دنیای جن ها و شیاطین

فهرست کتاب

نفس انسان، در میدان نبرد

نفس انسان، در میدان نبرد

در پایان، مناسب می‌دانم مطالب بسیار مهمی، از سخنان ابن قیم را ‌تقدیم دارم که حقیقت و ماهیت مبارزه با شیطان را، در آن ترسیم کرده است. خلاصه‌ی سخنان ایشان، از این قرار است:

«الله متعال، از میان آفریدگان خود، انسان را برگزید، ‌او را گرامی داشت و جایگاه ایمان، توحید،‌ اخلاص، محبت و امید قرار داد و او را با شهوت، خشم و غفلت، در معرض امتحان قرار داد و با ابلیس، که دشمن توانمند او است، روبرو کرد. [۱۶۴]

ابن قیم در ادامه چنین می‌گوید: شیطان از درهای نفس و طبیعت انسان، وارد می‌شود، در نتیجه، نفس انسان به سوی شیطان گرایش پیدا می‌کند؛ زیرا شیطان همواره با خواهش‌های نفس، نزد او می‌آید و دست در دست نفس و هوس انسان داده و به زیان انسان عمل می‌کند. این سه (شیطان، نفس و هوا) فرماندهانی نیرومند و چیره‌دست، ‌علیه انسان هستند و اعضا و جوارج بدن، ابزارهای فرمان‌برداری هستند و چاره‌ای جز فرمان‌برداری ندارند. آری، ماجرای شیطان، نفس و هوس، با اعضا و جوارح بدن این چنین است. جوارح و اعضا، همواره در بند اسارت این مثلث شوم قرار دارند، از تمام دستورات این مثلث، پیروی می‌کنند.

وضعیت انسان چنین است، پس رحمت الله متعال سبب می‌شود که انسان را، با لشکری و نیرویی دیگر یاری رساند و با توسل به این سپاه نیرومند، با دشمنی که درپی از بین بردن او است، مبارزه کند. بر این اساس، الله متعال، پیامبرانش را به سوی انسان‌ها فرستاد و کتابش را به سوی او نازل فرمود و آن را به وسیله‌ی فرشته‌ای بسیار گرامی و نیرومند، که با دشمنش (شیطان) مبارزه می‌کند، همراه کرد. هرگاه شیطان به انسان دستوری بدهد، فرشته، دستور الله را به او یادآور می‌شود و خطرهای پیروی از شیطان را برایش آشکار می‌کند. پس گاهی از شیطان پیروی می‌کند و گاهی از فرشته. پیروز آن کسی است، که الله متعال او را یاری رسانده‌ و او را از دست شیطان دور نگه‌ داشته‌ است.

الله متعال، در برابر نفس اماره [۱۶۵]،‌ نفس مطمئنه [۱۶۶]را برای انسان آفریده است و هرگاه نفس اماره، او را به بدی امر کند، نفس مطمئنه او را از آن باز می‌دارد، ‌هرگاه نفس اماره انسان را از انجام خیر باز دارد،‌ نفس مطمئنه او را به انجام آن کار نیک، سفارش می‌کند؛ انسان گاهی از نفس اماره و گاهی از نفس مطمئنه پیروی می‌کند. گاه یکی از آن‌ها (نفس اماره و نفس مطمئنه) قهراً عقب نشینی کرده و هرگز با انسان همراهی نمی‌کنند.

الله متعال در برابر هوا و هوس، که انسان را به پیروی از شیطان و نفس اماره وامی‌دارند، نور، بصیرت و عقل آفریده است. عقل و بصیرت، انسان را از رفتن در مسیر هوس باز می‌دارند و هرگاه انسان بخواهد، در مسیر هوا و هوس گام بردارد،‌ عقل و بصیرت او را ندا داده و می‌گویند: بپرهیز، مراقب باش، هلاکت و نابودی در پیش راه توست و تو در معرض شکار دزدان و راهزنان هستی، اگر در این مسیر گام برداری، دچار زیان خواهی شد.

انسان، گاهی از اندرزگو فرمان می‌برد و پند، راهنمایی و خیرخواهی او را پذیرا می‌شود و گاهی در مسیر هوس گام برمی‌دارد. هوس نیز، راه را بر وی می‌بندد، تا مال و کالایش را، به غارت ببرد. هوس به او می‌گوید: آیا می‌بینی و می‌دانی که از چه راهی بر تو حمله‌ور شدم؟

شگفت‌آور این‌که، انسان می‌داند که هوس از چه راه‌هایی بر او حمله‌ور شده است و راهی را که بر وی بسته شده است، را ‌می‌شناسد و باز هم بر رفتن در آن مسیر، اصرار دارد؛ زیرا راهنمایش [۱۶۷]بر وی چیره شده و او را شکست داده است و اگر با اسلحه‌ی مخالفت، از ورود نخست او جلوگیری می‌کرد و دعوتش را نمی‌پذیرفت و با وی مبارزه می‌کرد، هوس بر وی چیره نمی‌شد. اما انسان، هوس‌هایش را نیرومند کرده و خود را در اختیار آن، قرار داده است.

انسانی که پیرو هوا و هوس باشد، مانند کسی است که دستش را در دست دشمن گذاشته است، دشمن نیز، او را در اختیار خود در آورده و به بدترین وجه، او را شکنجه می‌کند و او داد می‌کشد، اما کسی به کمک او نمی‌آید، این انسان نیز در اسارت هوا و نفس اماره در آمده است، حال می‌خواهد خود را از چنگال آن‌ها رها سازد، ولی توان آن را ندارد.

پس از این‌که انسان، به چنین وضعیتی دچار می‌شود، توسط لشکر، ‌ابزار و دژهایی یاری می‌شود. به وی می‌گویند: دشمن را بکش و در برابر او جهاد کن و به هر میزان که می‌خواهی از این لشکر استفاده کن، این دژها در اختیار توست، به هرکدام که می‌خواهی پناه ببر و با مرگ رابطه برقرار کن و در انتظار آن باش، مرگ بسیار نزدیک و زمان ارتباط، بسیار کوتاه است. ای انسان! گویا تو از آنِ پادشاه بزرگی هستی، پیک‌های خود را برای بردن تو فرستاده است، آن‌ها تو را به منزل پادشاه می‌برند؛ حال تو از جهاد با دشمن فارغ شده‌ای و میان تو و دشمنت، تفاوت بسیار وجود دارد. تو در سرای کرامت، آزاد هستی، به هر جا و به هر صورت که بخواهی، گذر می‌کنی، اما دشمن تو، در بدترین زندان، زندانی است و تو وضعیت بد او را مشاهده می‌کنی.

زندانی که دشمن می‌خواست تو را در آن بیندازد، حال، خودش در آن افتاده است و درهای آن زندان، به روی تو بسته شده‌اند. دشمن از آسایش و گشایش ناکام شد و تو در برابر صبری که در آن مدت کوتاه (دوران زندگی) ‌نشان دادی، در نهایت رفاه و آسایش، بسر می‌بری،‌ این رفاه و آسایش، پاداش همان صبر و پایبندی تو در حراست از مرزهای قانون الهی است، به راستی که‌ آن مدت صبر، کوتاه بود و سپری شد و انگار هیچ‌گونه‌ سختی و شدتی وجود نداشته است.

اگر نفس از درک کوتاه بودن وقت و سرعت سپری شدن آن ناتوان است، باید این گفته الله متعال را نیک بنگریم:

﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ[الأحقاف: ۳۵].

«‏روزی که ایشان چیزی را مشاهده می‌کنند، که بدیشان وعده داده می‌شد؛ انگار که آنان بخشی از یک روز در دنیا مانده‌اند.»

﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَهَا لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦[النازعات: ۴۶].

«روزی که آنان برپایی رستاخیز را می‌بینند (نیز احساس می‌کنند که در جهان) گویی جز شام‌گاهی یا چاشت‌گاهی از آن درنگ نکرده‌اند و بسر نبرده‌اند.»‏

﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ١١٣ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ لَّوۡ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١٤[المؤمنون: ۱۱۲-۱۱۴].

«(الله متعال بدیشان) می‌گوید: چند سال بر روی زمین زیستید و ماندگار بودید؟! ‏ می‌گویند: روزی یا بخشی از یک روز! (ما که سخت گرفتار عذابیم، پاسخ درستی نمی‌توانیم بدهیم) پس از کسانی بپرس که قادر به شمارش هستند. (الله متعال بدیشان) می‌گوید: جز مدّت کمی (در زمین) ماندگار نبوده‌اید، اگر شما کم‌ترین آگاهی و دانشی‌ می‌داشتید.»‏

﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِۚ وَنَحۡشُرُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ يَوۡمَئِذٖ زُرۡقٗا١٠٢ يَتَخَٰفَتُونَ بَيۡنَهُمۡ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا عَشۡرٗا١٠٣ نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذۡ يَقُولُ أَمۡثَلُهُمۡ طَرِيقَةً إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا يَوۡمٗا١٠٤[طه: ۱۰۲-۱۰۴].

«روزی که در صُور دمیده می‌شود و گنهکاران را (با چهره و اندام) کبود رنگ (از شدّت درد و رنج) گرد می‌آوریم. ‏ آنان در میان خود آهسته به هم می‌گویند: جز ده شبانه‌روز (در دنیا) نماندید.‏ ما بهتر می‌دانیم که چه می‌گویند و (آگاهیم) از سخن کسی که راهش (در مورد کوتاهی دنیا، به حقیقت) نزدیک‌تر و بهتر است؛ آن‌گاه که می‌گوید: شما تنها یک روز در دنیا بسر برده‌اید.»

احمد، در مسند و ترمذی، در سنن خود بنا به‌ سندی حسن و صحیح روایت کرده‌اند که‌ روزی رسول اللهص، هنگام غروب خورشید،‌ لحظاتی که آفتاب بالای کوه‌ها بود، ‌صحابهسرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند:

«أَلَا إِنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنْ الدُّنْيَا فِيمَا مَضَى مِنْهَا إِلَّا كَمَا بَقِيَ مِنْ يَوْمِكُمْ هَذَا فِيمَا مَضَى مِنْهُ».

(آگاه باشید که روزهای باقیمانده از عمر دنیا، نسبت به روزهای گذشته آن، مانند لحظات باقیمانده‌ی امروز شما نسبت به ساعات گذشته آن می‌باشد).

انسان عاقل و خیرخواه حدیث یادشده را، باید مورد نگرش دقیق قرار دهد و بداند، که از عمر کوتاه دنیا، چه چیزی را بدست آورده است و نیز باید بداند، که در میان خودبینی و آرزوهای دور و دست‌نیافتنی سرگردان است. انسان باید متوجه باشد، که خوشبختی همیشگی و نعمت‌های جاودان آخرت را، در برابر بهره‌ای بسیار بی‌ارزش فروخته است. اگر خداجو باشد، باید آخرتش را از او بخواهد، الله متعال، این خواسته‌اش را به طور بسیار کامل، به او عطا می‌کند. همان‌طور که در برخی آثار نقل شده است: «ای انسان! دنیا را در برابر آخرت بفروش، از هردو آن‌ها (دنیا و آخرت) سود خواهی برد، آخرت را در برابر دنیا از دست نده،‌ که از هردو محروم خواهی شد».

برخی از سلف، چنین فرموده‌اند: «ای انسان! تو به بهره‌ی خود در دنیا، نیازمندی، ولی بیش از آن، به بهره‌ی آخرت نیازمندی. اگر از بهره‌ی دنیای خود آغاز کردی، بهره‌ی آخرتت را تباه کرده‌ای و بهره‌ی دنیایت را نیز به خطر انداخته‌ای و اگر از بهره‌ی آخرت آغاز کنی، به بهره‌ی دنیایت رسیده‌ای و از آن استفاده کرده‌ای».

عمر بن عبدالعزیزس، در خطبه‌های خود می‌فرمود: ای مردم! شما بیهوده آفریده نشده‌اید. و بدون هدف رها نیستید. بی‌تردید، شما برای بازگشتی (معاد) در نظر گرفته شده‌اید. الله متعال برای قضاوت، شما را در آن‌جا گرد هم می‌آورد، بی‌تردید بدبخت آن کسی است که الله متعال او را از رحمت‌های خود بیرون براند، رحمت‌هایی که همه چیز را فراگرفته‌اند، خسارت‌دیده آن کسی است که الله متعال او را از بهشت پهناور، بیرون کند، آن‌جا که پهنای آن، برابر پهنای زمین و آسمان‌ها است.

بی‌تردید، در روز رستاخیز کسانی درامان خواهند بود، ‌که از الله متعال ترسیده و از سرکشی او دوری کنند. اندک را در برابر زیاد، بفروشند، فناپذیر را بر همیشگی ترجیح ندهند و بدبختی را بر سعادت ترجیح ندهند؛ مگر نمی‌دانید که در میان کسانی هستید که نابود می‌شوند و پس از شما دیگرانی جای شما را خواهند گرفت؟ آیا نمی‌دانید که شما، هر روز ‌شخصی را که رسالت زندگی‌اش را انجام داده و آرزوهایش تمام شده است، به سوی الله متعال ‌تشییع می‌کنید.

او را بدون زیرانداز و در دل زمین می‌گذارید؛ حال آن‌که او تمام دارایی‌اش را گذاشته و دوستانش را رها کرده است و با الله و رسولشروبرو می‌شود.

خلاصه این‌که الله متعال در این زمان کوتاه، بنده‌اش را با لشکر، ابزار و امدادهای بی‌شمار، یاری می‌رساند و برای وی روشن می‌کند که چگونه و با چه ابزاری، می‌تواند با دشمن مبارزه کند و هرگاه اسیر دشمن شد، چگونه خود را از چنگال او رها سازد.

امام احمد و ترمذی، از حارث اشعریسنقل کرده‌اند که‌ رسول الله صفرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ أَنْ يَعْمَلَ بِهَا وَيَأْمُرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنْ يَعْمَلُوا بِهَا وَإِنَّهُ كَادَ أَنْ يُبْطِئَ بِهَا فَقَالَ عِيسَى إِنَّ اللَّهَ أَمَرَكَ بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ لِتَعْمَلَ بِهَا وَتَأْمُرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنْ يَعْمَلُوا بِهَا فَإِمَّا أَنْ تَأْمُرَهُمْ وَإِمَّا أَنْ آمُرَهُمْ فَقَالَ يَحْيَى أَخْشَى إِنْ سَبَقْتَنِي بِهَا أَنْ يُخْسَفَ بِي أَوْ أُعَذَّبَ فَجَمَعَ النَّاسَ فِي بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَامْتَلَأَ الْمَسْجِدُ وَتَعَدَّوْا عَلَى الشُّرَفِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِخَمْسِ كَلِمَاتٍ أَنْ أَعْمَلَ بِهِنَّ وَآمُرَكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا بِهِنَّ».

(الله متعال، به یحیی فرزند زکریا دستور فرمود تا به پنج کلمه عمل کرده و بنی‌اسرائیل را نیز بدان دستور دهد. اما یحیی در فرمان‌برداری این امر، تاخیر کرد. عیسی÷به او گفت: الله متعال تو را امر کرد تا پنج کلمه را عمل کنی و به بنی‌اسرائیل نیز امر کنی تا بدان عمل کنند. اگر تو آن‌ها را امر نکنی، اجازه بفرما تا من این مأموریت را انجام دهم. یحیی فرمود: اگر تو در انجام این ماموریت از من پیشی بگیری، احتمال می‌دهم که زمین مرا ببلعد و من عذاب شوم. آن‌گاه یحیی مردم را در بیت‌المقدس گرد آورد و فرمود: الله متعال مرا امر کرده تا به پنج خصلت عمل کنم و شما را نیز امر کنم تا بدان‌ها عمل کنید).

پنجمین خصلت که‌ بدان‌ها دستور داد، ذکر و یاد الله متعال است. الله متعال امر کرده تا او را یاد کنید، زیرا مثال ذاکر و ذکرکنندگان، مانند شخصی است که دشمن به سرعت او را دنبال کرده است، ‌او نیز وارد یک دژ استواری شده است و خود را از شر دشمن رهایی داده است. بنده جز به یاد الله متعال نمی‌تواند خود را رهایی دهد. [۱۶۸]

از جمله اوامری که الله متعال در حدیث یادشده بنی‌اسرائیل را بدان امر فرمود، نماز است: شما را به ادای نماز امر می‌کنم، هرگاه مشغول نماز شدید، ‌به این سو و آن سو نگاه نکنید، زیرا الله متعال در هنگام نماز چهره‌اش را در برابر چهره‌ی بنده قرار می‌دهد، تاوقتی که بنده، به این سو و آن سو ملتفت نشود.

«التفات»، یعنی نگاه کردن به این سو و آن سو، که دو حالت دارد: یکی التفات قلب از الله متعال به سوی غیر الله، دوم: التفات چشم و نگاه. بنده از این دو التفات نهی شده است.‌ الله متعال همواره متوجه بنده خود است، البته تا وقتی که بنده نیز، متوجه نماز باشد و هرگاه بنده دل یا نگاهش را به سوی دیگر (غیر از الله) متوجه کند، الله متعال از وی روگردان می‌شود.

عایشه درباره‌ی «التفات» در نماز، از رسول الله صسؤال کرد؟ پیامبر صدر پاسخ فرمود: این نوعی ربودن شیطان است که آن را از نماز انسان می‌‌دزدد. [۱۶۹]

در آثار آمده است: الله متعال می‌فرماید:

ای انسان! و ای نمازگزار! تو در هنگام انجام نماز در جلوی من ایستاده ای، داری با من سخن می‌گوئی، آیا به‌ سوی کسی ‌بهتر از من روی می‌گردانی؟!

مثال کسی که در نمازش با قلب یا نگاه، متوجه غیر از خدا می‌شود، ‌مانند کسی است که پادشاه بخواهد، او را روبروی خود بنشاند و با وی سخن بگوید، اما او، در همین حال، از پادشاه رومی‌گرداند و به چپ و راست نگاه می‌کند و متوجه پادشاه نمی‌شود و سخنان او را نمی‌فهمد، ‌زیرا حضور قلبی ندارد. به گمان خود این شخص، پادشاه در حق او چه خواهد کرد؟ پادشاه با وی چگونه رفتار می‌کند؟ آیا حداقل پادشاه با خشم او را نخواهد راند، بدون این‌که اندک ارزشی برای او قائل باشد؟

حال نمازگزاری را تصور کنید، که در نماز حضور قلب دارد، متوجه الله متعال است، از ‌قلب خود، عظمت الله متعال را احساس می‌کند، قلبش سرشار از هیبت و عظمت اوست،‌ سرش را به نشان تعظیم برای او خم می‌کند و از این‌که به سوی غیر الله متعال متوجه شود، از الله شرم می‌کند. آیا این دو نمازگزار با هم برابرند؟ هرگز، فرق میان نمازهای این دو نفر، مانند فرق میان زمین و آسمان است.

حسان بن عطیه می‌گوید: دو نفر،به یک شکل نماز می‌خوانند ولی تفاوت فضیلت این دو نماز، مانند تفاوت زمین و آسمان است، زیرا یکی از این دو نمازگزار قلبش متوجه الله متعال است و دومی ‌فراموش کار و غافل از الله متعال است. هرگاه بنده به سوی آفریده‌ای مانند خودش متوجه شود، میان او و آفریننده‌اش حجاب و مانع به وجود می‌آید و این نماز،باعث نزدیکی به الله نمی‌گردد.

پس گمان شما درباره‌ی آفریدگارأچیست؟

هرگاه بنده به سوی آفریدگار روی آورد و در میان او و الله متعال، حجاب شهوات و وسوسه وجود داشته باشد و نفس بدان مشغول و سرشار از وسوسه و افکار باشد، چگونه‌ می‌توان آن را روی آوردن به‌ سوی الله متعال خواند، در حالی که‌ غفلت او را ربوده است‌ و به هر راهی که بخواهد، او را می‌کشاند.

وقتی انسان به نماز می‌ایستد،‌ شیطان به وی حسد می‌ورزد، زیرا بنده در حالت نماز، در بهترین جایگاه قرار می‌گیرد، بیش از هر زمان دیگر، ‌به خدای خویش نزدیک می‌شود، و این بیش از هر زمان دیگر، خشم شیطان را برمی‌انگیزد و برایش سخت‌تر است. پس، شیطان با تمام وجود، تلاش می‌کند تا او را از قرار گرفتن در این جایگاه، باز دارد، همواره به او چراغ سبز نشان می‌دهد، آرزوهای دور و دراز را در قلب و ذهن او تداعی می‌کند و با فراهم ساختن موجبات فراموشی با لشکر سوار و پیاده‌ی خود، بر وی حمله می‌کند، تا این‌که ارزش نماز را در دید او می‌کاهد و انسان در ادای نماز کوتاهی می‌کند.

اگر شیطان در رسیدن به این هدف موفق نشد و انسان از فرمان وی سرپیچی کرد و در جایگاه نماز قرار گرفت، این دشمن الله، متوجه انسان می‌شود، به میان او و نفس نفوذ می‌کند، و میان نمازگزار و قلبش مانع ایجاد می‌کند و چیزهایی را در نماز به او یادآور می‌شود، که در بیرون نماز هرگز به یاد او نیامده و نمی آیند، حتی گاهی اوقات، چیزهایی را که به کلی فراموش کرده است، در نماز یادآور می‌شود، تا قلب او را به خود مشغول و از الله متعال غافل کند. در نتیجه، این انسان بدون حضور قلب، به نماز می‌ایستد و از توجه و تقرب به الله متعال، که نمازگزار مخلص و با حضور قلب بدان دست می‌یابد،‌ محروم می‌شود. همراه با بار گناهان و اشتباهات، از نماز برمی‌گردد، همان‌طور که با بار اشتباه و گناه وارد نماز شده بود. بدین صورت، نماز هیچ کدام از گناهانش را از بین نبرده است، زیرا نماز سبب بخشش گناهان کسی می‌شود، که حق نماز را ادا کرده و در آن خشوع داشته باشد و با قلب آگاه، به محضر الله متعال، بیاید.

این نمازگزار، از نماز برمی‌گردد، کم شدن بار گناهانش را احساس می‌کند، حس می‌کند که بار سنگینی از دوشش برداشته شده‌ است. پس خود را در نشاط، ‌آرامش و راحتی می‌بیند و آرزو می‌کند که: ای کاش هرگز نمازم تمام نمی‌شد،‌ زیرا نماز، شادی و خنکی چشمان من، روح من، ‌بهشت دل من، آرامش در دنیا و خوشبختی در آخرت است. این شخص تا دوباره وارد نماز نشود، همواره خود را در اسارت و زندان احساس می‌کند، از این‌رو، آرامش خود را در نماز می‌داند نه در رها کردن نماز.

آری، دوستان الله متعال، چنین می‌گویند: نماز می‌خوانیم تا احساس آرامش کنیم، همان‌طور که اسوه و پیامبر آنان فرموداند:

«يَا بِلَالُ أَرِحْنَا بِالصَّلَاةِ»(ای بلال! با ادای نماز، دل‌های ما را آرام کن).

پیامبر صنفرمودند: «یا بلال ارحنا منها». (ای بلال! با فراغت از نماز دل‌های ما را آرام کن).

رسول الله صفرمود: «جُعِلَتْ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلاةِ».

«خنکی چشمان من در نماز است».

آری، کسی که خنکی چشمان و شادی قلبش را در نماز می‌بیند، چگونه در حالتی غیر از نماز، احساس آرامش می‌کند؟ چگونه با دوری از آن، می‌تواند صبر و شکیبائی داشته باشد؟

روایت شده است: وقتی انسان برای نماز بلند می‌شود، الله متعال می‌فرماید: پرده‌ها و حجاب‌ها را بردارید. اما اگر در نماز، به چیزی غیر از الله ملتفت شود، الله متعال می‌فرماید: پرده‌ها را آویزان کنید. منظور از این التفات، التفات قلب، یعنی متوجه شدن به چیزی غیر از الله، است. وقتی قلب انسان، به غیر الله متوجه شود، پرده‌ها میان الله متعال و بنده‌اش، گذاشته می‌شود، آن‌گاه شیطان وارد می‌شود، امور دنیا را به او نشان می‌دهد و قلبش را متوجه آن‌ها می‌کند. اگر نماگزار، با قلب و قالب [۱۷۰]، متوجه الله شود و به سوی غیر الله توجهی نکند، شیطان نمی‌تواند میان او و الله مانع شود. شیطان زمانی داخل می‌شود، که پرده‌ها انداخته شوند، اگر نمازگزار، به سوی الله متعال پناه ببرد و با حضور قلب نماز بخواند، شیطان فرار می‌کند. اما اگر حضور قلب را از دست بدهد، شیطان نزد او می‌آید. آری، چنین است معامله بنده و شیطان در نماز.

[۱۶۴] - الوایل الصیب (۲۱) [۱۶۵] نفسی که انسان را به بدی امر می‌کند. [۱۶۶] نفسی که انسان را به کارهای نیک امر می‌کند. [۱۶۷] هوس و هواهای نفسانی. [۱۶۸] - ترمذی این حدیث را حسن و صحیح گفته است. [۱۶۹] - بخاری (۲/۲۳۴) شماره (۷۵۱) [۱۷۰] منظور از قلب نیت است و منظور از قالب، حرکاتی که باید در نماز انجام شود.