زنان پیرامون پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و نقد و بررسی ادعای خاورشناسان

فهرست کتاب

زن در عصر جاهلی

زن در عصر جاهلی

اکنون می‌خواهیم نگاهی گذرا به احوال زن نزد اعراب پیش از اسلام، چگونگی رفتار با او، و جایگاه اجتماعی وی، در آن دوره داشته باشیم.

زن نزد عرب پیش از اسلام تحقیر می‌شد؛ تا آن که به درجه‌ای از پستی و حقارت رسید که اعراب جاهلیت، برای زن مرتبه‌ای از انسانیت هم قائل نمی‌شدند، زن از تمام حقوق حتی اظهارنظر ساده‌ای دربارۀ وضعیت وسائل زندگی‌اش محروم بود. به زن ارث نمی‌رسید، زیرا که این عادت در میان عرب مرسوم بود؛ «تنها کسی ارث می‌بَرَد که بتواند شمشیر به دست گیرد و از کیان خود دفاع کند». زن حق اعتراض یا مشورت دربارۀ ازدواجش را نداشت، این کار بر عهدۀ سرپرست او بود؛ حتی فرزند شوهر این زن، او را از ازدواج منع می‌کرد، مگر این که همۀ آنچه را که از پدرش گرفته بود از او بگیرد. او می‌گفت: زنی که از پدرم باقی مانده مانند مالی است که از پدرم به جا مانده است و آن پسر اجازه داشت که بدون مهریه با زن پدر خود ازدواج کند، یا او را به ازدواج کسی دیگر درآورد و مهریه آن زن را از شوهرش بگیرد. از ابن عباسبروایت است که «هرگاه مردی پدرش یا عمویش بمیرد پسرش به زن آن متوفی بیشتر از همه حق دارد. اگر بخواهد می‌تواند آن زن را برای خود نگاه دارد یا زندانی کند یا مهریه‌اش را بهای آزادیش قرار بدهد، یا اگر بمیرد، مال آن زن را مرد می‌برد» [۱۰].

ازدواج نزد عرب جاهلی محدود نبود و آنان برای طلاق هیچ ارزشی قائل نبودند، همانطور که در صحیح بخاری و دیگر کتاب‌های حدیثی اهل سنت آمده، چهار نوع ازدواج میان آن‌ها رایج بود. از عایشهلنقل شده است که گفت: «ازدواج در جاهلیت بر چهار روش بود. یک نوع ازدواج مردم امروز بود که مردی از مرد دیگر، خویشاوندش یا دخترش را خواستگاری می‌کرد، برای او مهری معین می‌کرد و سپس با او ازدواج می‌نمود.

ازدواج دیگر آن بود که مرد به زنش می‌گفت: هرگاه پاک شدی از حیض، نزد فلانی برو تا جزء مال التجارۀ او قرار بگیری. و مرد به او اصلاً نزدیک نمی‌شد تا زمانی که بچۀ آن مردی را که زن جزء مال التجاره او قرار گرفته بود، به دنیا آورد. چون فرزند به دنیا می‌آمد شوهر اصلی‌اش که این کار را برای پاک‌ماندن نسل خود انجام می‌داد، اگر می‌خواست به او مراجعه می‌کرد. اینگونه ازدواج را، ازدواج استبضاع می‌نامیدند.

نوع دیگر از ازدواج این بود که حدود ۱۰ نفر از مردان قبیله جمع می‌شدند و سپس همگیشان با زنی همبستر می‌شدند و چون زن وضع حمل می‌کرد، پس از چند روز، کسی را نزد آن‌ها می‌فرستاد تا جمع شوند و هیچکدام از آن‌ها نمی‌توانست از آمدن امتناع کند و زن به آن‌ها می‌گفت: دانستید که این فرزند از کدامیک شماست. او فرزند تو است ای فلانی و آن زن نام کسی را می‌برد که دوستش داشت. در نتیجه فرزندش را به او منتسب می‌کرد و آن مرد نمی‌توانست از پذیرش این فرزند امتناع کند.

و ازدواج چهارم اینگونه بود که افراد بسیاری جمع می‌شدند و با زنی همبستر می‌شدند و زن از واردشدن هیچ مردی جلوگیری نمی‌کرد... این زنان، روسپی بودند و برای مشخص‌ساختن این امر بر در خانه‌هایشان پرچم‌هائی را نصب کرده بودند. هرکس که با آنان همبستر می‌شد، موقع وضع حمل آن زن، باید کنار او حاضر می‌گشت و پس از جمع‌شدن مردان، از طریق قیافه‌شناسی ثابت می‌گشت که فرزند متعلق به کدام مرد است. منتسب می‌ساختند و آن مرد، نوزاد را فرزند خود می‌خواند و از آن کار ممانعت به عمل نمی‌آورد» [۱۱].

این گزارش در دلالت بر سقوط اندیشۀ بشری به مرحلۀ پست حیوانیت کافی است. این تصور دربارۀ یک مرد کافی می‌باشد این تصور که مردی زنش را برای همبستر شدن به خانه مردی دیگر بفرستد، تا از این طریق برای او فرزندی نجیب‌زاده به دنیا آورد، درست مانند کسی است که چهارپای ماده خود را با چهارپای نر و اصیلی درهم اندازد، تا از این رهگذر چهارپایی اصیل به دنیا آید.

و همچنین حتی امروزه تصورش برای ما بسیار زشت است که گروهی از مردان با زنی همبستر شوند و پس از آن یکی از این مردان فرزندی را که نتیجۀ این همبستری است به خود منتسب سازد.

عرب جاهلی هنگامی که به وی گفته می‌شد، همسرش برای او دختری زاییده است، دچار غم و اندوه فراوان شده و از شدت خشم و اندوه، غضبناک می‌گشت؛ زیرا این را مصیبتی ناگوار برای خود به شمار می‌آورد. قرآن کریم از این عمل زشت جاهلی که نزد عرب وجود داشته چنین حکایت کرده است:

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩[النحل: ۵۸-۵٩].

ترجمه: «و چون یکی از آنان را به دختر مژده دهند رویش سیاه گردد (از خشم بر زن خود که چرا دختر زاده است) و خشم خود فرو می‌خورد * از بدی و اندوه آنچه به او مژده داده‌اند از مردم پنهان می‌شود. آیا با خواری و سرافکندگی نگاهش دارد یا در خاک پنهانش کند؟ آگاه باشید که بد است آن داوری که می‌کنند».

و از دیگر عادات بسیار بد عرب جاهلی زنده به گورکردن دختران بود که دلالت بر نهایت قساوت قلب و جفاکاری آنان است. خداوند متعال در قرآن کریم چنین می‌فرماید:

﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ٩[التکویر: ۸-٩].

ترجمه: «و آنگاه که از دختر زنده به گور شده پرسند * به کدامین گناه کشته شده است».

قبایل عرب در مسألۀ زنده به گورکردن دختران، روش‌های مختلفی داشتند. برخی از آن‌ها دختران‌شان را از روی تعصب به کناری می‌بردند و زنده به گور می‌کردند، و از ننگ بدنامی می‌ترسیدند؛ زیرا که مردان جاهلیت اهل حمله و جنگ بودند، ولی در جنگ دختران اسیر می‌شدند و یا دختران‌شان را به اسارت نزد دشمنان می‌بردند و این مسأله نهایت ذلت و ننگ برای آن‌ها بوده است. بنی تمیم و کنده از مشهورترین قبایل بودند، که دختران‌شان را به خاطر ترس از ننگ، زنده به گور می‌کردند.

برخی گزارش‌های رسیده، قبیله ربیعه را نخستین قبیله عرب می‌دانند که دختران را زنده به گور می‌کردند، که خود داستانی دارد بدین قرار، که قومی از اعراب، قبیلۀ ربیعه را غارت کردند و دختری را از قبیله ربیعه برای امیرشان به اسارت گرفتند، سپس بعد از صلح خواستند دختر را برگردانند، او را مخیر کردند بین برگشتن نزد پدرش یا ماندن نزد دشمنانش، اما آن دختر نزد آن‌ها ماند و امیر را بر پدرش ترجیح داد؛ سپس امیر قبیله ربیعه خشمگین شد و برای قومش قانون زنده به گورکردن دختران را وضع کرد. برخی از اعراب از روی غیرت‌ورزی و از بیم این که چنین ماجرایی تکرار شود، دختران‌شان را زنده به گور می‌کردند [۱۲]. و برخی از اعراب جاهلی دختران خود را به خاطر قحط‌سالی‌ها از سختی زندگی و وضعیت فقر، زنده به گور می‌کردند و با این زنده به گورکردن خود را از سختی فقر می‌رهاندند. در این باره خداوند متعال در قرآن کریم چنین فرموده است:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡ[الأنعام: ۱۵۱].

ترجمه: «و فرزندان خود را از بیم تنگدستی مکشید؛ ما شما و آنان را روزی می‌دهیم».

و همچنین می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡ‍ٔٗا كَبِيرٗا٣١[الإسراء: ۳۱].

ترجمه: «و فرزندان خود را از بیم تنگدستی مکشید؛ ما آن‌ها و شما را روزی می‌دهیم. به راستی کشتن آنان خطا و گناهی بزرگ است».

برخی از قبایل عرب دختران را نه به خاطر تعصب یا ترس از ننگ، بلکه تنها به این دلیل که آن دختر شاید در آینده فاسق و بدکاره شود، زنده به گور می‌کردند و یا به خاطر اسارت یا زمین‌گیرشدن و... و این زنده به گورکردن را برخی از آن‌ها با قساوت قلب کم‌نظیری انجام می‌دادند که قلب را اندوهگین می‌سازد و اشک را از دیدگان جاری می‌گرداند.

این ظلم جانفرسا پیوسته به شکل قانونی بر زن اعمال می‌شد و فجایعی را بر او روا می‌داشت؛ به این دلیل که او گناهی جز ضعف و ناتوانی نداشت. این عادات تا زمانی که اسلام آمد و این اعمال را حرام اعلام کرد و برایش مجازات قرار داد، رواج داشت.

از مطالب یادشده به اختصار دریافتیم که زن در دوران گذشته و تقریباً در همه جوامع اولیه، در وضعیتی توأم با ستم و ذلت و خواری به سر می‌برد. آوردیم که زن در نظر اعراب جاهلی چونان کالایی بود که خرید و فروش می‌شد و به او هیچ حقی داده نمی‌شد که در برابر این وضعیت زندگی پست خود، اعتراضی کند.

اکنون به پرتو نورانی شریعت اسلام می‌نگریم تا بنگریم که چگونه زن در پرتو تعالیم عالیه این شریعت به درجۀ والایی از صیانت ذات و حکومت بر خود رسید. اسلام اعلام کرد که انسانیت زن، کامل است و او شایستگی به دست‌آوردن تمام حقوقش را دارد. اسلام زن را از بهره‌برداری‌های پست جنسی و حیوانی حفظ کرد و او را به عنوان عنصری پویا و فعال در بیدارساختن و پاسداشت جوامع انسانی قرار داد؛ چرا که وظیفه اصلی‌اش به دنیاآوردن و تربیت مردانی بود که به شیران روز و پارسایان شب شهرت دارند.

[۱۰] رک. جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، (۴ / ۳۰٧). [۱۱] بخاری در نکاح باب، «نکاح تنها با اجازه ولی انجام می‌شود»، این روایت را آورده است، ۶ / ۱۳۲ و ۱۳۳ و ابوداود در طلاق باب «انواع ازدواجی که در جاهلیت بود» به شماره ۱۲٧۲ آورده است غیر از آن که ابوداود نکاح نوع چهارم را نکاح اول آورده است. [۱۲] رک. تفسیر روح المعانی، (۳۰ / ۶٧) و کتاب تاریخ عرب قبل از اسلام، دکتر جوادعلی، (۵ / ۸٧).