبل نگفته بود که آن‌ها را از قبر بیرون بیاورند و مردم آن دو را بیرون آوردند؟!) و این خبر درمیان مردم منتشر می‌شود. سپس مهدی به آنجا آمده و روی قبرهای آن‌ها را برمی‌دارد و به نُقبای خود می‌گوید قبرهای ایشان را بشکافید و آن‌ها را جستجو کنید. نُقباهم با دست‌های خود آن‌ها را جستجو کرده تاآنکه آن‌ها را تر و تازه مانند روز نخست بیرون می‌آورند، دستور می‌دهد کفن‌های آن‌ها را بیرون آورده و آن‌ها را بر درخت پوسیده و خشکی بر دار کشند (لخت مادر زاد؟!!)، فِی الحال، درخت سر سبز و پرشاخ و برگ و خُرّم می‌شود، با مشاهده این وضع عجیب دوستداران وی که شکّی به دل دارند، می‌گویند، به خدا قسم این شرافت حقیقی است که این‌ها دارند، و ماهم به دوستی اینان فائز شدیم، کسانیکه جزئی محبّت از آن‌ها در دل داشته باشند می‌آیند و آن منظره را می‌نگرند و با دیدن آن فریفته می‌گردند. در این هنگام جارچیِ (آیا در زمان آینده‌هم بزرگان جارچی دارند؟!) مهدی صدا می‌زند: هرکس دو صحابه پیغمبر و أنیس او را دوست دارد در یک سمت بایستد، پس مردم دو دسته می‌شوند: یک دسته دوست آن‌ها و یک دسته دشمن آن‌ها. مهدی به دوستان آن‌ها تکلیف می‌کند که از آن‌ها بیزاری جویند، آن‌ها می‌گویند: ای مهدی آل پیغمبر، ما پیش از آنکه بدانیم اینان در نزد خدا و تو چنین مقامی دارند از آن‌ها بیزاری نجستیم، اکنون که فضل و مقام آن‌ها با این وصف برای ما ظاهر شده، چگونه با دیدن بدن تر و تازه آن‌ها و سبز شدن درخت پوسیده، از آنان بیزاری بجوییم؟ بلکه به خدا قسم ما از تو و کسانی که عقیده به تو دارند و آن‌ها که به اینان ندارند و آن‌ها را بر دار زدند و از قبر بیرون آوردند، بیزاری می‌جوییم، در این وقت «فَیَأمُرُ المَهدِیُّ ریحاً سَوداءَ»مهدی دستور می‌دهد باد سیاهی بوزد و آنان را مانند ریشه‌های پوسیده درخت نخل از میان ببرد. سپس دستور می‌دهد آن‌ها را از بالای دار پایین بیاورند و به أمر خداوند زنده می‌گرداند، دستور می‌دهد، تمام مردم جمع شوند، آنگاه أعمال آن‌ها را در هر کوره و دوره‌ای شرح می‌دهد تا آنکه داستان کشته شدن هابیل فرزند آدم و برافروختن آتش برای ابراهیم و‌انداختن یوسف در چاه و زندانی شدن، یونس در شکم ماهی و قتل یحیی و صلیب کشیده شدن عیسی؟! و شکنجه دادن جرجیس و دانیال پیغمبر و زدن سلمان فارسی و آتش زدن درِ خانه أمیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و حسن و حسین و تازیانه زدن به بازوی صدّیقه کبری فاطمه زهرا و در به پهلو زدن او و سقط شدن محسن بچه او و سَمّ دادن به امام حسن و کشتن امام حسین و أطفال و عموزادگان و یاوران آنحضرت و أسیر کردن فرزندان پیغمبر و ریختن خون آل محمّد و هر خونی که به ناحق ریخته شد، و هر زنی که مورد تجاوز قرار گرفته، و هر خیانت و أعمال زشت و گناه و ظلم و ستم که از زمان حضرت آدم تا موقع قیام قائم از بنی آدم سرزده، همه و همه را به گردنِ اوّلی (ابوبکر) و دوّمی (عمر)‌انداخته ؟!!.....

ما در اینجا این قضه طولانی را نا تمام می‌گذاریم، به نقد و بررسی همین مقدار می‌پردازیم:

نقد خبر مُفَضّلِ بن عُمَر: این راوی که این‌همه قصّه دروغ سرهم کرده اطلاعاتش بسیار کم بوده، و مرتکب اشتاه شده، مثلاً در همین أواخرِ داستان می‌گوید: «و قتل یحیی و صلیب کشیده شدن عیسی و شکنجه دادن جرجیس و....»، در صورتی که تمام مسلمانان می‌دانند که حضرت عیسی طبق آیه قرآن به صلیب کشیده نشد و کشته‌هم نشد، خداوند می‌فرماید: ﴿ وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٥٨[النساء: ۱۵۷-۱۵۸]. «[یهودیان] گفتارشان چنین است که ما عیسی بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتیکه کشته نشد و به صلب هم کشیده نشد و لیکن أمر بر آنان مشتبه شده، و کسانیکه در این مسأله اختلاف کردند در مورد آن در شک هستند و به جُز گمان پیروی نمی‌کنند، درصورتی که یقیناً عیسی را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی بهشتش بالا برد و خداوند با قدرت و با حکمت می‌باشد».

دیگر اینکه در این داستان دیدیم که عدّه‌ای در هنگام ظهور قائم، می‌آیند و می‌گویند: «از دمشق تا زَوراء هرجا آبادی بود، ویران کردیم، و به حال خراب گذاشتیم، سپس کوفه و مدینه را نیز خراب کردیم و منبر را شکستیم و قاطران خود را در مسجد بستیم، آن‌ها در آنجا سرگین‌انداختند....».

معلوم است که این راوی نمی‌داند که علم پیشرفت می‌کند و ماشین و هواپیما اختراع می‌شود، بلکه خیال می‌کند در آینده که به نظر او قائم ظهور می‌کند مردم با الاغ و قاطر مسافرت می‌کنند و الاغ و قاطر را نزدیک درِ منزل می‌بندند و آن‌ها سرگین هم می‌ریزند!! «راثَت بِغالُنا فی مَسجد....».

اشکال دیگری که در روایت مفضّل وجود دارد این است که گفته: «هر بیعتی قبل از قیام قائم بیعت کفر و نفاق است وخداوند بیعت گیرنده و بیعت‌کننده را عذاب می‌کند»، باید پرسید آیا نباید با کسانی که حکومت اسلامی تشکیل می‌دهند، بیعت کرد؟ آیا باید تحت سلطه جبّاران ماند و ظلم را پذیرفت؟!!.

دیگر اینکه در این روایت می‌گوید: «کفن ابوبکر و عمر را در می‌آورد و آن‌ها را به درخت دار می‌زند»، آیا این صحیح است که در أنظار مردم چنین کند؟ تمام این داستان قابل انتقاد است، و ما برای اینکه بحث طولانی نشود، به ذکر چند اشکال اکتفاء کردیم. ببینید چگونه راوی مطالب را بافته و آن مطالب را از قول امام صادق÷گفته و بیش از ده بار آن به خدا قسم خورده!!.

بقیه داستان: مُفضّل از امام صادق می‌پرسد آیا فرعون و هامان در آن زمان کیستند؟ فرمود: ابوبکر و عمر، عرض کرد: آقا آیا پیغمبر و علی با قائم خواهند بود؟ فرمود: آری، آری، واللهِ پیغمبر و علی ناگزیر باید قدم روی زمین بگذارند.... ای مُفضّل گویا می‌بینم که ما أئمّه آن موقع جلوی پیغمبر جمع شده و به آنحضرت شکایت می‌کنیم که أُمّت بعد از وی چه به روز ما آوردند... دیگر آنکه گفته می‌شود عیسی مسیح نیز به دنیا رجعت می‌کند!!.

در این مورد نیز هم‌چون گذشته به اختصار انتقاد خود را بیان کرده و از قرآن و نهج البلاغه که در دسترس عموم است دلیل می‌آوریم. در قرآن کریم نشآن‌های از رجعت أموات قبل از قیامت وجود ندارد، بلکه خلاف آن وجود دارد چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿ إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ ٣١ [الزُّمَر: ۳۰-۳۱]. «[ای محمّد] تو می‌میری و ایشان نیز خواهند مرد، سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به بحث و گفتگو می‌پردازید».

پس معلوم شد که بعد از مرگ، در قیامت است که پیغمبر با کُفّار بحث خواهد کرد. دیگر اینکه خداوند از قول حضرت عیسی÷می‌گوید: ﴿ وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا ٣٣ ‌[مریم: ۳۳]. «[عیسی گفت:] سلام بر من روزی که متولّد شدم و روزی که می‌میرم و روزی که زنده مبعوث می‌شوم». پس معلوم می‌شود که حضرت عیسی÷یک بار متولّد شده و یک بار رحلت فرموده و روز قیامت مبعوث می‌شود.

مجلسی در «بحار الأنوار» از شیخ حسن بن سلیمان در کتاب «منتخب البصائر» از حضرت کاظم÷روایت آورده که گفت: «مردمیکه مرده‌اند، به دنیا بازگشت خواهند کرد (در زمان رجعت)، و انتقام خود را می‌گیرند، به هر کس آزاری رسیده باشد به مثل آن قصاص می‌کند و هرکس خشمی دیده، به مانند آن انتقام می‌گیرد، و هرکس کشته شده قاتل خود را قصاص می‌کند و برای این منظور دشمنان آن‌ها نیز به دنیا بر می‌گردند تا خون ریخته شده خود را تلافی کنند و بعد از کشتن آن‌ها سی ماه زنده مانده سپس همگی در یک شب می‌میرند، در حالیکه انتقام خود را گرفته و دل‌های‌شان شفا یافته است!!......

در حالیکه خداوند می‌ماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠ فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ ١٠١ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢[المؤمنون: ۹۹-۱۰۲]. «تا آنکه یکی [از کفّار] مرگش فرا می‌رسد، می‌گوید پروردگارم مرا به دنیا باز گردان تا عمل صالح انجام دهم از آنچه باقی گذاشتم، نه چنین است دیگر نی‌شود برگشت، و جلوی آن‌ها برزخ است تا روزی که مبعوث شوند، پس هنگامی که در صور دمیده شود، خویشی بر ایشان فایده ندارد و از خویشی یکدیگر سؤال نمی‌کنند، پس هرکس موازینش سنگین باشد آن‌ها رستگاران‌اند». این آیات رجعت را ردّ می‌کنند.

آیات دیگر نیز در قرآن در این مورد آمده مانند آیه‌ای که می‌فرماید: ﴿ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦[غافر: ۴۶]. «ایشان بر جهنّمِ [برزخی]شان صیحگاهان و شامگاهان عرضه می‌شوند و روزی‌که قیامت شود آل فرعون در شدیدترین عذاب قرار خواهند گرفت». این آیه نیز رجعت را ردّ می‌کند.

أمّا در نَهجُ البَلاغه حضرت علی÷در نامه ۳۱ که در آن حضرت علی÷به امام حسن÷وصیّت کرده، در قسمتی از آن می‌نویسد: «وَاعلَم أنّ أمامَكَ عَقَبَةً کَؤوداً، الـمُخِفُّ فیها أحسَنُ حالا مِنَ الـمُثقِلِ، وَ الـمُبطِیءُ عَلَیها أقبَحُ حالاً مِنَ الـمُسرِعِ، وَ أنَّ مَهبِطَكَ بِها لامَحالَةَ إمّا عَلی جَنَّةٍ أو عَلی نارٍ، فَارتَد لِنَفسِكَ قَبلَ نُزُولِك، وَ وَطِّئِ الـُمَنزِلَ قَبلَ حُلُولِكَ، فَلَیسَ بَعدَ الـمَوتِ مُستَعتَبٌ، وَ لا إلَی الدُّنیا مُنصَرَفٌ». «بدان که در جلوی تو گردنه بسیار دشواری است که در آن سبکبار از گرانبار خرسند‌تر است، و کُند رفتار از تندرو زشت ودرمانده‌تر است، و فرودگاه تو در آن ناچار بهشت است یا بر آتش، پس پیش از رسیدن (به آن سرا) برای خود پیشروی بفرست، و پیش از رفتنت منزلی آمده ساز، که بعد از مرگ وسیله خشنود گرداندن نیست و کسی به دنیا باز نمی‌گردد».

ملاحظه می‌فرماید که حضرت علی÷هم می‌فرماید: کسی بعد از مرگ به دنیا بازنمی‌گردد.

***

روایت دیگری که در مورد امام زمان به آن استناد می‌کنند این است که از رسول خداصروایت شده «مَن ماتَ وَلَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً» «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است».

باید توجّه داشت که معلوم نیست تا چه حدّ این روایت صحیح باشد، ولی در هرصورت معلوم است مقصود از امام زمان در این روایت، امام و پیشوایی است که در هر زمانی، قدرت را در دست دارد که خواه این امام مؤمن باشد یا فاجر، اگر مؤمن باشد لازم است انسان در أمور سیاسی نقش داشته باشد و او را تقویت کند، و اگر فاجر باشد، لازم است که مسلمان از او پیروی نکند. پس مقصود از این روایت این است که مسلمان باید از أوضاع کشورش باخبر باشد. و روایاتی دیگر نیز مُؤیّدِ گفته ماست، از آن جمله در کتاب «مُستدرک الوسائل» جلد سوّم، صفحه ۲۴۵ از اختصاص شیخ مفید از عمر بن زید از حضرت امام موسی کاظم÷آورده: «قالَ سَمِعتُهُ یقُولُ: مَن ماتَ بِغَیر إمامٍ ماتَ میتةً جاهلیّةً، إِمامٍ حَیّ یَعرفُهُ، قُلتُ: لم أسمع أباك یذکُرُ هذا یعنی اِماماً حیّاً فقالَ قد وَاللهِ قالَ ذلك رسولُ اللهِ جقال وقالَ رسولُ اللهِ ج: مَن ماتَ و لیس لهُ إمامٌ یَسمَعُ لهُ و یُطیعُ ماتَ میتةً جاهلیّةً»، «عمر بن یزید می‌گوید از حضرت موسی جعفر شنیدم که می‌فرمود: کسی که بدون امام بمیرد به مردم جاهلیّت مرده است، امام زنده‌ای که او را بشناسد، عرض کردم از پدر بزرگوارت این قید را که امام باید زنده باشد نشنیدم حضرت فرمود: به خدا سوگند پیغمبرخدا چنین فرمود، آنگاه حضرت فرمود رسول خدا جفرموده است: هرکس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد که از او بشنود و اطاعت کند به مردن جاهلیّت مرده است». عبارت امام زنده که از او بشنود و اطاعت کند قابل دقّت است و معلوم می‌شود مقصود از امام در بسیاری از روایات اسلامی امامی است که باید مردم او را ببینند و سخنان او را بشنوند، نه امامی که به هیچ وجه در دسترس نباشد!! به قول استاد ما آقای «مصطفی طباطبایی»: «گاهی سخن از امام به میان می‌آید و مراد یک پیشوای مؤمن است که در سطح عالی علم و تقوی و آشنایی به مسائل روز بوده و دیگران از راهنماییهای او که از راه کوشش و تعقّل صحیح در جهان آفرینش و کتاب إلهی و سُنَّتِ قطعی پیامبر صآن‌ها را به دست آورده، استفاده می‌کنند و امور مسلمین را به او اِرجاع می‌دهند که البتّه به این معنی، مسلمانآن‌همیشه باید چنین امام و پیشوایی داشته باشند، همان طورکه هرمذهب و یا مسلک سیاسی مطلق نیز رهبر و پیشوا و زعیمی دارد. (چنانکه حدیث بالا نیز مُؤیدِ همین قول است). گاهی نیز مراد از رهبر و امام، کتاب إلهی است که همیشه حاضر و در دسترس است و از راهنمایی‌هایش می‌توان برخوردار شد و هیچگاه غیبت ندارد و این امام همان قرآن کریم است به دلیل آنچه در خود قرآن آمده که فرموده: ﴿ وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا [الأحقاف: ۱۲]. «پیش از این کتاب، کتاب موسی امام بود». از این آیه استفاده می‌شود که اینک إمام همه مسلمین که حتّی خود پیغمبر و أئمّه تابع آن بوده‌اند قرآن است [۲۰]، إمام حاضر، امام همه زمآن‌ها و امام بدون غیبت».

[۱۲] در اینجا فقط به متن روایت پرداخته‌ایم أمّا برای اطّلاع از وضعیّت سند این روایت رجوع فرمایید به کتاب حاضر صفحه ۳۶۶ به بعد. [۱۳] ر.ک. ص۵۹ کتاب حاضر. [۱۴] «سامّراء» را معتصم عبّاسی بنا نهاد نه مُتوکّل. [۱۵] برای اطّلاع از أحوال این مدّعی نیابت رجوع کنید به صفحه ۲۵۵ کتاب حاضر. [۱۶] شرح و توضیح این آیه شریفه را در صفحه ۵۵ کتاب حاضر بخوانید. [۱۷] پیروان آدم و شیث در آن زمان چه کار می‌کنند و از کجا سبز می‌شوند؟!. (برقعی) [۱۸] مگر قرآن کنونی تحریف و تبدیل شده است؟! پروردگارا به خرافیّین عقل عطا فرما تا حاضر نشوند برای اثبات خرافات خود آخرین کتاب آسمانی را مخدوش معرّفی کنند!!. (برقعی). [۱۹] بنابه فرموده قرآن در وادیِ مقدّسِ «طُوی» به حضرت موسی وحی شد. [طه/۱۲ و النّازعات/۱۶]. [۲۰] در این مورد رجوع شود به تحریر به دوّم «عرض اخبار اصول بر قرآن و عقول» صفه ۲۹۲ و ۲۹۳. (برقعی)