سه مطلب را هيچگاه از ياد نبريد
سخن رو به پایان دارد و تصوّر میرود یک مطلب گزیدهی دیگر، میتواند نقطهای شایان به عنوان پایان این مقال باشد.
به خاطر بسپارید:
۱- اسلام، دین زندگی و عمل و كاملاً واقعگرایانه است. بنابراین، خیلی صاف و روشن قابل فهم است و هیچ چیز آن سربسته و مجمل و احیاناً ـ مانند مطالب تحریف شدهی ادیان پیشین ـ گمراهكننده نیست. بر رسول خدا جفرض بود مسایل و احكام را با زبان فصیح و به بداهت و صراحت كامل برای مردم باز گوید و در این راستا از كسی ترسی نداشته باشد. عقیده بر این است كه آن حضرتجدر ادای این رسالت كاملاً موفق گردید و باامداد الهی توانست با تبیین و تفهیم تئوری و عملی و اخلاقی درسهای اسلام، پایههای بزرگترین و كاملترین دین آسمانی را در دنیا استوار سازد. به طوری كه در حجّةالوداع در این مورد از مردم اعتراف و خداوند را بر آن گواه گرفت. خداوند متعال، رسول خویش را از دنیا نبرد تا اینكه آخرین دین و پیام خود را به طور كامل به توسط او به بندگان رسانید.
پس این پندار كه ممكن است رسول خدا جاز ترس چیزهایی یا كسانی حقایقی را اظهار نكرده، هرگز صحیح نیست و بلكه مرادف با ناقص پنداشتن اسلام است.
امالمؤمنین حضرت عایشه صدیقه لبه همین معنا فرموده است:
«هر كس گمان برد محمد چیزهایی از وحی را مخفی ساخته است، دروغ میگوید.چون خداوند متعال به آن حضرت حكم فرموده كه دین را كامل به تمام امتبرساند» [۲۱۲].
همچنین این پندار كه رسول خدا جبعضی چیزهای مربوط به دین را گُنگ و نامفهوم و ناقص عنوان كرده است این عقیده نیز به معنای تنقیص روا داشتن بر طریق دعوت آن بزرگترین پیامبر و قاصر و عاجز پنداشتن وی در ادای رسالتی كه خداوند متعال به طور كامل و به روشنی به وی محوّل كرده بود، است.
مولای مؤمنان، حضرت علی ساین حقیقت را در یكی از خطبههایش در «نهجالبلاغة» چنین منعكس كرده است:
«آیا فكر میكنید خداوند متعال دین كاملی نازل كرد ولی رسول او از تبلیغ و ادای آنقاصر ماند؟!» [۲۱۳] (هرگز این طور نیست).
مسألهی استخلاف از مسایل مهم دین اسلام و دولت اسلامی است. اگر قرار بود رسول خدا جكسی را به خلافت پس از خود، انتخاب و معرفی فرماید، نه از كسی ترس داشت كه باعث شود آن را بیان نكند و نه با كمبود لغات و جملات فصیح در آن موضوع مواجه بود كه مجبور شود كلمات و جملاتی بگوید كه از آن معانی دیگری جز خلافت استنباط شود یا در ضمن محتمل معانی دیگری هم باشد، آن را حتماً در هر شرایطی ابلاغ میفرمود، آن هم با كلماتی فصیح و رسا مانند، والی، خلیفه، امام و... .
۲- «حدیث موالات» یا همان «حدیث غدیر خم» نه متواتر است و نه مورد اتفاق همهی محدّثان و محقّقان. برخی این حدیث را به دلایلی ضعیف شمردهاند. به همین وجه در كتابهای بزرگی مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ابوداود ـ از معتبرترین كتب صحاح اهل سنت ـ اثری از آن وجود ندارد. امام ابوحاتم رازی و ابوبكر ابن العربی و ابن تیمیه و بسیاری دیگر از محققان حدیث و رجال، آن را تضعیف نموده و غیرقابل استدلال گفتهاند.
امّا به نظر جمهور محدّثان «حدیث غدیر» مورد قبول است و حدود دوازده نفر منفرداً آن را روایت نمودهاند و بسیاری از اسانید آن در درجهی صحیح و حَسَن قرار دارد. از این وجه محققان بزرگی مانند ابن حجر عسقلانی و ابنحجر هیثمی بر صحت آن تأكید ورزیدهاند [۲۱۴].
باور عموم اهل سنّت راجع به «حدیث غدیر»، طبق نظر جمهور محدّثان و محقّقان است. همه حدیث را قبول دارند و آن را از دلایل بزرگ شرف و فضیلت خصوصی حضرت علی مرتضی سمیدانند. به همین دلیل مورّخان، سیرهنویسان، نویسندگان، قصهگویان و واعظان اهل سنت از قدیم تاكنون به آن استناد میكنند. قبولیت حدیث سبب شده است علما در توضیح و رفع اشكالات علمی از مفهوم حدیث مطالب زیادی به آن اختصاص دهند.
۳- تردید صحت «حدیث غدیر خم» از طرف برخی یا اثبات تنها محبوبیت علی سو نفی هرگونه معنا و توجیه دیگر از آن از طرف جمهور اهل سنت و جماعت، هرگز به معنای نفی استعداد و برازندگی شخصیت ایشان به خلافت نمیباشد. بینش و عقیدهی اجماعی اهل سنت دربارهی مولای مؤمنان از این قرار است:
«شخصیت والای حضرت علی مرتضی سبیشک مزین به تمام آن صفاتیبود كه در احادیث صحیح دربارهی ایشان وارد شده است. ایشان از همان آغازاهلیت و صلاحیت امامت را دارا بودند كه بعدها این عهده در قالب چهارمین خلیفهیراشد بر دوش كشیدند و این اهلیت نمودار گردید. این سخنی دیگر است و جایبحث ندارد كه در آن زمان شخصیتهای والاتر از او نیز وجود داشتند كه به همیندلیل قبل از او خلیفه شدند. اهل سنت یقین دارند كه اهلیت و صلاحیت حضرتسیدنا علی سدر حمل بار خلافت هم در زمان رسول خدا جكه خدماتعظیم دین را انجام میدادند، وجود داشت و هم در زمان خلافت حضرت ابوبكرصدیق سو حضرت عمر فاروق سو حضرت عثمان ذیالنورین سكه به دست هر كدام بیعت نمود و از دریای علم و فضل و كرم و شجاعت خویشامت را مستفیض و سیراب كردند» [۲۱۵].
[۲۱۲] تفسیر طبری: /۴ح ۱۲۲۸۳ الی ۱۲۲۸۶. [۲۱۳] نهج البلاغة: جزء اول/ خطبه ۱۸. [۲۱۴] عسقلانی در فتح الباری: ۷۴/۷ و هیثمی در صواعق محرقه: ۴۲. [۲۱۵] عقیدهی امامت و حدیث غدیر: ص۳۴ ـ ۳۳.