۱۶- ناتوانی انسان
در انسان، نقاط ضعف بسیاری وجود دارد که در واقع، بیماری هستند و شیطان این بیماریها را در نفس و روان انسان تشدید میکند. از جملهی این بیماریها: بزدلی، ناامیدی، خودبینی، خوشی بسیار، خود محوری، انکار، شتاب زدگی، خشم، سبکعقلی، بخل، حرص، جدال، شک، نادانی، غفلت، لجاجت در خصومت، ادعای دروغین، بیتابی، جلوگیری از کار خیر، سرکشی، تجاوز از حدود، عشق به مال، عشق به دنیا و... هستند.
اسلام، انسان را به اصلاح نفس و رهایی از بیماریهای آن فرامیخواند و این کار نیاز به تلاش پیوسته و گسترده دارد؛ همانطور که در برابر رنج و دردها، نیاز به صبر میباشد.
اما، پیروی کردن از هوسهای نفس اماره، بسیار آسان است. کسی که به دنبال درمان بیماریهای نفس است، مانند کسی است که به قلهی کوهی صعود کند و کسی که از خواهشهای نفسانی پیروی میکند، مانند کسی است که میخواهد از قلهی کوه پایین بیاید. اینجاست که پیروی کردن از شیطان، به وفور انجام میگیرد و دعوتگران به حق، همواره با سختیهایی روبرو میشوند و چه بسیار سختیهایی که در راه دعوت به سوی حق وجود دارد.
سلف، درمورد چگونگی بهرهبرداری شیطان، از نقاط ضعف انسان، سخنانی گفتهاند، از آنجمله:
معتمر بن سلیمان، از پدرش چنین نقل میکند:
وسواس شیطان، هنگام اندوه و هنگام شادی، در دل انسان داخل میشود، پس اگر انسان در چنین مواردی، الله را یاد کند، شیطان عقبنشینی میکند. [۱۰۴]
وهب بن منبه، میگوید: یکی از راهبان، خطاب به شیطان، که خود را در جلوی او ظاهر کرده بود، گفت: کدام خصلت بنیآدم، در زیان رسانیدن به خودشان، برای تو مفیدتر است؟ شیطان گفت: خشونت و هیجانپذیری. شیطان میگوید: آنگاه که انسان به هیجان و خشونت میرسد، او را همانند توپی که در دست بچهها است، به راحتی تمام میگردانم. [۱۰۵]
ابن جوزی، از عمرسچنین نقل میکند: نوح÷دربارهی خصلتهایی که انسان را به نابودی میکشاند، از شیطان سؤال کرد؟ شیطان در جواب گفت: حسادت و آز.
آنچه را که شیطان، در ماجرای یوسف÷و بردرانش انجام داد، بر ما پنهان نیست، دلهای برادران بوسف را دربارهی یوسف چگونه مملو از کینه کرد. یوسف÷فرمود: ﴿وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِيٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِي مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِكُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّيۡطَٰنُ بَيۡنِي وَبَيۡنَ إِخۡوَتِيٓۚ﴾[يوسف: ۱۰۰].
«به راستی که الله در حق من نیکیها کرده است؛ مرا از زندان رها نمود و شما را از بیابان (به مصر) باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم جدایی انداخت.»
[۱۰۴] تفسیر ابن کثیر (۷/۴۳۳) [۱۰۵] تلبیس ابلیس (۴۲)