حقوق بشر در اسلام

فهرست کتاب

۱-۱-۲- ماهیت انسان

۱-۱-۲- ماهیت انسان

از دیدگاه اسلام انسان ارشد و افضل مخلوقاتی است که بر روی کره خاکی می‌زیند. که دارای صفات و ویژگی‌هایی می‌باشد که خداوند می‌فرماید: ﴿ لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤ $$[التین: ۴]. «ما انسان را در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریده‌ایم». و آن گاه که مقصد گرامی و اهداف عالی را به انسان وعده داده است و می‌فرماید: ﴿ وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ كَثِيرٖ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِيلٗا ٧٠ $$[الإسراء: ۷۰]. «ما آدمیزادگان را گرامی داشته‌ایم. و آنان را در خشکی و دریا حمل نموده‌ایم، و بر بسیاری از آفریدگان خود کاملاً برتریشان داده‌ایم».

ولی اساس این مخلوقی که از یک طرف از لحاظ ایمان و عبادت و پیروی به حقیقت الهی متصل است و از طرفی دیگر از لحاظ اندیشیدن و تسخیر کردن و نفع بردن به هستی متصل است، چیست؟ انسان موجودی نیست که تنها از خاک آفریده شده باشد، همچنان که او یک موجود روحانی نیست که با هیچ ماده‌ای ترکیب نشده باشد. ولی جز بریدن از عبادت چیزی نمی‌داند [۸]. علاوه بر این دو عنصر، انسان موجودی است که خداوند متعال از میان تمامی موجودات دنیا هوش و عقل را مختص وی کرده است. و این در خلال نظریه جانشینی واضح می‌شود. نظریه ای که آبادانی هستی را به عنوان مسؤلیتی بر عهده انسان گذاشته است. چون انسان موجودی مکلف است همچنان که این آیه بیان کرده است: ﴿ إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢ $$[الأحزاب: ۷۲]. «ما امانت را بر آسمان‌ها و کوه‌ها عرضه داشتیم، و از پذیرش امانت خودداری کردند. و از آن ترسیدند، حال آنکه انسان زیر بار آن رفت. (اما برخی از انسان‌ها قدر آن را ندانسته) و واقعاً ستمگر و نادانند».

بر انسان‌ها واجب است که در تمایلات خود یک دل و یک جهت باشند و تنها یک إله و رب را بپرستند.

﴿ وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٣ $$[البقرة: ۱۶۳]. «خداوند شما، خداوند یکتا و یگانه است و هیچ خدایی جز او که رحمان و رحیم است وجود ندارد» [۹].

عبادت به معنای وسیع اسلامی آن شامل هر عملی که به خاطر رضای خداوند باشد، می‌شود. و از اینجا دایره عبادت توسعه پیدا می‌کند و فقط به روح منحصر نمی‌شود بلکه به طرف جسم نیز کشیده می‌شود. پس آبادانی زمین نیز اگر به منظور رضای خداوند باشد، عبادت محسوب می‌شود. کعب بن عجزه سمی‌گوید: «مردی از کنار پیامبر جو اصحاب رد شد، اصحاب از فعالیت و نشاط وی صحبت کردند و تعجب کردند و گفتند: آیا این امر می‌تواند در راه خدا باشد. پیامبر جفرمود: «اگر برای تأمین معاش فرزندان کوچکش از خانه بیرون بیاید، در راه خداست و اگر به خاطر تأمین معاش والدین پیرش بیرون بیاید، در راه خداست. و اگر به خاطر خودش و برای پاکدامنی بیرون بیاید، در راه خداست. و اگر به خاطر ریا و فخرفروشی بیرون بیاید، در راه شیطان است» [۱۰].

راه رفتن بر روی زمین برای دستیابی رضایت خداوند عبادت است. چون با این کار راه صحیح آبادانی زمین را می‌پیماید. و هنگامی که از راه راست منحرف شده در مسیر شیطان است. و این راه پر پیچ و خمی است، تا جایی که همراهانش وی را ببینند که کار خوبی انجام داده است. در این مورد استاد علی شابی می‌گوید: «برای رسیدن به شناخت و معرفت عالی باید امکان رسیدن به معرفت صحیح در عالم دنیوی وجود داشته باشد» [۱۱].

این تعلیمات اسلام و تطبیق آن با زندگی واقعی انسان و حتی جزیی از عقیده زنده و آمیخته با هستی بود و یک فکر بیهوده نیست. بلکه دعوت به اسلام و فتوحات آن به خاطر رهایی انسان از عبادت غیر خدا بوده است. تا شرایط مناسب برای تحقق این هدف به وجود بیاید.

مسلح شدن انسان با نیروی عقل یک ویژگی است که وی را از سایر موجودات جدا می‌کند تا به وسیله آن بتوانند از طریق تفکر و تأمل به علم برسد. شیخ محمد بن طاهر بن عاشور می‌گوید که: «کلمه نظر که در قرآن کریم آمده است به معنای نظر حسی و نظر عقلی می‌باشد» [۱۲].

وقتی انسان عقلی را که علت تکلیف و مسؤلیت وی است، تعطیل می‌کند در واقع مهم‌ترین ابزار رسیدن به علم را تعطیل کرده است، خواه این علم متعلق به خداوند باشد یا متعلق به آنچه که در هستی است باشد و امر به تأمل در آن و بهره مندی از آن شده است، باشد.

استاد حموده سعفی می‌گوید: «معرفت و شناختی که قرآن به سوی آن دعوت کرده است، شرط ایمان و عمل است. و به دنبال آن عقل سند حقیقت دینی و برهان آن می‌باشد» [۱۳].

تکالیف بر عقل وارد می‌شوند. پس وقتی که عقل نباشد تکلیف هم نیست. امام شاطبی در این مورد می‌گوید: «محل و جایگاه تکالیف همان عقل است و این با استقراء کامل ثابت و قطعی شده است. تا جایی که اگر عقل نباشد تکلیف هم ساقط می‌شود و انسان فاقد عقل را مثل حیوان جنگل به حساب می‌آورند» [۱۴].

اینجاست که اسلام هر آنچه را که برای عقل ضرر داشته باشد مثل مسکرات و.. حرام کرده است. چون مقتضای کرامت انسانی، محافظت از عقلی است که فقدان آن انسان را در زمره حیوانات جنگل به حساب می‌آورد.

اسلام به گشودن قید و بندهایی که بر عقل بشری دچار شده، دعوت می‌کند. و حق عقل با نقشی که در ترقی انسانیت در یک تمدن سالم دارد این است که آزادی و نشاط به آن ببخشد.

استاد حموده سعفی و صلاح الدین قاسمی در مورد آنچه که در مورد ارزش عقل در قرآن کریم آمده است. می‌گویند: «قرآن تقلید را زنجیر عقل و مانع شادابی و آزادی آن به شمار آورده است، و جمود و پستی و زبونی و انحطاط از بیماری‌هایی است که جامعه در اثر تقلید به آن دچار می‌شوند» [۱۵].

خدوند متعال می‌فرماید: ﴿ وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠$$[البقرة: ۱۷۰]. «و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است، پیروی کنید، می‌گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم. آیا اگر پدرانشان چیزی را نفهمیده باشند و راه نبرده باشند (باز هم از آن‌ها تقلید و پیروی می‌کردند)».

تأکید اسلام برای ادای حق جسم؛ خداوند نیروی غریزه را در انسان‌ها قرار داده است، تا به وسیله آن بتواند خود و نوع خود را حفظ کند، همچنان که استفاده صحیح از این غریزه‌ها انسان را از درجه حیوان بودن بالا می‌برد، و ادای وظیفه طبق اراده خالق غریزه است. جواب دادن به خواسته‌های غریزه بر اساس روش اسلامی، در واقع از فطرت سالم است، روشی که مصلحت‌ها را جلب کند و مفاسد را دفع بکند.

در این مورد شیخ محمد طاهر بن عاشور می‌گوید: «چیزی که فطری است و به فطرت انسان بر می‌گردد این است مصلحت انسان‌ها به چیزی بستگی داشته باشد، یا ضرر آن‌ها به دفع آن چیز وابسته باشد. پس اجرای مصلحت‌های مردم تعیین کننده بقای آن‌ها و بقای آن‌ها مقتضای فطرت است» [۱۶].

بنابراین دیدگاه فراگیر اسلام در مورد انسان را دیدیم و آن اعتراف به تمام ابعاد انسان، روحی، عقلی و جسمی است.

[۸]- (عثمان، د. ت، ص۱۵). [۹]- (راغب اصفهانی، ۱۴۰۸، ص۲۶). [۱۰]- (بیهقی، ۱۳۵۳). [۱۱]- (الشابی، د. ت، ص۱۴). [۱۲]- (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ۸/۱۶۸). [۱۳]- (حموده، د. ت، ص۱۲۵). [۱۴]- (الموافقات، ۳/۲۷). [۱۵]- (الشابی، د. ت، ص۱۵۸). [۱۶]- (ابن عاشور، د.، ت، ص۱۸۲).