۱-۱-۴- هدف از وجود انسان (نظریه خلافت)
داستان خلقت انسان و جانشینی او بر روی زمین یکی از اصول اعتقادی اسلام است، که کرامت این موجود را بیان میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠$$﴾[البقرة: ۳۰]. «زمانی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم. گفتند: آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت، و حال آنکه ما به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم؟ گفت: من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید».
این آیه میرساند که این موجودی که برای خلافت برگزیده شده است، در خلیفه بودن یا نبودن مخیر نبوده است بلکه به مقتضای «انتصاب الهی» خلیفه شده است یعنی به مقتضای خلقت و فطرت وی را خلیفه کرده است [۲۳].
خلافت و جانشینی بشر تنها عبودیت نیست بلکه عبودیت همراه کارهای دیگر است، از جمله این کارها قدرت یادگیری انسان و نامگذاری برای اشیاء است. ﴿ وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا$$﴾[البقرة: ۳۱]. «سپس به آدم نامهای همه را آموخت».
علاوه بر این نظریه جانشینی از اصولی است که اسلام حقوق را بر اساس آن بنیاد نهاده است. چون خداوند متعال انسان را برای آبادانی روی زمین آفریده است. ﴿ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا $$﴾[هود: ۶۱]. «او شما را از زمین پدید آورد و شما را در آن به آباد کردن گمارد».
و این جانشینی اولین اساس کرامت انسانی محسوب میشود و این جانشینی برای تمام انسانها عام است و بر اصل تساوی متکی است و متکی به نژاد و طبقه و گروه خاصی نیست و این جانشینی طبق مقاصد و اهداف شریعت مقید شده است.
مقتضای امر این است که خداوند، انسانی را که برای خلافت و جانشینی آماده شده است در بهترین شرایط بیافریند. و به بهترین شکل وی را بسازد. و انسان بر اساس فطرتی به دنیا میآید عاری از هر انحراف عارضی که بر خلاف شریعت خداوند باشد و همگام با خلقت انسان بنا شده است.
در این مورد دکتر حموده سعفی میگوید: «اسلام علاوه بر بنیان حقوق انسان بر وحدت پیدایش و وحدت عقیده و نظریه جانشینی مبتنی است. چون اسلام این اصل را در طی دعوت مردم برای آموختن فضایل نگهداری کرده است، تا خود انسانیت را به مرتبه ای برساند تا از توحش حیوانی بالاتر برسد. و به همین دلیل خداوند متعال کسانی را که دارای اخلاق انسانی نیستند، مذمت کرده است و سپس میفرماید: ﴿ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ ١٧٩$$﴾[الأعراف: ۱۷۹]. «آنان دلهایی دارند که بدانها نمیفهمند، و چشمهایی دارند که بدانها نمیبینند. و گوشهایی دارند که بدانها نمیشنوند. اینان همسان چهارپایانند و بلکه سرگشتهترند، اینان واقعاً بیخبر هستند». بنابراین خداوند انسانها را به چهارپا تشبیه کرده است و این در مورد کارهای زشتی است که مرتکب میشوند» [۲۴].
جانشینی غایت عالی وجود دنیوی و اخروی انسان (به طور یکسان) است. چون توحید در آن واحد یک حقیقت وجودی و معرفتی است، بنابراین جانشینی نیز در آن واحد یک حقیقت وجودی انسانی و معرفتی است. پس جانشینی یک حقیقت انسانی و یکی از حقائق توحیدی است که جز بدان تکمیل نمیشود [۲۵].
و این جز با عبودیت خالص برای خداوند محقّق نمیشود. چون جانشینی، عبودیت و سروری است. عبودیت برای خداوند و سروری بر سایر موجودات روی زمین غیر از سایر همنوعان انسانی خود [۲۶].
بنابراین وقتی انسان بنده بودن خود را برای خداوند محقق نکند، سروری او بر روی زمین از بین میرود و مانند چهارپایان میشود. پس چطور میتواند سرور باشد در حالی که خودش به عبد دیگری بودن راضی است؟ چون کسی که عبد خداوند نباشد، عبد دیگری است.
تواضع و عبودیت انسان حقیقی برای خداوند یگانه، برتری و سروری انسان بر تمامی موجودات روی زمین و به معنای رهایی از تمام آن چیزهاست [۲۷].
سیادت و سروری انسان به سه رکن بستگی دارد:
الف) این جهان هستی که خداوند آفریده است و آن را صحنه فعالیتهای انسانی قرار داده است، همان افق تفکر و تأمل است: ﴿ قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ$$﴾[یونس: ۱۰۱]. «بگو، بنگرید در آسمانها و زمین چه چیزهایی است». و این تأمل و تفکر جز با علم حاصل نمیشود [۲۸].
و این یک رکن ذاتی است که خداوند متعال به انسان بخشیده است. و در فعالیتهای انسانی که با استفاده از راهنماییهای تجربه کسب میکند، تجسم مییابد، و همین علم تجربی است که وسعت دایره علم را برای انسان امکان پذیر میکند. چون علم تجربی با معرفت ویژه اشیاء و قوانینی که بر روابط و تأثیرات آنها حکم میکند، یکسان نیست. پس وقتی به این نکته پی ببرد، تسخیر هستی و بهره برداری از آن برای وی امکان پذیر میشود. و بدین ترتیب سیادت و سروری خود را بر آنها محقق میکند. پس علم تجربی همان صلاحیت و شایستگی ذاتی محقق انسان برای سیادت و سروری روی زمین است [۲۹].
دلیلی که خداوند متعال خلقت آسمانها و زمین و ما بین آنها را بر اساس آن آفریده، جز یک برهان نیست و آن اینکه حکمت خداوند در خلقت مخلوقات و نظم و قوانین و فطرت آنهاست. به گونهای که وضعیت و آثار و روابط بعضی از اینها با هم با مقتضای حکمت متناسب است. (ابن عاشور، د. ت، ۱۸/۳۱۹): ﴿ إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩ $$﴾[القمر: ۴۹]. «ما هر چیزی را به اندازه لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم».
ب) سروری انسان در طبیعت اشیاء و موجودات زنده زمینی نهفته است. و در اینکه خداوند متعال آنها را برای انسان مسخر و رام کرده است، تجسم پیدا میکند. چون اگر رام و مسخر انسان نبودند، بهره بردن از آنها چگونه امکانپذیر میشد [۳۰]. از آنجایی که جهان بر نظام دقیقی استوار است که به «قوانین هستی» معروف هستند، پس شایسته است که انسان وظیفه جانشینی و مسؤلیت را به عهده بگیرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا ٢ $$﴾[الفرقان: ۲]. «همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازهگیری و کاملاً برآورد کرده است». در این زمینه شیخ محمد طاهر بن عاشور میگوید: معنی «قدّره» این است که آن را در مقدار و حد مشخصی قرار داده که تصادفی نیست. یعنی همه چیز را دقیق و محکم و به اندازه و شایسته آفریده است که تفاوت و خللی در آن دیده نمیشود [۳۱].
ج) سروری انسان در «نظریه تمکین» نیز تجسم مییابد. نظریه تمکین یعنی اندازهگیری و ارزش انسان برای تصرف در عالم هستی. (زمخشری، ۱۹۳۵، ۲/۱۰۰) خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَۗ $$﴾[الأعراف: ۱۰]. «شما را در زمین مقیم کردهایم و قدرت و نعمتتان دادهایم و وسایل زندگیتان را در آن مهیا نمودهایم».
این اندازهگیری و قدرت تصرف دو وسیله برای درک حقیقتهای بزرگ هستی هستند که خداوند به انسان داده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَٱللَّهُ أَخۡرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَيۡٔٗا وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٨ $$﴾[النحل: ۷۸]. «خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد، در حالی که چیزی نمیدانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد، تا سپاسگزاری کنید». و همچنین میفرماید: ﴿ سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ $$﴾«ما به آنان هر چه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی و در داخل و در درون خودشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است».
دیدگاه اسلامی امکان عرفان بشری را عرضه میدارد. بر خلاف آنچه که یونانیان شکاک میگویند، و این سخن در خلال دعوت اسلام به تأمل در آفاق و أنفس (أقطار و نواحی و درون انسانها) روشن میشود [۳۲].
امام ابن قیم میگوید: «خداوند متعال نوع انسان را از میان سایر مخلوقاتش بر گزیده و ممتاز کرده است چون وی را گرامی داشته و شرف و فضیلت داده است و او را خلق کرده و تمام چیزها را برای او خلق کرده است. و در معرفت و حجیت و قربت خود وی را ممتاز کرده است، و با آنچه که به دیگر موجودات نداده است وی را گرامی داشته است» [۳۳].
از اینجا در مییابیم که مطالعه و بررسی هستی و بهره برداری از آن بر اساس قوانینی است که خداوند متعال در آن ایجاد کرده است. و بر اساس تمکین و اندازهگیری انسان از دستاوردهای آن است. بلکه این تنها وسیله برای هدف بزرگتری است که محقق شدن معنای عبودیت خداوند یگانه میباشد، بدین ترتیب انسان به وظیفه جانشینی که عبودیت و سروری است، میپردازد. و آبادانی زمین را به اتمام میرساند یا به عبارت دیگر تمدنی را که در اصل تعامل بین انسان و هستی است، بنا مینهد [۳۴].
[۲۳]- (سوقی، ۱۴۰۶، ص۹). [۲۴]- (السعفی، د. ت). [۲۵]- (الدسوقی، ۱۴۰۶، ص۲۹). [۲۶]- (الدسوقی، ۱۴۰۶، ص۳۳). [۲۷]- (الدسوقی، ۱۴۰۶، ص۳۳). [۲۸]- (السعفی، د. ت، ص۹۱). [۲۹]- (الدسوقی، ۱۴۰۶، ص۲۴). [۳۰]- (الدسوقی، ۱۴۰۶، ص۲۴). [۳۱]- (ابن عاشور، د. ت، ص۱۸/ ۳۱۹). [۳۲]- (السعفی، د. ت، ص۹۵). [۳۳]- (ابن القیم، ۱۹۵۵، ج۱، ص۲۱۰). [۳۴]- (السعفی، د. ت، ص۹۰).