حقايقي كه «چرا» به وجود ميآورند
دلایلی كه گذشت فقط پیرامون الفاظ و مفهوم خود حدیث وجود داشت. در این زمینه حقایق دیگری نیز هست كه بر استدلال به امامت از «حدیث موالات»، «چرا» وارد میكند.
ـ اگر مقصود رسول خدا جبیان امامت بلافصل حضرت علی سبود، باید گفت انتخاب «غدیر خُم» برای ابلاغ این حكم مهم اصلاً جای مناسبی نبود؛ چون در آنجا جز اهل مدینه و مردم چند روستای اطراف مدینه، هیچ كس دیگر از حاجیان بیشمار در مكّه، حضور نداشت. اهل مكّه و دیههای اطراف آن همانجا ماندند، اهل بوادی و سرزمینهای كمی دور به اطراف پراكنده شدند، اهل یمن، مسیر یمن را در پیش گرفتند و بسیاری از قبایل همراه رسول خدا جكه تا مسافتهایی با اهل مدینه اشتراک مسیر داشتند، قبل از رسیدن به «جحفه» از آنان جدا شده بودند.
* چرا رسول خدا جاین حكم ضروری را در موسم حجّ كه اغلب مسلمانان حضور داشتند، بالاخص در روز عرفه یا دومین روز منی كه جمعیتی انبوه در اطراف ایشان موج میزد، ابلاغ نفرمودند تا همه بشنوند و برای هیچ كس و هیچ قبیلهای عذری در نپذیرفتن خلافت حضرت علی سباقی نماند و بلكه همه مبلِّغ این حكم به دیگران در سرزمینهای دور دست خودشان باشند؟ خلافت و امامت حضرت علی سفقط برای اهل مدینه كه نبود؟!
ـ مسایل مهم ضرورتاً در بیانهای مفصّل و خیلی واضح مطرح میشوند. امامت و خلافت از بزرگترین مسایل حكومت اسلامی است. اگر رسول خدا جدر «غدیر خُم» قصد داشت حضرت علی سرا خلیفهی خود معرفی كند، قاعدتاً میبایست پس از مقدمهای مناسب و تمهیدی مفصل، همراه با بیان ضرورت و اهمیت مسأله، اصل سخن را ابراز نماید، بالاخص سخنی كه قرار بود با كلمات ذیمعانی ابراز شود و به تنهایی مقصد را افاده نمیكرد. و بعد از آن هم میبایست بلافاصله مردم را به لزوم تمسّک به آن و مضرّات اختلاف متوجه نماید تا مسألهی استخلاف از هر جنبه روشن و بدین طریق اتمام حجّت شود.
* چرا رسول خدا جدر «غدیر خُم» در یک سخن كوتاه با مقدّمهای چند كلمهای كه ربط واضحی هم با مسألهی خلافت نداشت، دربارهی خلافت حضرت علی سبا الفاظی ذیوجوه و محتمل چندین معنا و مقصد، سخن گفت و پس از آن نه تنها توضیح بیشتری ارایه نفرمود، بلكه دعایی ایراد كرد كه به مفهوم ضرورت محبّت و مودّت با علی سبود؟ این در حالی بود كه رسول خدا جتوسط وحی، دورنمای آیندهی امت به ویژه مشكلاتی كه با آن مواجه میشدند را به خوبی میدید و این ایجاب میكرد تعیین خلیفه در آن روز با بیانی بسیار مفصل و شافی همراه با تبیین وظیفهی امت پس از پیامبر، صورت میگرفت [۹۶].
خیلی قبل از سفر حجة الوداع، زمانی كه رسول خدا جدر مدینه به سر میبرد و از حملههای ناگهانی كفّار بر خود اندیشه داشت و كسانی از ایشان محافظت میكردند، خداوند متعال آیهی عصمت را بر وی نازل و اعلام كرد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾[المائدة: ۶۸].
در این آیه دو چیز با تأكید برای رسول خدا جروشن شد:
۱- تبلیغ صریح و واضح تمام احكام دین؛ به طوری كه ـ به فرض محال ـ اگر دراین كار كوتاهی میكرد، حق رسالت الهی را به جا نیاورده بود.
۲- محفوظ و مصون بودن از شرّ مردم؛ كه در كنف عصمت و محافظت خداوند حفیظقرار دارد.
بر مبنای این فرمان الهی، عقیده بر این است كه تبیین احكام مفروض التبلیغ بر رسول او فرض بود و او در این راستا نمیبایست از كسی ترس و واهمه داشته باشد. باید با جرأت بگوید و همچنین شفاف و واضح تا جای سؤالی برای كسی باقی نماند. و بدون شک ایشان چنین بودند.
* چرا رسول خدا جحكم مهم استخلاف علی سرا با الفاظی ذیوجوه و محتمل معانی زیاد برای مردم بیان داشت و به جای آن از الفاظ صریحی مانند حاكم، امیر، خلیفه، والی و... استفاده نكرد تا بعد از ایشان مخالفانی، توجیه نامقصود پیاده نكنند؟ آیا این خلاف طریق بیان انبیا ‡كه بلاغ روشن و مبین میباشد، نیست كه در قرآن چنین مطرح شده: ﴿فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ﴾[التغابن: ۱۲] «بر عهده پیامبر فقط رساندن آشكار است». آن هم دربارهی موضوعی كه به مراتب مهمتر از احكامی مانند تیمّم، مسح موزه و... است كه خیلی صریح تبیین شدهاند. یقیناً كه ایشان از كسی ترسی نداشتند؛ زیراخداوند متعال در شأن پیامبران فرموده: ﴿وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَ﴾[الأحزاب: ۳۹]. «از او میترسند و نمیترسند از كسی جز خدا».
ـ ثابت نیست كه رسول خدا ج«حدیث موالات» یا مشابه آن را در جایی دیگر جز «غدیر خم»، ایراد فرموده باشد. آنچه از روایات مربوط به «حدیث موالات» در ذخیرهی احادیث هست، فقط روایت سخن آن حضرت جدر «غدیر خم» است.
* چرا رسول خدا جآن كلمات ذیوجوه را كه غالب مفهوم آن دوستی و محبّت است فقط در «غدیر خم» ایراد فرمود و بعد از آن تا لحظهی وفات چیزی در توضیح مقصود خویش یا بیانی دیگر برای خلافت حضرت علی سایراد نفرمود؟
ـ مسألهی خلافت و امامت از اركان بزرگ و اصلی حكومت الهی است. امّا بر خلاف نبوت و رسالت، تعیین خلیفه و امیر از طرف خدا بر خود بندگان مفوّض شده است تا خود در تعیین سرنوشت خویش نقش داشته باشند و احساس وظیفه نمایند. به همین دلیل در روز عرفه (نهم ذیحجه) ـ زمانی كه هنوز «حدیث موالات» ایراد نشده بود ـ آیهی: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: ۳]. بر رسول خدا جنازل شد و طی آن كامل شدن دین و نعمت خدا بر مسلمانان ابلاغ گشت.
* چرا هنوز رسول خدا جخلیفه را تعیین نكرده بود، چند روز جلوتر از آن آیهی تكمیل دین نازل شد؟ تعیین خلیفه اگر از طرف رسول بود، مطمئناً مبتنی بر وحی بود و ابلاغ آن به منزلهی ركن بزرگی از اركان اسلام بر رسول واجب. در این صورت باید آیه بعد از ماجرای «غدیر خم» یا بلافاصله پس از ایراد حدیث «موالات» ـ اگر به معنای امامت بود ـ نازل میشد یا این حدیث قبل از نزول آیه ایراد میگردید تا در هر صورت هنگام نزول آیه تكمیل دین، دین واقعاً كامل و تمام بود.
ـ رسول خدا جدر روز عرفه پس از بیانی مفصّل و مهم در آخر از مردم پرسیدند: «مردم! شما از من مورد سؤال قرار خواهید گرفت. در آن روزچه خواهید گفت؟ مردم گفتند: گواهی خواهیم داد كه تو حق تبلیغ و رسالت و نصیحت راادا كردهای» آنگاه در حالی كه انگشت سبابهاش را به جانب آسمان بلند میكرد و باز به سوی مردم میگرفت، فرمودند: «بار خدایا! گواه باش، بارخدایا! گواه باش، بار خدایا! گواه باش» [۹۷].
* چرا در روز نهم، مردم را به ادای رسالت خویش گواه میگیرد؟ ایشان كه هنوز «حدیث موالات» را ایراد نكرده و در آن، حضرت علی سرا به خلافت پس از خود برنگزیده بود؟ اگر موضوع خلافت از اركان مهم اسلام است ـ كه هست ـ و «حدیث موالات» گویای آن میباشد، یا بهتر است گفته شود، بایستی قبل از روز نهم این انتخاب را انجام میداد تا هنگام شاهد گرفتن مردم هم پیكرهی رسالت كامل میبود و هم شهادت مردم درست در میآمد و مصداق میداشت.
ـ رسول خدا جپس از ماجرای «غدیر خم» تا سه ماه زنده بودند و چنانچه سخن ایشان در آن مكان به قصد تعیین حضرت علی سبه خلافت بود، حتماً آن را در ایام واپسین زندگی بار دیگر و بلكه چند بار دیگر آن هم به طور واضح بیان میكرد.
* چرا در طول سه ماه كه پس از موضوع «غدیر خم» زنده ماندند حتی یک بار هم دربارهی خلافت بلافصل حضرت علی سنه صراحتاً و نه به اشاره، چیزی نفرمودند تا حكم ابلاغ شده در «غدیرخُم» موكّد گردد و این موضوع بعد از وی كوچكترین مجالی برای بروز آرا و توجیهات دیگر در خود نداشته باشد؟
ـ حضرت عبدالله بن عباس بگوید:
«رسول الله جدر مرض وفات بود كه علی ابن ابیطالب از نزد ایشانبرخاست و بیرون رفت. از او پرسیدند: حال رسول الله جچگونه استابوالحسن؟ او گفت: امروز به حمدالله سالم هستند. عباس دست او را گرفت و گفت:اما من گمان میكنم رسول الله جدر همین مرض، وفات میكند. چون من مرگرا در چهرهی فرزندان عبدالمطلب وقت مرگشان تشخیص میدهم. حالا ما را نزدرسول الله جببر تا بپرسیم این أمر (خلافت ایشان) پس از وی به چه كسیمیرسد اگر ما باشیم، آن را خواهیم دانست و اگر دیگران هستند میخواهیم در حقّما آنان را وصیت كند. علی گفت: والله كه اگر ما از رسولالله جدربارهی خلافتسؤال كنیم او اسم ما را نگیرد، بعد از وی مردم آن را به ما نخواهند داد. به خداسوگند من در این مورد از رسولالله جچیزی نمیپرسم» [۹۸].
* چرا حضرت عباس سعموی بزرگوار و اهل بیت رسول خدا جدر مرض وفات رسول خدا جكه فقط سه ماه از ایراد «حدیث موالات» گذشته بود، میخواهد به توسط حضرت علی ساز ایشان دربارهی خلافت سؤال كند تا بداند چه كسی خلیفه او میشود؟ مگر «حدیث موالات» را فراموش كرده بود؟ و چرا حضرت علی سدر جواب او سوگند یاد كرد كه از رسول خدا جدربارهی خلافت چیزی نپرسد و به جای آن نگفت: رسول خدا جدر «غدیر خم» مرا به خلافت برگزیده؛ دیگر چه نیازی هست كه دوباره در این حالت از ایشان در مورد خلافت سؤال كنیم؟
از این سلسله حقایق ثابت میشود كه «حدیث موالات» ربطی به مسألهی خلافت نداشت و به همین دلیل هیچ یک از اصحاب رسول خدا جبه شمول اهل بیت، از آن، مفهوم خلافت و امارت بلافصل حضرت علی مرتضی سرا استنباط نكرد.
[۹۶] در طریقی دیگر، مقدمهی حدیث موالات اندكی بیشتر از حدیثی كه نقل كردیم، وارد شده و لیكن آن هم غیر مرتبط با مسألهی خلافت است. (ر.ک: البدایة والنهایة: ۳۳۶/۷). [۹۷] صحیح مسلم: حج / باب ۱۹، ح ۱۲۱۸ + سنن ابو داود: مناسک / باب ۵۷ + سنن نسایی: مناسک / باب ۴۶ و ۵۲ + سنن ابن ماجه: مناسک / ح ۳۰۷۴+... . [۹۸] صحیح بخاری: مغازی / باب ۸۳، ح ۴۴۴۷ و استئذان / باب ۲۹ + تاریخ كبیر دمشق (ابن عساكر): ۳۲۴/۴۵ + دلائل النبوة: ۲۲۳/۷ الی ۲۲۵.