براي خلافت خاصّه، خليفه بايد برترين انسانها باشد
در این بحثی نیست كه برای امامت و امارت عامّه كه عبارت از رهبری و قیادت امّت پس از سپری شدن دوران خلافت راشده میباشد، تعیین مفضول بنا به وجوه و مصالحی با وجود افضل جایز است [۱۷۸]، اما در امامت خاصه كه همانا خلافت نبوّت است و منحصر در خلافت راشده بوده است، روی كار آوردن یا روی كار آمدن مفضول درست نیست. چنان كه امام ولیالله دهلوی :گفته است:
«از لوازم خلافت خاصّه آن است كه خلیفه افضل امت باشد در زمان خلافت خود ـعقلاً و نقلاً» [۱۷۹].
یعنی این لزوم هم مقتضای عقل است و هم مفهوم احادیث. به عقیدهی جمهور اهل سنّت، خلافت راشده به ترتیب افضلیت خلفای راشده بوده است. و این ترتیب مبتنی بر دیدگاه خود رسول خدا جو جمیع اصحاب شبود كه در سخن حضرت عبدالله بن عمر بچنین منعكس شده است:
«ما در زمان رسول خدا جمیگفتیم: اول ابوبكر، بعد عمر، بعد عثمان و بعدعلی و رسول الله جاین سخن را میشنید» [۱۸۰].
بعضی از احادیث و آثار دال بر این ترتیب را قبلاً متذكر شدیم.
در جریان انتخاب خلیفهی اول، وقتی این بار امانت از سوی عمر سبه ابوعبیده بن جرّاح سـ كه به زبان وحیآمیز رسول خدا ج«اَمین اُمّت» نامیده شده بود ـ پیشنهاد گردید، به عمر سگفت:
«قبلاً تو را چنین ضعیفالرأی ندیده بودم! با من بیعت میكنی در حالی كه درمیانتان صدّیق و ثانی اثنین هست؟» [۱۸۱].
حضرت عمر سخود در جواب پیشنهاد ابوبكر صدیق سبه قبول خلافت، گفت: «تو از من افضل هستی» [۱۸۲].
و در آخر ایام خلافت خویش فرمود:
«كسی شما را نفریبد كه چون بیعت ابوبكر ناگهانی بود، بعد از من هم سرسری باكسی بیعت میكنید. آری بیعت ابوبكر ناگهانی بود امّا خداوند متعال شرّ آن را خنثینمود. در حالی كه امروز در میان شما كسی مثل ابوبكر نیست كه همه خواهان و مطیعاو باشند. او پس از رسول خداجبهترین فرد میان ما بود...» [۱۸۳].
ابوبكر صدیق س، عمر را به جانشینی خود انتخاب كرد. چون بعضیها نزد او از شدّت و سختی عمر ساظهار ترس نمودند، گفت: «آیا در این مورد مرا از پروردگارم بیم میدهید؟ من خواهم گفت: الها بر مردم ازمیان بندگانت بهترین را به خلافت گماردهام» [۱۸۴].
در انتخاب خلیفهی سوم نیز معیار، افضلیت بود. حضرت عبدالله بن مسعود سصحابی دانشمند و بسیار برجسته در آن زمان در كوفه انجام وظیفه میكرد. وقتی خبر شهادت عمر فاروق و انتصاب حضرت عثمان را شنید، به اهل كوفه گفت:
«ما اصحاب محمدججمع شدیم و كسی را كه بالاتر از عثمان باشد، نیافتیم؛پس با او بیعت نمودیم. شما هم با او بیعت كنید». و مردم چنین كردند [۱۸۵].
وقتی كه از مولای مؤمنان در آخرین اوقات زندگیاش پرسیدند: آیا خود خلیفه بر نمیگزینی؟ فرمود:
«خیر، من مانند رسول اللهجامر شما را به خودتان وا میگذارم. اگر خداوندارادهی خیری به شما دارد، شما را بر بهترینتان جمع میكند؛ همان طور كه بعد ازرسول الله جبر بهترینتان جمع فرمود» [۱۸۶].
و در روایتی دیگر آمده كه فرمود:
«خداوند متعال در ما خیر دید و برای همین پس از رسول اللهجابوبكرسرا بر ما گماشت» [۱۸۷].
از این گفتههای خلفای راشد و اصحاب دیگر شثابت میشود كه خلیفهی راشد، باید از همه افضل باشد.
[۱۷۸] و حتی چنان كه مولای مؤمنان س فرموده: «برای مردم چارهای جز داشتن یک امیر نیست؛ برابر است كه آن امیر نیک باشد یا فاجر تا در سایهی امارت او مؤمن به طاعت بپردازد و كافر هم بهرهاش را بردارد و هركس به موعد خود برسد و به وسیلهی او غنایم جمع گردد و با دشمن جنگ شود و راهها امن گردد و حق ضعیف از قوی ستانده شود و نیكان راحت شوند و از شرّ فاجر آسودگی پدید آید». (نهجالبلاغه: خطبه ۴۰ + مصنف ابن ابیشیبه: ۱۵ كتاب الجمل ۳۱۵/، ح ۱۹۷۵۳) و این فلسفهی اجتماعی و سیاسی ضرورت وجود امیر است كه در احادیث نبوی نیز تصریح شده است. [۱۷۹] إزالة الخَفاء (از دهلوی رحمةالله): ۱۶/۱. [۱۸۰] ابن عساكر (تاریخ خلفاء: ۴۵). [۱۸۱] تاریخ الخلفاء: ۷۰. [۱۸۲] همان. [۱۸۳] متفق علیه (تاریخ الخلفاء: ۶۷). [۱۸۴] طبقات ابن سعد: ۱۴۶/۳ + مصنف ابن ابی شیبه: /۱۲فضایل، ح ۱۲۰۶۲ + سیر أعلام النبلاء (سیرة الخلفاء الراشدین): ۱۶ + تاریخ كبیر ابن عساكر (با اسانید متعدد): ۱۹۹/۴۷ الی ۲۰۰. [۱۸۵] تاریخ كبیر ابن عساكر: ۴۹/۴۱ و ۵۰ و به اسانید و الفاظ دیگر: ص ۱۳۷. [۱۸۶] به تخریج بیهقی با اسناد جید (البدایة و ...: ۱۴/۸، حوادث سنهی ۴۰ و ۲۷۳/۵). [۱۸۷] مستدرک حاكم: ۱۴۵/۳ + تاریخ كبیر ابن عساكر (با اسانید متعدد): ۱۹۰/۳۲ الی ۱۹۱.