مطلب دوم: ظاهرشدن شیاطین
گاهی شیاطین از راهی غیر از وسوسه نزد انسان میآیند. آنها خود را به صورت انسان ظاهر میکنند و گاهی فقط صدایشان را به گوش انسان میرسانند. گاهی خود را به صورت چیزهای شگفتآوری ظاهر میکنند. گاهی نزد انسان میآیند و وانمود میکنند که جن هستند. برخی اوقات، به دروغ خود را فرشته معرفی میکنند. گاهی خود را دانای غیب مینامند و مدعی میشوند که از عالم ارواح آمدهاند.
شیطان، در تمامی این احوال، با برخی مردم حرف میزند و گاهی به آنان خبری میرساند یا با واسطههایی که او را «وسیط» میگویند، شیطان خود را شبیه او کرده و به زبان او صحبت میکند و گاه به صورت نامه و نوشتار پاسخ میدهد.
گاه نیز شیاطین گام فراتر نهاده و انسان را میربایند و به فضا پرواز میکنند و او را از جایی به جای دیگر میبرند و گاه آنچه را که بخواهند، روی انسان آزمایش میکنند، اما لازم به یادآوری است که شیاطین، این کارها را تنها با گمراهان انجام میدهند؛ آنان که الله، آفرینندهی زمین و آسمان، را باور ندارند و یا مرتکب گناه میشوند.
این گروه از گمراهان و دوستان شیاطین، تظاهر به صلاح و تقوی میکنند، اما در واقع، از مرز دین خارج شده و از همهی مردم گمراهترند. پیشینیان و سایر محدثان، در این خصوص مواردی را یادآور شدهاند که به دلیل شهرت و تواتر، احتمال انکار و رد درستی آنها، غیرممکن به نظر میرسد.
از جملهی این موارد، سخن شیخ ابن تیمیه در مورد حلاج میباشد. وی میگوید: حلاّج، صاحب سیمیا و جادو بود و بیشتر اوقات شیاطین در خدمت او بودند. باری همراه با برخی از پیروانش بر بالای کوه أبو قبیس بود. دوستانش از او حلوا و شیرینی خواستند، کمی دور شد و سپس با ظرف بزرگی از حلوا برگشت. بعد از تحقیق معلوم شد، که دیک حلوا از مغازه یک حلوافروش در یمن، دزدیده شده است و شیطان آن را برایش آورده است.
شیخ ابن تیمیه میفرماید: چنین ماجراهایی، برای کسانی غیر از حلاج نیز پیش آمده است، کسانی که مانند حلاّج، حالات شیطانی دارند و ما در زمان حاضر و در زمانهای گذشته، بسیاری از اینگونه ماجراها را سراغ داریم. برای نمونه: شخصی در زمان حاضر (زمان شیخ ابن تیمیه) در دمشق میزیست. شیطان او را از کوه صالحه به روستایی در پیرامون دمشق برد، این شخص از فضا داخل پنجره اطاق میشد. مردم او را میدیدند که از هوا وارد پنجره میشود و هنگام شب، به کوچکترین دروازه از دروازههای ششگانهی شهر دمشق میآمد. او و همراهانش از این دروازه میگذشتند. او در واقع از بدکارترین مردم بود.
شخص دیگری در قلعهای از روستای شاهده، در مناطق شام (سوریه)، تا قلهی کوه، در هوا پرواز میکرد و مردم او را میدیدند. در واقع شیطان او را میبرد. او راهزن بود.
بسیاری از این فریبکاران، شرارت میکردند و سران شر به شمار میآمدند. یکی از آنها به نام (بوشی ابی المجیب)، در تاریکی شب خرکاهی [۱۱۰]را برای او نصب میکردند و نانهایی همچون مشک میپختند و از الله یادی نمیکردند و کتابی هم نداشتند که نام الله در آن باشد. بوشی به هوا پرواز میکرد و مردم او را میدیدند و گفتگویش با شیطان را میشنیدند. هرکس میخندید یا نانی میدزدید، دَف به صدا در میآمد، بدون اینکه کسی آنرا به صدا درآورد. شیطان، آنان را دربارهی آنچه که از وی میخواستند، خبر میداد و دستور میداد تا برای او گاو یا اسبی را قربانی کنند، بدین صورت که گلوی آن را بفشارند تا جان دهد و در این هنگام، نام الله را نیاورند. (یعنی با نام الله آن را ذبح نکنند) وقتی این کار را میکردند، نیاز آنان برآورده میشد.
ابن تیمیه، از شخص پیری که خود میگفت که زنا و لواط میکرده است، نقل میکند: آن شیخ میگفت: سگ سیاه رنگی، که در پیشانی آن، دو لکهی سفید بود، نزد من میآمد و به من میگفت: فلانی فرزند فلان، برای تو نذر کرده است و فردا آن نذر [۱۱۱]را برای تو میآوریم. صبح آن روز، شخص مورد نظر همراه با حیوان نذر شده، نزد شیخ میآمد و شیخ نیز پیشتر در مورد آن خبر میداد.
ابن تیمیه از شخصی دیگری چنین حکایت میکند: او شیاطینی داشت. آنها را میفرستاد تا برخی انسانها را دچار بیماری دیوانگی کنند. سپس نزدیکان و بستگان شخص دیوانه، نزد آن شخص میآمدند و از وی میخواستند تا بیمارشان را درمان کند. وی نیز به پیروان (شیاطین) خود دستور میداد تا از بیمار دور شوند و بیمار را به حال خود بگذارند. آنگاه، بستگان بیمار مبلغ بسیاری به این شخص میدادند.
گاهی چنین میشد، که جن پول و طعام دزدی برای او میآوردند. وقتی کسی انجیر داشت، شیخ (آن شخص شیطانی) از پیروان خود (شیاطین) انجیر میخواست، پس شیاطین بیدرنگ برای او انجیر میآوردند. کسی که برای خود انجیر کنار گذاشته بود، وقتی میخواست از انجیرهایش استفاده کند، حتی یک دانه از آنها را نمیدید و اذعان میکرد که انجیرها به سرقت برده شدهاند.
از شخص دیگری چنین نقل میکند که او مشغول تحصیل علم بود،. شیاطین نزد او آمده و او را به گمراهی کشاندند و به او گفتند: نماز را از عهدهی تو ساقط میکنیم و هرچه را خواسته باشی، برایت میآوریم.
شیخ الاسلام ابن تیمیه، برخی از روشهایی که شیاطین، برای گمراهکردن انسانها به کار میبرند، را بیان کرده و میفرماید: کسانی را میشناسم، که گیاهان، فوایدشان را برای آنها گفتهاند. یعنی شیطان داخل گیاهان شده و از آنجا مردم را مورد خطاب قرار دادهاند. کسانی را میشناسم که سنگها و درختان به آنها چنین گفتهاند: ای دوست خدا، به تو تبریک میگوییم. سپس آن شخص آیه الکرسی را خوانده و آن حالت از وی برطرف شده است. کسانی را میشناسم که به شکار پرنده رفتهاند، گنجشکان و دیگر پرندگان، به شکارچی گفتهاند: مرا شکار کن تا طعمه فقیران شوم. شیطان همانطور که وارد انسان میشود و به زبان او حرف میزند، وارد پرندهها شده و به زبان آنها نیز حرف میزند. برخیها که در داخل خانه بودهاند و درب خانه نیز قفل بوده است، ولی خود را در خارج از خانه مییابند. یعنی چنان حس کردهاند که بیرون خانه هستند، حال آنکه درب خانه را اصلاً باز نکردهاند.
کسانی که شیاطین به آنان خدمت میکنند، با گناه خود را به شیاطین نزدیک میکنند:
آنان که خود را، ولی میپندارند و در واقع شیاطین به آنان خدمت میکنند، باید با انجام کارهای کفرآمیز و شرکآمیز، خود را به شیاطین نزدیک کنند و برخی از اهداف شیاطین را تحقق بخشند. شیخ ابن تیمیه میفرماید: بسیاری از این دوستان شیطان، قرآن مجید را با نجاست مینویسند و حروف قرآن را وارونه میخوانند، خواه سورهی فاتحه باشد یا سورهی اخلاص یا سایر سورههای قرآن، برای آنها فرق نمیکند.
وی ادامه میدهد: آنان قرآن مجید را با خون یا سایر چیزهای ناپاک مینویسند؛ یعنی از چیزهایی را برای نوشتن استفاده میکنند، که مورد رضایت شیطان است.
هرگاه اینگونه انسانها، آنچه را که مورد پسند شیاطین است بگویند یا بنویسند، شیاطین برخی از نیازهای آنان، امثال: خشکاندن آب، رفتن به هوا و پرواز از جایی به جای دیگر، را تامین میکنند. یا آنکه اموال برخی مردم را نزد آنها میآورند. عیناً همانطور که شیاطین اموال خائنان یا کسانی که نام الله را بر زبان نمیآوردند، به سرقت میبرند.
[۱۱۰] برای معنی خرکاه به لغا مراجعه شود. [۱۱۱] - یعنی چیزی را که نذر کرده است.