همسر صدیق و مادر صدیقه ب
او دختر عامر، بن عویمر بن عبد شمس بن عتاب بن اذینه بن سُبیع بن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه، است.
نام او را به اختلاف، برخی زینب و گروهی دعد نقل کرده اند [۲۲۳]. ام رومان لدر جزیرة العرب در منطقهای که (السراة) نامیده میشد، پرورش یافت و از زیبایی ظاهری، ادب و فصاحت در کلام بهره داشت. با یکی از جوانان مشهور روزگار خود به نام حارث بن سخیرة ازدی، ازدواج کرد و برای وی فرزندی به نام «الطفیل» به دنیا آورد.
همسرش، حارث میخواست که در مکه بماند؛ پس با ام رومان لو پسرش، به آنجا سفر کرد، و بنابر عادت عرب در آن روزگار به ناچار میبایست که هم پیمان یکی از اشخاص صاحب نام گردد، تا از حمایت وی بهرهمند شود. پس با عبدالله بن ابی قحافه – ابی بکر صدیق س– همپیمان شد و این ماجرا پیش از اسلام بود. پس از گذشت روزها، حارث بن سخیرة از دنیا رفت و ابوبکر سبه ناچار، بنابر عادت آنها به خانوادۀ دوستش اکرام میکرد. پس ام رومان لرا به همسری خود درآورد، تا پس از فوت همسرش از او حفاظت کند.
ابوبکر سپیش از آن ازدواج کرده بود و دو فرزند به نامهای عبدالله و اسماء داشت، ام رومان ل، هم دو فرزند دیگری برای او آورد، به نامهای: عبدالرحمن و عایشه، تا این که حضرت محمد ج، به رسالت برانگیخته شد و ابوبکر صدیق سنخستین مردی بود، که به پیامبر جایمان آورد.
سپس به همسرش ام رومان لاعتماد کرد و با او در این باره سخن گفت: و او را هم به این کار نیک که خودش هم از آن خشنود بود، دعوت کرد. ام رومان لهم ایمان آورد و اسلام خود را پنهان مینمود، تا این که خداوند به کار دیگری فرمان دهد. پیامبر ج، گاهی به خانۀ ابوبکر سرفت و آمد میکرد و ام رومان لبا ایشان با گشادهرویی دیدار میکرد. و به بهترین وجهی از ایشان پذیرایی به عمل میآورد و برای حضرت جوسایل راحتی و اسباب مسرت را فراهم میساخت.
خانۀ ابوبکر س، مکانی ارزشمند، برای رسول خدا، گشت و در این خانۀ اسلامی و پاکیزه، همسری صالح چون ام رومان لبود، که از همسرش جانبداری میکرد و دردهای او را التیام میبخشید و در روزهای سخت و پر از مشکل که مسلمانان اولیه با آن رو به رو بودند، به شوهرش کمک میکرد. گاه به شدت، از همسرش دفاع میکرد و در راه دعوت اسلام و یاری حق و آزادی بسیاری از مسلمانان محروم، از هیچ از خود گذشتگی دریغ نداشت. از سویی دیگر، او مادری مهربان و مربی ارزندهای برای فرزندانش عبدالرحمن و عایشه بود، که آنها را به بهترین وجهی تربیت کرد و نگهداری مینمود.
هنگامی که رسول خدا جبه فرمان خدا برای خواستگاری عایشه لآمد، ام رومان لبه خاطر داشتن چنین دامادی بزرگوار، که در بزرگواری کسی به او نمیرسید، بسیار شاد شد.
هنگامی که آزار و اذیت و ستم و ظلم مشرکان نسبت به مسلمانان، فزونی یافت و خداوند متعال به مسلمانان اجازۀ هجرت به مدینه را داد، پیامبر جو اهل بیت ایشان و ابوبکر صدیق سخانوادۀ او، در مکه ماندند و در انتظار دستور خداوند بلندمرتبه بودند. دستوری تازه رسید و پیامبر جبه همراه یارش ابوبکر سمهاجرت کردند و ام رومان لبرای به دوشکشیدن مسئولیتی بزرگ، در مکه ماند و تکبر جاهلی مکیان را تحمل میکرد و به عذاب دردناک در رستاخیر، آنان را بیم میداد.
اسماءدختر ابوبکر بمیگوید: (هنگامی که ابوجهل بن هشام به همراه گروهی بیرون آمدند، بر در منزل ابوبکر توقف کردند و من به سوی آنان آمدم. آنان پرسیدند: ای دختر ابوبکرپدرت کجاست؟ گفتم: به خدا نمیدانم پدرم کجاست؟ ابوجهل که مردی بددهان و خبیث بود، دستش را بالا برد و بر صورتم سیلی نواخت که گوشوارهام درآمد) [۲۲۴].
هنگامی، که رسول خدا جو همراهش به مدینه رسیدند و آنجا مستقر شدند، زید بن حارثه را همراه ابورافع فرستادند و ابوبکر سهم عبدالله بن اریقط را روانه نمود، آنها هم با طلحه سکه قصد هجرت داشت، برخورد کردند، در نتیجه همگی باهم هجرت نموده و به رسول خدا جو مؤمنین، در مدینه ملحق گشتند.
رسول خدا جدر مدینه با عایشه لازدواج کرد و این پیوند، دلیلی دیگر بر تقویت خویشاوندی میان دو خانوادۀ شریف گردید و شادی ام رومان لافزون میگشت، هنگامی که میدید، چگونه پیامبر جبه عایشه لمحبت میورزد و این توفیق الهی نصیب او شده که به خانه پیامبر جبسیار رفت و آمد کند و از چشمه جوشان و زلال نبوت، بهرهمند گردد.
روزگار سپری میشد و کسی گمان نمیکرد به عایشه دختر ابوبکر بتهمت زده شود. دروغ منافق بزرگ «ابن سلول»، شایع شد و زبان به زبان گشت. ام رومانلهم آنچه دربارۀ دخترش شایع شده بود میشنید و بالاخره از هراس شبههها، بیهوش بر زمین افتاد... اما پس از به هوشآمدن، خبرها را از دخترش (از سر مهربانی و محبت) پنهان میکرد و با تضرع از خداوند سبحان و تعالی میخواست، که این تهمت را از ساحه دخترش دور کند.
خواست خدا بود که عایشه لاز آنچه بر سر زبانها افتاده بود، از طریق ام مسطح بن اثاثه ل، آگاهی یابد. او با حالت شکایت و گریه به خانه پدرش رفت و از مادرش به خاطر کتمان آن اخبار گلایه کرد.
ام رومان لاشکهای صورت عایشه لرا پاک کرد و گفت:
- ای دخترکم... تو باید این مسئله را آسان و ناچیز شمری – به خدا سوگند جای تعجب نیست، این که زنی نزد شوهرش عزیز باشد و شوهرش هم او را دوست بدارد، و آن زن هووهایی هم داشته باشد و آنها و مردم برایش حرف دربیاورند.
خداوند، دعای آن قلبهای باایمان و صادق را مستجاب نمود و آیهای در قرآن مبنی بر برائت صدیقه عایشه لنازل فرمود؛ قرآنی که مردم آن را میخواندند و به وسیلۀ آن تا امروز خدا را عبادت مینمایند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١ لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا وَقَالُواْ هَٰذَآ إِفۡكٞ مُّبِينٞ١٢ لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٣ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ لَمَسَّكُمۡ فِي مَآ أَفَضۡتُمۡ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٤ إِذۡ تَلَقَّوۡنَهُۥ بِأَلۡسِنَتِكُمۡ وَتَقُولُونَ بِأَفۡوَاهِكُم مَّا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ وَتَحۡسَبُونَهُۥ هَيِّنٗا وَهُوَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمٞ١٥ وَلَوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ قُلۡتُم مَّا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ١٦ يَعِظُكُمُ ٱللَّهُ أَن تَعُودُواْ لِمِثۡلِهِۦٓ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧ وَيُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ١٨ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾[النور: ۱۱-۱٩]. «به راستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (دربارهی ام المؤمنین عایشه) به میان آوردند، گروهی از شما بودند. این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت، برای شما سراسر خیر و نیکی است. برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شدهاند، (محفوظ) است. و شخصی که بیشترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات بزرگی (در پیش) دارد. چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید، مردان و زنان مومن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این دروغ بزرگ و آشکاری است؟ چرا چهار گواه بر ادعایشان نیاوردند؟ و چون گواهانی نیاوردند، به راستی که آنان نزد پروردگار دروغگو هستند. و اگر فضل و رحمت پروردگار در دنیا و آخرت بر شما نبود، در این جریان که سخنانی میان شما رد و بدل شد، عذاب بزرگی به شما میرسید. آنگاه که آن را به زبان میگرفتید و دهانهایتان به سخنانی گشوده میشد که به آن علم و دانشی نداشتید و آن را سخن معمولی و آسانی میپنداشتید و حال آنکه این بهتان نزد پروردگار بس بزرگ است.و چرا هنگامی که این تهمت بزرگ را شنیدید، نگفتید: سزاوارمان نیست که در اینباره سخن بگوییم؛ پروردگارا! تو پاک و منزهی و این، تهمت بزرگی است. پروردگار، پندتان میدهد که اگر مومن هستید، هرگز چنین عملی را تکرار نکنید. و الله، آیات را برایتان بیان میکند. و الله، دانای حکیم است. به راستی آنان که دوست دارند کارهای خیلی زشت در میان مومنان شایع شود، عذاب دردناکی در دنیا و آخرت خواهند داشت. و الله میداند و شما نمیدانید».
و این فراز از زندگی ام رومان لسختترین دورانی است، که تحمل کرد و با آن مواجه شد و در او، تأثیر سختی گذاشت، تا آن حد که وی را بیمار کرد و عایشه لدر کنار او ماند و از ام رومان لپرستاری میکرد، تا آن که سرانجام خداوند متعال، جان او را گرفت.
رسول خدا جدر کنار قبر وی برایش طلب آمرزش نمود و فرمود: «خدایا، تو میدانی که ام رومان برای خاطر تو و رسولت چه رنجها کشید» [۲۲۵].
خداوند از ام رومان لراضی باشد که از پیشگامان در اسلام و مؤمن به معنای واقعی بود. مهاجرت و صبر نمود و سختیهای بسیاری را در راه دعوت به خدای یگانه تحمل کرد.
[۲۲۳] اصابة، (۸ / ۲۳۳). [۲۲۴] سیرة نبوی از ابن هشام، (۲ / ۱۳۱ و ۱۳۲). [۲۲۵] اصابة، (۸ / ۲۳۲).