رسول اللهصجن را از بدن بیمار بیرون راند
رسول الله ص، بیش از یک بار، جن را از بدن بیمار، بیرون راند. ام ابان، دختر وازع بن زارع بن عامر عبدی، از پدرش روایت کرده که: پدربزگم، زارع، پسر خود یا پسر خواهرش را، که دیوانه بود، نزد رسول الله صبرد.
پدربزرگم میگوید: وقتی نزد رسول الله صرسیدیم، عرض کردم: من پسرم را، که مجنون است، پیش شما آوردهام تا از الله متعال برای او دعا کنید. رسول الله صفرمود: «او را نزد من بیاور» در حالی که آن پسر، بر مرکب سوار بود، او را نزد رسول الله صآوردم. او را باز کردم، لباسهای سفرش را بیرون آورده و لباس خوب و نو بر او پوشاندم، دستش را گرفته و به محضر رسول الله صبردم.
رسول الله ص، خطاب به پسر بچه فرمود: به من نزدیک شو. رسول الله ص پشت او را به طرف من کرد و پیرامون لباسهایش را در دست گرفته، بر پشت او میزد و چنان دست خود را برای زدن بالا برد، که سفیدی بغل مبارکش دیده میشد، میزد و میفرمود: «أخرج عدو الله، أاخرج عدو الله»ای دشمن الله بیرون بیا، بیرون بیا.
پسر بچه، با هوش و هواس به پیرامون خود نگاه میکرد، نگاهی که با نگاه پیشین، بسیار متفاوت بود. سپس رسول الله صاو را در جلوی خود نشاند، برایش دعا کرد و دست مبارکش را بر صورتش کشید. در آن میان، کسی بهتر و باهوشتر از رسول اللهصپیدا نمیشد [۱۷۵].
در مسند، از یعلی بن مره، روایت شده که میگوید: سه چیز را از رسول الله صمشاهده نمودم، که پیش از من کسی آنها را ندیده و پس از من نیز، کسی آنها را نخواهد دید.
در سفری همراه رسول الله صبودم، در مسیر راه، زنی را دیدم که نشسته بود و کودکی همراه داشت، زن به محض اینکه نگاهش به رسول الله صافتاد، عرض کرد، ای پیامبر خدا! این کودک دچار بلا شده و ما را نیز گرفتار بلا کرده است. معلوم نیست روزی چند بار بیهوش میشود. رسول الله صفرمود: او را نزد من بیاورید. زن،کودک را بلند کرد و به رسول الله صداد. رسول الله صاو را جلوی خود سوار کرد و دهانش را باز نمود و سه بار در آن فوت کرد و فرمود:
«بِسمِ اللهِ، أَنا عَبدُاللهِ، إِخسَأ عَدُوُّ اللهِ».
(به نام الله متعال، من بندهی الله هستم و ای دشمن الله، بیرون شو).
سپس، رسول الله صکودک را به مادرش داد و فرمود: وقتی برگشتیم، همینجا با ما دیدار کن و حال کودک را به ما خبر بده. راوی میگوید: ما به سفر خود ادامه دادیم و در بازگشت، وقتی به این محل رسیدیم، زن را همراه با سه گوسفند، آنجا یافتیم. رسول الله صخطاب به زن فرمود: حال کودک چطور است؟ زن گفت: سوگند به همان الله، که به حق تو را فرستاده است، از آن روز تا به حال، اصلاً دچار عارضهای نشده است. این گوسفندان را برای شما آوردهام، رسول الله ص خطاب به من (راوی) فرمود: از مرکب پیاده شو و یکی از گوسفندان را بردار و بقیه را به وی پس بده. [۱۷۶]
از عثمان بن ابی العاص، روایت شده است که: زمانی که رسول اللهص، مرا در طایف مامور کرد؛ در نمازهایم چنان دچار وسوسه شدم، که نمیدانستم چند رکعت خواندهام و چند رکعت باقی مانده است. برای حل این مشکل، به محضر رسول اللهصشتافتم. رسول اللهصفرمود: «تو ابن ابی العاص هستی؟» گفتم: آری، فرمود: برای چه آمدهای؟ عرض کردم: ای پیامبر خداص! در نماز دچار مشکل شدهام، حتی قادر به حفظ تعداد رکعتها نیز نیستم. فرمود: آری، این کار شیطان است، نزدیک من بیا. نزدیک رسول اللهصرفتم. روی دو زانو نشستم. رسول اللهصدست مبارک را بر سینه من زد و آب دهان مبارکش را، در دهانم انداخت و فرمود: ای دشمن الله بیرون بیا. این جمله را سه بار تکرار کرد، سپس فرمود: برو کارت را انجام بده. [۱۷۷]
اگر بیمار مبتلا به صرع، راه علاجی برای خود پیدا نکرد و در برابر آن صبر کرد، او نزد الله متعال، پاداش دارد. در صحیح بخاری، از عطاء بن ابی رباح، روایت است که میگوید: ابن عباسسخطاب به من فرمود: آیا زنی از زنان بهشت را به تو معرفی کنم؟ عرض کردم: دوست دارم او را بشناسم. فرمود: آن زن سیاه، نزد رسول الله صآمد و گفت: من دچار صرع شده و در عالم بیهوشی، لخت میشوم، دعا بفرما تا الله مرا شفا دهد. رسول الله صفرمود: اگر میخواهی، صبر کنی، الله متعال در برابر آن، تو را به بهشت میبرد و اگر میخواهی برایت دعا کنم، تا درمان شوی؟ زن گفت: صبر میکنم، ولی من در عالم بیهوشی لخت میشوم، دعا بفرما تا لخت نشوم. رسول اللهصبرای اودعا کرد. [۱۷۸]
در روایات آمده است، ابن جریح میگوید: عطاء، برای من روایت کرده است که: او آن زن بلندقد و سیاه را، در زیر پردههای کعبه دیده است. ابن حجر بیان داشته که آن زن گفت: من از شیطان میترسم که مرا لخت کند و لباسهایم را بیرون آورد. [۱۷۹]
آری، از روایات یادشده، چنین برداشت میشود، که رسول الله صجن را با امر، نهی و لعن و نفرین، از جسم فرد بیمار، بیرون راند، اما تنها همین کافی نیست. بلکه نیروی ایمان، یقین ثابت و پیوند نیکو با الله متعال، در بیرون راندن جن، نقش بسیار مهمی دارد و ماجرایی که اینک بیان میشود، دال بر این مدعا است.
[۱۷۵] مجمع الزوائد (۲/۹) رواه الطبرانی [۱۷۶] سند احمد (۴/۱۷۰) – دارمی (۱۵) – شماره (۱۷) [۱۷۷] صحیح سنن ابن ماجه (۲/۲۷۳) شماره (۲۸۵۸) [۱۷۸] صحیح بخاری (۱۰/۸۱۴) شماره (۵۶۵۲) [۱۷۹] فتح الباری (۱۰/۱۱۵)