۳-۱-۲- حق زندگی
از کلیات پنجگانه ای که تمامی ادیان و در رأس آنها اسلام، امر به حفظ آن کردهاند، همان حفظ زندگی میباشد و این گرانبهاترین چیزی است که انسان دارد. و اسلام حق زندگی را به عنوان قاعدهای اساسی قرار داده که بسیاری از احکام و محافظت از این حق مبتنی بر آن است. تجاوز به حق زندگی با قتل، جرم محسوب میشود و همچنین تجاوز به بخشی از این حق عقوبت مناسب خود را دارد.
اسلام گرفتن جان دیگری که حیات و زندگی اوست را جرمی ضد تمام انسانها قلمداد میکند و در مقابل رهانیدن جان از مرگ و نابودی نعمتی برای تمام انسانها قلمداد کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ $$﴾[المائدة: ۳۲]. «که هر کسی انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همه انسانها را کشته است، و هر کسی انسانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است».
از ابن عباسبروایت شده است که میفرماید: «یک نفر در زمان پیامبر جو در مدینه کشته شده بود و کسی نمیدانست که چه کسی وی را کشته است. پیامبر جبالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم یک نفر کشته شده است و حال آنکه من میان شما هستم و کسی نمیداند که چه کسی وی را کشته است. اگر تمامی اهل آسمان و زمین در قتل یک نفر مشارکت بکنند، خداوند متعال همگی آنها را عذاب میدهد، مگر چیز دیگری بخواهد که خود انجام میدهد» [۱۳۱].
پیامبر جمیفرماید: «قطعاً نابودی دنیا بهتر از کشته شدن یک نفر مسلمان است» [۱۳۲].
مسلمان و غیر مسلمان از دیدگاه اسلام در حرام بودن خونشان و استحقاق زندگی یکسان هستند. به همین دلیل تجاوز به صلح پذیران اهل کتاب و انکار و فحش دادن به آنها مانند تجاوز به مسلمان است و در دنیا و آخرت فرد متجاوز عاقبت بدی دارد. در این مورد پیامبر جمیفرماید: «کسی که شخص معاهد و هم پیمانی را بکشد، بوی بهشت را احساس نمیکند» [۱۳۳]. و همچنین میفرماید: «کسی که یک نفر از اهل ذمه را به قتل برساند، خداوند بهشت را بر وی حرام میکند» [۱۳۴].
اسلام قطعاً هر عملی را که از حق زندگی بکاهد، حرام کرده است. خواه آن عمل ترساندن، اهانت، زدن، بازداشت کردن، تجاوز کردن یا طعنه به آبروی شخص باشد، فرقی نمیکند. چون این حق زندگی نعمتی است که خداوند متعال به انسان داده است و آن را با بزرگترین حصار ضمانتی محصور کرده است. تا آن را از هر تجاوز و دشمنی حمایت کند. در اسلام زندگی مادی و ادبی انسان جایگاه رعایت و احترام است. و این حقی است که همگی انسانها بدون تمایز و تفرقه از آن برخوردارند. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ $$﴾[المائدة: ۴۵]. «و در آن مقرر داشتیم که انسان در برابر انسان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و جراحتها قصاص دارد».
و پیامبر جمیفرماید: «کسی که خادم و بردهاش را بکشد ما او را میکشیم» [۱۳۵].
تداوم این حق به فرزندان نیز میرسد. با وجود اینکه عاطفه پدری و عشق والدین به فرزندانشان معروف است، چگونه میتوان تصور کرد که پدری فرزندش را کشته است ولی به هر حال این امر در حالتهای نادر اتفاق افتاده و خواهد افتاد. و حالت و موقعیت شاذ و نادر همچنان که فقها میگویند؛ حکمی ندارد. و با وجود این اسلام از آن نهی کرده و این جرم را حرام میداند و آن را گناه بسیار بزرگ قلمداد میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡٔٗا كَبِيرٗا ٣١ $$﴾[الإسراء: ۳۱]. «و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید. ما آنان و شما را روزی میدهیم بیگمان کشتن ایشان گناه بزرگی است». و همچنین میفرماید: ﴿ وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩ $$﴾[التکویر: ۸-۹]. «و هنگامی که از دختر زنده بگور پرسیده میشود. به سبب کدامین گناه کشته شده است».
و پیامبر جدر این مورد میفرماید: «خداوند قطعاً نافرمانی و بیحرمتی به مادران و زنده به گور کردن دختران را حرام کرده است» [۱۳۶].
شریعت اسلام تجاوز به این حق را (ناحق) حرام اعلام کرده است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۗ $$﴾[الإسراء: ۳۳]. «و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را –جز به حق- حرام کرده است».
و عقوبت قصاص را برای کسی که به این حق تجاوز کند، در نظر گرفته است. خداوند متعال میفرماید: ﴿ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِي ٱلۡقَتۡلَىۖ$$﴾[البقرة: ۱۷۸]. «در باره گشتگان قصاص بر شما فرض شده است».
شریعت اسلام عقوبت قصاص را معتبر دانسته است هر چند که خود قصاص گرفتن جان دیگری و سلب حیات از وی است حیاتی که قضاوتهایی در مورد جرمها بر آن مترتب است تا بنیاد مجرمان را بر کند. همان مجرمانی که وقتی عقوبت و مانعی برای انجام جرم نمیبینند مسیر را برای ورود دیگران نیز به آن جرم هموار میکنند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ $$﴾[البقرة: ۱۷۹]. «ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات و زندگی است».
هر چند که اسلام در دنیا عقوبتهایی را برای ادامه زندگی و حمایت و دفاع از این حق گذاشته است و این بخاطر زشتی این کار بوده است، در آخرت نیز عقوبتهای اخروی گذاشته است که شدیدتر از عقوبتهای دنیوی میباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣ $$﴾[النساء: ۹۳]. «و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیه میبیند».
اسلام در محافظت از این حق بسیار دورنگر بوده است. تا جایی که از خودکشی نیز نهی کرده است و این کار را زشتترین انواع قتلها به شمار آورده است. چون حق حیات و زندگی فقط ملک خداوند میباشد که خود هستی بخش و زندگی بخش است. پس تجاوز به آن را حرام کرده است حتی برای کسی که از این حق برخوردار است و خود صاحب حق میباشد چون طبیعت انسان این است که بر حفظ جان خود اصرار بورزد. و جز انسانهای ناامید از رحمت خداوند، هیچ کس کاری را بر آن مقدم نمیکند و این زمانی است که خللی در قوای عقلی فرد نباشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ$$﴾[النساء: ۲۹]. «خودکشی مکنید».
و پیامبر جمیفرماید: کسی که خود را با آلت آهنی بکشد، همان آلت در دستش است در حالی که آن را رو به شکمش گرفته در جهنم به طور ابدی میماند. و کسی که خود را با سم بکشد، با سمی که در دست دارد و آن را احساس میکند در آتش جهنم وارد میشود و تا ابد میماند و کسی که خود را از کوهی پرت کند تا خودکشی کند، در آتش جهنم پرت میشود و تا ابد در آن میماند» [۱۳۷].
[۱۳۱]- (الهندی، ۶/۲۶). [۱۳۲]- (الترمذی، ۴/ ۱۶، شماره ۱۳۹۵). [۱۳۳]- (البخاری، ۱۳۸۸، ۶/ ۲۵۳۳، ۲۵۳۴). [۱۳۴]- (النسائی، ۸/ ۲۳). [۱۳۵]- (الدارمی، ج۲/۲۵۰). [۱۳۶]- (البخاری، ۲/ ۴۸۴). [۱۳۷]- (البخاری، ۱۳۸۸، ۱/ ۴۵۹).