۳-۳-۲- حق عمل
در اسلام هر عملی که به خاطر رضای خداوند باشد، عبادت است بنابراین اسلام بیکاری را نمیشناسد و آن را بیان نکرده است. تمامی انبیاء همگی کار کردهاند. پیامبر جمیفرماید: «خداوند هیچ نبی ای را نفرستاده است که چوپانی نکرده باشد. گفتند: و شما ای رسول الله، فرمود: من طبق یک بیست و چهارم گوسفندان برای اهل مکه چوپانی کردهام» [۲۷۵].
پاکترین و بهترین کسب و کار آن است که انسان از آن بخورد. پیامبر جمیفرماید: «هیچکس تا به حال غذایی بهتر از غذای کسی که از عمل خودش میخورد، نخورده است. و داود نبی خداوند از دسترنج خود میخورد» [۲۷۶].
ویژگی برتر داود ÷این بود که از دسترنج خود میخورد چون از یک طرف او نبی بود که مثل یک پادشاه بود و پادشاهان به طور طبیعی نیازی ندارند که از دسترنج خود بخورند، حال آنکه داود ÷میخورد.
بلکه اسلام مرتبه کار را بالا برده است یعنی آن را همراه نوعی از جهات ذکر میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ$$﴾[المزمل: ۲۰]. «گروهی دیگر برای جستجوی روزی و بدست آوردن نعمت خدا در زمین مسافرت میکنند، و دسته دیگر در راه خدا میجنگند».
روایت شده است که مردی از کنار پیامبر جمیگذشت و اصحاب پیامبر جنشاط و فعالیت وی را دیدند و گفتند: «ای رسول خدا اگر این فعالیت در راه خدا بود، پیامبر جفرمود؛ «اگر برای تأمین مخارج فرزند کوچکش بیرون بیاید، در راه خداست، اگر برای تأمین هزینه پدر و مادر پیرش بیرون بیاید، در راه خدا است و اگر برای تأمین هزینه خود بیرون بیاید تا آن را سالم نگه دارد، در راه خداست. ولی اگر برای ریا و فخر فروشی بیرون بیاید در راه شیطان است» [۲۷۷].
از طرف دیگر کار اگر به قصد رضای خدا باشد عبادت است و بعضی از گناهان را میپوشاند. پیامبر جمیفرماید: «بعضی از گناهان هستند که هیچ چیزی بجز تلاش برای کسب در آمد و معیشت، آنها را نمیپوشاند» [۲۷۸].
در مفهوم اسلامی عبادت به معنای عام آن به برپایی یک نظام اجتماعی میانجامد، علاوه بر این عبادت مراسمی است که باید انجام شود. بنابراین پیامبر جاز گوشهنشینی و رهبانیت نهی کرده است. «در اسلام رهبانیت و گوشه نشینی وجود ندارد» [۲۷۹].
روایت شده است که پیامبر جمردی را دید که به مردم ظلم میکند در مورد او پرسید، گفته شد که: این عابد ماست. پیامبر جگفت: چه کسی خرج او را میدهد؟ گفتند: همگی ما خرج او را میدهیم. پیامبر جفرمود: همگی شما از او بهتر هستید» [۲۸۰].
روایت شده است که: مردی مانند این مرد بر عمر بن خطاب سوارد شد، و عمر مثل پیامبر جدر مورد او سوال کرد گفتند: برادر آن مرد است. به عمر گفت: «برادرش از خودش عابدتر است» [۲۸۱].
بیاعتنا بودن نسبت به کار و کار نکردن اخلاقی است که اسلام آن را دوست ندارد. پس شایسته نیست که در جامعه اسلامی نیروهای بیکار وجود داشته باشند که مایل باشند که بر دوش دیگران زندگی کنند و سر بار آنها شوند. بلکه بر هر مسلمانی لازم است که در هر حرفهای که دوست دارد هر چند که از نظر مردم پست و خوار باشد، کار کند. پیامبر جمیفرماید: «اگر هر کدام از شما طنابی بر دارد و به کوه برود و پشتهای چوب بر پشتش بگذارد و آن را بیاورد و بفروشد، بهتر است از اینکه از مردم گدایی کند که بعضی به او میدهند و بعضی نمیدهند» [۲۸۲].
از جمله روایتهای عمر بن خطاب سدر مورد دعوت به کار این است که میگوید:
- خداوند به کسی که فضل سخن را رها کرده و فضل عمل را بر آن ترجیح میدهد، رحم میکند.
- قوت و توان در کار است. پس کار امروز را به فردا میانداز.
- متوکل (توکل کننده) کسی است که دانه ای را در زمین میکارد و به خدا توکل میکند.
وقتی که اسلام کار کردن را بر فرد واجب دانسته است برای این است که جایز نیست که شخص با گدایی یا غارت و چپاول زندگی کند. چون در همان حال پیدا کردن کار حق دولت است و بر دولت اسلامی واجب است که برای کسانی که توانایی انجام کار دارند، کار فراهم کند و از حقوق آنها دفاع کند [۲۸۳].
پیامبر جبه اعتبار اینکه رئیس دولت و رهبر امت بود، دروازه کار و تهیه وسایل آن را برای کسی که کار بخواهد و قادر به آن باشد، گشوده است. مردی از انصار از پیامبر گدایی کرد، پیامبر جبه او گفت: آیا در خانه چیزی داری؟ گفت: آری نمد زینی دارم که قسمتی از آن را میپوشم و قسمتی را پهن میکنم و قدحی دارم که در آن آب مینوشم. پیامبر جفرمود: هر دوی آنها را بیاور، او آن دو را آورد و پیامبر جآنها را از او گرفت. و گفت: چه کسی این دو را از من میخرد؟ مردی گفت: من آنها را به یک درهم میخرم. پیامبر جدو بار و سه بار فرمود: چه کسی آن را به بیشتر از یک درهم میخرد؟ مردی گفت: من به دو درهم میخرم. سپس پیامبر جآنها را به او داد و دو درهم را از او گرفت و به مرد انصاری داد و گفت: با یکی از این درهمها غذایی بخر تا از هلاکت رهایییابی، و با دیگری تیشه ای بخر و نزد من بیا، آن مرد نزد پیامبر جآمد و پیامبر جبا چوبی که در دست داشت او را زد و گفت: برو و هیزم جمع کن و آن را بفروش و تا پانزده روز تو را نبینم. پس آن مرد رفت و هنگامی که آمد ده درهم کسب کرده بود. که با مقداری از آن لباس خرید و با مقداری غذا خرید. سپس پیامبر جبه او گفت: «این برای تو بهتر از گدایی کردن است که در روز قیامت به صورت لکه ای بر صورت تو میماند» [۲۸۴].
و این همان چیزی است که امام غزالی مدنظر داشته است. یعنی بر ولی امر مسلمانان واجب کرده است که آلت و ابزار کار را برای کار فراهم کند [۲۸۵].
کسی که فقه اسلامی را بررسی میکند در مییابد که فقهاء زیادی کار و تهیه فرصتهای آن را واجب دانستهاند و به هر انسانی کار مناسبی را واگذار کردهاند. و این همان تنظیم جمعی و سالمی است که ثمره هر یک از نیروها زیاد میشود بدون آنکه نیروی بیکار مانده باشد یا نیرویی کمتر از اندازه کار انجام داده باشد. و یا نیرویی بیش از اندازه کار انجام داده باشد که کار را خراب میکند [۲۸۶].
بعد از اینکه اسلام به کار و زیاد کردن فرصتهای کار تشویق کرده است بر کارگر نیز واجب کرده است که کارش را با محکمی و درستی انجام بدهد. پیامبر جمیفرماید: «خداوند دوست دارد وقتی یکی از شما کاری انجام میدهد آن را با محکمی انجام دهد» [۲۸۷]. و این کار را برای نزدیکی به خداوند انجام دهد.
اما وقتی که کارگر در کار خود سستی کند و منفعت کار را تباه کند یا با خیانت و کم کاری منفعت آن را نابود کند ضامن آن است [۲۸۸].
از لحاظ شرعی خیانت در کار کردن جایز نیست. «کسی که به ما خیانت کند از ما نیست» [۲۸۹].
اسلام به کار حلال دعوت میکند و کار حرام را ممنوع میداند. مانند کاری که به درست کردن میو شراب میانجامد. کاری که منجر به حرام میشود، خود نیز حرام است. و ابزار و وسایل نیز حکم هدف و غایت را دارند.
اسلام کاری را که به ضرر خود کارگر یا دیگری تمام بشود نیز ممنوع و حرام اعلام کرده است بخاطر تحقق این اصل شرعی که میگوید: «لا ضرر ولا ضرار» [۲۹۰]. اسلام اشتیاق و تأکید خود را با انصاف کارگر و دادن حق وی به طور کامل و بدون کمی یا ظلم، کامل کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ$$﴾[هود:۸۵]. «از چیزهای مردم نکاهید». و پیامبر جمیفرماید: «حق کارگر را قبل از آنکه عرقش خشک بشود، بپردازید» [۲۹۱].
از طرف دیگر اسلام برای دادن حق کارگر به طور کامل و بدون کاستی سیستم انگیزه کارگر را مقرر کرده است، کارگری که فعالیت وی قابل مشاهده است تا فعالیت و ثمره وی بیشتر بشود باید حقش را به طور کامل پرداخت. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩ وَأَنَّ سَعۡيَهُۥ سَوۡفَ يُرَىٰ ٤٠ ثُمَّ يُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ ٤١ $$﴾[النجم: ۳۹-۴۱]. «و اینکه برای انسان پاداش و بهرهای نیست جز آنچه خود کرده است و برای آن تلاش نموده است. و اینکه قطعاً سعی و کوشش او دیده خواهد شد. سپس سزا و جزای کافی داده میشود».
وقتی که جسم نیروی محدودی دارد و خسته میشود و روح و جان نیز نیرویی محدودی دارد که خسته میشود بنابراین وقتی نیرو و توان شخص تمام شد، اسلام حق استراحت به کارگر داده است. و برای حفظ سلامت خود و تجدید نیروی وی و انجام واجبات خدا و خود و خانوادهاش ساعت کاری را مشخص و محدود کرده است. «پروردگار تو بر تو حق دارد و بدن و بر تو حق دارد پس حق هرصاحب حقی را ادا کن» [۲۹۲].
خلاصه آنچه که مورد هدف اسلام است این است که حق معیشت را به طور شایسته برای کارگر ضمانت کند. که این حق شامل تغذیه، پوشاک، مسکن و توجه بهداشتی میشود. و این امر با فراوان کردن فرصتهای کار برای کارگر دادن حق کامل وی بعد از پایان کارش میباشد. و دستمزد وی با کارش اگر زیاد نباشد باید مساوی باشد. و با وجود علاقه و انگیزه وی، او را تشویق کند و مهارتهایش را توسعه بدهد و سطح انجام کار وی را تحسین کند و مواهب وی را صیقل بدهد. و کار طاقت فرسا و بیش از توان به او ندهد، و در رعایت این امور باید مصالح عمومی را رعایت کند و ضرری به مصلحت عمومی وارد نکند. چون مصلحت عمومی مقدم بر مصلحت خصوصی است. چون به مصلحت غایی امت میانجامد.
وقتی قدرتها و نیروهای فرد به اندازه هزینهها و مخارج وی درآمدزا نیستند اسلام حق دیگری برای وی در نظر میگیرد که حق مسؤولیت و ضمانت اجتماعی است که از بیت المال مسلمانان باید پرداخت شود. سطح مناسبی از زندگی کریمانه که شایسته حقوق و کرامت انسان باشد، متعهد میشود.
[۲۷۵]- (البخاری، ۱۳۸، ج ۲/ ۷۸۹). [۲۷۶]- (البخاری، ج۲/ ۷۳۰). [۲۷۷]- (الطبرانی، المعجم الکبیر، ۱۹/ ۲۹، الصغیر۲/ ۶۰). [۲۷۸]- (الطبرانی، المعجم الوسط). [۲۷۹]- (الدارمی، ۱۹۸۷، شماره ۲/ ۱۷۹). [۲۸۰]- (ابن منصور، ۲/ ۳۲۸، شماره ۲۹۱۹). [۲۸۱]- (ابوزهرة، د. ت، ص۹۸). [۲۸۲]- (البخاری، ۱۳۸۸، ج ۲/ ۵۳۵). [۲۸۳]- (العیلی، ۱۳۹۴، ص۴۸۰). [۲۸۴]- (البخاری، ۱۳۸۸، ج ۲). [۲۸۵]- (الغزالی، ۱۳۸۹، ج ۹، ص۷۴۶). [۲۸۶]- (ابوزهرة، د. ت، ص ۱۲۸). [۲۸۷]- (ابویعلی، ۱۲۵۷). [۲۸۸]- (ابن قدامة، ج ۵، ص۴۹۶، الکاسانی، ج ۲، ص ۲۱۲). [۲۸۹]- (مسلم، الصحیح، ج ۱/ ۹۹). [۲۹۰]- (مالک، الموطأ، ۱۹۷۰، ص ۵۲۹). [۲۹۱]- (ابن ماجة، ۱۳۸۴، شماره ۲/ ۸۱۷). [۲۹۲]- (البخاری، ۱۳۸۸، شماره ۲/ ۸۱۳، ۱۱۵۹).