ام ابیها ل
او سرور زنان جهان و چهارمین دختر پیامبر جو ام المؤمنین خدیجه دختر خویلد است. مشیت الهی چنین رقم خورد که تولد فاطمه لدر سال پنجم، پیش از بعثت با حادثهای بزرگ مقرون گردد و قریش به خاطر داوری (محمد ج) از او خشنود شدند. موضوع بر سر اختلافی بود که میانشان بر سر گذاشتن حجرالاسود پس از تجدید بنای کعبه، به وجود آمده بود. پیامبر خدا جبا درایت خویش توانست این مشکل را حل کند و شمشیرهای جنگ میان قبائل مکه را غلاف نماید. پیامبر خدا جبه تولد دخترش بشارت داده شد و این تولد سرشار از میمنت و مبارکی بود. او را «فاطمه» نامید و لقبش را «زهراء» گذاشت. کنیهاش «ام ابیها» است [٩۰]. و به پدرش بسیار شباهت داشت.
فاطمه لدر بیت سرشار از رحمت نبوی بالید و رسول خدا جدر نگهداری و مراقبت از او، بسیار جدیت به خرج میداد و حتی شبها را بیدار میماند و برای تربیت او بسیار زحمت میکشید تا هم در صفات نیکی مثل ادبورزی، شفقت بر خلق و هدایتگری پاجای پای پدرش نهاد و مؤدب به آداب نبوی جشود و هم از خصلتهای پسندیده و سجایای اخلاقی مادرش خدیجه لبهرۀ فراوان ببرد.
از همین روی فاطمه لدر نهایت عفت و پاکدامنی، عزت نفس و اخلاق نیک بزرگ شد و این صفات نیک را از پدرش رسول خدا جکه بهترین الگو برای وی به شمار میرفت، آموخته بود و حضرتش جاسوهای حسنه برای او در تمام کارها به شمار میرفت.
هنوز عمر زهرا لاز پنج سال نگذشته بود [٩۱]که در زندگی پدرش تحولی شگرفت و بزرگ روی داد و آن آغاز پیامبری و نزول وحی برایشان بود. او از همان آغاز، سنگینی این دعوت را حس میکرد، و میدید که مادر، چگونه از پدرش حمایت میکند و در تمام وقایع دشوار و حوادث بزرگ که برای پدرش پیش میآید، با او شریک میشود. او برخی از نیرنگهای کفار را نسبت به پدر بزرگوارش مشاهده میکرد و آرزو داشت که ای کاش میتوانست، جانش را فدای او سازد و مشرکان را از آزار پدر بازدارد؛ اما او در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود!.
فاطمه لاز جمله کسانی بود که سختترین دردها را در ابتدای دعوت اسلام تحمل کرد و آن محاصرۀ سختی بود که مسلمانان به همراه بنی هاشم در شعب ابی طالب گرفتار شدند، این محاصره که تحمل تشنگی و گرسنگی فراوان را در پی داشت، در سلامتی فاطمه لاثر گذاشت و در نتیجه در طول زندگیاش، این ضعف بدنی را تحمل کرد.
زهرای خردسال از رنج محاصرۀ مرگبار هنوز نجات نیافته بود، که با مرگ مادرش خدیجه لروبرو گشت. سراپای وجودش سرشار از اندوه و غم و حزن گردید. او پس از وفات مادرش خود را در برابر مسؤولیتهای بسیار و بزرگ یافت؛ درست مانند پدر گرامیاش که به ویژه هنگام وفات عمویش ابوطالب و همسر باوفایش خدیجه بسیار سختی کشید. در نتیجه فاطمه (ل) سرتاسر زندگی خود را در تلاش و کوشش و تحمل ناملایمات و شکیبایی در برابر مصائب گذراند و یقیناً او آنقدر چونان یک مادر از پدرش، پیامبر جحمایت کرد که او را کنیه «ام ابیها» دادند [٩۲].
هنگامی که رسول خدا جبه اصحاب خود اجازه دادند تا به مدینه هجرت کنند، به خوبی نقش مهم علی بن ابی طالب سرا در ماجرای خوابیدن او در بستر پیامبر جبرای فریب قریشیان و به خطرانداختن جان خود برای محافظت از رسول خدا جدرک میکرد. پس علی سسه روز در مکه ماند تا امانتهایی که از مردم نزد پیامبر جبود به صاحبانش برگرداند [٩۳].
فاطمه و خواهرش ام کلثوم بدر مکه ماندند تا این که پیامبر جیکی از صحابه [یعنی علی س]را برای آوردن آن دو مأمور کرد. این امر در سال سیزدهم بعثت بود و سن فاطمه لبه هشت سالگی رسیده بود. او مشاهده میکرد که مهاجران در میان انصار (برخی از ساکنان مدینه) به آرامش زندگی میکنند و ترس از غربت از وجود آنها رخت بربسته است و همچنان میدید که رسول خدا جمیان مهاجران و انصار پیمان برادری برقرار ساخته و پدرش رسول خدا جاز میان آن همه اصحاب وفادارش، علی سرا به برادری خود برگزیده است [٩۴].
پس از آن که رسول خدا جبا عایشه لازدواج کرد. بسیاری از بزرگان صحابه برای خواستگاری زهرالپا پیش نهادند، با این که از ابراز این مسأله شرم داشتند، زیرا که دیده بودند چگونه پیامبر جبه دخترش وابسته است و چگونه این دختر به پدرش خدمت میکند. ابوبکر و عمر باز زهراء لخواستگاری کردند، اما پیامبر جبا تمامی رفاقتی که با آنها داشت عذر خواست [٩۵].
سپس علی بن ابی طالب سفاطمه لرا از رسول خدا ج خواستگاری کرد. علی سگفت: قصد داشتم که از رسول خدا جدخترش فاطمه را خواستگاری کنم ولی با خود گفتم: به خدا سوگند که مالی ندارم، سپس ارتباط وثیق خود را با رسول خدا جبه خاطر آوردم؛ آنگاه به رسم معمول، از فاطمه نزد رسول خدا جخواستگاری کردم.
پیامبر جبه من فرمود: آیا چیزی داری؟
گفتم: نه ای رسول خدا.
پیامبر جفرمود: آن زره سیاهی که فلان روز به تو دادم کجاست؟
گفتم: ای رسول خدا پیش خودم است.
پیامبر جفرمود: تنها همان را بیاور [٩۶].
علی با شتاب رفت و با زره بازگشت. آنگاه پیامبر جاو را امر کرد که زره را بفروشد و بهای آن را برای عروس جهیزیه بخرد [٩٧]. عثمان بن عفان سزره را به ۴٧۰ درهم خرید و علی سبهای آن را به رسول خدا جداد. پیامبر جمقداری از آن را به بلال داد، تا کمی عطر بخرد و مقداری دیگر از آن را به ام سلمه لداد تا برای عروس جهیزیه فراهم کند.
آنگاه پیامبر جاصحابش را دعوت فرمود و آنان برای ازدواج فاطمه لبا علی ابن ابی طالب سبا مهریه ۴۰۰ مثقال نقره [٩۸]بنابر سنت رایج و فریضۀ واجب، شهادت دادند و خطبۀ ازدواج، به مبارکی عروس و داماد پایان یافت. پیامبر جبرای آنها دعا کرد که خداوند فرزندان صالح به آنها عطا کند و پس از آن ظرفهای خرما را نزد صحابۀ بزرگوار که میهمان بودند، آوردند [٩٩].
در شب زفاف حضرت زهراء (ل) با قهرمان اسلام علی ابن ابی طالب س، رسول خدا جبه ام سلمه امر کرد که با عروس به خانۀ علی سبرود، و آنجا منتظر بماند؛ خانهای که برای سکونت آن دو آماده شده بود.
پس از نماز عشاء رسول جنزد آن دو رفت، آب خواست و وضو گرفت و به روی آنها ریخت و فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِكْ فِيْهِمَا وَبَارِكْ عَلَيْهِمَا وَبَارِكْ لَهُمَا فِي نَسْلِهِمَا» [۱۰۰].
مسلمانان به ازدواج زهرا لبا امام علی سشاد شدند و حمزه سعموی پیامبر جو علی سدو قوچ را ذبح کرد ومردم مدینه از آن طعام ولیمه مستفید شدند.
هنوز از این ازدواج مبارک یک سال نگذشته بود که خداوند در سال سوم هجری چشمان زهرا لو آنها که او را دوست داشتند، به نوۀ اول رسول خدا ج، (حسن بن علی ب) روشن ساخت. پیامبر جاز این ولادت بسیار شادمان گشت و در گوش نوهاش آذان گفت: آنگاه خودش کام کودک را برداشت و وی را حسن نامید و هم وزن موی سرش بر فقرا نقره صدقه داد، تا بلایا از او دور گردد. هنوز یک سال از عمر حسنسنگذشته بود که (حسین س) در ماه شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آمد [۱۰۱]. قلب پیامبر جبه خاطر وجود دو نوۀ گرانقدرش (حسن و حسین ب) شادمان گشت و ادامه زندگی دنیای خود را در وجود آنها میدید؛ لذا از عشق و مهربانی درونی خود وجود آنها را سرشار ساخت.
هنگامی که آیۀ کریمه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾[الأحزاب: ۳۳]. «ای خانوادهی پیامبر! به راستی الله میخواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه سازد» نازل شد، پیامبر جنزد ام سلمه لبود. آنگاه حضرت علی و فاطمه و حسن و حسینشرا صدا زد و عبای خود را بر آنها انداخت و فرمود:
«اللَّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلُ بَيْتِي، اللَّهُمَّ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا» آنگاه سه بار فرمود: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَبَرَكَاتِكَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا جَعَلْتَهَا عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ» [۱۰۲].
و به دنبال این ثمرۀ مبارک برای زهراء لدر سال پنجم هجرت، دختری دیگر به دنیا آمد که رسول خدا جنام «ام کلثوم» را برای او برگزید. خداوند متعال تنها فاطمة زهراء لرا در بهرهمندی از نعمتی بسیار بزرگ برگزید و ذریۀ پیامبر جرا از نسل او قرار داد و به واسطۀ فاطمه لخداوند بهترین سلالهای که بشر شناخته است حفظ کرد. محبت رسول خدا جبه دخترش فاطمه لبسیار بود، تا آنجا که هرگاه از سفر باز میگشت ابتدا در مسجد دو رکعت نماز میخواند، سپس به دیدن فاطمه لو آنگاه همسرانش میرفت.
عایشه لمیگوید: «هیچکس را از نظر شیوۀ سخنگفتن و بیان، شبیهتر از فاطمه به رسول خدا جندیدم، و هرگاه که فاطمه نزد پیامبر جمیآمد، حضرت ج به خاطر او میایستاد و به پیشواز او میرفت و به او خوشآمد میگفت و فاطمه هم نسبت به پیامبر جهمانطور رفتار میکرد» [۱۰۳].
رسول خدا جبه خاطر علاقهاش به دختر بزرگوار خود فاطمه لبر روی منبر چنین عبارتی را بیان فرمود: «همانا فاطمه پارۀ تن من است، هرکه او را خشمگین سازد، مرا خشمگین ساخته است» و در روایتی دیگر آمده است: «همانا فاطمه پارۀ تن من است هرکه به او دروغ ببندد، مرا تکذیب کرده و هرکه او را آزار رساند، مرا آزار رسانده است» [۱۰۴].
با وجود محبت سرشاری که پیامبر جنسبت به دخترش داشت باز به او گوشزد میکرد، که برای رستگاری کردار نیک و فراهم ساختن توشۀ تقوا لازم است روزی ندا داد: «... ای گروه قریش برای خودتان توشهای بردارید، زیرا من چیزی از جانب خدا ندارم که به شما بدهم. ای فاطمه دختر محمد اگر از مال من چیزی بخواهی میدهم، ولی من نمیتوانم در پیشگاه خدا کاری انجام دهم».
و در روایتی است: «... ای فاطمه دختر محمد خودت را از آتش برهان؛ زیرا که من مالک ضرر و نفعی که از خدا به تو برسد نیستم...» [۱۰۵].
و از ثوبان سروایت شده که گفت: رسول خدا جبر فاطمه وارد شد و من همراه او بودم و گردنبندی طلایی که فاطمه داشت از گردن او باز کرد، پس فاطمه گفت: این را ابوالحسن به من هدیه کرده است. پیامبر جفرمود: ای فاطمه، آیا بینیازی تو در این است که مردم بگویند: این فاطمه دختر محمد است که در دستش زنجیری از آتش میباشد؟
سپس پیامبر جبا ناراحتی بیرون رفت و آنجا درنگ نکرد. فاطمه لنیز گردنبند را فروخت و با بهای آن کنیزی خرید و آزاد ساخت. خبر که به پیامبر جرسید، فرمود:
سپاس خدای را که فاطمه را از آتش دوزخ رهایی داده است [۱۰۶].
این مقام و منزلت والای فاطمه لنزد پدرش رسول خدا هرگز پیامبر جرا از سختگیری در تربیت ا و باز نمیداشت، بلکه پیامبر جهمیشه به او گوشزد میکرد که هیچ چیز او را از خداوند غافل مسازد و تهدیدش میکرد که اگر او [که فرزند پیامبر جاست] دزدی کند، حد را بر او جاری میسازد و دستش را قطع میکند. همانطور که در حدیثی دربارۀ زنی مخزومی آمده است، که دزدی کرد و چون با اسامه بن زید بن حارثه بخویشی داشت، اقوامش اسامه سرا واسطه قرار دادند... و در حدیث آمده است که:
«و به خدا سوگند اگر فاطمه دختر محمد هم دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد». علاوه بر اینها به رغم علاقه شدید پیامبر به فاطمه لو این که در رنج و سختی زندگی بود – گاهی فقیران و نیازمندان را بر او ترجیح میداد.
علی سبه فاطمه لمیفرمود: ای فاطمه، رنج و زحمت فراوان تو در آنجا درکارهای خانه مرا دل نگران ساخته است؛ اینک که خدای، اسیران را پیش آورده است برو و کنیزی را برای کمک طلب کن. فاطمه لگفت: اگر خدا بخواهد چنین کنم. سپس نزد پیامبر جرفت. هنگامی که چشم پیامبر جبر او افتاد به نشاط آمد و پرسید:
چه برایت پیش آمده دخترم؟
فاطمه لفرمود: آمدهام بر شما سلام کنم. او شرم کرد که از پیامبر جچیزی بخواهد و بازگشت. پس علی و فاطمه بباهم نزد پیامبر جبازگشتند، و علی ساحوال فاطمه لرا برای حضرت جبازگو کرد.
رسول خدا جفرمود:
«نه به خدا سوگند، چیزی به شما نمیدهم! و آیا در حالی که اهل صُفه را که شکمهای گرسنهشان درد گرفته است، رها کنم، چیزی نمییابم که به آنها انفاق کنم و اما از پول فروش اسیران بر آنها انفاق خواهم کرد».
زن و شوهر به منزلشان بازگشتند و سپس رسول خدا جنزد آنان آمد، در حالی که آن دو پارچه و رواندازی روی خویش انداخته بودند. هنگامی که سرهایشان را میپوشاندند پاهایشان آشکار میشد و هرگاه پاهایشان را میپوشاندند سرهای ایشان آشکار میگشت، این صحنه پیامبر جرا متأثر ساخت.
فرمود: مقام و منزلت خویش را پاس بدارید!... آیا میخواهید بهتر از آنچه از من تقاضا کردید به شما بدهم؟ گفتند: بلی.
فرمود: این کلمات را جبرئیل ÷به من آموخته است، به دنبال هر نماز ده بار ذکر سبحان الله و ده بار ذکر الحمد لله و ده بار ذکر الله اکبر را بگویید و هرگاه که به بستر میروید سی و سه بار سبحان الله و سی و سه بار الحمد لله و سی و سه بار الله اکبر بفرستید که از خدمتکاری برای شما بهتر است.
علی سفرمود: به خدا سوگند هرگز این اذکار از زمانی که پیامبر جبه من آموخته ترک نکردم. مردی از صحابه از او پرسید: حتی در شب صفین، به او فرمود: حتی شب صفین [۱۰٧].
فاطمه لدر طول زندگی خود مصائب و سختیهای بسیاری دید؛ در کودکی مادر و خواهرش رقیه را از دست داد و در سال هشتم و نهم هجری دو خواهر دیگرش ام کلثوم و زینب بنیز وفات یافتند.
با تحمل این سختیهای فراوان، مشقتها کشید.
فاطمه لدختر جوانی که رسول خدا جتربیت کرد، تسلیم این اندوهها یا ناامیدیها نشد، بلکه نمونۀ اعلای دختری جوان و صابر شد که در راه خدا هجرت کرد و به دفاع از کیان اسلام پرداخت. هنگامی که رسول خدا جپس از آن که در حجة الوداع پایههای شریعت اسلام را استوار ساخت و دین الهی را کامل کرد، بیمار شد در این وقت فاطمه لاز بیماری پدر خبردار شد سراسیمه به نزد پدر شتافت تا از سلامتی وی مطمئن شود. در این هنگام پیامبر جنزد عایشه لبود، زمانی که پیامبر جفاطمه لرا دید، بیماریاش را فراموش کرد و به پیشواز دخترش آمد و او را کنار خود نشاند و فرمود: آفرین بر تو ای دخترم. پس از آن با فاطمه لرازی را در میان گذاشت که او بسیار گریست. هنگامی که پیامبر جنالۀ فاطمه لرا شنید برای بار دوم با او رازی را در میان گذاشت که فاطمه لخندید. عایشه لگوید: به فاطمه گفتم: رسول خدا جتو را از میان سایر زنان برای گفتن اسرار برگزید، با این حال گریه میکنی؟ و زمانی که رسول خدا جبرخاستند، عایشه لاز فاطمه لپرسید که رسول خدا جبه تو چه فرمود؟ فاطمه لدر پاسخ گفت: هرگز راز رسول خدا جرا فاش نخواهم کرد.
عایشه لگوید: هنگامی که رسول خدا جرحلت فرمود به فاطمه گفتم: از تو میخواهم به خاطر ارتباط خویشاوندی من با تو که مرا از آنچه رسول خدا جفرمود، باخبر سازی! فاطمه گفت: اکنون اشکالی ندارد به تو بگویم. راز نخستین پیامبر جاین بود که به من خبر داد، جبرئیل ÷قرآن را هر سال یک مرتبه بر من عرضه میداشته، اما امسال این امر دو بار صورت گرفت، این علامت این است، که مرگم نزدیک شده است. دخترم تقوای الهی را پیشه کن و بردبار باش که این کار بهترین عمل نیک برای تو است، فاطمه فرمود: در این هنگام من گریستم آنچنانکه دیدی، در نتیجه هنگامی که (پیامبر ج) بیتابی مرا دید راز دوم را چنین با من در میان گذاشت و فرمود: ای فاطمه، آیا به این که، سرور زنان اهل بهشت باشید خشنود میگردی؟ و تو میان خانوادۀ من نخستین کسی هستی که به من میپیوندی در نتیجه من هم خندیدم [۱۰۸].
هنگامی که درد و رنج پیامبر جبه سبب بیماریاش شدت مییافت، اندوه فاطمهلهم بیشتر میشد، تا آنجا که در کنار بستر پدر شبها نیز بیدار میماند و صبوری میکرد.
زمانی که مشاهده کرد بیماری پیامبر جشدت یافته است، اندوه و غم او را از هر کاری بازداشت و گریه راه گلوی او را بسته بود و با صدایی پر از غم و بیقراری فرمود:
ای پدر، آیا (مرگ شما) نزدیک شده است؟
پیامبر جفرمود: «از امروز به بعد پدرت دیگر اندوهی ندارد».
هنگامی که رسول خدا جرحلت نمود فاطمه لمیفرمود:
ای پدر که دعوت پروردگارت را اجابت کردی.
ای پدر، بهشت برین جایگاه تو است.
ای پدر، خبر این مصیبت بزرگ را به جبرئیل ÷هم میدهیم.
هنگامی که پیامبر جرا به خاک سپردند، فاطمه لگفت: ای مردم، چگونه راضی شدید که بر پیکر پاک رسول خدا جخاک بریزید [۱۰٩].
و زهراء (ام ابیها) گریست، و مسلمانان همگی برای پیامبر و رسولشان محمد جگریستند و این سخن خداوند تبارک و تعالی را یاد کردند که ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ﴾[آل عمران: ۱۴۴]. «محمد نیست مگر پیامبری از جانب خدا که پیش از او نیز پیامبرانی بودند».
و همچنین خداوند میفرماید: ﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ٣٤﴾[الأنبیاء: ۳۴]. «و ما به هیچکس پیش از تو عمر ابدی ندادیم (تا به تو بدهیم) آیا با آن که تو (که محبوبترین و مقربترین بندگان مایی) خواهی مرد و دیگران به دنیا زنده مانند؟».
از وفات رسول خدا جحدود شش ماه بیشتر نگذشته بود که زهراء لبیمار شد و او به خاطر بشارت پدرش جمیخندید، زیرا که او نخستین کسی است از خانوادۀ پیامبرصکه به او ملحق خواهد شد او شب سه شنبه سوم ماه رمضان سال یازدهم هجری در سن بیست و هفت سالگی به جوار پروردگار شتافت.
خداوند زهراء لاین ریحانة سرور بنی آدم و همسر سالار پیکارگران و مادر حسن و حسین بسرور شهیدان و زینب لآن قهرمان کربلا را غرق رحمت سازد. زهراء لبرای ما نمونهای بینظیر و الگویی عالی در زندگی است. او نمونۀ همسری صالح و صابر بود و با این که زندگی سخت و توأم با تنگدستی داشت، در روابط با همسایگان و نزدیکانش نمونه بود و در رسالت مادری و آوردن فرزندان شایسته، اُسوهای والا گشت.
در این فرصت قصیدۀ از شاعر پاکستانی محمد اقبال را با عنوان (فاطمه زهراءل) دربارۀ این بانوی بزرگوار میآوریم [۱۱۰].
[٩۰] نگاه کنید به سیر اعلام النبلاء، (۲ / ۱۱٩). [٩۱] دربارۀ سال ولادت حضرت زهرا لاختلاف است. ابن اسحاق صاحب سیره، سن حضرت را هنگام وفات بیست و هشت، یعقوبی بیست و سه، مسعودی بیست و نه سال. [٩۲] الاصابة واسدالغابه، (٧ / ۲۵). [٩۳] سیره نبوی از ابن هشام، (۲ / ۱۲٩). [٩۴] سیره نبوی از ابن هشام، (۲ / ۱۵۰)؛ استیعاب، (۳ / ۱۰٩۸). [٩۵] طبقات ابن سعد، (۸ / ۱۱). [٩۶] طبقات ابن سعد، (۸ / ۱۲). [٩٧] صحیح بخاری کتاب خرید و فروشها و مسند احمد، (۱ / ۴۲). [٩۸] مهرالسنه مقدار ۵۰۰ مثقال نقره است. [٩٩] الاصابة، (۸ / ۱۵۸). [۱۰۰] طبقات ابن سعد، (۸ / ۱۵)، الاصابة (۸ / ۱۵۸). [۱۰۱] برای آگاهی بیشتر از زندگی حسن و حسین ببه شرح حال آن دو نفر در کتاب مناقب از صحیح بخاری و فضائل از صحیح مسلم بنگرید. [۱۰۲] بنگرید به صحیح مسلم در فضائل صحابه، باب فضائل اهل بیت نبی جبه شماره ۲۴۲۴ و مسند ۴ / ۱۰٧ و ۶ / ۲٩۲ و حاکم ۳ / ۱۴۶ و ۱۴٧. [۱۰۳] ابوداود درباره ادب بابی که درباره به پاخواستن این مطلب را آورده به شماره / ۵۲۱٧ / و ترمذی در مناقب باب مناقب فاطمهلدختر محمد جبه شماره / ۳۸٧۱ / و حاکم در مستدرک (۳ / ۱۵۴) و ذهبی هم همان را صحیح دانسته است. [۱۰۴] بخاری /در فضائل اصحاب نبی جباب مناقب فاطمه ل(۴ / ۲۱٩) و مسلم /در فضائل صحابه باب فضائل دختر نبی جبه شماره / ۲۴۴٩ / آورده است. [۱۰۵] بخاری در تفسیر سورة شعراء باب ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴] (۶ / ۱۶) و مسلم در ایمان باب قول خدای تعالی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾به شماره ۲۰۶. [۱۰۶] نسائی در کتاب زینت، (۸ / ۱۵۸)، حاکم در مستدرک (۳ / ۱۵۲ ۲۵۳) آورده است. [۱۰٧] الإصابة، (۸ / ۱۵٩) و اصل حدیث در صحیح مسلم و به الفاظ متفاوت در کتاب ذکر دعاء باب تسبیح اول روز و هنگام خواب به شماره / ۲٧۲٧ / ۲٧۲۸. [۱۰۸] بخاری در مغازی، باب بیماری پیامبر جو وفات ایشان (۵ / ۱۳٧) و مسلم در فضائل صحابه، باب فضائل دختر نبی جبه شماره ۲۴۵۰ این مطلب را آوردهاند. [۱۰٩] بخاری /در مغازی، باب بیماری پیامبر جو وفات او (۵ / ۱۳٧) آورده است. [۱۱۰] متن فارسی شعر عیناً آورده شده است. رک. گزیده شعرهای اقبال لاهوری، مقدمه و انتخاب شهرام رجب زاده، چاپ شفق، چاپ دوم، ۱۳٧۵، ص ۲۴۰ – ۲۴۲. (م)