۱-۱-۳- طبیعت انسان
طبیعت انسان مبتنی بر ساختار و ترکیب وی است. ترکیبی که از دو چیز به وجود آمده و اساس آن همان گونه که خداوند متعال در داستان خلقت انسان بیان کرده است. جسم و روح میباشد. که میفرماید: ﴿ ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ ٧ ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ ٨ ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ $$﴾[السجدة: ۷-۹]. «آن کسی است که هر چه را آفرید، نیکو آفرید، و آفرینش انسان را از گل آغازید. سپس خداوند ذریه او را از عصاره آب ضعیف و ناچیز میآفرید. آنگاه اندامهای او را تکمیل و آراسته کرد».
«روح و جسم در قرآن ملاک ذات انسانی است و در راه دیگری نباید یکی از آنها را انکار کرد. پس جایز نیست که شخص مؤمن از حق جسم کم کند تا حق روح را ادا کند. و برای رضایت یکی از جوانب انسان نباید اسراف و زیاده روی کرد» [۱۷].
این طبیعت دوگانه همان چیزی است که اسلام خطاب خود را نسبت به انسان بر اساس آن گذاشته است. چون فلسفه زندگی در تصور اسلامی آن، مبتنی بر نوعی توازن مادی بودن و روحی بودن میان خواستههای جسم و روح است» [۱۸].
بدین ترتیب در مییابیم که انسان در قرآن گاهی کاملاً ستایش شده و گاهی کاملاً سرزنش شده است و این دو امر در آیات متعدد و یا در یک آیه نیز با هم آمده است. و این بدین معنی نیست که در آنِ واحد انسان را سرزنش و مدح کرده باشد. بلکه معنای آن این است که انسان شایستگی کمال و نقصان را دارد چون بر اساس فطرت استعداد هر یک از اینها را دارد. و انسان شایستگی خیر و شر بودن را نیز دارد چون مکلف است [۱۹].
علت انسانیت آدمی در رشد وی به سوی گونه و نوع بشری نیست همچنان که وی بشر صرف نیز نیست که عارضههای مادی بر او تسلط پیدا کنند. انسان فقط با کمک خداوند که خالق و به وجود آورنده وی است میتواند به درجات عالی برسد، همان خالقی که انسان را برای خلافت بر روی زمین مناسب ساخت و تبعات آن را مثل تکلیف و امانت بر وی تحمیل کرد [۲۰].
کلمه انسان از لحاظ لغوی از أنس مشتق شده است و أنس نقیض توحش میباشد [۲۱].
وقتی به منطق دانان اجازه بدهیم که با توجه به قدرتهای عقل، انسان را به حیوان ناطق تعریف کنند و جامعه شناسان وی را به حیوانی که خوی مدنی دارد تعریف کنند. پس تعریف آن از دیدگاه اسلامی نیز امکانپذیر است یعنی انسان را به مخلوق مکلف تعریف کنند. چون انسان تنها موجودی است که آزادی اراده دارد. و بدین ترتیب مسؤلیت بر عهده وی گذاشته شده است.
اسلام همان دینی است که انسان را با ویژگی تکلیف متمایز ساخته است. همان دینی که عقل را اینگونه خطاب کرده است که عقل، صاحبش را از تکلیفی که نپذیرفته است، منع میکند.
از عنایتهای خداوند به انسان این است که به اندازه توان بر وی تکلیف گذاشته است و سپس مسؤلیتها را به ترتیب آورده است. چون خالق انسان به حقیقت این موجودی که آراسته است، عالم است. دو نیروی ترقی و تعالی به حکم تکوینی بودن روح، آن را به سوی خود میکشند و نیروی فساد و تباهی به حکم ترکیب مادی بودن انسان، پیشرفت و ترقی را از وی میگیرند.
استاد علی شابی در این زمینه میگوید: «در معرفت اسلامی، علوم نقلی و عقلی برای مشخص کردن جایگاه انسان در نظام هستی جنگ و گریز دارند. پس به اعتبار عبد خداوند بودن و جانشینی وی بر روی زمین غلبه مییابد و شوق و خضوع خود را به پیشگاه خداوند عرضه میکند» [۲۲].
[۱۷]- (العقاد، د. ت، ص۱۴). [۱۸]- (السعفی، د. ت، ص۸۷). [۱۹]- (العقاد، د. ت، ص۱۴). [۲۰]- (عثمان، د. ت، ص۱۵). [۲۱]- (القاموس المحیط، د.ت). [۲۲]- (الشابی، د. ت، ص۱۳).