۳-۱-۳- حق انسان در امن زیستن
اسلام علاوه بر محافظت از زندگی، بر پیشرفت زندگی انسانها نیز حریص است و این جز با تمام صورتهای امنیت حاصل نمیشود. خواه این امنیت در درون خود فرد و با اعتقاد صحیح باشد و خواه امنیت جمعی و با رفتار متمرکز بر عقیده باشد، فرقی نمیکند.
زیستن با امنیت وقتی امکانپذیر است که جز محافظت بر کلیات پنجگانه که ادیان سماوی و در رأس آنها اسلام بر آن نازل شدهاند محافظت شود. این کلیات پنجگانه مقاصد شریعت نامیده میشود که عبارتند از: حفظ دین، حفظ جان، حفظ عقل، حفظ آبرو و ناموس و حفظ مال. امام غزالی میگوید: «همانا جلب منفعتها و دفع ضررها، مقاصد حق و صلاح مردم در بدست آوردن اهدافشان میباشد. ولی منظور ما از مصلحت، محافظت از اهداف و مقاصد شریعت میباشد، و مقصود شریعت از خلقت انسانها پنج چیز میباشد؛ حفظ دینشان، حفظ جانشان، حفظ عقلشان و حفظ نسلشان و حفظ اموالشان. هر آنچه که حفظ این اصول پنجگانه را تضمین کند مصلحت و هر آنچه که این اصول را از بین ببرد، مفسده است. و دفع این مفسدهها مصلحت است. حفظ این اصول پنجگانه در مرتبه ضروریات واقع شده است و در میان مصلحتها قویترین مرتبه را دارد. برای مثال داوری شرع در مورد قتل کافر گمراه کننده و عقوبت شخص بدعت گزاری که دیگران را به بدعت خود میخواند. چون این اعمال باعث از بین رفتن دین مردم میشود. و همچنین قضاوت و داوری شریعت و امر به وجوب قصاص، چون در آن حفظ جانهای دیگران نهفته است. و همچنین واجب کردن حد شرب خمر چون حفظ عقلها را در بر دارد. که معیار و ملاک تکلیف میباشد. و واجب کردن حد زنا، چون حفظ نسب را به دنبال دارد و واجب کردن زجر و عذاب غاصب و سارق، چون بدین وسیله اموال حفظ میشود. اموالی که معاش مردم هستند و بدان نیاز دارند. از بین بردن این امور پنجگانه و دفع کردن آنها محال است مگر اینکه ملتی یا شریعتی از شریعتها را در بر بگیرد که به وسیله آن بخواهند مردم را اصلاح کنند. بنابراین شریعتها در تحریم کفر و قتل و زنا و سرقت و نوشیدن مسکرات (مست کنندهها) اختلافی ندارند» [۱۳۸].
در هر یک از این ضروریات تمامی حاجیات و تحسینیات [۱۳۹]وجود دارد. این ضروریات به طور کلی حفظ کلیات پنجگانه را هدف قرار میدهند. کلیاتی که با هم زندگی امنی را برای انسان تشکیل میدهند. چون سلب این حق باعث تجاوز به یکی از کلیات پنجگانه میشود. اسلام برای حمایت از این مصلحتها دو روش را قرار داده است:
الف) روش حفظ و نگهداری
ب) روش عقاب و عذاب
الف) روش برقراری امنیت از طریق حفظ و نگهداری: اصل در انسان، سالم بودن فطرت است. چون ارزشهای حق و خیر و عدالت و فضیلت در طبیعت و فطرت انسان اصل است، فطرتی که خداوند انسان را بر آن سرشته است. و خلاف آن چیز زشت و ناپسندی است. و دلیل خللی که بر نفس و روان بشریت عارض میشود به کوتاهی در تربیت یا خطای توضیح یا الگوی بد بر میگردد. اسلام از تربیت فرد به تزکیه نفس یاد کرده است. و تزکیه نفس در خلال رسوخ و نفوذ ایمان در قلب و پاک کردن ظاهر و باطن و کاشتن نمونههای برتر و اخلاق فاضل در درون، طی تربیت و راهنمایی درست و سالم برای بیدار کردن اوامر نهفته خیر در درون و ریشه کن کردن شر و تجاوز میباشد. و هنگامی که این مفاهیم بلند انسانی در ذات وی رسوخ پیدا کند همگی تازیانه بزرگی جهت حد زدن متجاوزین به مصلحتهای اصلی انسان میشوند. و زندگی امن را ممکن میکند و این با مسائل زیر به دست میآید:
تربیت درون و باطن انسان: با برپا کردن یک مانع دینی در درون انسان میباشد. و این با رسوخ اعتقاد و انجام عبادات از روی ایمان و خشوع میباشد. ﴿ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ$$﴾[العنکبوت: ۴۵]. «مسلماً نماز از گناهان بزرگ و کارهای ناپسند باز میدارد».
چون تمام عبادات در اسلام، از جمله نماز و زکات و روزه و حج دارای بازدارندههای درونی هستند که باعث تهذیب رفتار و بالا رفتن فرد به مکارم اخلاق و ارزشهای عالی انسانی میشود که از جمله این ارزشها حیا و عفتی است که پیامبر جبه آن تشویق کرده است و آن را اخلاق این دین میداند و میفرماید: «هر دینی اخلاقی دارد و اخلاق اسلام حیا و عفت میباشد» [۱۴۰].
برپایی جامعه فاضل: برای اینکه انسان با امنیت زندگی کند اسلام قصد برپایی جامعه فاضل کرده است که بر اساس مسؤولیت خانوادگی و اجتماعی و اقتصادی است که به توازن اجتماعی میانجامد. حاصل تمامی اینها عدالت اجتماعی میباشد. چون برآوردن نیازهای اساسی فرد به طریق مشروع محافظت از حق و آزادی وی است و به همین دلیل فرد خودش را مغبون و متضرر نمیبیند. و در این منزلگاه اجتماعی درست، انسان درست و شایسته بار میآید.
«بدون شک برپایی جامعه بر اساس مسؤولیت، این کار وی است که هر گونه احساس ظلم و ستم و ضرری را از درون انسان مسلمان بزداید و او را از تفکر تجاوز به مصلحتهای اساسی جامعه دور کند» [۱۴۱].
تشکیل افکار عمومی درست: و این با امر به معروف و نهی از منکر به دست میآید. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ $$﴾[آل عمران: ۱۰۴]. «باید از میان شما گروهی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند وآنان خود رستگارند».
و خداوند متعال، امت اسلام را بخاطر داشتن این صفت مدح و ستایش کرده است و حتی گاهی امر به معروف و نهی از منکر را بر ایمان مقدم کرده است با وجود اینکه از ثمرههای ایمان، امر به معروف و نهی از منکر است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ$$﴾[آلعمران:۱۱۰]. «شما بهترین امّتى هستید که براى مردم پدید آورده شده است، [که] به کار شایسته فرمان مىدهید و از کار ناشایست باز مىدارید و به خدا ایمان دارید».
تشکیل افکار عمومی درست جامعه را از منابع فساد حفظ میکند. و از آماده سازی بسترهای مناسب برای بیاحترامی به چیزهایی که خداوند حرام کرده است، ممانعت به عمل میآورد [۱۴۲].
امرها و نهیهای خداوند را به جزای آخرت ربط بدهد: در حقیقت اسلام قوانین و تشریعهای خود را به ثواب و عقاب آخرت ربط داده است و این برای حمایت از مصلحتهای اساسی است که قوام و پایداری حق انسان در زیستنی آرام و امن است. «و این ارتباط اثر زیادی در اجرای احکام و اطاعت از آنها دارد. و نفس و درون انسان با طبیعت خود در معرض جنگهای شدید میان نیروهای خیر و شر در درون آن است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ $$﴾[الشمس: ۷]. «سوگند به نفس آدمی و آنکه آن را ساخته و پرداخته کرده است». و اسلام برای کم کردن شدت این جنگها و تضعیف کردن آن به نفع نیروهای خیر، عمل میکند چون نیروهایی در درون مخاطبین احکام اسلام وجود دارد که انگیزه التزام میباشند پس وعده ثواب به کسانی داده شده است که به امرها و نهیهای اسلام عمل میکنند و وعید عقاب اخروی برای کسانی که مخالف آن عمل میکنند» [۱۴۳].
خداوند متعال میفرماید: ﴿ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ ١٤ $$﴾[النساء: ۱۳-۱۴]. «این حدود خداست، هر کس از خدا و پیامبرش اطاعت کند خدا او را به باغهای (بهشت) وارد میکند که در آنها رودبارها روان است و جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است. و آن کس که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند و از مرزهای (قوانین) خدا در گذرد. خداوند او را به آتش وارد میگرداند که جاودانه در آن میماند و او را عذاب خوار کنندهای است».
خداوند متعال در مورد جرم قتل میفرماید: ﴿ وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣$$﴾[النساء: ۹۳]. «و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد. کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند. و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیه میبیند».
توبه: باز بودن در توبه و امکان توبه کردن از طرف خداوند متعال برای بندگان گناهکارقرار داده شده که تأثیر زیادی در محقق کردن امنیت (حفظ و نگهداری) دارد. ﴿ ۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣ $$﴾[الزمر: ۵۳]. «بگو ای بندگانم! ای آنان که در معاصی زیاده روی هم کردهاید! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید نگردید. قطعاً خداوند همه گناهان را میآمرزد چرا که او بسیار آمرزگار و بسی مهربان است».
وقتی که فرد در خطاها و گناهان فرو میلغزد و راههای جلوش را بسته نمیبیند و از وسایل قطع امید نمیکند و در عفو و مغفرت خداوند راهی مییابد و بازگشت به مسیر درست را میداند، عضو مفید و درستی برای جامعه میشود هر چند که این طور هم نباشد.
از این امر به دست میآید که شخص گناهکار و خاطی در روی زمین با فساد ویرانی به بار میآورد. چون او خود را گناهکار میبیند و تا ابد خود را طرد شده و رانده شده میداند پس گناه و جرم در درون او ریشه دوانده و برای امنیت خطر ایجاد میکند پس او در درون خود آرام و امن نیست و جامعه از تجاوز وی به حق امنیت در امان نیستند. در حالی که با توبه همگی انسانها در امنیت و سلامت زندگی میکنند.
ب) روش عقاب و عذاب: اسلام این وسیله را برای حمایت از مصلحتهای اساسی انسان واجب کرده است. تا با حالت امن زندگی کنند و این برای کسانی است که از روش بازدارنده و حفاظتی اسلام استفاده نمیبرند.
اسلام در روش و نظام عقابی خود متناسب با هر تجاوز و جرمی عقوبتی را در نظر گرفته است. هر کدام بر حسب جرم مساوی هستند خواه حد یا قصاص یا دیه یا تعزیر باشد. چون هر کدام از این جرمها و تجاوزها به یکی از کلیات پنجگانه بر میگردد و اولین آنها حفظ دین است. همان چیزی که امنیت به وسیله آن محقق میشود. و این همان غایت برتری است که انسان بخاطر آن به وجود آمده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦$$﴾[الذاریات: ۵۶]. «من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهایم».
و از اینجا است که زندگی رونق مییابد. چون انسان محصول تمدن و دین است و این با نقش انسانهای صالح در هر مکانی و زمانی است که آماده کردهاند.
از آنجایی که دین در اسلام منبع حقوق انسان میباشد که از تشریعات و قوانین آن سرچشمه گرفته است و اولین حقوق، رهایی از بزرگترین ظلمها میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢ $$﴾[الأنعام: ۸۲]. «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزاست. و آنان راه یافتگان هستند». و پیامبر جظلم در این آیه را به شرک تفسیر کرده است که مصداق آیه ﴿ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ ١٣ $$﴾[لقمان:۱۳]. «واقعاً شرک ستم بزرگی است».
بنابراین انسان همان محصول تمدن میباشد. و دین همان چیزی است که این انسان را آماده رسالت و مسؤولیت درست و پیشرفت شایسته میگرداند. چون دین همان چیزی است که در انسان میان نیروهای مادی و روحی وی توازن به وجود میآورد. و رفتارهای وی را به خیر میگرداند و به آنچه که برای خودش و دیگران مفید است، تبدیل میکند. و دین همان چیزی است که تمام بشریت را به صورت مساوی و بدون تفاوت مینگرد و فقط معیار مسابقه در کارهای نیک و نزدیکی به خداوند ملاک برتری است. دین همان چیزی است که جامعهها را با امنیت و آرامش و ثبات و برتری ارزشهای برادری و مودت و دوستی و عدالت، نعمت میدهد [۱۴۴].
از جمله حقوق انسان در زندگی امنیت درونی میباشد، و اسلام حفظ امنیت را بر عهده گرفته است و این حق را با حصار حمایتی احاطه کرده است و عقوبات دنیوی و اخروی را بر آن مترتب کرده است. همچنانکه در حدیث حق حیات بیان کردیم. تا برای انسان زندگی امن میسر شود. چون نفس و جان انسان گرانترین دارائی است که این موجود بشری دارد. پس وقتی که امنیت را از آن بگیری لذت زندگی وی را گرفتهای. چون امنیت با تمام گونههای آن ازجمله بزرگترین نعمتها است و امنیت جانی وضعیت ویژهای دارد. چون زندگی و حتی جنگ در اسلام به آن بستگی دارد. جنگی که برای برتری کلمه الله بر پا میشود. چون امنیت و سلامت قاعده و اصل میباشند و جنگ استثناء است. جنگ در اسلام ضد تمام چیزهایی است که مانع رسیدن به خداوند میشوند و برای دور کردن شرک که بزرگترین ظلمها میباشد، است و برای بیرون آوردن مردم از عبادت بندگان و هدایت آنها به عبادت رب العباد است که برترین قله آزادی است که فرد و جامعه میسرایند. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ ١٩٣ $$﴾[البقرة: ۱۹۳]. «و با آنان پیکار کنید تا فتنه ای باقی نماند و دین از آن خدا گردد پس اگر دست برداشتند تجاوز کردن جز بر ستمگران نیست».
و همچنین میفرماید: ﴿ وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ$$﴾[الأنفال: ۳۹]. «و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند و دین خالصانه از آن خدا گردد».
همچنان که اسلام قصاص و دیه را برای جرائمی که علیه جان انسان صورت میگیرد. عقوبت قصاص و دیه را بر جرایمی که علیه غیر از جان صورت میگیرد نیز تشریع شده است. و آن چیزی است که فقهاء از آن به جنایت علیه جان و جنایت علیه غیر جان تعبیر کردهاند. و این امر در کتابهای فقه اسلامی به طور مفصل یافت میشود.
اما حفظ عقل که انسان لذت امنیت زندگی را با آن احساس میکند، اسلام در حفظ آن شدت عمل به خرج داده است و تجاوز به آن به وسیله مسکرات از طرف صاحب عقل مستحق جریمه عقوبت است و عقوبت آن جزء عقوبتهای حدی است که قابل اسقاط و برداشتن نیست، چون حق الله است. در اسلام و این جز برای جایگاه عقل نیامده است. چون عقل، علت تکلیف و یکی از پایههای تکریمی است که اسلام حقوق را براساس آن گذاشته است. چون کوتاهی در حفظ آن، صاحبش را وادار میکند تا به بقیه افراد جامعه تجاوز کند. پس جایگاه و شأن چنین دینی در تحریم تمام آن چیزها علیه صاحبش است که به حفظ عقل ضرر میرساند و عقوبت آن نسبت به صاحب عقل بیشتر است. پس به طریق اولی تمام تجاوزهایی که از بیرون علیه عقل انجام میشود، حرام است خواه آن تجاوز بیاحترامی به عقل باشد و خواه یک تهدید و خرابکاری فکری باشد، فرقی نمیکند بنابراین فکر سالم از عقل سالم ناشی میشود.
«فکر صحیحی که از تفکرات و تأثرات باطل و بدگمانی و نتایج گمراه کننده سالم بماند صاحبش را به عقاید بر حق هدایت میکند همچنان که به صاحبش اطمینان عقیده و امنیتی میبخشد که هیچ مخالفی نتواند آن را متزلزل کند» [۱۴۵].
شیخ محمد طاهربن عاشور میگوید: «معنی حفظ عقل، به طور کلی حفظ عقلهای تمامی مردم میباشد از اینکه خللی در آنها وارد شود، چون وارد شدن خلل در عقل منجر به فساد بزرگ، از جمله عدم قانونمند بودن تصرف میباشد و وارد شدن خلل بر عقل یک فرد منجر به فساد جزئی میشود در حالی که وارد شدن آن بر عقلهای جمعی و عموم امت خیلی بزرگتر است» [۱۴۶].
عدم منظم بودن اعمال و تصرفات منجر به فساد بزرگ میشود به گونهای که تمام معاملات دینی و دنیوی مردم را مختل میکند. سپس ترس و ناراحتی و عدم آرامش وجود افراد جامعه را فرا میگیرد. و به جای تمدن و نظم و ترتیب، ناهنجاری و آشوب رفتار انسانها را فرا میگیرد. پس افراد و گروهها در چنین جامعهای چگونه احساس امنیت میکنند. عقل نعمت است و محافظت از آن اساس آرامش و امنیت زندگی است. به همین دلیل خردمندان گفتهاند: انسان عقل است که اعضای بدن خدمتگزار وی هستند.
در مورد حفظ آبرو، اسلام تمام آن چیزهایی را که آبروی انسان را به دروغ لکه دار میکند، حرام کرده است. و آن را جرمی مستحق عذاب دانسته است. چون لکه دار کردن آبروی انسانها باعث تحقیر و پست شمردن کرامت انسان میشود و بهانه و دستاویزی جهت دشمنی و کینه و نفرت و فاسد کردن محیط اجتماعی میشود. این امر تمرین گوشهاست با تمرین شنواندن آن سخنانی که خداوند حرام کرده است. بدین ترتیب انسان به شنیدن فحش و ناسزا عادت کرده و سخنان زشت در جامعه پخش میشود و به جای اطمینان، شک و به جای امنیت، ترس جایگزین میشود. خداوند متعال میفرماید: ﴿ ۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا ١٤٨$$﴾[النساء: ۱۴۸]. «خداوند دوست ندارد زبان به بدگوئی گشایند، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته باشند و خدا شنوای آگاه است».
پیامبر جدر حجة الوداع فرمود: «همانا خون و اموال -و آبروی- شما بر یگدیگر حرام است مانند حرام بودن چنین روزی در چنین ماهی در چنین شهری» [۱۴۷].
گاهی اوقات اسلام در اثبات کردن جرم بیحرمتی و بیاحترامی به آبرو شدت عمل به خرج داده است. به گونهای که این جرم جز با چهار شاهد ثابت نمیشود و این چهار شاهد باید آن عمل را در شرایطی که اسلام بیان کرده است، دیده باشند تا حد اجرا شود. و این بالاترین میانگین تعداد شهود میباشد. وقتی میدانیم که جاسوسی، و بالا رفتن از دیوار، و تجسس خانگی در اسلام ممنوع است. پس دیدن چنین جرمی توسط چهار نفر شاهد در حالت بیاحترامی و حقارت و انجام آن در مکانهای عمومی از زشتترین درجات خواری و بزرگترین توهین به کرامت و آبروی انسان است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ $$﴾[النور: ۴]. «کسانی که به زنان پاکدامن نسبت زنا میدهند، سپس چهار گواه نمیآورند، بدیشان هشتاد تازیانه بزنید و هرگز گواهی دادن آنان را نپذیرید».
فقط وقتی که تهمت از جانب زوج (شوهر) باشد و شاهدی نداشته باشد از این حکم استثناء میباشد. چون غالباً در این تهمتها مصلحتی عاید زوج نمیشود بلکه ننگ و عار برای او میماند، بنابراین اسلام در این حالت «ملاعنه» را میان زوجین قرار داده است. و از اینجا جدایی و طلاق ابدی میان آنها ایجاد میشود. چون زندگی زناشویی مبتنی بر مودت و مهربانی و عفت و اطمینان و کرامت است، و بعد از ملاعنه جایی برای این مفاهیم نمیماند.
این ضمانتها در محافظت از آبرو ابتدا در پاکی آن است پس هر گاه با ارتکاب جرمی مانند زنا آن را آلوده کرد، «زنایی که نابودی جانها بر آن مترتب میشود تنها یک جنایت نیست بلکه فرزندی که از زنا متولد میشود در جامعه نابود شده و تباه گردیده است، نه پدری دارد که به او مهربانی کند و او را تربیت کد و نه خانواده ای دارد که از او مراقبت کند و او نیز به آن ببالد. و بنابراین دیدگاه جامعه چنین انسانی را نمیپذیرد و انسانها از وی خوششان نمیآید. پس وقتی چنین چیزهایی بر زنا مترتب میشود واجب است که تمام درهایی را که به نابودی و قتل و خواری جانها میانجامد، ببندد» [۱۴۸].
عقوبت برای سالم بودن خانههای مسلمانان و ایجاد جامعهای امن تشریع شده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ $$﴾[النور: ۲]. «هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و در دین خدا رأفت بدیشان نداشته باشید».
این عقوبت مرد و زن، زناکاری است که محصن نباشند (مجرد باشند) و اگر فرد زناکار مرد باشد علاوه بر تازیانه یک سال تبعید میشود. ولی عقوبت مرد و زن زناکاری که محصن باشند (متأهل باشند) سنگسار است. و این سنگسار با فعل و عمل خود پیامبر جوقتی که با سنگسار معاقبه میکرد، ثابت شده است. و خلفای بعد از وی نیز اینگونه معاقبه کردهاند، با وجود این انجام عقوبت سنگسار در طول تاریخ اسلامی نزدیک به تعداد انگشتان بوده است و بیشتر جرمها (زنا) با اقرار ثابت شده است، و این نکته قابل توجهی است که اسلام در حفظ آبرو چه امنیتی را عهده دار شده است تا انسانها در محیطی پاک و عفیف و امن و درونی سالم و خانه و جامعهای سالم زندگی کنند.
اما حفظ اموال؛ اسلام اموال را حفظ کرده است و سلب ملکیت فرد یا گروهی که از کسب حلال ناشی شده باشد را حرام کرده است، جز برای مصلحت عمومی و همراه با تعویض برابر که حرام نیست. خداوند متعال میفرماید: ﴿ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ $$﴾[البقرة: ۲۷۵]. «کسانی که ربا میخورند بر نمیخیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی میسازد».
و پیامبر جمیفرماید: «کسی که چیزی را به ناحق از زمین بردارد، روز قیامت او را تا هفت زمین فرو میبرد» [۱۴۹].
اسلام حرام بودن ملکیتهای عمومی را شدیدتر اعلام کرده است و تجاوز به آن را از ملکیت خصوصی بیشتر حرام میداند، چون تجاوز به آن تجاوز به جامعه و خیانت به امت است. پیامبر جمیفرماید: «کسی که ما او را بر کاری گماردهایم و اندازه سر سوزنی را از ما پنهان کند، روز قیامت او را دست بسته میآورند» [۱۵۰].
بدین ترتیب اسلام رضایت دو طرف معامله و خشنودی آنها را اصل خرید و فروش قرار داده است. و حرمت اموال را مانند حرمت خون دانسته است، چون مال با روح مرتبط است و ریشه و اساس زندگی است، و به اصل و سرچشمه ملکیت و آزادی و تصرف در اموال بر اساس ضوابطی که شریعت قرار داده است، اقرار کرده است. پیامبر جدر روز عرفه در حجة الوداع فرمود: «خون و مال شما مثل حرمت چنین روزی بر شما حرام است، تا زمانی که میمیرید» [۱۵۱].
اسلام برای حفظ اموال به پند و راهنمایی و ترساندن از عقوبات اخروی اکتفا نکرده است. بلکه عقوبتهای دنیوی را نیز برای مجرمان تعیین کرده است، تا کارها راست آید و زندگی رونق یابد و کسانی را که از پند و راهنمایی و ترساندن از عقوبتهای اخروی بهرهای نمیبرند، رنج و عذاب بدهد.
وقتی که جرمهای تجاوز به اموال صورتهای متعدد به خود میگیرد، اسلام برای هر کدام از حالتها عقوبت دنیوی مناسب خود دارد که این عقوبتها با عدالت شریعت متناسب است. پس گرفتن اموال دیگران گاهی به صورت پنهانی و دزدی میباشد، و گاهی به صورت هجومی و غلبه و ترساندن و تهدید کردن میباشد، و گاهی به صورت غصبی میباشد، و گاهی به صورت اختلاس و خیانت میباشد.
برای جنایت اول : حد سرقت وضع شده است.
برای جنایت دوم: حد حرابه وضع شده است.
برای جنایت سوم: ضمانت و تعزیر وضع شده است.
برای جنایت چهارم: بنابر رأی بعضی از فقها حد سرقت و بعضی دیگر گفتهاند که: ضامن مال است و باید تعزیر شود [۱۵۲].
با این ضمانتها در شریعت اموال حفظ میشود و حرکت اقتصادی رشد و نمو مییابد. و ریشههای غارت و دزدی و اختلاس و راهزنی و دزدی دریایی از بین میرود، و انسان با اموال خود که قوام و اساس زندگی اوست، امن زندگی میکند.
شیخ محمد طاهر بن عاشور میگوید: «حفظ نظام امت و تقویت قدرت و عزت آن جز با ایجاد جایگاه مهم و ارزشمند ثروت حاصل نمیشود، و هنگامی که از دلایل قرآن و سنت که دال بر توجه به اموال امت باشند که به اصل بودن آن و کلید نیازهای انسان اشاره میکنند، جستجو میکنیم، دلایل زیادی را مییابیم که زیادی آنها ما را مطمئن میکنند که اموال از نظر شریعت بهره و نصیبی است که نباید به آن توهین کرد» [۱۵۳].
[۱۳۸]- (المستصفی، ج۱، ص۸۸-۲۸۷). [۱۳۹]- حاجیات اموری هستند که انسانها برای برداشتن سختی و مشقت از خودشان به آن نیاز دارند ولی اگر این امور از بین رفتند، نظام زندگی مختل نمی شود، بلکه مردم در سختی قرار می گیرند. مثل رخصت در عبادات (نماز مسافر و ...) و تحسینیات اموری هستند که مقتضی آداب عالی و اخلاق استوار است و اگر نباشند نظام زندگی مختل نمی شود و مردم دچار سختی نیز نمیشوند بلکه زندگیشان بر خلاف مروت و خصوصیات بزرگ منشانه اخلاقی و فطرت سالم است. مثل ستر عورت و لباس خوب پوشیدن و ...( مترجم) [۱۴۰]- (مالک، الموطأ، ۱۹۷۰،ص۶۵۱). [۱۴۱]- (نوذری، د. ت، ص۲۵). [۱۴۲]- (فوزی، د. ت، ص۲۶). [۱۴۳]- (فوزی، د. ت، ص۲۵). [۱۴۴]- (عباس، د. ت، ع۲۴۲، ص۶۱). [۱۴۵]- (السعفی، ۱۹۹۵). [۱۴۶]- (ابن عاشور، د. ت، ص۸۰). [۱۴۷]- (البخاری، ۱۳۸۸، شماره ۲/ ۶۱۹). [۱۴۸]- (الشاذلی، د. ت، ص۲۹). [۱۴۹]- (البخاری، ۱۳۸۸، ج۲/ ۸۶۶). [۱۵۰]- (مسلم، الصحیح، ج۳/۱۴۶۰). [۱۵۱]- (البخاری، ۱۳۸۸، ج۲/ ۶۱۹). [۱۵۲]- (الشاذلی، د. ت، ص۴۲). [۱۵۳]- (ابن عاشور، د. ت، ص۱۶۷).